فصل اول : تطهیر متنجّسات

فصل اول : تطهیر متنجّسات

فصل اول : تطهير متنجّسات

س . کيفيت تطهير نجاسات را به آب قليل و کر و جارى و به آب باران، بيان فرماييد.

ج . اگر متنجّس به بول است، در آب قليل، دو مرتبه شستن واجب است، و غساله آن نجس است اگر ملاقىِ عين نجاست باشد، و الاّ پاک است مطلقا، ولى احتياط شديد در اجتناب است. و در آب کر، دو مرتبه شستن احوط است اگر چه اقوى کفايت يک مرتبه است، و در جارى يک مرتبه کفايت مى کند؛ و در متنجّس به غايط و منى يا خون، به آب قليل بعد از زايل شدن عين نجاست به آب، يک مرتبه شستن کافى است و بهتر، شستن دو مرتبه است. و امّا در کر و جارى، بعد از زوال عين نجاست به کرّ و جارى، طهارت محقّق مى شود و آب باران زمان باريدنش، حکم آب جارى را دارد به شرط اين که جريان داشته باشد، بلکه صدق باران عرفاً کافى است على الاقوى.

1 . اين احتياط ترک نشود در مطلق غساله؛ پس محکوم است به حکم محلّ قبل از غسله على الاحوط، لکن در صورت عدم امکان اخراج غساله يا لزوم عسر و حرج در اخراج آن ـ مثل ارض رخوه ـ محکوميّت غساله به حکم محلّ بعد از غسله، خالى از وجه نيست؛ و احتياط در مثل آن در اقتصار به ساير مطهِّرات غير آب قليل، اَولى و أخذ به يقين است. و خواهد آمد حکم غَسل مخرج بول و غايط از حيث تعدّد در بول و از حيث نجاست غساله، ان شاء اللّه تعالى.

2 . بر زمين ولو به تقدير صلابت.

س . بدن تماماً يا بعض بدن هرگاه نجس باشد و داخل در آب کر، مثل خزينه، يا جارى مثل چشمه شود، بعد از ازاله نجاست، بيرون آمدن از آب مى خواهد يا نه؟

ج . لازم نيست مطلقا.

اخراج غساله

س . اشياى متنجّسه ـ مثل لباس و غيره ـ در آب قليل يا کرّ يا جارى، فشار دادن، لازم است يا نه؟

ج . لازم نيست مطلقا؛ بلى استيلاى آب بر باطن لازم است؛ پس در قليل که تعدّد لازم است، اخراج آبِ اوّل به مقدارى که آب ثانياً مستولى شود بر باطن ولو به تدافع، کافى است.

تطهير لباسى که رنگ پس مى دهد

س . لباسى که به «نيل» يا به «بقم» يا به غيره رنگ شده نجس مى شود، در تطهيرش تا مادامى که رنگ پس مى دهد، پاک مى شود يا نه؟

ج . اگر آبِ رنگين بيرون بيايد که از خود نيل در آن نباشد و آب را مضاف نکند، پاک مى شود؛ و اگر از خود نيل در آن باشد، پاک نمى شود، و همچنين اگر آب را از اطلاق بيرون کند و مضاف نمايد.

1 . در قليل، احوط انفصال غساله، در غير قابل عصر؛ و عصر، در قابلِ آن است مطلقا، بدون مکثِ خارج از متعارف در غسل آن؛ و مثل آنها است، ازاله به تجفيف و نحو آن.

2 . در طهارت باطن اگر متنجّس باشد باطن آن، چنانچه در ثياب رقيقه، غالب است.

3 . در متنجّس به بول و همچنين در دفعه ثانيه على الاحوط.

4 . بر باطن متنجّس مثل دفعه اُولى بعد از إخراج غساله آن.

5 . پس در نجاست ثوب بايد طورى باشد که يا نيل موجود، متنجّس و غير قابل تطهير باشد، يا اين که آب از اطلاق، خارج شود؛ لکن در کثير و نحو آن، خروج آب از اطلاق، مضرّ نيست به طهارت اگر بعد از وصول، آبِ مطلق به صفت اطلاق باشد، مثل اين که بعد از قدرى مکث در آب، يا به توسط فشار دادن ثوب، آبِ خارج، مضاف شود.

فرع

س . اگر شخص دستهايش نجس باشد و بول و غايط هم کرده باشد و آب باشد، ليکن کمتر از کرّ؛ و ظرف هم نباشد که آب را بردارد به جهت تطهير نجاست، تکليفش چيست؟

ج . اگر ممکن است آب را به دهن خود بردارد و بريزد به دستهايش تا ازاله نجاست نمايد و بعد دست را ببَرد به مخرج غايط و به دست ديگر آب بريزد به دست و محلّ را تطهير نمايد.

تطهير در بول شير خوار

س . طفل شيرخوارِ پسر که هنوز غذاخوار نشده شير خنزير و کافر هم نخورده، بول به جايى بکند، مثل فرش يا لباس يا زمين يا غير اينها، [ تط هير آن ] به ريختن آبى که بر آن غلبه نمايد، کفايت مى کند يا نه؟

ج . بلى کافى است و احوط خروج آب غسله مُزيله است.

تطهير باطن اشيا

س . چيزهايى که قابل فشار نيست ـ مثل چوب و برنج و گندم و شبه اينها ـ هرگاه نجس شوند، يعنى آب نجس به جوف آنها برود، تطهيرشان به چه نحو است؟

ج . تطهيرِ ظاهر آنها مى شود، اما باطن، تطهير آن مشکل است، مگر آن که علم به نفوذ آب در آنها حاصل شود به مجرّد خيسيدن در آب.

1 . و همچنين احتيالهاى ديگر براى مقصود، مانند سوراخ کردن از زير آن آب تا جارى شود از طريق منحدر، به نحوى که بتواند تطهير دستها و محل نجاست نمايد بدون نجاست آن قبل از استعمال.

2 . حکم در غير پسر، مبنى بر احتياط است و همچنين اعتبارِ نخوردن شير نجس.

3 . صدق غَسل، لازم نيست و همچنين فشار دادن و انفصال آب بعد از اخراج عين بول، على الاظهر. و احوط اخراج عين بول است به پاشيدن آب يا قبل از آن، مگر در صورت استهلاک عين بول در آب زياد، به نحوى که عرفاً از عين بول نمانده باشد.

4 . بعد از تجفيف و رعايتِ نفوذ آب به صفتِ اطلاق در باطن در کثير، مثل کرّ يا جارى، على الاحوط.

تطهير ظروف

س . هر گاه حب يا کوزه يا شبه آن مثلاً، آب نجس به جوف آنها برود، چه بايد کرد؟

ج . اينها را نيز بخشکانند، بعد از آن در آب کر يا جارى بگذارند دو مرتبه على الاحوط که آب در آنها نفوذ کند، پاک مى شود و اقوى کفايتِ يک مرتبه است.

فشار دادن فرش و مانند آن، ثياب هنگام تطهير

س . فرش يا لحاف يا حصيرى که ريسمان دارد اگر نجس شود، داخل آب کرّ يا جارى کنند، بعد از ازاله نجاست، آيا احتياج به لگد و فشارِ آن هست يا نه؟

ج . حاجت به فشار و نحوه نيست.

تطهير باطن

س . هرگاه مغز هندوانه يا خربزه و مانند آن نجس شود، به آب کر يا جارى، ممکن است تطهير آنها يا نه؟

ج . بلى پاک مى شود به کرّ يا جارى با رعايت تعدّد على الاحوط.

أمّا به آب قليل، پس آن قدر آب بر آن بريزد که مستولى و مستوعب بر جميعِ اجزاى متنجّس بشود دو مرتبه و انفصال غساله نيز گرد و در اين صورت، طاهر مى شود، و ضرر ندارد بقاى بعضى از آب غساله در آن، و همچنين است حال در بقاى [ بعضى [از غساله، مثل لحاف و جامه هاى پنبه دار.

1 . بلکه کفايت يک مرتبه در مطلق اوانى در غير ولوغ کلب و خنزير حتى در قليل و در غَسل از بول و خمر و موت جُرَذ ـ که موش نر بزرگِ صحرايى است ـ خالى از قوت نيست اگر چه احتياطِ در تعدّد، اولى است؛ بلکه احتياط در تثليث خصوصاً در خمر و موتِ جُرَذ»، انسب و اولى است.

2 . گذشت احتياط در آنچه قابل فشار است و همچنين است مانند آن؛ پس احتياط، در اخراج غساله است.

3 . لازم نيست اين احتياط در فرض مذکور ولکن گذشت احتياط در تطهير با کثير.

4 . به نحوى که در برنج و گندم گذشت.

تطهير ظروف

س . هرگاه آجر يا کوزه را از گِل نجس ساخته باشند، تطهيرش به چه نحو است؟

ج . داخل در آب کرّ يا جارى نمايند تا آب به جوفشان برود به نحوى که آب به جميع اجزاى او مستوعب بشود، آن وقت پاک مى شود.

س . [ آيا ] در ظرف، لازم است که سه دفعه شسته شود از هر نجاستى يا نه، بلکه يک دفعه کافى است؟

ج . سه مرتبه بايد شست اگر چه به آب کر يا جارى باشد احتياطاً، اگر چه اقوى کفايت يک مرتبه است.

تطهير در ولوغ کلب

س . ظرفى که آب دارد، سگ اگر در او ولوغ نمايد، يعنى به طرفِ زبان بياشامد، حکمش چيست؟

ج . اگر تطهير به آب قليل است، بعد از خاک ماليدن، سه مرتبه شستن لازم است على الاحوط، بلکه على الاقوى؛ و اگر به آب کرّ و جارى است، بعد از خاک مالى، سه مرتبه احوط است و يک مرتبه، اقوى است.و در خاک ماليدن، اقوى اين است که اوّلا به خاکِ محض، تعفير نمايند و ثانياً به خاکِ ممزوج به آب.

س . [ آيا ] هر چيزى که در آن ولوغ، صدق نمايد، خاک ماليدن مى خواهد يا نه؟

ج . بلى واجب است در ظروف، و از اين قبيل است هاون و جاون و مانند اينها.

1 . چنانچه گذشت مثل آن در متنجّس به آب نجس بعد از ساخته شدن ظرف؛ پس اقوى کفايت يک مرتبه است در هر دو قسم از ظرف متنجّس.

2 . اين طريق احوط است؛ و کفايت ماليدن خاک ممزوج به آب، اقوى است؛ و اظهر عدم جريان حکمِ به تعفير است در ولوغ خنزير.و احوط تعميم حکم است به غير آب از مايعات و به غير ولوغ از مثل ليسيدن و شرب به باطن دهان از مقلوع اللِّسان؛ و همچنين خالى کردن آب ولوغ در ظرف ديگر، در جريان حکم در ظرف دوّم. و کافى نيست غير خاک، مانند اشنان و صابون از قوالع؛ و کفايت آنها در صورت تعذّرِ تعفير به جهت خصوصيّت ظرف، خالى از وجه نيست.

نحوه تطهير ظرفهاى بزرگ

س . [ براى ] تطهير حوض نجس به آب قليل و ظرفهاى بزرگ که نصب نموده باشند، مثل ديگ آش پزى و قنّادى و خُم رنگرزى و آنچه از اين قبيل باشد از چيزهايى که ممکن نيست شستن آنها در ميان آب، چه بايد کرد؟

ج . تطهير آنها به اين قسم است که آب را از طرف آنها جارى نمايند چنانکه همه اطراف آنها را بگيرد و بعد، آن غساله را که در ته آن جمع مى شود، از آن بيرون بياورند [ و [سه مرتبه(1) همچنين نمايند تا پاک بشود. و اگر ته آن سوراخ باشد که هر دفعه تمام غساله از او خارج شود، يا ظرف را کج کرده غساله را بريزد، پاک مى شود. و ظرفى که غساله با آن بيرون مى آورند، بايد پاک باشد در هر غَسله و همچنين دست؛ و هرگاه هر غسله، محتاج به تعدّد اخراج باشد [ و ] همان ظرف را بخواهد دوباره داخل در ظرف نجس شده نمايد، احتياج به شستن ندارد و همچنين دست شخصى که آب را بيرون مى آورد و ملاقات به آن نموده، و احوط شستن است.

چند فرع

س . [ از ] زغالى که از چوب نجس، حاصل مى شود، اجتناب لازم است يا نه؟

ج . احوط اجتناب است اگر از حقيقت چوب، چيزى باقى باشد، والاّ فلا.

س . بخار يا دود يا شعله اى که از نجس يا متنجّس برخيزد، پاک است يا نه؟

1 . اظهر کفايت يک مرتبه است در حياض متنجّسه، اگر چه قائل به تثليث در تطهير اوانى با آب قليل باشيم.

2 . لکن بقاى حقيقت سابقه به حکم استصحاب، خالى از وجه نيست، و لازمه آن، جواز تيمّم به آجر از زمين پاک است؛ اگر چه احتياط، در بقاى نجاست در متنجّس و عدم تيمّم در غير متنجّس است با شک در زوالِ حقيقت نوعيّه.

ج . بلى طاهر است.

س . بعد از جدا شدن غساله به نحو متعارف، رطوبت و آبى که باقى مى ماند در محل، پاک است يا نه؟

ج . بلى پاک است.

س . به ممزوج کردن روغن نجس را در آب کرّ، پاک مى شود يا نه؟

ج . طاهر نمى شود.

فروعى درباره نجاست ميّت

س . [ آيا ] اگربه جهت نبودن آب يا به سبب عذر ديگر، ميّت را تيمّم بدهند،نجاست اورفع مى شود،يا اين که نجاست بر حال خود باقى است؛و مسّ نمودن آن نيز موجب غُسل است يا نه؟

ج . بر نجاست خود باقى است و مسّ آن، موجب غُسل است على الاحوط.

س . هرگاه به جهت ممکن نشدن اين که مسلم غسل بدهد، کافرى به فرمان دادنِ مسلم، غُسل داده باشد، آيا نجاست باقى است [ يا نه ]؛ و در مسّ او، غسل لازم است يا نه؟

ج . بلى نجاست او باقى است، و مسّ او موجب غُسل است على الاحوط اگر چه بر فرض صحّت غسل، اقوى طهارت و عدم ايجاب غسل است.

س . هرگاه سدر و کافور يافت نشود و هر سه غسل را به آب قراح داده باشند، آيا نجاست او باقى است و مسّ او موجب غسل است يا نه؟

ج . اظهر عدم وجوب اجتناب و عدم لزوم غسل است اگر چه احوط است.

غليان آب انگور، کشمش و خرما

1 . مگر آن که طريقى باشد براى ايصال آب مطلقِ مطهِّر به تمام ذرّات غير متجزّيه متنجّس، به طورى که عرفاً وصول آب به تمام اجزاى متنجّس، صادق باشد اگر چه بعد از آن، به وسيله ديگرى جمع شوند.

2 . لکن اظهر، طهارت به تيمّم از خبث و حَدَث است؛ پس مسِّ تيمّم داده شده، موجب غَسل و غُسل نيست.

3 . اظهر طهارت است مطلقا چنانکه تقويت فرموده است.

س . اگر شراب برگردد سرکه شود به خودى خودش يا به علاج، مثل آن که نمکى داخل آن بکنند يا غير آن، طاهر است يا نه؟

ج . در صورت استحاله به سرکه به خودى خود، پاک است؛ و امّا در صورت ثانيه هرگاه عين آن علاج، باقى است، احوط اجتناب است، اگر چه اقوى عدم است.

س . اگر کسى شک داشته باشد در انگور بودن و غوره بودن، آيا عصير چنين چيزى، به مجرّد جوش آمدن، حرام و نجس مى شود يا نه؟

ج . پاک است، نه نجس مى شود نه حرام.

س . آب انگور [ با ] که به جوش بيايد پيش از ثلثان، چيزى از اقسام مثلِ بِه و سيب و کدو و مانند آنها در آن بيندازند، چه صورت دارد؟

ج . آب انگور به جوش آمدن، نجس نمى شود على الاقوى.

س . هر گاه کشمش و خرما [ را ] در روغن سرخ کنند، يا سرخ نکرده لاى پلو بگذارند، چه صورت دارد؟

ج . در هر دو صورت پاک و حلال است اگر علم به جوش آمدن، حاصل نشود، بلکه با علم نيز پاک و حلال است.

س . هرگاه کشمش و خرما را در ميان آش يا طعامهاى ديگر بجوشانند، يعنى مغز آن به جوش آيد، چه صورت دارد؟

1 . و همچنين در صورتى که طرح براى علاج نباشد، بلکه براى ساير اغراض مطلوبه ـ مثل خوش طعم شدن سرکه ـ باشد ـ على الاظهر. و در مطروحِ للعلاج، فرقى بين جامد و مايع و ما يبقى و ما لا يبقى و ظاهر آن و باطن آن، نيست ـ على الاظهر و همچنين مطروحِ لغيرالعلاج ـ على الاظهر.

2 . بلکه اقوى و احوط، نجاست آن است و اظهر و احوط، تعميم حکم است به غليان به غير نار؛ و اظهر طهارتِ مطروح در آن است به تبعيّت بعد از تثليث، چنانکه گذشت در مطروح در خمر قبل از تخليل.

3 . احوط اجتناب است از حيث حرمت اکل و شرب و از حيث نجاست در عصير زَبيبى و تَمرى و الحاق آنها است به عصير عنبى؛ پس محقّق الاسکار از آنها، به تخليل، حلال و طاهر است؛ [ و ] محقّق الغليان از آنها، با تثليث، حلال و طاهر است؛ و بدون آن، مورد احتياط مذکور است در زبيبى و تمرى.

ج . احوط اجتناب است، اگر چه اقوى عدم است.

س . هرگاه انگور را در ميان تيزاب بگذارند که سبزه شود، چه صورت دارد؟

ج . باکى ندارد.

س . هرگاه انگور را در ميان سرکه شيره گذارند و بجوش نيايد، چه صورت دارد؟

ج . باکى ندارد.

س . هرگاه انگور را سرکه بگذارند و در ميان آن، اشيايى مثلِ به يا سيب يا خيار يا کدو و مانند اينها بگذارند و بجوش بيايد و بعد برگردد سرکه شود، چه صورت دارد؟

ج . اگر به عنوان علاج است که سرکه شود، پاک است؛ و اگر به عنوان علاج نباشد، احوط اجتناب است على القول بنجاسة العصير.

س . [ اگر ] خُمره اى که روغن پس بدهد، در ميان آن، انگور يا خرما را، سرکه بگذارند، بعد از سرکه شدن، روغن در بالاى سرکه ديده شود، پس در اين صورت آيا آن سرکه پاک است يا نه؟

ج . پاک و حلال است اگر جسميّتى نداشته باشد عرفاً.

فروع

س . هرگاه مرغى منقارش را به نجاست زد، بعد از زوال عين، پاک است يا نه؟

ج . بلى بعد از زوال عين، پاک است.

س . به آبِ نجس شده، زراعت و درخت را آبيارى کنند که آب متنجّس به عروق آنها داخل شود، آيا پاک خواهد بود آن زراعت و آن درخت يا نه، و آبى که از آن بيرون مى آيد پاک است يا نه؟

ج . بلى پاک است.

س . هرگاه زير ناخن، چرک باشد و دست، نجس شود، يا آن که زير چرک قبل از آن چرک، نجس بوده

1 . اين احتياط ترک نشود.

2 . در صورتى که علم به جوشيدن حاصل نشود، يا آن که علم به تثليث حاصل شود.

3 . گذشت که اظهر تبعيت است در طهارت بنا بر اقوى، از نجاست عصير مطلقا.

است، پس آن چرک به آب قليل يا کثير به تبعيّتِ دست، پاک مى شود يا نه؟

ج . در صورت اُولى اگر از متعارف نگذشته باشد، پاک مى شود؛ و در صورت ثانيه، بايد ازاله کند چرک را در مقام تطهير اگر آب به زير چرک نرسد.

س . طعام متنجّس را به خوردِ کافر يا مخالف مى توان داد يا نه؟

ج . نمى توان داد.

س . چيزهاى صيقلى ـ مثل شيشه و شبه آن ـ اگر نجس شود به خون يا غايط، بر زمين بمالند يا به آب دهان، عين را زايل کنند، پاک مى شود يا نه؟

ج . پاک نمى شود مگر به آب و ساير مطهّرات اگر فرض شود.

س . خوردن و آشاميدن نجس و متنجّس چه صورت دارد؟

ج . جايز نيست.

طهارت مکان نماز

س . آيا شرط است در صحت صلات که مکان مصلّى طاهر باشد يا نه؟

ج . پاک بودن محل سجده مصلّى ـ يعنى به مقدارى که جبهه مماسّ با او است ـ از هر نجاست مسريه و غير مسريه، شرط است در صحّت صلات؛ و امّا مکان ساير اعضاى مصلّى، طهارت شرط نيست، مگر در صورتى که نجاست، سرايت به ثوب و بدن مصلّى نمايد، که در اين صورت، اجتناب لازم است.

تطهير مسجد و مشاهد مشرّفه

1 . با تطهير آنچه در ظاهر است يا ازاله آن اگر چه از متعارف خارج باشد از حيث طهارت از خبث.

2 . اگر محلِ چرک، از باطن محسوب نباشد؛ والاّ تطهير آنچه از چرک در ظاهر است يا ازاله آن، کافى است در آنچه مهمّ است در اين مقام از طهارت از خبث.

3 . در مقدارى که لازم است سجود بر آن.

4 . غير معفوّ عنها.

س . اگر مسجد را نجس ببينى، آيا ازاله نجاست و پاک کردنش، واجب است يا نه؟

ج . بلى واجب است با تمکّن؛ و نجس کردنش حرام است. امّا لباس نجس را هرگاه در مسجد بگذارند و نجاست آن سرايت نکند، عيب ندارد، يعنى جايز است، و همچنين [ است ] ساير اشياى نجسه و متنجّسه اگر مستلزم هتک نباشد.

س . مشاهد مشّرفه يعنى روضات ائمّه ـ عليهم السلام ـ در حکم مساجد است يا نه؟

ج . بلى در حکم مساجد است مثل حرم و رواق على الاحوط؛ و امّا صحن، ظاهر اين است که داخل در حکم مساجد نباشد.

تذکيه حيوان حرام گوشت و حکم پوست آن

س . [ آيا ] حيوان غير مأکول اللحم، قبول تذکيه مى کند به نحوى که حکم شود به طهارت جلدش، مثل حال حيات، يا نه؟

ج . بنا بر مشهور، قبول تذکيه مى نمايد به شرطى که نجس العين نباشد، و جلدش نيز طاهر است بعد از تذکيه، بلى مستحبّ است پرهيز نمودن از آن پوست بعد از تذکيه و پيش از دبّاغى نمودن به «مازو» و مانند آن از اشياى طاهره، اگر چه استحباب دليلى ندارد مگر فتواى فقيه.و اين حکم، ثابت است در خصوص پوست حيوان حرام گوشت؛ و امّا در پوست حيوان حلال گوشت، پس اشکال در جواز استعمال در هيچ حالى بعد از ذبحِ شرعى نيست، چه دبّاغى شده باشد يا نه.

حکم پوست (چرم)

1 . يعنى در مورد شبهه که،«مسوخ» از قبيل قِرَد و دبّ و فيل، و«سباع» از قبيل اسد و نمر و فهد و ثعلب و ارنب باشد، و قبول تذکيه در آنها اقرب است.

2 . و همچنين احتياط استحبابى در رعايت فتواى بعضى از بزرگان علماى اماميّه که موافق بعض روايات عاميّه دالّه بر مطهِّريت دباغ است، اقتضاى اجتناب دارد قبل از دبغ.

س . پوست نجس به دبّاغى پاک مى شود يا نه؟

ج . پاک نمى شود.

س . جلودى که در بازار مسلمين و در دست ايشان يافت مى شود و اطلاع از تذکيه شدنش نداريم، چه صورت دارد؟

ج . پاک است با احتمال علم آنها به تذکيه.

راه ثبوت نجاست و طهارت

س . نجس يا متنجّس، به چه چيز ثابت مى شود؟

ج . اول: علم به هم رسانيم. دوّم: خبر دادن عدلين يا اخبار ذى اليد اگر چه صاحب مال نباشد؛ و امّا در گوشت و پوست و پيه با شک در تذکيه، محکوم به نجاست است، مگر آن که از يدِ مسلم با احتمال علم مسلم به تذکيه، يا سوق مسلمين گرفته شود.

س . بعد از علم به نجاست، طاهر شدن او به چه چيز ثابت مى شود؟

ج . اوّل يقين به رفع آن، يا خبر دادن عدلين يا اخبار ذواليد؛ و به شک يا مظنّه، ثابت نمى شود.

چند فرع

س . لباس نجس بعد از تطهيرش اگر خورده اشنان و نحو آن در آن مانده، پاک است يا نه؟

ج . لباس و ظاهرِ اشنان، پاک است.

س . خون مشتبه به نجس، پاک است يا نه؟

ج . بلى پاک است.

1 . يعنى نجس العين از جهت ميته بودن.

2 . بلکه با احتمال تذکيه اگر چه ملازم است با احتمال علمِ مسلمانى به تذکيه، نه با احتمال علمِ خصوص مسلمانِ مأخوذ منه. و همچنين است حال سوق مسلِم که اماره يد مسلِم است، يعنى اماره بودن مأخوذ منه، از مسلمين است؛ و همچنين است حال تقييد به احتمال مذکور در جواب از سوال آينده در متن.

3 . مگر با ظنّ اطمينانى على الاظهر.

س . زمين بازار و غيره، پاک است يا نه؟

ج . تا علم به نجاست نباشد، پاک است.

س . در غوره انگور، هرگاه دانه اى شيرين باشد که آب او را بگيرند، مستهلک شود، در جوش آمدن، حرام مى شود يا نه؟

ج . حرام نمى شود هرگاه در عرف بگويند: آب غوره است.

س . هرگاه خرمايى نارس در طبخ بجوش آيد، چه صورت دارد؟

ج . پاک و حلال است.

اعلام نجاست

س . [ اگر ] زمين يا فرش يا لباس شخص، نجس باشد با رطوبت سرايت کننده، غيرى بر او وارد شود و بر بالاى آنها بنشيند، يا استعمال کند مثلاً، بر صاحبِ خانه، لازم است او را اعلام کند يا نه؟

ج . لازم نيست، لکن خودش با آنها مباشرت نکند على الاحوط بعد از غيبت و احتمال تطهير من باب الاتفاق، والاّ معيّن است اجتناب.

س . جمعى طعامى مى خورند، يکى از آنها فضله موشى در آن ديد، واجب است ديگران را اعلام کند يا نه؟

ج . واجب نيست اما خود نخورد؛ بلى اگر بعد، احتياج به مباشرت با ايشان دارد، اعلام کند که هر چه نجس شده تطهير کنند.

خضاب به حناى نجس

س . حناى نجس را اگر به ريش يا به سر ببندد چه صورت دارد؟

1 . در صورت عدم استصحاب نجاست، مانند صورت شک در انتقال به طاهر.

2 . بلکه با علم اجمالى به نجاست هم، ملاقى آن، محکوم به طهارت است، اگر چه سجده بر آن جايز نيست.

3 . احوط ترک ادخال است بدون اعلام.

ج . بعد از شستن ريش و سر، رنگ آن پاک است؛ و آنچه از اجزاى صغار آن باقى بماند، بعد از شستن، ظاهر آن پاک مى شود.

خون زير ناخن

س . هرگاه به ناخن کسى سنگى يا چيز ديگر برخورد و خون در زيرش بميرد بعد سوراخى به هم رساند، آيا آن خون پاک است يا نه؟

ج . اگر خون استحاله شده است، پاک است؛ و اگر صدق خون مى کند، نجس است و همچنين در غير ناخن.

علم اجمالى به نجاست

س . زمين گِل، بعضى از آن نجس و بعضى پاک، شخص راه رفت در آن، و رطوبت بر کفش يا پاى او سرايت کرد، حکمش چيست؟

ج . پاک است مگر علم به نجاست آن رطوبت به هم رساند.

س . از دو ظرف که يکى شيره و يکى سرکه بود شخص برداشت و مخلوط به هم کرد، پس فضله موشى در آن ديد و نمى داند که از کدام بوده، چه کند.

ج . بايد از هر دو اجتناب کند اگر احتمال ثالثى نرود.

1 . يعنى شخصِ رطوبت سرايت شده بنا بر مختار از طهارت ملاقىِ بعض اطراف شبهه مقرونه به علم اجمالى.

ضميمة

الماء المطلق

الأوّل : الماء المطلق وهو الذي لا يسلب عنه الماء طاهر مطهّر من الخبث والحدث بالشروط الآتية في محلّها وما کان منه دون الکرّ وما بحکمه ينجس بملاقاة النجاسة أو المتنجّس بها ولا يتنجّس العالي بملاقاة السافل مع الدفع والقوّة ، ويطهر بالاتّصال بالکرّ أو الجاري أو ماء المطر حال النزول أو ماء البئر ، ولا يطهر بإتمامه کرّاً . والکرّ والجاري ونحوهما کماء البئر والعيون لا يتنجّس بمجرّد ملاقاة النجاسة ما لم يحصل التغيّر بها ، وغير هذه من الرّاکد المتنجّس بالملاقاة ـ کما مرّ ـ لا فرق في تنجّسه بها بين ورودها عليه أو وروده عليها .

الماء المضاف

الثاني : الماء المضاف وهو ما لا يصدق عليه الماء ويصحّ سلبه عنه کالمعتصر من الأجسام ، کماء الرمّان ونحوه والممتزج بغيره ممّا يخرجه عن صدق الماء کماء السُکّر والملح طاهر إذا لم يلاق نجساً وغير مطهّر من الخبث والحدث ولو لاقى نجساً ببعضه تنجّس بکلّه إلاّ مع العلوّ ، فلا ينجس العالي بملاقاة السافل للنجاسة . والظاهر عدم نجاسة السافل بملاقاة العالي للنجاسة إذا کان فيه دفع کالفوّارة ، بل لايبعد عدم النجاسة مع مساوات السطوح مع فرض هذا الدفع في الجريان ، فإنّها ملاقاة غير تأثّرية عرفاً ولا يفهم التنجّس بالملاقاة فيها من الأدلّة وسيأتي الکلام في المطهّرية . و هل يطهّر هذا الاتصال بالعاصم المدفوع إليه في فرضي المساواة وعلو العاصم فيه تأمّل ، (47) ومقتضى الأصل بقاء النجاسة والظاهر مطهّرية هذا الاتّصال إذا کان ما له جريان ودفع عاصماً والمدفوع إليه نجساً قليلاً .

إذا شکّ في مائع أنّه مطلق أو مضاف ؛ فمع العلم بالحالة السابقة،يحکم ببقائها؛ومع الشکّ وکثرة الماء أو قلّته ،فلا يرفع الخبث ولا الحدث؛ ومع الکثرة ،لايحکم بنجاسته بمجرّد الملاقاة .

الماء القليل و الکثير و الجارى

الثالث [ و الرابع و الخامس ]: الماء القليل ، ينجس بملاقاة النجس أو المتنجّس ، والکثير کالکرّ والجاري ينجس بملاقاة عين النجاسة مع التغيير والاتّصاف بسبب الملاقاة بلون النجاسة أو طعمها أو ريحها أو بصفات معلولة لصفاتها ؛ وکذا ملاقاة المتنجّس الحامل لصفات عين النجاسة فيما غيّر الماء إلى تلک الصفات المحمولة على الأظهر و الاحتياط هنا في محلّه [ بما يناسب المورد ، حسَن ] . ولا فرق في ذلک بين الکرّ والجاري وغيرهما من أنواع الکثير . ولو تغيّر بعض الکثير دون بعض بالتغيير المنجّس المذکور ، لم ينجس غير المتغيّر إلاّ إذا کان في نفسه دون الکرّ وغير متّصل بالجاري وما له مادّة وحينئذٍ ينجس ويطهر بالاتّصال المذکور ونحوه ؛ ولا أثر للاتّصاف بصفات المتنجّس في نجاسة الکثير بملاقاة المتنجّس المغيّرة ولا للتغيّر بصفات النجاسة بغير الملاقاة کالمجاورة . المتّصل بالجاري ونحوه بحکمه في الاعتصام وعدم التنجّس إلاّ بالملاقاة المغيّرة ، کما مرّ .الجاري وما له منبع کالبئر ، يطهر إذا تنجّس بالتغيير ثمّ زال تغيّره من قبل نفسه وما لم يکن له مادّة من الکرّ إذا تنجّس بالتغيير ، يطهر بعد زوال تغيّره بمجرّد الاتّصال بالعاصم من کرٍّ آخر أو جارٍ أو ماء المطر أو نابع غير جار کالبئر ؛ وکذا بعض الحوض إذا تنجّس . ولا يطهر بمجرّد زوال التغيّر من قبل نفسه غير المتّصل بالعاصم بالتغيّر وکان الباقي کرّاً .ولا أثر لتغيّر الکثير بالمجموع من المجاورة والملاقاة إذا لم يصحّ إسناد التغيير إلى الملاقاة على الحقيقة .

[ المسألة ] السادسة : والأظهر عدم نجاسة العالي الذي له جريان ودفع بملاقاة السافل المغيّرة للسافل والعالي ؛ فإنّ هذه الملاقاة ، لا تنجّس القليل ؛ فالتغيّر ليس بالملاقاة المؤثّرة المغيّرة ، بل بنحو المجاورة .

[ المسألة ] السابعة : وإذا توافقت النجاسة والماء في الصفات ، فالظاهر أنّ عدم التغيّر إلى مرتبة عليا في الصفة بها يصدق التغيّر الفعلي الحسّي في قبال الشأني من يطهر الماء الکثير المتنجّس بالتغيّر بعد زوال تغيّره بما يطهر به القليل المتنجّس من الاتّصال بالعاصم .إذا شکّ في أنّ تغيّر الکثير بسبب ملاقاة النجاسة المغيّرة على الوجه المتقدِّم أو بسبب آخر ، لم يحکم بالنجاسة وإن لم يعلم سبق طهارته ، فهو على أصل الطهارة ، فيکون مطهّراً أيضاً بالغسل به وفيه . ولو کان القليل مشکوکاً کونه ذا مادّة لم ينجس بملاقاة النجاسة ولم يطهر ما غسل فيه، عملاً بالأصل فيهما، ويطهر ما غسل به حتّى بعد الملاقاة مع النجس ، وأصالة عدم کون المادّة ذا مادّة ينفي الاعتصام و يثبت التنجّس بالملاقاة و يعارض بأصالة عدم کونه غير ذي المادّة وهو موضوع للأثر أيضاً فينفي التنجّس بالملاقاة و لا يثبت الاعتصام فيستصحب الطهارة بعد الملاقاة، للماء، و النجاسة، للمغسول فيه. ولو شکّ في الانقطاع عن المادّة استصحب عدمه ، ولو شکّ في کرّية الماء عمل على الحالة السابقة فإن لم يعلم فکالشکّ في الاعتصام بالمادّة ، فيما مرّ على الأظهر .إذا شکّ في مائع أنّه مضاف أو مطلق ، فمع العلم بالحالة السابقة يعمل عليها وإلاّ فقليله ينجس بالملاقاة ولا يطهّر من الخبث والحدث وکثيره لا ينجس بالملاقاة ، لاحتمال العاصميّة ولا يطهِّر لاحتمال عدم الإطلاق .الماء النجس مضافاً کان أو مطلقاً يطهر بالتصعيد لاستحالته بخاراً يسلب عنه الماء ثمّ ماءً يجوز التطهير به، و اذا مزج معه غيره و صعّد فانّه يطهُر لو کان نجساً لکنّه لا يخرج عن الإضافة ولا يطهّر ، کماء الورد .

الکرّ بحسب الوزن : «ألف ومائتا رطل بالعراقي» وهو بحسب المنّ التبريزي : «مائة وثمانية وعشرون منّاً إلاّ عشرين مثقالاً» ، وبحسب المساحة ما بلغ حاصل ضرب أبعاده الثلاثة بعضها في بعض ثلثة واربعين شبراً إلاّ ثمن شبر على الأحوط ، وإن کانت کفاية البلوغ ستّة وثلاثين شبراً ، بل سبعة وعشرين شبراً وهو الحاصل من ضرب الأبعاد بعد الاعتبار بالثلاثة في کلّ بعد لا تخلو عن وجه .إذا صار القليل کرّاً وملاقياً للنجاسة ولم يعلم سبق الکرّية أو الملاقاة ، يحکم بطهارته ؛ وإن علم زمان الملاقاة خاصّة ، فالأظهر الحکم بنجاسته . وإن کان کرّاً فصار قليلاً وملاقياً للنجاسة ولم يعلم السابق ، حکم بطهارته و لو کان زمان القلّة خاصّة ، معلوماً على الأظهر .الظاهر عدم الفرق في مطهّريّة العاصم للنجس بالاتّصال به ، بين تساوي السطحين أو علو أحدهما على الآخر بقسميه ؛ فإنّ الماء الواحد الذي بعضه عاصم مطهّر لا يختلف حکم أبعاضه المتّحدة بالاتّصال وسيأتي بيان بعض فروعه .يکفي في الحکم بالطهارة حدوث الکرية وملاقاة النجس في زمان واحد فإنّه يصدق ملاقاة الکرّ ولا يصدق ملاقاة القليل للنجاسة .إذا کان ماءان أحدهما کرّ والآخر قليل والکرّ غير معلوم بعينه ، فوقع في أحدهما معيّناً أو غير معيّن ما ينجس القليل ، لم يحکم بنجاسة واحد منهما ، لعدم العلم بملاقاة القليل للنجاسة .

العلم الإجمالي بوقوع النجاسة

إذا کان ماءان أحدهما المعيّن نجس فوقعت نجاسة ولم يعلم وقوعها في النجس أو الطاهر ، لم يحکم بنجاسة الطاهر الغير المعلوم ملاقاته بعينه ، ولا أثر للعلم بوقوعه في الطاهر أو النجس إجمالاً .

الکرّ المجهول الحال ووقوع النجاسة فيه

إذا کان کرّ غير معلوم الإطلاق والإضافة ولا حالة سابقة معلومة فوقعت فيه نجاسة ، لم يحکم بنجاسة ما يحتمل کرّيته .

إذا کان کرّان أحدهما مطلق والآخر مضاف ، فوقعت نجاسة في أحدهما لا معيّناً ، لم يحکم بنجاسة واحدٍ منهما .

الماء المستعمل في الغسل والوضوء

الماء القليل المستعمل في الوضوء طاهر ومطهّر من الخبث والحدث الأصغر والأکبر ؛ والمستعمل في رفع الحدث الأکبر ، طاهر ومطهّر من الخبث . وهل يرفع به الحدث ، فيه إشکال والأحوط المنع . والجمع بين التطهير به والتيمّم مع الانحصار وإن کان جواز التطهير به مطلقاً ، لا يخلو من رجحان .

تغيّر بعض الماء

إذا تغيّر بعض ما لا ينفعل إلاّ بالتغيّر الخاصّ المنجِّس له ولم يتغيّر بعضه الآخر فإن کان ما لم يتغيّر کرّاً وحده أو متّصلاً بالجاري أو ما له مادّة ، لم ينجس ، وإلاّ نجس وکان تطهيره بالاتّصال ونحوه ، کما مرّ .

تطهير الماء المتنجّس

الماءُ المتنجّس يطهر بالاتّصال بالعاصم ولا يعتبر علوّ العاصم ؛ إن کان العاصم في السافل والمتنجّس أعلى ، فمع الوقوف يطهّر بالاتّصال ؛ ومع الجريان إلى السافل ، ففي الطهارة تأمّل .

وکذا لو کان السافل القليل جارياً بالدفع کالفوّارة إلى العاصم العالي ومقتضى الأصل في الفرضين بقاء النجاسة .

تجميد بعض الکرّ

إذا جمد بعض ماء الحوض وکان الباقي لا يبلغ الکرّ ينجس بملاقاة النجس ولايعتصم بسبب الجميد بل إذا ذاب الجميد شيئاً فشيئاً ينجس أيضاً ؛ وکذا الثلج إذا ذاب منه القليل فلقى النجاسة وإن ذاب منه على التدريج وملاقاة النجس ما لم يبلغ الکرّ .

تنجّس القليل الواقف

القليل الواقف ، لا فرق في تنجّسه بملاقاة النجاسة بين تساوي سطوحه وعدمه ، فالعالي منه ينجس بملاقاة السافل وبالعکس ؛ وأمّا مع الجريان ، فلاينجس العالي بملاقاة السافل للنجاسة به خلاف العکس .

عدم تنجّس الجاري وما له نبوع

الماءُ الجاري وهو النابع السائل ، لا ينجس بملاقاة النجس ، قليلاً کان أو کثيراً ؛ وکذا البئر وکلّ نابع واقف ، فلا ينجس شيء منها إلاّ بالتغيّر الخاصّ .

تنجّس القليل

الماءُ المضاف کماء الورد وسائر المائعات ، ينجس القليل منه والکثير بملاقاة النجس على الوجه المتقدِّم في غير المضاف ولا يرفعُ حدثاً ولا خبثاً ؛ وإذا تنجّس ، يطهر بما يطهر به الماء بعد خروجه عن الإضافة بصدق الماء عليه بلا ضميمة .

الماء الطاهر المشتبه في المحصور

الماءُ الطاهر المشتبه بالنجس بالشبهة المحصورة وشروطها في غير المقام ، لايرفع الحدث إلاّ بتکرار الوضوء والصلاة بعد کلّ وضوء بشرط أن يکون الوضوء الثاني بعد تطهير مواضعه من الأوّل وبعد العملين يبتلى بنجاسة البدن المستصحبة ، وإن تعسّر

هذا التکرار ، فعليه مع انحصار الماء فيهما أن يتيمّم ، وإذا اشتبه المطلق بالمضاف ، فالغسل بهما واحداً بعد واحدٍ رافع للخبث ، وکذا الحدث بتکرار الوضوء مثلاً لا الصلاة ، وإذا اشتبه بالمغصوب يرفع الخبث ويتعيّن التيمّم لرفع الحدث وفي الصحّة مع تکرار الوضوء و تأتّى القربة ، تأمّل ؛ و اذا أصاب أحدهما طاهراً لا ينجّسه.

زوال تغيّر الماء المتنجّس

الماء النجس قليلاً کان أو کثيراً إذا زال تغيّره ، يطهر بالاتّصال بالعاصم آناً مّا ولايعتبر دوام الاتّصال ولا الامتزاج ولو کان العاصم کرّاً ولا يضرّ زوال الکرّية بعد هذا الاتصال المطهر على الأقوى ولا يضرّ اختلاف لوني العاصم والمعتصم .

الماء

وأوّلها الماء ، وهو مطهِّر لکلّ متنجّس يصل إلى محلّ النجاسة منه بوصف الإطلاق ، فلا يطهر لو صار مضافاً بالوصول إلى المائع المضاف أو متغيّراً بالتغيّر المنجّس على الأحوط ويعتبر طهارة الماء ولو في ظاهر الشرع قبل الاستعمال ولايضرّ تنجّسه بالاستعمال في التطهير .ويعتبر التعدّد في غسل المتنجّس ببول غير الرضيع فيما غسل بالماء القليل والغسالة للغسلة المزيلة للعين نجسة وغيرها بعد زوالها ولو باستمرار الغسل في کلّ غسلة لازمة ، کالمحلّ قبل الغسل على الأحوط . وانفصال الغسالة بأيّ نحوٍ کان ولو بعصرٍ أو تجفيفٍ او غيرهما ، معتبر فيما يعتبر فيه تعدّد الغسل بل مطلقاً على الاحتياط المتقدّم في الغسالة في الغسل بالقليل . وورود القليل معتبر في ابتداء الغسل على الأحوط والغسلة المزيلة للعين إذا دامت بعد الإزالة تحسب مرّة وإن طال زمانها على الأحوط .ولا يعتبر التعدّد في الاتّصال بالمعتصِم من جارٍ أو کرّ أو ماء المطر الجاري على الأرض الصلبة ولو تقديراً ويلزم التعفير في إناء الولوغ حتّى إذا غسل في الکثير على الأحوط .

تطهير الظاهر والباطن

وإذا تنجّس الحبّ مثل العدس والأرز والماش ولم يعلم بنفوذ النجاسة إلى الباطن ، يطهر ظاهره المعلوم نجاسته بکلّ من الماء الکثير والقليل . وإذا علم بسراية النجاسة إلى الباطن يطهر باطنه بإيصال الماء إلى باطنه بصفة الإطلاق المعلوم بخروج غسالته غير مضاف ؛ ولو لم يجب إخراج الغسالة في الکثير ، کما لايطهر الباطن لو کان بحيث لو خرج نجاسته غسالته بعد تحقّق غسله ، کان مضافاً . وفي مثل الصابون والطين المتنجّس باطنه ، يشکل التطهير ، لأنّ عبور الماء من باطنه إلى خارجه غير مضاف خلاف المعلوم ، والاکتفاء بالإطلاق قبل الغسل کالطهارة أيضاً ، مشکل واليقين في غسل الملاقى له بعد الانتفاع به نجساً لا يتعدّى عنه على الأحوط .المتنجّس ببول الرضيع الغير المتغذّي بغير اللبن ، يطهر فيما کان من قبيل الثوب والفرش بصبّ الماء الغالب عليه بعد إخراج العين أو بالصبّ الموجب لاستهلاک عين البول ، والعصر فيما يعصر والانفصال للغسالة في غيره ، غير لازم على الأظهر، والاحتياط في بول الرضيعة أو المتغذّي باللبن النجس في معاملته عمل بول الکبير .

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

No image

فصل پنجم : احکام وضو

No image

فصل ششم : احکام غسـل

No image

1 . حیض

No image

2 . نفاس و احکام آن

No image

3 . استحاضه و احکام آن

پر بازدیدترین ها

No image

3 . استحاضه و احکام آن

No image

4 . نماز میّت

No image

2 . نفاس و احکام آن

No image

1 . حیض

No image

1 . غسل مسّ میّت

Powered by TayaCMS