مقدمه
فقيهان درباره منابع استنباط فقهى , ارزش منابع فرعى و تبعى و همچنين گرايش فقهى با يکديگر اختلاف دارند.
افـزون بـر ايـن , چـنـان کـه در کـتب اصولى مذاهب گوناگون تبيين شده , فقيهان و اصوليين درباره قواعد اصولى و لغوى نيز با همديگر اختلاف کرده اند.
با توجه به همه اينها مى توان عوامل اصلى اختلاف را به دو بخش تقسيم کرد: الف ـ عواملى که به منابع اصلى استنباط يعنى کتاب و سنت برمى گردد.
ب ـ عواملى که به منابع فرعى و تبعى يعنى اجماع , قياس , گفته صحابى , استصحاب ,استحسان , مصالح مرسله , سد ذرايع , عرف و جز اينها برمى گردد.
بخش نخست خود به دو گونه تقسيم مى شود: گـونـه نـخـسـت : آنـچه هم در مورد کتاب و هم در مورد سنت وجود دارد, يعنى همان اختلاف درقواعد اصولى و زبانى .
گروه دوم : آنچه خاص سنت است , يعنى اختلاف در شناخت حديث , اطمينان يافتن به آن , ياعمل کردن به آن با شرايطى معين , و يا تعارض ميان احاديث و نحوه از ميان بردن آن .
توجيه اين تقسيم : هر اختلافى يا به متون کتاب و سنت برمى گردد و يا به چيزى جز آن .
نوع نخست يا به طور مشترک هم درباره کتاب و هم درباره سنت وجود دارد : يعنى همان اختلاف در قواعد اصولى و لغوى ـ و يا چنين نيست ـ و اين همان اختلاف در زمينه سنت است ((111)) .
نوع دوم هم عبارت است از اختلاف درباره اجتهاد مبتنى بر جايى که نصى وجود ندارد اين اجتهاد از طريق عمل به يکى از منابع فرعى صورت مى پذيرد.
گـفـتـنـى اسـت هـمـه عـوامـل جـزئى اخـتلاف ميان فقيهان و مذاهب در ذيل همين کليات جاى مى گيرد.
بخش اول : اختلاف در قواعد اصولى و زبانى وپيامدهاى فقهى آن
بـخـش اول دربردارنده اختلافهاى فقيهان در احکام شرعى است که از اختلاف آنان درباره قواعد اصـولـى و زبـانـى , از نظر وضع , دلالت , خفا, و استعمال ناشى شده , وخود مشتمل برچهار بخش است .