فصل پنجم : احکام وضو
1 . موارد وجوب وضو
س . امورى که واجب است وضو از براى آن، چند چيز است؟
ج . چهار چيز است:
اوّل: «نماز واجب». و در حکم آن است اجزاى منسيّه و سجود سهو و نمازهاى احتياطيّه.
دوّم: «طوافِ واجب» است، اگر چه در ضمن حجّ و عُمره مندوبين باشد. و شرط است وضو، در صحّت هر يک از اين دو؛ بلکه شرط است وضو، در صحّت هر نماز مستحبّى نيز.
سوّم: مسّ کتابت «قرآن» و اسم جلاله و اسما و صفات خاصّه خداوند عالم، که واجبِ بالاصاله باشد، مثلاً در آوردن از چنگ کافر يا از مزبله نعوذ باللّه ، يا بالعرض، مثل نذر و شبه آن. و الحاق اسماى انبيا و حضرت سيّدة النساء ـ عليهاالسلام ـ و ائمّهـ عليهم السلام ـ به آن احوط است، و احوط ترک مَسّ اسماى ملايک است نيز.
چهارم: «نذر» و «عهد» و «قَسَم».
1 . على الاحوط.
2 . مبطلات وضو
س . موجبات و مبطلات وضو چند چيز است؟
ج . دوازده چيز است: اوّل: بول. دوّم : غايط. سوّم: ريح چه با صدا باشد يا بى صدا؛ پس ضرر ندارد بادى که از فرج زنان بيرون بيايد. چهارم: خواب که غالب شود بر چشم و گوش. پنجم: ديوانگى. ششم: بيهوشى. هفتم: مستى. هشتم: رطوبت مشتبه که بيرون بيايد از حشفه در حال استبرا نمودن از بول يا پيش از آن، چه فاصله در ميان بول و رطوبت باشد يا نه. نهم: استحاضه، خواه قليله باشد يا کثيره يا متوسّطه. دهم: حيض. يازدهم: نفاس. دوازدهم: مسّ ميّت على الاحوط؛ و امّا جنابت اگر چه ناقض و شکننده وضو هست، لکن موجب غسلِ فقط است و به آن غسل، نماز و نحو آن را به عمل مى آورد بدون وضو.و امّا در هر يک از استحاضه کثيره و متوسّطه و حيض و نفاس و مسّ ميّت اگر چه لازم است غسل ولکن به غسل تنهايى، نماز نمى تواند بکند، بلکه وضو نيز از براى نماز بگيرد وجوباً در غير مسّ ميّت، و احتياطاً در آن.
1 . و معتبر است در ناقضيّت اين سه، خروج از موضع معتاد، اگر چه بالعارض باشد؛ ولکن اظهر، اعتبار به صدق عرفىِ اسامى معروفه امور ثلاثه است در خارج از موضع طبيعى و غير آن با اعتياد و بدون آن؛ پس با شک در تحقّقِ مفهوم عرفى، حکم به انتقاض نمى شود؛ و با علم به تحقّق، منتقض مى شود وضو بدون هيچ قيد در هر دو صورت.
2 . مگر با علم به صدق اسم، چنانکه گذشت.
3 . يعنى محتمل البوليّه اگر چه در بعض خارج باشد، به حکم بول است؛ و امّا اگر معلوم باشد که مذى است مثلاً، پس منشأ احتمال بوليّتِ بعض آن، اگر خصوصيّتِ مورد باشد، پس چنان است که ذکر شد قبل از تمام استبرا؛ و اگر عامّ باشد در هر مذى خارج مثلاً، پس اظهر، عدم اعتنا به آن است در تحقّق ناقض؛ و همچنين است خارج بعد از خروج منى و قبل از استبرا در نقض غسل جنابت.
4 . يعنى متوضّى اگر مسّ نمود، اعاده وضو نمايد بعد از غَسلِ عضوِ ماسِّ با رطوبت احتياطاً. و غير متوضّى اگر مسّ نمود، ضميمه نمايد با غُسل، وضو را بنا بر عدم اجزاى اين غسل از وضو، پس بنا بر اجزا، مطلقا احتياج به وضو ندارد؛ و بنا بر عدم اِجزا، ناقض بودنِ مسّ، وضو را، مبنىّ بر احتياط است.
س . آيا واجب است تقديم وضو بر اغسال مزبوره، يا آن که مخيَّر است در تقديم و تأخير؟
ج . وجوبش معلوم نيست، اگر چه احوط است.
س . آيا مدار در حصول هر يک از نواقض مذکوره، بر علم است يا بر ظنّ؟
ج . مدار بر علم است، لکن بهتر در صورت ظنّ بلکه در شک، باطل کردن وضو و اعاده کردن آن است.
3 . کيفيّت وضو
س . حقيقت وضو را تفصيلا بيان فرماييد؟
ج . حقيقت وضو شستن رو و دستها و مسح سر و مسح پاها است.
شستن صورت
امّا روى، پس واجب است شستن آن به حسب طول، از اوّل رستنگاهِ موى سر تا به آخر «زنخ»؛ و به حسب عرض، آن قدرى است که فراگيرد اثر انگشت بزرگ و انگشت ميانى [ را ]؛ و هر چه داخل در اين حدود باشد، شستن آن لازم است؛ و آنچه بيرون باشد، واجب نيست، خواه از دو طرف شقيقه باشد يا از «عذار» که آن آخر شقيقه است؛ بلى لازم است داخل نمودن قدرى از خارج حدود را تا يقين به شستن تمامِ روى، حاصل شود، بلکه اندکى از باطن بينى و مطبق شفتين يعنى ظاهر لبها را بشويد. و داخل چشم، از بواطن محسوب است و شستن آن لازم نيست. و مدار در رستنگاه موى و در انگشتان، بر مستوى الخلقه است.و واجب است که در شستن، شروع به اعلى نمايد؛ و هرگاه آب بر روى خود از
1 . يعنى طرفى که متّصل به گوش است و محاذى عذار است نه طرفى که متّصل به چشم است.
2 . يعنى بر کسى که متناسب است دستهاى او با روى او. و در غير متناسب، تقدير مى شود دستها متناسب با روى و به آن نسبت، شسته مى شود.
3 . و در بقيه روى، صدق عرفىِ شستنِ از بالا به پايين را رعايت نمايد على الاحوط.پايين به بالا جارى ساخت و در نيت خود قرار داد که اوّلِ شستنِ روى، از اوّلِ سرازير شدن آب از پيشانى باشد، وضو صحيح است.و همچنين بى عيب است هرگاه تمام روى را به يکباره در حوض و مانند آن، فرو کند، لکن در قصد خود، ابتداى روى را، اوّلِ شستن قرار دهد و مابقى را در عقب آن. و واجب نيست شستن بشره که موىِ ريش، آن را پوشانيده باشد، مگر موى تُنُکى که بشره از زير آن نمايان است [ که ] در اين حال، لازم است شستن.و حکم ابرو و مژه، حکم ريش است در شستن.
شستن دست
دوّم: واجب است شستن دستها از مرفق که محل اجتماع استخوان بازو و دست است. و محل جمع شدن اين دو استخوان، بايد شسته شود، بلکه لازم است داخل نمودن چيزى از بازو تا يقين به شستن تمام مرفق حاصل شود. و واجب است ابتدا نمودن به شستن مرفق به نحوى که در ابتداى شستنِ روى، ذکر شد.و همچنين لازم است بعد از شروع نمودن از بالاى مرفقها، اين که سرازير بشويد، و هرگاه عکس نمايد، وضو باطل است.
وضوى شخصِ مقطوع اليد
1 . و همچنين تا آخر روى، چنانکه گذشت. و احوط ادامه اِجراى آب است به مقدار زمان اِجراى از بالا تا به پايين با قصد ترتيب مذکور.
2 . با حفظ ترتيب تا آخر در قصد چنانکه گذشت.
و احوط ادامه مکث در آب است به قدر طول زمان اخراجِ روى از آب از بالا تا به آخر با مختصر حرکت آب در آن زمان؛ و اگر به اِخراج، قصد وضو نمايد، کافى است اِخراج تدريجى از بالا تا پايين.
3 . يعنى شستن بشره؛ و احتياط در ضمّ شستن مو در صورت عدم احاطه يقيناً يا احتمالاً، ترک نشود؛ و ريشِ اتّفاقى زن، در حکم، مانند ريش مرد است.
4 . و حفظ ترتيب از مرفق تا سرهاى انگشتان، لازم است على الاحوط.و کسى که بعضى از دست او را بريده باشند، اکتفا مى نمايد به آنچه که باقى مانده از آن؛ و هرگاه از مرفق بريده باشند که چيزى از آن باقى نمانده باشد حتى طرف استخوان بازو که مجتمع است به اطرافِ استخوانِ دست که مجمعِ مرفق است، اکتفا مى نمايد به شستن ساير اعضا؛ و بهتر آن است تمام بازو را، به جاى دست بشويد.
حکم دست يا انگشت اضافى
و کسى که در زير مرفق او، دست ديگرى باشد، يا آن که زياده بر خلقت اصليّه، انگشت داشته باشد، يا آن که گوشت زايدى بر دست او روييده باشد، همه را مى شويد. و احوط شستن موى دستها است.
رفع مانع
و واجب نيست پاک نمودن زير ناخن اگر از قدر متعارف بلندتر نباشد؛ و اگر چرک، ظاهر بشره را گرفته باشد، به واسطه گرفتنِ ناخن، آن را پاک مى نمايد. و واجب است در شستنِ هر يک از رو و دستها، اين که باقى نماند مقدارى از آن اگر چه به قدر جاى موى باشد.
س . آيا واجب است رفع چيزى که مانع از رسيدن آب به بشره است يا نه؟
ج . زايل نمودن آن مانع، لازم است، يا آن که حرکت مى دهد آن مانع را از مکان خود تا
1 . هرگاه از مرفق که مجمع دو استخوان است به پايين بريده باشند. و اگر فقط استخوان ذراع را قطع کرده اند، شسته مى شود طرف بازو که در حالِ اتّصال، از مرفق بود و آنچه در آخر بازو ظاهر شده است به سبب بريدن.
2 . مطلقا اگر چه زايد، غير تابع باشد عرفاً على الاحوط.
3 . بى اشکال نيست در مقدارى که ديده مى شود بر تقدير نبودن چرک، مانند مقدارى که محاذى سر ناخن است؛ پس احتياط با عدم عسر، در ازاله آن است و ازاله همين قدر و يا ازيد از آن در صورت اطوليّت ناخن از متعارف و شستن زير آنها با شستن مقدار محاذى آنها از ناخن و زيادتى از متعارف بعد از پاک کردن زير مقدارِزايد از چرک.
4 . يعنى که باطن، ظاهر شد بعد از قطع سر ناخن.آب تمامِ محلّ وضو را فراگيرد.
مسحِ سر
سوّم: واجب است مسحِ پيش سر، به مقدارى که در عرف مسحش بنامند.
س . چه مقدار، مسحِ پيش سر، کافى است؟
ج . آن که در عرف مسحش بنامند؛ و بهتر بلکه احوط، رعايت مقدار عرض يک انگشت است، و بهتر از آن، مقدار عرض سه انگشت است.
س . فرقى هست در مسح، ما بين زن و مرد، يا نه؟
ج . فرقى نيست، لکن مستحبِّ مؤکّد است براى زنان در مسحِ وضو به جهت نماز صبح، برداشتن چيزى که سر خود را به آن پوشيده اند؛ و کمتر از اين است در تأکّدِ استحباب، به جهت نماز مغرب؛ و مجزى است او را در ساير نمازها داخل نمودن انگشت خود را زير مقنعه و نحو آن.
س . آيا لازم است مسح نمودن پيشانى يا نه؟
ج . لازم نيست، بلکه جايز است بر هر موضعى که از پيشِ سر باشد.
س . حدِّ پيشِ سر، چقدر است؟
ج . ربعى است که در پيش سر واقع شده و سه ربع ديگر عقب سر است و دو پهلوى آن که منتهى شود به حدّ گوشها.
س . آيا جايز است سرازير مسح کردن و به عکس يا نه؟
ج . احوط ترک عکس است، اگر چه جواز، اقوى است.
س . اگر موى در محل مسح روييده باشد، مسح بر آن جايز است يا نه؟
1 . و اَولى و احوط مقدار سه انگشت است از حيث طول و عرض از خصوص ناصيه که در بالاى پيشانى ما بين دو سفيدى است.
2 . بلکه پيشانى، موضع غَسل است نه مسح.
3 . اين احتياط ترک نشود به رعايت مسح از بالا به پايين.
ج . اگر از حدّ خود که در پيش سر است بيرون نرفته، جايز است؛ و هرگاه از حدّ خود بيرون رفته باشد، يا آن که او را بر همان موضع جمع کرده باشند، مسح بر آن جايز نيست.
س . آيا مسح را مى توان به ظاهر دست نمود، يا متعيّن است به باطن دست؟
ج . واجب است به باطن دست.
س . اگر ممکن نشود به باطن دست، به چه مسح نمايد؟
ج . اکتفا کند به غير آن از ساير اعضاى دست، و ترک نشود احتياط به تقديمِ مسح نمودن به پشت دست.
س . آيا جايز است مسح بر چکمه و جوراب و شبه اينها يا نه؟
ج . جايز نيست مگر در حال تقيّه؛ هم چنان که جايز است تقيّه در ساير افعال وضو و عمل صحيح است. و اگر تقيّه به هر يک از شستن پا يا مسح نمودن غير بشره حاصل شود، احوط بلکه اقوى، آن است که شستن را مقدّم بدارد.و کسى که بتواند وضو بسازد در مکان خلوتى که تقيّه در آن نباشد، احوط بلکه
1 . يعنى بر مقدار خارج از حدّ فعلاً در اوّل، و تقديراً در دوّم که به کشيدن و باز کردن خارج مى شود. واحتياط در رعايت صدق مسح بر بشره مودار و رعايت تبعيّت عرفيّه مو براى محلّش از بشره مقدّم سر، ترک نشود.
2 . يعنى اگر ممکن نشود به جهت مرض و نحو آن، مسح به باطن کف دست؛ و امّا اگر عدم امکان به جهت نبودن رطوبت در باطن کف و ممکن نبودن نقل از ساير مواضع وضو براى باطنِ کف باشد، پس احوط جمع بين اتمام وضو به مسح با پشت کف دست اگر ممکن است و رطوبت دارد و ذراع اگر با پشت کف دست نمى شود، و بين اعاده وضو است، يا اين که اعاده نمايد بعد از ابطال وضو اوّل.
3 . يعنى پشت باطن کف، به اقرب به کف از ذراع؛ و چنانکه ممکن نباشد، با ذراع مسح نمايد، با رعايت اقربيّت به کف على الاحوط.
4 . اين از فروعِ مسح پا است، که واجب چهارم است.
5 . يا ضرورت شديده.
6 . اگر متمکّن از جمع بين غسل و مسح باشد، متعيِّن است، با نيّت مسح انجام دهد؛ وگرنه احتياط، در اختيار غَسل است.اقوى، آن است که در آن جا وضو بسازد و تقيه ننمايد.
س . اگر به ساير اعضاى دست هم متمکّن نباشد، به چه مسح نمايد؟
ج . به ذراع؛ و ترک نشود احتياط به تقديم باطن آن.
س . آيا مسح را به آب خارج از وضو، مى توان نمود يا نه؟
ج . نمى تواند.
س . آيا معتبر است خشک بودن محل مسح يا نه؟
ج . بلى معتبر است؛ ولکن اگر رطوبتى در محل مسح باشد که آب دست بر آن غالب باشد بر وجهى که مسح، به رطوبت ماسح به عمل آيد، ضرر ندارد.
س . کسى که عضو را به ارتماس در آب فرو برد، آيا مى تواند به آن عضو، مسح نمايد يا نه؟
ج . هرگاه در حال فرو بردن به آب، قصد شستن آن به جهت وضو کرده باشد و همچنين هرگاه بعد از فرو بردن در آب، قصد شستن کرده باشد، مسح به آن جايز نيست؛ و هرگاه قصد نمايد شستن عضو را در حال بيرون آوردن از آب، مسح به آن بى عيب است.
خشک شدن رطوبت جهت مسح
س . هرگاه آنچه در دست از بقيّه رطوبت آب وضو بود، بخشکد به جهت فراموشى از مسح يا سايرعذرها، چه کند؟
ج . جايز است گرفتن آب از ساير عضوها به جهت مسح نمودن به آن؛ و بهتر تقديم
1 . اعتبار عدم مندوحه در حال عمل، يقينى است، و امّا مندوحه مکانى يا زمانى، پس اعتبار عدم آن، موافق با احتياط است.
2 . در حال اختيار؛ و خواهد آمد بيان وظيفه در صورت تعذّر.
3 . در تمام محلى که از ممسوح واجبست مسح آن.
4 . يا در مجموع از مکثِ در آب و اخراج از آن؛ و در بعضى صور، احتياط در اين است.
5 . با عدم فوات موالات.داشتن آب ريش و ابروها است به شرطى که از حدود، بيرون نرفته باشد، و هرگاه جميع اعضا بخشکد، دوباره وضو بسازد.
س . هرگاه ممکن نباشد حفظ رطوبتى که بتوان به آن مسح نمود به جهت گرمى هوا يا غير، چه بايد کرد؟
ج . بهتر آن است که در آخرِ وضو، مسح نمايد به آب خارج بعد از آن هم تيمّم نمايد؛ و بهتر از اين آن است که اوّل، مسح نمايد به همان حالت که دارد، بعد از آن به آب خارج،] و ] بعد از آن، تيمّم نمايد.
مسح پا
چهارم: واجب است مسح پشت پاها از سر انگشتان تا به کعبين در طول، به وجهى که از آن چيزى باقى نماند، بلکه بهتر تا بند پا است. و از عرض، به قدر مسمّى کافى است اگر چه به مقدار عرض يک انگشت باشد؛ بلکه بهتر از اين، به تمام باطن دست، مسح نمودن از سر انگشتان تا به بند پا است.
س . آيا واجب است که مسح پاها را از سر انگشتان تا به کعب بکشد، يا به عکس مى شود؟
ج . احوط، به طريق متعارف است.
س . خشک بودن اعضاى وضو قبل از وضو، شرط است در صحّت وضو، يا نه؟
1 . على الاحوط؛ و در صورت انحصار رطوبت در خارج از حدّ روى، رعايت احتياط بشود به تقديمش بر مسح به آب جديد به ترتيبى که جايز است و ذکر خواهد شد.
2 . به جهت طول زمان.
3 . به قصد واجب واقعى از مسح،با مسح به رطوبت که يک طرف احتياط است؛و اين احتياط که جمع بين مسح مذکور و تيمّم است،ترک نشود وفرقى بين مسح سرو پادر اين حکم نيست.
4 . و «کَعب»، عبارت است از بلندى وسط پشت پا بنا بر اقوى. و احتياط در مسح تا مَفْصلِ بين ساق و قَدَم است.
5 . و تمام «کَعْب» ـ به معنى بلندى مذکور ـ مسح شود على الاحوط.
6 . و مقتضاى احتياطِ غير لزومى است.
7 . اقوى، جواز عکس است.
ج . شرط نيست ولکن بهتر، خشک بودن است.
وضو و غسل با آب باران
س . عضو بدن را در باران نگاه داشتن جهت شستن براى وضو يا غسل، آيا جايز است و صحيح است يا نه؟ و وضو و غسل به اين حاصل مى شود يا نه؟
ج . بلى صحيح و جايز است در اين حال، و حاصل مى شود غسل و وضو؛ لکن در وضو، بايد مسح سر و رِجلَين، به آب جديد از باران واقع نشود و ممزوج هم نشود آب وضو به آب باران جديد، که اگر واقع شود فاسد است.
چند فرع
س . تکرار در مسح، موجب بطلان وضو است يا نه؟
ج . ضرر ندارد خصوصاً اگر به جهت رعايت احتياط باشد در تحقّق مسح شرعى، ولکن موجب اثم است اگر به قصد مشروعيّت باشد.
1 . يعنى در محل شستن؛و گذشت حکم محلّ مسح.و اگر آب براى غَسل به حدّى کم باشد که با ضميمه آب باقى درمحل،جريان مى نمايد نه به تنهايى،متعيِّن است خشک نکردن محلّ.
2 . با رعايت ترتيب از بالا به پايين به حسب قصد و زمان به نحوى که در وضوى ارتماسى مذکور شد.
3 . اگر به حدّى است که مانع از تحقّقِ مقدارِ واجب از مسح است با آب وضو، و مقدار مستهلک ضرر ندارد.
4 . در صورت شک در تحقّق مسحِ واجب اگر چه احتياطى باشد، معيَّن است ـ وجوباً يا احتياطاً ـ اعاده مسح بعد از خشک کردن محلّ يا در موضع ديگر از همان عضو؛ و در صورت مخالفت معلومه يا محتمله با احتياطِ غيرلازم، مى تواند به موضع ديگر از همان عضو، تکرار نمايد؛ و اگر به تمام همان ممسوح با تمام همان ماسح، تکرار نمود، احوط آن است که در مسحى که واجب است بعد از آن با همان ماسح مسح ننمايد با همان رطوبت ممتزجه از دو مسح مکرّر.و با رعايت آنچه مذکور شد، نفس تکرار، جايز است، مگر آن که از روى تشريع باشد، يا ناشى از وسوسه باشد که حرام يا محتمل الحرمه است.
س . تبعيض در وضو، يعنى به نحوى که بعض اعضا را بشويد به طريق ارتماسى و بعضى را به طريق ترتيبى، آيا جايز است يا نه؟
ج . بلى جايز است.
س . مسح سر به دست چپ و مسح پاى راست به دست چپ و پاى چپ را به دست راست، جايز است يا نه؟
ج . احوط مسح سر و پاى راست است به دست راست؛ومسح پاى چپ به دست چپ.
س . اگر محل مسح، رطوبتى داشته باشد ولکن به طريقى است که رطوبتِ ماسح، غالب است بر ممسوح، چه صورت دارد؟
ج . اگر رطوبت ماسح، غالبِ مؤثِّر باشد بر ممسوح، عيب ندارد والاّ فلا.
س . جايز است اتيان به صلات واجبه و مندوبه، به هر وضو و غسل مستحبّى، يا نه؟
ج . بلى جايزاست اتيان به صلات واجبه ومندوبه،به هرغسلى که رافع حدث است،مثل غُسل جنابت قبل ازدخولِ دروقت؛و همچنين جايز است به هر وضوى مستحبّى که رافع حدث باشد.
س . [ آيا ] وضو را پيش از وقت، مى تواند به جاى آورد که به آن وضو، فريضه حاضره را به عمل آورد بدون بودن نماز قضا بر ذمّه، يا نه؟
ج . بلى مى تواند، اگر وضوى مستحبى به جا آورد.
س . اگر کسى بعد از فراغ از غسل يا وضو، شک کند که آيا آب، مشتبه به نجس و مضاف بوده يا نه، چه صورت دارد؟
ج . وضويش صحيح است.
1 . اقوى جواز مسح هر محلّى با هر يک از دستها است، اگر چه رعايت ترتيب مذکور، افضل، بلکه احوط است.
2 . يعنى اگر شک کند بعد از وضو،که با آبِ مشتبه بوده،يا با آب معلوم ازحيث طهارت و اطلاق.و همچنين [ است ] اگرقطع [ پيدا ] نمايد با مشبته بوده ولکن شبهه بعد از وضو حاصل باشد؛و اگر قبل بوده و از روى غفلت وضو ساخته،پس صحّت آن مشکل،يا ممنوع است.و آنچه مذکور شد،در مشتبهى است که مورد حکم ظاهرى به اطلاق و طهارت، يا عدم آنها، نباشد.
4 . شرايط وضو
س . شرايط وضو و آنچه در آن معتبر است، بيان فرماييد.
ج . شرايط وضو، چند چيز است:
نيّت
اول: «نيّت». و آن در وضو و غير آن، عبارت است از قصد به سوى عمل. و معتبر است در آن اين که اتيان به آن نمايد، به عنوان فرمانبردارى خداوند عالميان.
1. يعنى براى فرمانبردارى. و معتبر است در آن، خلوص؛ پس رياى در آن، اگر چه در بعض اجزاى واجبه آن باشد، مبطل است مطلقاً على الاحوط الاظهر؛ و همچنين [ است [رياى در خصوصيّات متّحده با عبادت در صورتى که ريا و داعى عبادت، شراکت داشته باشد در تأثير، يا آن که داعى ريا، مستقلّ باشد.و اگر داعىِ عبادت، مستقلّ، و ريا، تابع باشد، يعنى مؤکِّدِ داعىِ امر، نه دخيل در تأثير، پس اظهر عدم مبطليّت است، به جهت عدم دليل بر حرمتِ غيرِ مؤثِّرِ در داعىِ عبادت؛ به خلاف محرَّمات ديگر که متّحده با عبادت باشند و مقصود باشند به هر نحو که تقرّب به مبغوض خواهد بود.و امّا تدارک جزء ريايى، يا محرَّم؛ پس صحّت عملِ با آن، موقوف بر عدم لزوم محذور ديگرى در عمل است؛ و همچنين است حکم ريا در جزء مستحبّى عبادت که مبطل بودن اصل عبادت را، موقوف بر لزوم محذور ديگرى است در نفس عمل عبادى.و «سُمعه»، يعنى قصد آنچه مقصود از ريا است به طريق شنواندنِ غير، در حکم ريا است.
ضميمه مقاصد راجحه يا مباحه، به وضو
و امّا ساير ضمايم راجحه يا مباحه، پس در صورت تبعيّت، قصد آنها، مانع از صحّت وضو نخواهد بود؛ و در غير صورت تبعيّت، پس در مباح، بر تقدير اشتراک در تأثير، باطل است؛ و در تقدير استقلالِ هر يک در شأنيّتِ تأثير، مشکل است صحّت وضو در حال اختيار و تمکّن از وضوى متمحّضِ در داعى تقرّب.و در ضميمه راجحه، اظهر صحّت وضو است در غير صورت تبعيّتِ قصد وضوئى به داعى تقرّب به امرش براى قصد ضميمه راجحه.و مثل تبعيّت است اشتراک در قصد، به طورى که داعىِ وضو، استقلال شأنى نداشته باشد، بلکه در صورت اجتماعِ با ضميمه، مقصود است. و ضميمه راجحه، مثل قصد تعليمِ غير، وضو را، و مباحه، مثل شستن چيزى غير راجح با آب وضو.و امّا اگر قصد ضميمه، سبب شود براى اختيار خصوصيّتى که آن خصوصيّت به داعى ضميمه مباحه باشد، نه نفسِ وضو، مثل گرم شدن با آب وضو که گرم باشد، پس آن، محلّ اشکال و بحث نيست.
س . آيا نيّت، مقارن شستن روى نمايد، يا پيش از آن؟
ج . نيّت که عبارت از داعى است على الاقوى، محل معيّنى ندارد، هر وقت حاصل شود و تمام عمل را به آن به جا آورد کفايت مى کند.
س .اگر کسى قصد تجديد نمايد در وضو و حال آن که محدِث است، يا آن که قصد رفع حدث کند در وضو و حال آن که محدث نيست، چه صورت دارد؟
ج . اگر از روى غفلت باشد، ضرر ندارد و وضويش صحيح است، و بهتر آن است وضو را بشکند و وضوى ديگر بگيرد به قصد رفع حدث.
ترتيب
دوم: واجب است «ترتيب»، به اين که اوّل تمام روى را بشويد؛ و بعد از آن دست راست را؛ و بعد از آن دست چپ را؛ و بعد از اينها مسح سر نمايد؛ و بعد از آن مسح پاها کند. و اقوى مقدّم نداشتن پاى چپ است بر پاى راست، يعنى در مسح تدريجى و احوط تقديم پاى راست است بر پاى چپ، يعنى دفعتاً مسح نکند، گر چه جواز هر دو، خالى از وجه نيست.
س . هرگاه کسى فراموش کرد شستن عضو سابق را، و لاحق را شست، مثلاً اوّل دست چپ را شست بعد دست راست را، چه کند؟
1 . اگر راجع شود به خطاى در تطبيق، نه تخلّف داعىِ وضو.
2 . اقوائيّت، بلکه قوّت ممنوع است؛ بلکه متجِّه عدم ترتيب است بين دو پا، اگر چه احتياط، در تقديم مسح سر و پاى راست است بادست راست، بر مسح پاى چپ با دست چپ.
ج . عضو لاحقى را بشويد به شرط آن که موالاتِ معتبره، بر هم نخورده باشد؛ و اگر موالات بر هم خورده باشد، وضو را از سر بگيرد.
س . اگر تمام اجزاى وضو در آب باشد، يا زير باران، و هر يک را به قصد وضو در آب حرکت دهد، آيا صدقِ شستنِ وضو مى نمايد يا نه؟
ج . بلى صدق شستن مى نمايد و وضو، صحيح است و بايد بعد از حرکت دادنِ رو به قصد وضو، دست راست را به اين قصد حرکت دهد و بعد از آن دست چپ را، ولى مسح در اين صورتى که آب باقى مانده در دستها آب خارج است، صحيح نيست. و رعايتِ صحّتِ مسح، به آن است که غَسل کفِ دستِ چپ را، به نحو مذکور ننمايد، بلکه بعد از بيرون آوردن از آب، آن را به دست راست بشويد.
س . آيا ترتيب، در ميان اجزاى اعضا هست يا نه؟
ج . بلى واجب است ترتيب، و بايد مقدّم ندارد جزء پايين را بر جزء اعلى که محاذى آن است.
موالات و حکم خشک شدن اعضاى وضو
سوّم: واجب است «موالات»، يعنى پى در پى به جا آوردن اعمال آن، به نحوى که در زمان شروع در عضو لاحق، عضو سابق با اعتدال هوا و احوال نخشکيده باشد؛ پس هرگاه به جهت زيادتى گرمى هوا، يا وزيدن باد، يا حرارت بدن شخص، يا غير اينها از ساير اسباب، بخشکد، وضو، صحيح است اگر متتابعاً بدون فاصله به جا آورده باشد،
1 . با رعايتِ احتياطِ سابق در ادامه مکث در آب به قدر اَقلّ زمان جريان آب از بالاى عضو به پايين با نيّت ترتيب.
2 . يا آن که دستهارادرحال بيرون آوردن ازآب،قصد شستن وضويى نمايد؛يا آن که باطن کف را بعد از تحقّقِ شستنِ وضوئى برگرداند که آب بارانِ خارج، به غير از ظاهر دست،اصابت ننمايد.
3 . بلکه صدق شستن از بالاى عضو به پايين آن عرفاً نمايد على الاحوط.والاّ احوط، استيناف است.
س . هرگاه به جهت سردى هوا و نحو آن، در عضو سابق، اثر باقى بماند و بدانيم که اگر هوا معتدل مى بود، هرآينه خشک مى شد، در اين صورت، دوباره به جا آوردن لازم است يا نه؟
ج . احوط ـ اگر نگوييم اَقوى ـ استيناف است.
س . [ اگر ] در حين شستن دست چپ دست راست خشک شود، امّا در صورت، رطوبتى باشد. چه صورت دارد؟
ج . وضو صحيح است و احوط، دوباره گرفتن وضو است.
س . هرگاه اعضاى وضو خشکيده باشد امّا در ريش که از حدّ رو گذشته رطوبت باشد، آيا موالات معتبره در وضو به هم خورده است يا نه؟
ج . محلّ اشکال است، احوط، اعاده وضو است.
مباشرتِ در وضو
چهارم: واجب است که با قدرت و تمکّن، خودش وضو بگيرد؛و همين که در عرف نگويند: «خود، وضو گرفت»، وضو باطل است. و فرقى نيست ميان عامد و ناسى و غافل و جاهل و ميان وضو و غسل و تيمّم و شستن و مسح کردن. و هرگاه به شرکت ديگرى، طهارت را يا بعض آن را به عمل آورد، يا ديگرى به
1 . با حفظ موالات عرفيّه، صحّت اقرب است؛ و با عدم آن، احوط جمع بين اتمام، يا ابطال و استيناف است.
2 . بعد از شروع در آن.
3 . يعنى مقتضاىِ احتياطِ غير لزومى، اعاده وضو است بعد از اتمام يا ابطال وضوى اوّل.
4 . يعنى به مباشرتِ خودش، اعمال وضو را انجام دهد، و ضرر ندارد اعانت مباشر در مقدّمات اگر چه به مثل ريختن آب در کف مباشر باشد در صورتى که غَسل، به مباشرتش انجام بگيرد؛ پس صحيح نيست با مباشرتِ غير، چه آن که انسانِ مکلّف باشد يا نه؛ و همچنين در صورت جواز که خواهد آمد، فرقى در غير، بين مکلّف و غير نيست.عمل بياورد آن طهارت را يا بعض آن را، کفايت نمى کند؛ چنانچه اگر شرکتِ غير را در نيّت، اخذ کرده باشد، وضو باطل است، چه وضو به شرکتِ غير بشود يا نشود.
کسى که خود نمى تواند وضو بگيرد
س . هرگاه در حال اضطرار، شخص نتواند وضوى خود را بگيرد، چه کند؟
ج . بايد در اين حال، ديگرى را مُعين بگيرد. و معتبر در خشکيدن اعضا در اين حال، وضو گيرنده است، نه وضو دهنده. و احوط در اين حال، نيّت نمودن هر دو است؛ هر چند ظاهر، کفايت نمودن نيّت وضو گيرنده است، اگر به قسمى باشد که فعل وضو را نسبت به او توان داد عرفاً و وضو دهنده به منزله آلت باشد.
مطلق بودن آب وضو
پنجم: «مطلق بودن» آب وضو است،خواه آب شور باشد يا شيرين، آب دريا باشد يا نه، آب برف باشد يا نه.
س . هرگاه چيزى در ميان آب بريزد، مثل نمک يا گلاب يا مانند اينها، وضو در اين حال مى توان گرفت يا نه؟
ج . هرگاه از اسم اطلاق بيرون نرود، مضرّ نيست.
1 . چه اين که به نحو جزئيّت باشد، يا استقلالِ هر يک على الاحوط.
2 . يعنى در صورت تمکّنِ غير، از نيّت.
3 . بلکه اگر چه غير، آلت نباشد و مستقلّ در غير نيّت باشد، نيّت مکلّف که سبب است، کافى است على الاظهر. و واضح است که با امکان، مسح را نايب با دست منوب عنه انجام مى دهد؛ و اگر ممکن نشد، نايب با رطوبت باطن کف دستِ منوبٌ عنه انجام مى دهد با مباشرت دست نايب؛ و در اين صورت، احتياط به ضمّ تيمّم، ترک نشود در صورتى که مشتمل بر اين محذور نباشد، يا اين که تيمّم، محذورش کمتر باشد. و تبعيض در مباشرت، با امکان، واجب است.
4 . و اين از شرايط واقعيّه است، يعنى فقدانش مضرّ به صحّت وضو است در حال جهل و فراموشى و غفلت، مانند شرطيّت طهارتِ آب وضو، و لازم است اطلاق در اوّل زمان تحقّقِ شستنِ واجب با رعايت مسح به غير مضاف.
س . آيا به آب قليان مى توان وضو گرفت يا نه، و رفع خبث هم مى کند يا نه؟
ج . بلى، در هر حال جايز است، مادامى که از اطلاق، بيرون نرفته باشد.
س . آيا وضو به آب مشتبهِ به مضاف، صحيح است يا نه؟
ج . احوط اقتصار بر صورت انحصار است، وصحيح است اگر به هر دو وضو بگيرد.
غصبى نبودن آب
ششم: آب وضو بايد غصبى نباشد، يعنى مباح باشد که به ملک خود يا به اذن صريح
1 . يعنى هم چنان که صدق آب با آن ضميمه مى نمايد، صدق آب بدون ذکر ضميمه هم مى نمايد، و اگر فعلاً مضاف است و ممکن است تصفيه آن، واجب است اگر چه به تأخيرِ وقت وضو باشد على الاحوط.
2 . يعنى انحصار آبِ مطلق، بين آن دو طرف.
3 . بلکه وضو با هر دو، به قصد احتياط، کافى است مطلقا و لازم است در صورت انحصار و احتياطاً؛ و کافى نيست وضو با يکى از دو طرف فقط، در شبهه محصوره، اگر چه آب ديگرى نباشد. و امّا اگر مشتبه به مضاف، يک آب باشد، پس اگر حالت سابقه اش، اطلاق يا اضافه باشد، عمل به آن مى نمايد؛ و اگر معلوم نباشد، پس اگر آب ديگرى هست که جايز باشد وضوى به آن، متعيّن است وضوى به آن؛ و گرنه احتياط به جمع بين وضوى با مشتبه و تيمّم مى نمايد.
4 . و همچنين ظرف آب و مکان وضو که مسلّماً به طور مطلق، وضو، مشتمل يا مستلزم حرام است و فى الجمله باطل است. و اگر ريختن آب غصبى در عضو، موجب اتلاف آن و امتناع ردِّ به مالک باشد به نحوى که بر اوست اداى بدل، پس مانعى ـ وضعاً ـ از قصد وضو، در حال اجراى آن آب در عضو به نحو تدريج نيست؛ حتى در صورت انحصار، مانعى از خطاب ترتّبى بر غصب نيست؛ چنانکه در وضو با ظرف مغصوب، حکم وضعى چنين است در حال انحصار هم. و در مسح به رطوبت دست که آبش غصب شده بوده، بعداً ملتفت شد، همين وجه، بدون شرط مذکور، متعيِّن است.و مثل وضوى به اغترافِ تدريجى است، وضوى با ارتماس تدريجى در صورتى که نيّت آن در حال اخراج از آب باشد بنا بر اظهر.
و بطلان در صورت غصبيّت مکان يا فضايى که وضو در آن واقع مى شود، محلّ اشکال است، خصوصاً در صورت عدم انحصار تا آخر وضو با فضايى که وضو، در آن واقع مى شود، زيرا کون در مکان، مقدّمه وضو است نه متّحد با آن، پس مانعى از خطاب ترتّبى به وضو نيست در صورت انحصار؛ به خلاف فضا که اجراى آب بر عضو، تصرّف در فضا است؛ پس تکليف به وضو، در صورت عدم انحصار است؛ و صحّت، مبتنى بر عدم ابطال اتّحاد با حرام است در خارج.و از قبيل عدم انحصار است، غصبى بودن محلّ ريختن آب وضو، زيرا وضو، توقّف بر ريختن آب ندارد و ايصال آب با جريان از عضو اگر چه به معونت دست ماليدن از جايى به جايى رسانيدنِ آب باشد، کفايت مى کند؛ پس تطبيق بر خصوصيّت محرّمه به سوء اختيار، مانع از تقرّب به ايجاد طبيعت که متعلَّق امر است، نيست، مثل ساير موارد عدم انحصارِ واجب عبادى که تطبيق شده بر خصوصيّت محرّمه بنا بر أحد الوجهين.
از مالک ، يا فحوى، يا شاهد حال باشد؛ و بهتر در شاهد حال، اقتصار به علم است.
س . از نهرهايى که در منازل و راههاى اَسفار و غير آنهاست، وضو گرفتن چه صورت دارد؟
ج . مادامى که از مالک ، کراهتى ظاهر نشده باشد، وضو صحيح است؛ و احتمالِ بودن صغير يا مجنون يا نحو ايشان، مضرّ نيست.
س . اگر کسى سهواً يا جهلاً، به آب غصبى وضو بگيرد، صحيح است يا نه؟
ج . بلى صحيح است، امّا قيمت آن آب را ضامن است.
طهارتِ آب وضو
هفتم: آب وضو، نجس نباشد؛ پس اگر وضو بگيرد به آب نجس، باطل است مطلقا؛ بلکه اگر به قصد جواز و شرعيّت، وضو گرفت بدون عذر، حرام خواهد بود.
س . هرگاه شخص به آب نجس سهواً يا جهلاً يا نسياناً يا غفلةً، وضو گرفت، چه صورت دارد؟
1 . پس با شک در اذن و رضاى مالک ، وضو صحيح نيست اگر منشأ خاصى داشته باشد، مگر در مورد استصحاب اذن.
2 . بلکه با احتمال کراهت، صحيح نيست، اگر منشأ خاصى داشته باشد.
3 . در شستن با آب قليل اگر چه نجس به استعمال در تطهير عضو محلّ وضوء از خبث باشد در حال وضوء گرفتن بنا بر احتياط سابق در مطلق غساله، اگر چه نجاست در آخر عضو باشد على الاحوط.و امّا در غسل با آب کثير، پس اظهر عدم اخلال نجاست سابقه عضو است به صحّت وضوء با رعايت احتياط سابق در وضوء با بعض اقسام کثير از حيث غَسل و مسح با قصد تحقّق وضوءِ مأمور به.
ج . باطل است؛ و بر اين تقدير، فرقى هم ميان وقت و خارج از وقت نيست.
عدم خوف از استعمال آب
هشتم: خوف ضررى از استعمال آب نباشد، مثل اين که ظنّ ببرد به رسيدن مرضى يا زياد شدن مرض يا طول به هم رسانيدن، يا تنگى وقت، يا به جهت ترس از تشنگى بر خود يا بر رفيق خود که از مفارقت او متضرّر شود هر چند کافر باشد، يا متضرّر نشود وليکن صاحب نفس محترمه باشد، يا خوف بر حيوان داشته باشد که از تشنگى بميرد و به مردنِ او متضرّر شود.و اين شرط و شرط سابقِ بر اين، که اباحه آب باشد، از شرايط علميّه است، نه از شرايط وجوديّه، به اين معنى که اگر علم نداشته باشد، مضرّ نخواهد بود.
عدم صحت وضو با آب استنجا
نهم: آب غساله استنجا نباشد هر چند آن غساله، پاک باشد؛ و شرايط آن در بحث ازاله نجاسات گذشت.
عدم صحت وضو با آب مشتبه به نجاست
1 . و همچنين است احتمالى که منشأِ خوفِ ضرر باشد در صورتى که ضرر يا خوف آن، موجب وضو يا جبيره و نحو آن نباشد. و از جمله ضرر است، «شين» که زبرى پوست بدن است در صورتى که نقص و عيب و مرض باشد.
2 . در غير آن صورت که بداند اگر وضو بگيرد نماز قضا مى شود و اگر تيمّم نمايد قضا نمى شود، محلّ تأمل است.
3 . در نفس يا عِرض يا مال.
4 . يا غير محترمه اگر از مکلَّف به وضو به اين نحو که اتلاف به ندادن آب است، جايز نباشد.
5. بلکه در صورت علم، تکليف منتفى است فى الجمله، نه مطلق صحّتِ وضو در جميع صور.
6 . على الاحوط در غير صورت استهلاکِ آبِ استنجا در آب ديگر در غَسل و مسح؛ اگر چه جواز وضو با آنچه پاک است از آب استنجا خصوصاً در صورت انحصار و عدم تعيّنِ تيمّم، خالى از وجه نيست. و احوط در صورت عدم انحصار، اختيار غير آن است؛ و در صورت انحصار، جمع بين وضوى به آن و تيمّم است.
دهم: آب وضو، مشتبه به نجس نباشد.
س . اگر متمکّن نباشد مگر از اين دو آب که مشتبه به نجس است، [ آيا ] تيمّم کند، يا به يکى وضو بسازد و بعد به آن ديگر موضع وضو را بشويد و وضو بگيرد و نماز کند؟
ج . اگر ممکن باشد حفظ غير مواضع وضو از نجاست يا تطهير آن ولو به همين دو آب، پس با يکى، وضو گيرد و با ديگرى تطهير نمايد، سپس وضو گيرد و تيمّم نمايد، والاّ اکتفا کند به تيمّم تنها، اگر چه اکتفا به تيمّم مطلقا، قوّى است، زيرا که در فرض مزبور مبتلا خواهد شد به حکم استصحاب به نجاست بدن در حال ورود آب دوّم.
س . هرگاه چيزى به يکى از اين دو آب، ملاقات نمايد، پاک است يا نه؟
ج . محکوم به طهارت است.
پاک بودن اعضاى وضو
يازدهم: واجب است که محلّ وضو، پاک باشد از نجاست. و هرگاه آب بريزد و جارى شود از محل وضو به قصد وضو و طهارت از نجس، وضو باطل است؛ بلى اگر
1 . در صورتى که طرفين در خصوصيّات مربوطه به طهارت و نجاست، مانند هم باشند حقيقتاً يا حکماً.
2 . با امکانِ تکرارِ مذکور بدون تنجيسِ غيرِ مغتفر در موضع ديگر از بدن يا لباس و به جا آوردن نماز بعد از هر وضو، قوىّ است جواز جمع، بلکه احوط است. و با عدم امکان، يا حرجيّت آن، تيمم مى نمايد؛ و ظاهراً فرقى بين قليل و کرّ نيست، زيرا در حال ملاقاتِ دوّم، يقين به نجاست بدن مى نمايد، يا در سابق يا فعلاً، و يقين به طهارت آن، حاصل نمى شود؛ پس براى نمازهاى بعد، بايد تطهير بدن نمايد وبراى واجب فعلى، تکرار نماز، کافى است؛ و در صورت تکرار، احتياط به ضميمه تيمّم، لازم نيست.
3 . با حفظ تساوى دو آب در خصوصيّات مربوطه به نجاست و طهارت و سبق علم و نجاست معلومه بر ملاقات؛ بلکه طهارت ملاقى با سبق ملاقات بر علم، خالى از وجه نيست.
4 . ظاهراً قصد وضو به ادامه صبّ در غسله مطهِّره در تمام ابعاضِ هر عضوى، مانعى ندارد، زيرا به حدوث غَسل، ازاله خبث مى شود و به بقاى آن بعض، مزيل حدث، محقّق مى شود، پس حاجتى به فرضِ نجاست در آخر هر عضو نيست، و آنچه لازم است، قصد وضو است، نه قصد ازاله خبث.و در کرّ وجارى ونحو آنها، مانعى از قصد وضو در آنِ اوّلِ غَسل از حيثيّت مذکوره نيست.وضو به ارتماس در کرّ يا جارى باشد، حصول طهارت از خبث و از حدث در آن واحد به سبب واحد، مانعى ندارد.
غصبى نبودن مکان وضو
دوازدهم: واجب است مکانى که وضو مى گيرد «مباح» باشد، يعنى غصبى نباشد.
س . هرگاه از روى جهل يا سهو، در محل غصبى، وضو گرفت و بعد از فراغ از وضو، متذکّر شد، آيا وضوى چنين کسى صحيح است يا نه؟
ج . بلى صحيح است لکن از براى مالک زمين اجارة المثلى بر ذمّه او تعلّق مى گيرد اگر عرفاً بگويند که عوض دارد.
اباحه ظرف وضو
سيزدهم: واجب است که ظرفى که از آن آبِ وضو مى گيرند، غصبى نباشد؛ پس اگر منحصر باشد، وضو باطل و تيمّم لازم است؛ و اگر منحصر نباشد، وضو صحيح است اگر چه مقدّمه آن حرام است.
1 . اظهر عدم بطلان وضو است به مجرّد مقارنتش با کون غصبى، حتى در صورت انحصار، اگر چه عاصى است به غصب مطلقا؛ پس صحت، اختصاص به صورت جهل يا سهو ندارد.
2 . ممکن است صحّت وضو به امر، بر تقدير اغتراف غصبى، حتى در صورت انحصار اگر چه حرام باشد و واجب باشد تيمّم در اين صورت، مثل مواردى که وضو، صحيح مى شود بر تقدير مخالفتِ شرع در مقدّماتش.و از اين جا ظاهر است حالِ آب مغصوب که اگر پس از ريختن آب بر عضو، عرفاً اتلاف شده و موجب ضمان قيمتش است، مانعى از قصد وضو به اجراى بعد از اغتراف و صبّ نيست و از قبيل امرِ مشروطِ به حرام است حتى در صورت انحصار که تيمّم، واجب است. و حرمت تکليفيّه غصب، علاج ندارد مطلقا؛ و قصد وضو، به فرو بردن عضو در آب غصبى، موردِ حکمِ مشهور به بطلان است.و امّا محل ريختن آب وضو، اگر وضو گرفتن، علت تامّه تصرّف نمودن در آن محل نبوده باشد، وضو صحيح است و الاّ وضو باطل است.
چند فرع
س . اگر شخص متوضّى ـ يعنى وضو گيرنده ـ در مکانى ـ که ايستاده و مى خواهد وضو بگيرد ـ غصبى است ولکن هواى آن مکان، مباح است، وضويش صحيح است يا نه؟
ج . وضو گرفتن در چنين محلّ، مثل وضو گرفتن در کفش غصبى است؛ پس در وقت مسح، پا را خارج کند از محل غصب، ان شاءاللّه تعالى وضويش صحيح است.
س . غسل در حمّام غصبى با وجود بودن حمّامِ مباح، صحيح است يا نه؟
ج . غسل فاسد است اگر چه آب آن حمّامِ غصبى، مباح باشد.
س . هرگاه از زمين غصبى آب مباح را بردارد ودر جاى مباحى وضو بسازد ياغسل کند، چه صورت دارد؟
ج . ان شاءاللّه تعالى عيب ندارد، وضو و غسلش صحيح است.
س . هرگاه در زمين غصبى، آب باران جمع شود و از آن آب بردارد به جهت رفع حدث، آيا رفع حدث به آن مى شود يا نه؟
ج . بلى رفع حدث به آن مى شود اگر مالکِ زمين، قصد حيازت نکرده باشد.
فاقِد طهورين
س . فاقدِ طهورين، يعنى آن که نه آب و نه چيزهايى که تيمّم بر آن جايز است يافت شود برايش، آيا تکليف او ساقط است، يا آن که بايد اتيان به صلات نمايد بلاطهارت؛ و بر تقدير سقوط، آيا قضا لازم
1 . به تصرّفى حرام که موجبِ حرمتِ مقدّمه اش که وضو است باشد.
2 . گذشت حال مکان غصبى.
3 . و آن، مانند فرش غصبى است و حکم کون در مکان غصبى را دارند. و بيرون آوردن پا در حال مسح، مثل اخراجِ پا از فرش است که مصِحّحِ خصوص مسح است، نه مطلقِ وضو، مگر بنابر صحّت وضو با غصبيّت کون، که بيرون آوردن پا لازم نيست مگر تکليفاً فقط.
4 . در اين صورت، مثل وضو در مکان غصبى است.است اگر وقت بگذرد و واجد احد طهورين شود، يا نه؛ و در صورت ثانيه که تکليف ساقط نباشد، باز حکم به لزومِ قضا است يا نه؟
ج . احوط آن است که به همان حالت، نماز کند، و لازم است قضاى آن را نيز به عمل آورد با طهارت.
5 . جبيره
س . احکام جباير را، مفصّلا بيان فرماييد؟
ج . «جباير»، عبارت است از شکسته بستى که آن را بر محلّ شکسته و مانند آن مى بندند؛ لکن حکم در اين مقام، منحصر به آن نيست، بلکه شامل است کهنه هايى را که بر جروح ـ مانند زخم شمشير و غير آن و مانند قروح، يعنى زخم دُمل و شبه آن ـ مى بندند، بلکه نيز شامل است دوايى را که از ضمادات و مانند آنها بر عضو به جهت شکستن يا زخم بودن آن به جهت ضرورت مى مالند.
س . هرگاه صاحب جبيره بتواند عضو خود را بشويد، به برداشتن جبيره، يا رسيدن آب به زير آن، به فرو بردن به زير آب، يا مکرّر ريختن آب بر آن تا آب به زير آن برسد به نحوى که در عرف، شستنِ محلّ، صدق نمايد، چه صورت دارد؟
ج . در اين حال واجب است بر او شستن و کفايت نمى کند مسح بر جبيره.
س . هرگاه عاجز از شستن شود و نتواند آب برساند به جهت عدم تمکّن از آن يا به جهت پاک نبودن عضو با نبودن امکانِ تطهير، چه کند؟
1 . بلکه هر حايلى که مانع از وصولِ آب به بشره است و ازاله اش در وقت وضو، ممکن نيست، مگر به همان نحو که در جباير ممکن است.
2 . در صورت عدم خوف ضرر از ايصال آب بر آنچه جبيره در آن محلّ است، وگرنه اکتفا به مسح با رطوبت مى نمايد. و در صورت خوفِ ضرر از ناحيه مرطوب بودن ماسح، اکتفا به مسح با خشکى ماسح نمايد با ضميمه تيمّم على الاحوط.
ج . در اين وقت، مسح نمايد بر روى جبيره به آب؛ و مسح به رطوبت و ترى که در دست از بقيه شستن ساير اجزا و محلّ باقى مانده، کفايت نمى کند؛ بلکه بهتر، مسح به آب است به قِسمى که اقلّ مراتبِ شستن، صدق کند، و لازم نيست در چنين وقت، قصد مسح نمودن؛ چنانکه لازم نيست قصد شستن بکند و مسح را نکند، پس قصد آنچه را که در واقع واجب است، نمايد؛ پس حکم در اين جا، بر خلاف مسح سر و پاها مى باشد، به جهت آن که در آنها قصد مسح، لازم است. و با تمکّنِ مسح بر بشره، واجب است مسح بر همان بشره، و افضل جمع مابين مسح بر بشره و مسح بر جبيره است.و لازم است مسح نمودن تمام جبيره و وانگذاشتن چيزى از آن بر حسب امکان، بلى آنچه ممکن نيست، يا بسيار دشوار است، مثل ما بين ريسمان هايى که بر جبيره کشيده شده؛ پس ظاهر، سقوط مسح است بالنسبه به آنها.و واجب نيست مسح به دست و کف آن(4) و کفايت مى کند هر آلتى که مسح به آن حاصل شود اگر مسح، بدل از غَسل باشد.
س . هرگاه در بعضى از اعضا، زخم باشد و بر آن کهنه و شبه آن نباشد، چه کند؟
1 . بلکه احوط است با عدم خوفِ ضرر در محلِّ غَسل.
2 . لکن احتياط لازم، قصد مسح به نحو موظّف است که تطبيقش بر غسل احتياطى است در صورت عدم خوف ضرر، بلى قصد واجب فعلى، مُعرِّف و کافى است.
3 . بلکه در صورتى که در عضو، محلّى از بشره براى مسح، خالى از جبيره بست، اگر ممکن است و خوف ضرر نيست، برداشتن جبيره، واجب است، وگرنه مسحِ نفسِ جبيره، لازم است؛ و اگر مسح بر بشره، ممکن بود، نه غَسل آن، احتياطاً جمع نمايد بين مسح بر بشره و بر جبيره با غَسل آن در موضع غسل با امکان.
4 . مسح به باطن کف، احوط است. و امتياز مسح در موضع غَسل از مسح در موضع مسح، به اعتبار صدق اقلّ غَسل است در اوّل، بنا بر احتياطى که گذشت؛ و رعايت ترتيب و استيعاب در اوّل، و به اعتبار مسح به رطوبت باقيه در باطن کف است در دوّم، به خلاف اوّل، و به اعتبار تجفيف رطوبت زايده مانعه از تأثير رطوبت ماسح است، به خلاف اوّل.
ج . با تمکّن از شستن، آن را مى شويد؛ و با عدم تمکّن از آن، مسح مى کند بر خود بشره؛ و با نبودن تمکّن از مسح آن ـ به جهت نجاست موضع يا غير آن ـ کهنه اى بر روى آن گذاشته او را مسح مى نمايند و با تعذّر آن، احوط جمع مابين وضو به شستن اطراف زخم و تيمّم است؛ بلکه جمع مابين وضو و تيمّم در جميع صور اين مسأله، احوط است؛ اگر چه با تمکّن از غَسل اطراف و مسح بر بشره يا کهنه اى که براو گذارده، تيمّم لازم نيست ولو احتياطاً؛ بلکه کفايتِ شستن اطراف، خالى از قوّت نيست.
س . هرگاه جبيره نجس باشد و غير آن هم نباشد که بر روى آن بگذارد، تکليف چيست؟
ج . بايد اطراف آن را بشويد در موضع شستن و دو طرفش را مسح نمايد در موضع مسح و هم تيمّم نمايد و هر وقتى که مسح بر جبيره ممکن نباشد نيز تيمّم لازم است.
مانعى که ازاله آن دشوار است
س . هرگاه بر يکى از اعضا، مانع از رسيدن آب به زير آن باشد، يا متعذّر و يا دشوار باشد ازاله آن، چه کند؟
ج . بايد مسح بر روى آن نمايد و احتياطاً هم تيمم نمايد. و فرقى نيست در جبيره، ما بين اين که در مواضع شستن باشد يا مواضع مسح؛ و همچنين فرقى نيست مابين اين که در تمام عضو باشد، يا بعض آن، اگر چه احوط در جبيره اى که عضو واحد يا تمام
1 . على الاحوط در صورت عدم صدق اقلّ غَسل.
2 . احتياطاً با عدم ستر چيزى از مغسول يا ممسوح فعلى؛ و اظهر عدم وجوب است در صورت حرجى بودن آن.
3 . لکن احتياط به ضميمه مسح بر بشره يا کهنه در موضع مسح و غسل به نحو مناسب با امکان، ترک نشود.
4 . در طول، و احتياطاً مسح بر بشره يا جبيره نمايد به نحو متقدّم با امکان.
5 . اقوى کفايت وضوى مذکور است؛ و احوط ضمّ تيمّم است.
6 . احتياطاً و اقوى عدم لزوم است.
7 . به احتياط لزومى.اعضا را گرفته، ضمّ تيمم است. و بهتر در جبيره محل مسح، جمع مابين وضو و تيمم است. و نيز فرقى نيست مابين اين که عضوِ مسح کننده، جبيره داشته باشد يا غير آن، که مسح مى کند به همان ترىِ آب وضو که بر جبيره باقى مانده.
شرايط جبيره
معتبر است در جباير، آن که پاک باشد؛ پس هرگاه نجس باشد، کهنه پاکى بر وى گذاشته آن را مسح مى نمايد و احتياطاً هم تيمّم نمايد؛ بلى معتبر نيست در جباير به جهت صحّت وضو، اين که نماز در آن جايز باشد؛ پس جايز است درباره مردان، مسح بر جبيره از حرير و جامه از طلا. بلى معتبر است حرام نبودن استعمال آن؛ پس هرگاه مغصوب باشد، آن استعمال جايز نيست و مسح بر آن، کفايت نمى کند؛ چنانکه کفايت نمى کند، مسح کهنه اى که بر روى آن گذاشته شود.
کفايت وضوى جبيره بعد از زوال عذر
و بدان که وضوى صاحب جبيره، صحيح است براى عملى که به جا آورده، حتى بعد از زوال عذر و تمکّن از وضوى صحيح، هر چند وقت، وسعت اعاده عمل داشته باشد؛ و احوط اعاده وضو است به جهت عمل ديگر، خصوصاً اگر در اثناى آن عذر برطرف شود.
1 . على الاحوط.
2 . لزوم ندارد على الاظهر.
3 . با عدم اتلاف عرفاً و بقاى حرمت، حتى در امرار يد بر آن و بر چيزى که روى آن بگذارند.
4 . اين احتياط لازم نيست مگر در صورت زوال در اثناى وضو بعد از مسح بر جبيره يا بعض از آن، که احتياطِ مناسِب به اعاده به نحوى که قطع به تحقّق وظيفه فعليّة نمايد، ترک نشود.
6 . چند فرع (بعض مسائل شک در وضو وغير آن)
س . اگر شخصى يقين در حدث و شک در وضو داشته باشد، تکليفش چيست؟
ج . بايد وضو بسازد.
س . اگر کسى يقين در وضو دارد و شک در حدث، چه صورت دارد؟
ج . بنا را بر طهارت گذارد.
س . اگر کسى يقين، هم به حدث و هم به وضو دارد، و شک دارد که آيا حدث مقدّم است يا وضو، حکمش چيست؟
ج . بايد وضو بسازد مطلقا.
س . اگر کسى بعد از نماز شک مى کند که آيا وضو داشتم يا نه [ وظيفه اش چيست؟ ]
ج . بنا را بر صحّت عمل مى گذارد ولکن از براى نماز بعد، وضو بسازد.
س . هرگاه در اثناى عمل، شک در طهارت نمود، چه کند؟
ج . احوط اتمام عمل و استيناف آن است با طهارت جديده؛ و اقوى کفايت استيناف است.
س . هرگاه بعد از وضو، يقين کرد که يکى از اجزاى وضو را به عمل نياورده است، چه بايد بکند؟
ج . اگر موالات بر هم نخورده، آن جزء و ما بعد آن را به عمل مى آورد [ و [وضو
1 . اگر چه ظنِّ غير معتبر به وضو داشته باشد و اگر چه داخل در مثل نمازِ مشروطِ به طهارت شده و در اثنا، يقين و شک حاصل شده مادام [ که ] فارغ از نماز نشده باشد که به شک در وضو بعد از فراغ از نماز ـ مثلاً ـ اعتنا نمى نمايد، چنانکه خواهد آمد.
2 . در صورتى که شک در حدث، ناشى از خروج رطوبت مشتبهه به بول قبل از استبرا که محکوم به بوليّت است، نباشد.
3 . اگر چه تاريخ يکى از آنها معلوم باشد على الاحوط؛ و امّا اگر يقين به طهارت رافعه و حدثِ ناقض داشته باشد؛ پس اگر سابق بر دو، تاريخ حدث بوده، بنا بر تأخّر حدثِ آن مى گذارد؛ و اگر طهارت باشد بنا بر تأخّر طهارت مى گذارد و در هر دو صورت، عمل به يقين است.
4 . اين احتياط ترک نشود، يعنى احتياط، بر حسب تکليف احتمالى است؛ و اقوائيّت، به حسب فراغ ذمّه با استينافِ فقط است. صحيح است؛ و هرگاه موالات معتبره به هم خورده، وضو را از سر مى گيرد.
س . هرگاه کسى بعد از شروع در شستن عضوى، شک نمايد در عضو سابق، چه کند؟
ج . برگردد به سوى سابق و آن را به جا بياورد با مراعات موالات و ترتيب و ساير شرايط. و حکم ظنّ در اين باب، حکم شک است. و فرقى نيست مابين شک در اجزا و شک در شرايط؛ پس مادامى که فارغ از عمل نشده، اگر در يکى از اينها شک نمايد، بايست تحصيل يقين کند. و قول عدل واحد در هر يک از اينها، حجّت نيست و کثيرالشک، اعتبارى به شک او نيست.
س . هرگاه موضع وضو يا غسل را شخص، نجس مى دانست، بعد از وضو يا غسل، شک دارد که ازاله نجاست کرده يانه، تکليف چيست؟
ج . وضو و غسلش صحيح است و از براى بعد، تطهير کند آن موضع را و هرجا که علم دارد به ملوّث شدن آن به رطوبت، تطهير نمايد و بهتر آن است که اين وضو و غسل را اعاده نمايد و اگر نماز هم کرده، اعاده کند.
7 . مسلوس و مبطون
س . هرگاه کسى صاحب حدث مستمرّ باشد، چه بول و چه غايط و چه نوم و چه ريح، تکليفش چيست و مراد به حدثِ مستمرّ چيست؟
ج . مراد از حدثِ مستمرّ، قسمى است که اگر بخواهد در اثناى نماز، چيزى را که از آن صادر مى شود، تجديد طهارت کند، حرج شديد لازم آيد.و هرگاه شخصِ «مسلوس» يا «مبطون»، از براى ايشان زمانى آرام باشد، که در آن بتواند تحصيل طهارت نمايد و نماز را به جا آورد، انتظار آن زمان رامى کشد.
1 . مگر آن که مفيد اطمينان باشد بنا بر اَقوى.
2 . بلکه احتياط در اعاده نماز بعد از وضو يا غسل، بعد از تطهير متنجّس در صورتى که احتمال التفات در وقت وضو يا غسل نمى دهد، ترک نشود.و اگر نباشد زمانى بر ايشان که در وسعت،طهارت و نماز را به جا آورند، ليکن متمکّن از اين باشند که بدون عسر و حرج، نماز را با طهارت آورند،به اين معنى که در هر جاى از نماز که حدثى روى داد، طهارت را تجديد کنند و از همان جا که باقى مانده نماز را تمام کنند، پس به همان نحو،وضو مى سازند و بنا مى گذارند از موضع رو دادن حدث؛و احوط در اين حال، آن است که نماز را به وضوى اوّل، تمام کند و بعد از آن، عمل مذکور را به جا آورد. و اقوى کفايت وضو در اوّل عمل است در خصوص مسلوس.و اگر زمان بر وسعت اقلّ واجب نماز که عبارت از ايما و يک تسبيحه باشد،در هر رکعتى داشته باشد، احوط،اتيان آن است بعد از نماز تامّة الافعال. و اکتفا به صلات تامّة الافعال با يک وضو در مسلوس، و با تجديد و بنا در مبطون، اقوى است.و با متمکّن نشدن بدون عسر و حرج از تجديد وضو به قسمى که ذکر شد جهت پى درپى آمدن حدث،وضو مى سازند از براى هر نمازى و بدون تأخير نماز را به جا مى آورند و حدث صادر در بين نماز،معفوّ از ايشان است.
1 . و مبادرت مى نمايد اگر در اوّلِ آن وقت مى تواند نمازى را که مشتمل بر اقلّ واجبات و ترک مستحبّات است با طهارت به جا آورد، اگر چه فترت، احتمالى باشد نه قطعى، اگر چه معلوم يا محتمل، نماز باطهارت در اثناى باشد، يا آن که استمرار حدث، أخفّ باشد على الاحوط در صورت عدم فوت چيزى از شروط حاصله.
2 . با عدم استلزام فعل کثير يا مبطلى ديگر مانند استدبار، اگر چه در وضوى دوّم يا سوم در يک نماز باشد؛ و اگر مستلزم شد، از محل استلزام، اکتفا به سابِق آن از طهارت مى نمايد؛ و واجب است تهيه اسباب تسهيل تجديد در اثنا، قبل از نماز. و با رعايت قيود مذکوره در تجديد و تسهيل، بناى احتياط به ضمّ اتمام با يک وضو، لازم نيست حتى در مسلوس على الاقوى.
3 . اظهر عدم کفايت است با امکان تجديد و بنا به نحوى که گذشت. و اظهر اتّحاد مسلوس و مبطون است با حفظ خصوصيّات، يعنى استمرار و مرتبه آن و عدم استمرار حدث و همچنين ساير احداث موجبه وضو.
4 . و همچنين در مسلوس با مماثلت، چنانکه گذشت اتّحاد حکم آنها. و اين طريق، احوط است در صورتى که بداند که بعض نماز اگر چه تکبيرة الاحرام باشد، خالى از حدث نمى شود. و محتمل است موظّف باشد در اين صورت به تيمّم اگر مى تواند با آن، بعض نماز را با طهارت ترابيّه انجام دهد؛ و همچنين در ساير صور که محذور، اختصاص به وضو دارد، چه از اين جهت باشد که وضو، فعل کثير مى شود نه تيمّم، يا از اين که با وضو نمى تواند جزئى را با طهارت انجام دهد و با تيمم مى تواند، يا آن که با تيمّم پيش از وضو، افعال نماز با طهارت واقع مى شود، چه آن که قبل از نماز باشد يا در اثنا؛ و احتياط در جمع است با امکان، بين نماز با وضوى مذکور و نماز با تيمم مذکور.
صور مسأله و چند فرع
و از بيان متقدّم، ظاهر شد که اصل مسأله، سه صورت دارد:
صورتى که موظّف است در آن، به اتيان نمازى که تماماً با طهارت مائيّه است؛
و صورتى که مکلّف است در آن، به تجديد وضو در اثنا و بنا؛
و صورتى که موظّف است در آن، به به جا آوردن نماز با يک وضو قبل از آن.
و عدم فرق بين مسلوس و مبطون با حفظ مماثلت و ساير خصوصيّات و احتمالات، از بيانات سابقه معلوم شد.
و وضوئى که کافى است براى نماز، کافى است براى متعلّقات آن از قبيل: قضاى تشهد و سجده منسيّين و نماز احتياط با شک با رعايت تجديد و بناى در آن صورتى که در نفس نماز، مکلّف است به آن.بدان که اظهر لزوم وضو است بر مستمرّ الحدث براى هر نماز نافله، مثل فريضه. و آنچه که مانع از تعدّى نجاست است به ظاهر، احوط تبديل آن است با هر وضوئى بدون فعل کثير و همچنين غَسل حَشَفه.و در مبطون، اگر ممکن باشد علاجِ تعدّى، لازم است با غَسل محلّ بدون عسر يا فعل کثير على الاحوط.
و احوط معالجه اين قسم از امراض مانعه از نمازِ مختار است، اگر چه متوقّف به بذلِ مالِ ممکنِ غيرِ مُجْحف باشد.
و داخل شدن با وضوى اضطرارى ـ مانند مسلوس مستمرّ الحدث ـ در ساير غايات غير واجبه ـ مانند مسّ کتابت غير واجب ـ خالى از اشکال و تأمّل نيست.
با احتمال فترت و تمکّن از صلات با طهارت، احوط صبر است و همچنين با احتمال اخفيّت حدث در بعض وقت.اگر مشغول شد به نماز به اعتقادِ نبودنِ فترت و در اثنا دانست که فترت هست، قطع مى نمايد در صورتى که تصحيح همان نماز اختياراً ممکن نباشد؛ و اگر بعد از نماز ملتفت شد، اعاده مى نمايد؛ و اگر بعد از نماز، بُرْء حاصل شد، احوط در وقت نماز، اعاده نماز است.
اگر نذرِ دوام وضو نمايد، بعد مسلوس يا مبطون شود، اظهر بى اثر بودن نذر است در زمان اين گونه مرض، مگر در صورتى که بداند اطلاق نذر را، مثل آن صورت که نذر، متأخّر از سلس باشد؛ و در اين صورت، تکرار مى نمايد وضو را تا اين که حرجى باشد؛ و در اين صورت هم، بى اثر بودن در زمان مرض، اظهر است، در صورتى که وضو، مفيد طهارت ولو آناً مّا نباشد.و واجب است بر مسلوس اين که پاره اى از کهنه يا کيسه يا نحو آن، به خود ببندد تا نجاستْ تعدّى به جامه و بدنش نکند.
آنچه نزد شيعه ناقض وضو نيست
و امّا «مذى» و «وذى» و «ودى» و ناخن گرفتن و سر تراشيدن و غير اينها از چيزهايى که غير شيعه از اسباب ناقض وضو دانسته اند، پس هيچ يک از اينها ناقض وضو نيست، بلى مستحب است تجديد وضو به آمدن «مذى» و «ودى» بدال مهمله.
8 . مستحبّات و ادعيه وضو
س . سنن وضو را اجمالاً بيان نماييد.
ج . مستحبّ است در وضو، گذاشتن ظرفى که از آن، وضو مى سازد، بر طرف راست خود؛ و اين در ظرفى است که بتوان از آن، به دست آب برداشت، هر چند دست او شَلّ باشد.و مستحب است آب برداشتن از ظرف، به دست راست، اگر چه به جهت شستن آن باشد، ولى دليلى بر استحباب ندارد، بلکه جمله اى از اخبار، دلالت بر خلاف آن دارد؛و بسم اللّه گفتن در اول آن؛و هرگاه دست در آب گذارد بگويد «بِسْم اللّه وَ باللّه، اَللّهُمَّ اجْعَلْني مِنَ التّوّابينَ
1 . با هر وضوئى که موظّف است به آن، و تبديل آن در صورت نجاست داخل آن، مگر آن که مستلزم فعل کثير در اثناى نماز باشد.وَاجْعَلْني مِنَ المُتطَهِّرين»، و خواندن دعايى که وارد شده در هنگام تسميه در اول وضو؛ و شستن دستها از زندين ـ بنا بر اظهر ـ پيش از داخل کردن دستها در ظرفى که از آن آب برمى دارد، و «زَنْد» مفصل کف دستها و ساعد است. و در وضو از حدثِ بول و خواب، يک دفعه مى شويد و از غايط، دو مرتبه مى شويد. و مستحبّ است «مضمضه» و «استنشاق» سه مرتبه؛ و همچنين مستحب است خواندن دعاهايى که هنگام مضمضه و استنشاق وارد شده؛ و همچنين خواندن دعاهايى که در شستنِ روى و دستها و مسح سر و پاها وارد شده.و مستحبّ است از براى مرد، ابتدا نمودن به ظاهر ذراع در شستن اوّل و به باطن آن در شستن دوّم؛ و مستحبّ است براى زن عکس آن.و مکروه است استعانت جستن به غير در ريختن آب در دست و نحو آن و همچنين در ساير مقدّمات قريبه وضو. و افضل آن است که باقى بگذارد آب وضو را بر محلّ.
دعاهاى وضو
و از حضرت امام جعفر صادق ـ عليه السلام ـ منقول است که روزى حضرت اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ نشسته بود با محمد حنفيّه، حضرت فرمود: يا محمد از براى من ظرف آبى بياور که وضو سازم به جهت نماز؛ محمّد ظرفى را که آب در آن بود حاضر ساخت، بعد حضرت به دست راست، آب بر دست چپ ريخت،
پس گفت: «بِسْم اللّه وَ بِاللّه ، والْحَمْدُ للّه الَّذي جَعَلَ الْماءَ طَهُوراً وَ لَمْ يَجْعَلْه نَجِساً.»
پس استنجا کرد و فرمود: «اَلّلهُمَّ حَصِّنْ فَرْجي واعفه، وَاسْتُر عَوْرتي، و حَرِّمْني عَلَى النّار.»
پس مضمضه فرمود و گفت: «اَللّهُمَّ لَقِّني حُجَّتي يَوْمَ اَلْقاکَ، و أَطْلِقْ لِسانى بِذِکْرِکَ وَ شُکْرِک».
پس استنشاق فرمود و گفت: «اَللّهُم لا تُحرِّمني ريحَ طَيِّباتِ الْجَنَّةِ، وَاجْعَلْني مِمَّنْ يَشَمُّ ريحَها وَ رَوْحَها وَ رَيْحانَها وَ طيبَها».
پس رو را شست و فرمود: «أَللّهُمَّ بَيِّضْ وَجْهى يَوْمَ تَسْوَدُّ فيهِ الْوُجُوهُ وَ لا تُسوِّدْه وَجْهي يَوْمَ تَبْيَضُّ فيهِ الْوُجُوهُ.»
پس دست راست را شست و فرمود: «أَلّلهُمَّ أَعْطِني کِتابي بِيَميني، وَالخُلْدَ فِي الْجِنان بِيَساري، و حاسِبْني حِساباً يَسيراً.»
پس دست چپ را شست و فرمود: «أللّهُمَّ لا تُعطِني کتابي بِشِمالي و لا مِنْ وَراءِ ظَهْري، و لا تَجْعَلْها مَغْلُولةً إلى عُنُقي وَ أَعُوذُ بِکَ مِنْ مُقَطَّعاتِ النِّيرانِ»
پس مسح سر به جا آورد و فرمود: «أللّهُمَّ غَشِّني بِرَحْمَتِک وَ بَرَکاتِکَ وَ عَفْوِکَ وَ عافِيَتِکَ.»
پس مسح پا را کرد و فرمود: «أَللّهُمَّ ثَبِّتْ قَدَمَيَ عَلَى الصِّراطِ يَوْمَ تَزِلُّ فيه الأَقْدامُ، وَاجعَلْ سَعْيى فيما يُرْضيکَ عَنّي.»
پس سر برداشت و نگاه کرد و به محمّد گفت: «يا محمّد هر که وضو بسازد مثل وضوى من و بگويد مثل گفته من، مى آفريند خداى تبارک و تعالى از هر قطره فرشته اى که تسبيح و تقديس و تکبير خدا کنند و مى نويسد خداى عزّوجلّ ثواب آن را به جهت او تا روز قيامت.» و هرگاه مکلّف، از وضو فارغ شود بگويد: «اَلْحمْدُ للّه رَبّ العالَمين».و بعضى گفته اند سه مرتبه سوره مبارکه «انا اَنْزلناه» را بخواند.
فضيلت مهمّ قرائت سوره قدر در وضو
و در حديث وارد است که هر که بخواند بعد از تمام وضو «انّا اَنْزلناه» را و بگويد: «أَللّهُمَّ اِني أَسْألک تمامَ الْوُضُوءِ وَ تَمامَ الصَّلاةِ وَ تَمام رِضْوانِکَ وَ تَمامَ مَغْفِرَتِکَ.» نمى گذارد بر او گناهى را مگر اين که محو مى نمايد جناب اقدس الهى.و در «فقه الرضا» ـ عليه السلام ـ مذکور است که فرمود آن حضرت که: هر مرد مؤمنى که بخواند در وضويش «انا انزلناه» را، بيرون مى آيد از گناهان مثل روزى که از مادر متولد شده باشد. و ظاهر آن است که [ اگر ] يک مرتبه بوده باشد، کافى است.و بهتر آن است که بگويد: «أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إلاّ اللّه، أَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنَ التَّوّابينَ، وَاجْعَلْنى مِنَ المُتَطَهِّرينَ، وَالْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعالَمين. أَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ تَمامَ الْوُضُوءِ وَ تَمامَ الصَّلاةِ وَ تمامَ رِضـْوانِکَ وَالْجنَّةَ.»
استحباب بودن آب وضو به اندازه يک مدّ
و مستحبّ است که مقدار آب وضو، يک «مُدّ» بوده باشد و آن چهار يکِ «صاع» است.
1. و «صاع» عبارت از «يک من» تبريز است. و مستحبّات مذکوره را به جهت کثرت احتمالات و اختلافات در خصوصيّات آنها، به رجاى مطلوبيّت استحبابيّه، به جا آوردن احوط است.و همچنين رعايت مستحبّات ديگر از قبيل مسواک زدن براى هر وضو؛ و اين که آب را بر بالاى عضو بريزد، نه آن که فقط شستن وضوئى از بالا باشد؛ و اين که با ريختن آب بشويد نه با فرو بردن عضو در آب؛ و اين که با اِمرار دست بر عضو بشويد اگر چه شستن بدون آن مى شود؛ و اين که چشم را باز نمايد در وقت شستن صورت به رجاى مطلوبيّت فعل. و همچنين رعايت مکروهاتِ وضو ـ از قبيل کمک گرفتن در مقدمات قريبه وضو نه در نفس شستن وضوئى يا مسح آن، و وضو در مکان استنجا، و وضو گرفتن از ظرف مفضّض يا مذهّب يا منقوش به صورت، و وضو ساختن از آبهاى مکروه مانند مشمّس و نحو آن ـ به رجاى مطلوبيّتِ ترک، مانعى ندارد.