کيفيّت تيمّم
س . کيفيت تيمم را بيان فرماييد.
ج . تيمّم عبارت از زدن شکم دست است
1 . يعنى دو دست. و در نيّتِ تيمّم، قصد قربت به امتثال امر فعلىّ، لازم است و قصد بدليّت از وضو يا غسل با وحدت ما فى الذمه لازم نيست اگر چه قايل به اختلاف عدد ضربات در آنها باشيم، بلى با تعدّد ما فى الذمّه اظهر و احوط لزوم آن است در تيمّم اوّل.و محل نيّت ـ بنا بر اخطار ـ احوط مقارنت در آن با اوّل ضرب و با اوّل مسح است، پس از آنها ادامه حکميّه کافى است.
ضرب بر زمين
و واجب است بعد از نيّت مذکوره، زدن باطن دو دست بر زمين به يک دفعه، نه گذاشتن بر زمين فقط بنا بر احوط و نه زدن ظاهر اختياراً.و در صورت اضطرار، احوط جمع بين وضع باطن و ضرب ظاهر کف و مسح با هر دو است.لازم نيست ضرب به زمينى که روى زمين بلاواسطه قرار بگيرد؛ پس اگر زمين تيمّم، روى بدن انسانى باشد، مجزى است، مثل اين که خاک روى صورت انسان است به نحوى که مى تواند با زدن بر آن، مسح جبهه نمايد.
اعتبار مباشرت و موالات و ترتيب و امرار ماسح از اعلى به اسفل
و معتبر است در آن، مباشرت در حال اختيار، و موالات يعنى متابعت عرفيّه بنا بر احوط. و ترتيب مذکور در متن، معتبر است حتى در جهل و نسيان؛
نبودن حايل
و آن که حايلى بين ماسح و ممسوح نباشد غير از مويى که در محل روييده باشد به نحو متعارف. و موى سر که بر جبهه آمده باشد به اندازه خارج از متعارف، دفع مى شود. و اگر حايل، جبيره باشد، مانع نمى شود در ممسوح و در ماسح.
عدم امکان ضرب يا نجاست خاک يا عضو
و با عدم امکان زدن، اکتفا به گذاشتن به زمين مى نمايد و احتياط در جمع بين باطن موضوع و ظاهر مضروب، ترک نشود با امکان و با نجاست متعدّيه يا غير متعدّيه، در ماسح يا ممسوح، اين احتياط با تقديم زدن به غير متعدّى، ترک نشود در صورت عدم امکان تطهير و نبودن نجاست اگر چه متعدّى نباشد در خاک و ماسح و ممسوح با امکان بنا بر احوط و اظهر.
وجوب امرار ماسح بر ممسوح از اعلى به اسفل
و [ معتبر است نيز [مسح از اعلى به اسفل در جبهه و يدين که ممسوح مى شوند. و احوط مسح به حاجبين است، و اظهر وجوب امرار ماسح بر ممسوح است اختياراً و جرّ ممسوح، کافى نيست اختياراً و حرکت مختصر، ضرر به صدق ندارد.
تيمّم مقطوع اليد
مقطوع اليد، احتياطاً جمع بين مباشرت ممکنه و توليت ممکنه مى نمايد، و همچنين مقطوع اليدين، و يک دست را به زمين مسح مى کند در مباشرتِ اوّل و جبهه را به زمين مسح مى کند در مباشرت دوّم.
تعذر مسح به باطن کف
و با عدم امکانِ مسح به باطن، تکليف به مسحِ به ظاهر کف است در خصوص آن کف.
استنابه در تيمّم
و با عدم امکان مباشرت، استنابه واجب است؛ [ که ] پس از نيّتِ مکلّف، با دستهاى او مسح به جبهه و دو دست مکلّف، از نايب صادر مى شود. و احوط لزوماً، ضمّ نيّت مباشر است ايضاً و اگر ممکن نشد، با دستهاى مباشر ضرب و مسح مى نمايد. و اگر ممکن شد ضرب نه مسح، احتياطاً در ضرب جمع مى نمايد و در عکس احتياطاً در همه جمع مى نمايد، يعنى اگر ضرب و وضع ممکن نشد و مسح ممکن شد، مباشر، ضرب و مسح مى کند و مکلّف احتياطاً بعد از آن مسح مى نمايد.
گوشت زايد در محل مسح
اگر گوشت زايد در محل مسح باشد، لازم است مسح بر آن.
تعذر مسح با باطن يک دست فقط
و اگر متعذّر باشد ضرب و مسح با باطن يک دست فقط، جمع مى کند بين ضرب و مسح با ظاهر متعذّر و باطن غير متعذّر بنا بر اظهر.و احوط جمع در مسح جبهه است به کيفيّت مذکوره و به باطن دست غير متعذّر المسح ايضاً، و در مسحِ يدين، معلوم است که با باطن يکى و ظاهر ديگرى است فقط.
نجس بودن ماسح
و مجرّد نجاستِ باطنِ ماسح به غير متعدّى و [ غير ] حاجب در صورت تعذّر تطهير، عذرِ انتقالِ به مسحِ به ظاهرِ کف نمى شود.و در صورت تعدّى به تراب، عذر مى شود [ نجاست ]، اگر ممکن نباشد تطهير، و پس از آن، تجفيفِ مانعِ از تعدّى به خاک. و در همين صورتِ تعدّى، احوط جمع بين ضرب و مسح به ظاهر است با ضرب و مسح به باطن، يعنى سقوط خصوص موضع جراحت در ضرب و مسح و اکتفا به باقى اگر محذور ديگرى از تنجيس مواضع طاهره از محالّ تيمم را نداشته باشد، و اين در صورت عدم استيعاب نجاست متعدّيه است. و همچنين حايلى که به حکم جبيره باشد اگر چه به حسب احتمال.و اگر تجفيفِ ماسحِ متنجّسِ به متعدّى، ممکن نباشد و حبس از سرايت، با بستن کهنه ممکن باشد، احتياط ضميمه مى شود در صورت حايل بودن و عدم امکان تطهير و پس از آن، رفع حيلولت، اگر چه به واسطه نجسِ ديگرِ غيرِ متعدّى باشد احوط جمع بين مثل تيمّم صاحب جبيره بر ممسوح و تيمّم به ظاهر کف است در صورت نجاست ظاهر به حايل يا حايل غير نجس، احوط جمع بين مسح به آن و تيمّم مقطوع الکف است در صورت عدم امکان تطهير، يا لااقلّ رفع حايل، و اين احتياط، حاصل مى شود در صورت تعذّرِ مسحِ به باطن به واسطه جراحت، به وضع حايل طاهر؛ و پس از آن، به نجس غير متعدّى؛ و پس از آن، مسح به ظاهر کف در صورت عذر در باطن و عدم عذر در ظاهر.و در تيمّم مقطوع اليدين، احتياط به تيمّم ميسور با ضميمه توليت در معسور، ترک نشود، و اکتفا نمى شود به ميسور فقط.و در صورت عدم امکان توليت در معسور، خالى از وجه نيست اکتفا به ميسور.و در صورت استيعاب عذر به حايل يا نجاست متعدّيه در ظاهر هم، احتياط در توليت و ضرب و مسح با حايل در ظاهر است، و هر کدام ممکن نشد، يا محذورى داشت، اکتفا به ديگر مى نمايد.
نجاست متعدّى و غير متعدّى در ممسوح
و نجاست غير متعديّه در ممسوح با تعذّر تطهير، مانع از مسح نيست، اگر چه مستوعب باشد.و امّا نجاست متعدّيه، پس با امکان، تجفيف مى شود، بعد مسح بر آن مى شود؛ و با عدم امکان، حبس از سرايت، با بستن کهنه مى شود؛ و بدون امکان، اکتفا به مسحِ غير مى شود در صورت استيعاب؛ و احتياطاً مسح بر ميسور هم مى شود در صورت عدم استيعاب.
عدم وجوب تحصيل علوق
و اظهر عدم وجوب تحصيل علوق است در آنچه با آن تيمم مى نمايد؛ و اگر حاصل شد، مستحب است نفض آن به مثل زدن دستها به هم.
اباحه خاک و مکان
بايد خاک تيمّم و مکان آن، مباح باشد. و اعتبار اباحه مکان تيمم کننده و فضايى که در آن تيمم واقع مى شود، مانند مکان و فضاى در وضو است.
علم اجمالى به نجاست يا غصبيّت
اگر يکى از دو خاک ـ مثلاً ـ نجس است به [ نجاستِ ] غير متعدّى، مى تواند دو تميّم نمايد؛ و اگر طاهرِ ديگرى که معلوم باشد تفصيلاً، نيست، واجب است احتياط مذکور در صورتى که يکى بالخصوص مستصحب الطهاره نباشد. و اگر يکى از دو خاک مثلاً، مغصوب است و تعبّد به اباحه يکى بالخصوص جارى نباشد، از هر دو اجتناب مى نمايد و به مرتبه بعد از آنها منتقل مى شود.
حصول وقفه در بين مسح
اگر در وسطِ مسح، توقّف کرد، بعد اتمام نمود، اظهر صحّت است در اين جا و در مسحِ وضو، مادام که مجموع در زمان واحد با حفظ متابعت عرفيّه انجام داده شود.
کيفيت مسح در پيشانى
در مسح جبهه و جبين، احتياط در مسح حاجبين و ابتداى به محلّ رستنگاه مو و انتهاى به طرف بالاى بينى با رعايت نبودن حايل مگر در جبيره به محلّ مسح، ترک نشود.
و بايد مسح مذکور با باطنِ مجموع دو دست باشد و توزيع در وقت ضمّ دو دست و مسح با مضموم مانعى ندارد. و در حالت انضمام يدين و اصابع، نرسيدن بين يدين و مابين اصابع به نحو متعارف به محل مسح، ضرر ندارد. على الاحوط ـ بر زمين يک مرتبه و مسح پيشانى و دو جبين على الاقوى به طول
1. بلکه اظهر در حال اختيار. و مجزى است زدن به ظاهر کف در حال عجز. و اگر عجز متجدّد شد بعد از مسحِ وجه، احتياطاً اتمام و استيناف مى نمايد تا مسح با مضروب شود، مگر آن که مسح يدين، ضربه دوّمى لازم داشته باشد. و اگر ضربه دومى بشود و بعد از آن عاجز از مسح شد، کافى است زدن پشت دست براى مسح يدين. و اگر متعذّر شد ضرب و مسحِ به ظاهر، به وظيفه مقطوع اليد يا يدين، عمل مى نمايد به اين که ميسور را خودش انجام مى دهد و توليتِ غير هم مى نمايد؛ و اگر هيچ يک ممکن نباشد، فاقد الطهورين مى شود.و در حالى که جبيره نباشد و غير اختيارى باشد، احتياط به جمع بين باطن و ظاهر و مسح با آنها، ترک نشود، بلکه در جميع موارد شک ، رعايت احتياط در تيمّم به اتيان محتملات در سعه وقت، اَولى است، و در ضيق، اکتفا به وظيفه ظاهريّه مى نمايد.و ابتداى به اعلى در جبهه، از رستنگاه مو، و در يدين، از زند است؛ و اظهر و احوط لزوم آن است در [ هر ] دو مورد. و وظيفه در نجاست ممسوح غير متعدّيه و متعدّيه، مانند وظيفه در نجاستِ ماسح است که گذشت طريقه احتياط در آن. و در صورت استيعاب و عدم آن در ماسح يا ممسوح يا هر دو به نحو اختلاف از حيث استيعاب و تعدّى يا اتفاق، راه احتياط از بيان مذکور در ماسح معلوم مى شود.نه به عرض نه به تمام شکم دستها با هم از ابتداى رستنگاه موى تا اول بينى.و ابروها احوط ـ استحباباً ـ مسح نمودن آنها است؛ پس از آن، مسح پشت دست راست به شکم دست چپ، از بند دستها تا سر انگشتان؛ و بعد از آن، مسح پشت دست چپ به شکم دست راست به نحو مذکور.
و آنچه در وقت گذاشتن شکمِ دست بر پشت ديگرى، مسّ مى شود، مسح آن لازم است، نه مابين انگشتان.و شرايطى که در وضو گذشت، در تيمّم نيز معتبر است.
1 . بلکه ترک نشود اين احتياط، زيرا تحديد به طرف انف، مقتضىِ دخول حاجبين است به نحو متعارف، در اين حدّ.
2 . نه شرايط مناسبه با تيمّم. و مختصّ است تيمّم، به لزوم استيعاب در مـاسح و ممسوح در جبهه و جبينين و در ظاهر کفّين يـا بـاطن کفّين اختياراً، چنانچه گذشت.و نظير توزيعى که در جبهه جايز است، در يدينِ ماسحتين هم جارى است، پس به اين معنى، استيعاب ماسح لازم نيست.
عدم لزوم تعمق و تدقيق در مسح
و هم چنان که عمداً قليلى غير ممسوح نبايد باشد، تعمّق و تدقيق هم لازم نيست با حفظ صدق عرفى مسح ظاهر يا باطن مثلاً، چنانچه استيعاب ماسح در ابهام متعذّر است خصوصاً در مسح کفّين. و همچنين در مسح کفّين مقدارى از کف ماسح، خارج مى شود در تطبيق در طرف بالا يا پايين با آن که يک دفعه امرار کافى است.
س . [ در ] تيمّم بدل از وضو يا غسل، يک ضرب کافى است يا نه؟
ج . اقوى دو ضربت است مطلقا،و احوط آن است که دو تيمّم نمايد: يکى به دو ضربت و يکى به يک ضربت. و کفايت مى کند در جمع بين احتياط، آن که تيمّم اوّل را تمام کند و در ثانى اکتفا به يک ضربت جهت پشت دستها نمايد.
1 . بلکه اقوى يک ضربت است مطلقا؛ و احوط استحباباً در بدل از غسل، بلکه مطلقا، تعدّد است. و حاصل مى شود احتياط ـ بنا بر اظهر ـ به اضافه يک ضرب قبل از مسح يدين و مسح بعد از آن ضربت با ملاحظه آنچه که در نيّت ذکر شد.
عدم وجوب نفض
و نفض يدين بعد از ضرب، واجب نيست، بلکه مستحب است در صورت ماندن چيزى بر دست.
تمکّن از وضو يا غسل بعد از نماز با تيمّم
اگر بعد از نماز با تيمّم صحيح، متمکّن از تطهير با آب شد، اعاده لازم نيست، چه آن که در خارج وقت، متمکّن بشود، يا قبل از خروج وقت بنا بر اقوى؛ و فرقى بين سفر و حضر در اين حکم نيست.و همچنين فرقى بين متعمّدِ جنابت بعد از فقدان آب و غير او نيست، بلى متِطهّر، بعد از وقت، ابطال طهارت نمى نمايد با علم به عدم تمکّن از تطهير به آب، چنانچه گذشت در غير صورت عسر و حرج. و اگر ابطال کرد، تيمّم، واجب و صحيح است و در وجوب اعاده و قضا، بعد از تمکّن از آب، تأمل است؛ و همچنين است تأمّل در وجوب اعاده بر تيمّم براى ازدحام در «جامع» و خوف فوات جمعه در صورت مشروعيّت تيمّم، مثل تقدير قول به وجوب تعيينى؛ و همچنين متيمّمى که نماز در نجس بخواند بعد متمکّن شود از نماز در طاهر با تطهّر به آب وضو يا غسل.و عدم وجوب اعاده، در همه مذکورات، محتمل است، لکن احتياط ترک نشود.
تيمّم براى ضيق وقت و انکشافِ خلاف
تيمّم براى ضيق وقت علماً، يا خوفاً به خوف عقلايى، جايز است؛ و با انکشافِ سعه وقت بعد از نماز، اعاده لازم نيست؛ و در قاطعِ به خلاف، احتياط به اعاده ترک نشود.
تيمّم در اول وقت
تيمّم با يأس از آب تا آخر وقت، جايز است اگر چه در اوّل وقت باشد، براى نماز فريضه، به خلاف صورت علم به آن در آخر وقت، که بايد تأخير نمايد بنا بر احتياط شديد. و اگر اميد تمکّن در آخر وقت دارد، افضل و احوط تأخير است، لکن اظهر، جواز مبادرت به نماز با تيمّم براى آن است.و در صورت تيمم براى غايت ديگرى [ که با آن ] واجب يا مستحب به جا آورد، قول به مضايقه و عدم جواز بِدار به فريضه در اوّل وقت، در اين صورت ضعيف تر است.و فرقى بين نبودن آب در اوّل وقت يا مرض و ساير اعذار نيست.
چند فرع
و کسى که مى داند در وقت، آب ميّسر نيست و قبل از وقتِ فريضه، آب حاضر است، احتياطاً براى غايتِ ديگر، تطهّر مى نمايد و طهارت را ابقا مى نمايد تا بعد از دخول؛ و همچنين اگر مى داند بعد از دخولِ وقت، نه آب ميسور است نه ما يتمّم به، قبلاً براى غايت ديگرى تيمّم مى نمايد و نقض نمى نمايد تا بعد از دخول وقت، با آن، فريضه را ادا نمايد.و محدث به اصغر، مى تواند اختياراً محدث به اکبر بشود در صورت علم به فقدان آب با توظيف به تيمّم على کلّ حال.فاقدالطهورينِ در تمام وقت، اظهر سقوط ادا است [ از او ]؛ و قضا بر او واجب است بنا بر اقوى، مانند ساهى و غافل و نائمِ در تمام وقت.
انتقاض يا عدم انتقاض تيمّم، در موارد پيدا شدن آب
اگر متمکّن از استعمال آب در وضو يا غُسلى که مکلّف به آن است، شد، تيمم او منتقض مى شود و بايد نماز را با طهارت مائيّه به جا آورد؛ و اگر بعد از نماز، متمکّن شد، اعاده و قضا ندارد، چنانچه گذشت؛ بلى براى نمازهاى بعدى، تيمّم منتقض مى شود [ و [بايد براى آنها وضو يا غسل بسازد. پس از اين تمکن تامّ، اگر آب مفقود شد، بايد مجدداً تيمم به جا آورد و نماز بعدى را بخواند.و اگر متمکّن شد وجداناً و شرعاً و اتمام کرد نماز را، و وضو يا غسل نکرد تا مفقود شد، پس اگر اتمام جايز بود، اظهر انتقاض است نسبت به اعمال متأخره؛ و اگر اتمام، واجب بود و بعد از واجب، مقدارى که وسعت داشته باشد براى تطهّر به آب نبود، اظهر عدم انتقاض است و وجوب اتمام مثل تمکّن بعد از رکوع و جواز آن به تمکّن قبل.و ممکن است وجوب قطع بعد از رکوع، در صورتى که بداند واجبِ فعلىِ متأخّر، فوت مى شود، يعنى نمى تواند آن را با طهارت مائيّه به جا آورد به واسطه ضيق وقتِ تمکّن حادث در مابعد رکوع؛ و دوران امر، بين قطع ممنوع و [ بين [تفويتِ واجبِ فعلى است که فى نفسه، تمکّن از آن با شرطش موجود است؛ و اين، منافات با وجوب مُضىّ بعد از رکوع فى نفسه ندارد و همچنين با جواز اتمام قبل از رکوع فى نفسه به جهت اولويّت از قطع ناسىِ اذان و سوره جمعه و ادراک جماعت، بلکه ممکن است در صورت وجوب اتمام، تخلّص به عدول به نافله، [ و ] پس از آن، قطع يا اتمام آن، و تحصيل طهارت مائيّه براى همه واجبات، به جهت اولويّت از عدولِ براى ادراک جماعت و نحو آن.و اما اگر وجدان، در اثناى نافله باشد که تحريمِ قطع آن، ثابت نيست اختياراً، پس اَولى به جواز يا وجوبِ قطع يا عدول است در صورت مذکوره از ماقبل رکوع؛ و در رکوع به نحو مذکور در فريضه.
پيدا شدن آب در اثناى طواف
و اظهر و احوط در طواف، انتقاض به وجدان آب در اثناى آن است حتى واجب؛ پس بايد قطع [ کند طواف را ] و [ آن را ] استيناف بعد از طهارت مائيّه نمايد با تمکّن از انجام طهارت مائيّه و طواف واجب با آن.
پيدا شدن آب بعد از تيمّم ميّت قبل از دفن
و تيمّم ميّت قبل از دفن، اگر در آخر زمانِ امکان، واقع نشده باشد، منتقض مى شود به تمکّن از طهارت مائيّه، پس غسل مى دهند و بعد از تکفين و تحنيط و نماز ـ على الاحوط ـ دفن مى نمايند در صورت مذکوره، اگر چه وجدان، بعد از نماز ميّت باشد.
تمکّن از آب در اثناى نماز
و اگر در اثناى نماز، متمکّن شد، پس اگر بعد از رکوع رکعتِ اوّل متمکّن بشود، نماز را با تيمّم اتمام مى نمايد؛ و اگر قبل از رکوع، متمکن بشود، اظهر تخيير است بين اتمام و قطع براى وضو يا غسل و استيناف نماز، و احوط و افضل قطع است در صورت مذکوره.
کفايت تيمّم مشروع براى امرى جهت امور ديگر
با تيمّمِ مشروع براى هر غايتى، در غايات ديگر مى تواند داخل شود مادام [ که [عذر باقى است، و احتياج به تجديد تيمّم ندارد.
حدّ مشروعيّت تيمّم و بعض اقوال علما
[ و ] آيا براى جميع غاياتِ طهارتِ مائيّه از مستحبّه و واجبه و غير اينها، مثل دفع منع از وطى حايض بعد از پاکى بر تقدير منع، يا مسّ کتابت، يا مکث در مساجد، تيمّم براى معذور، مشروع است يا نه؟ مقتضاى اطلاقِ قوىّ ادلّه بدليّت، مشروعيّت است، برخلاف منقول از فخر از والدش ـ قدّس سرّه ـ در جواز تيمّم از حدث اکبر براى طواف يا مسّ کتابت، و آنچه منقول است از «منتهى» در تيمّم جنب يا حايض يا مستحاضه براى صوم با عدم تمکّن از غسل، و از اشکال «ذکرى» در صوم جنب و وطى حايض بعد از انقطاع با عدم تمکن از غسل، با ميل به عدم در «الفيّه» در اوّل؛ و در «دروس» اثبات تيمّم براى دومى؛ و از «فخر» بر منع تيمّم جنب براى دخول مسجدين و لبث مساجد و مس کتابت؛ و الحاق «کشف» به مسّ، قرائت عزائم و وضع در مساجد را، بلکه منقول از فخر در «شرح ارشاد» عدم اباحه تيمّم جنب، غير نماز و خروج از مسجدين را.
بعض صور دوران بين محتاجين به آب
اگر جمع شود بين ميّت و محدثِ به اصغر و محدثِ به اکبر و آبِ موجود، کافى نباشد براى غيرِ يکى، به نحوى که بايد براى دو نفر، طهارت ترابيّه عملى شود، هر يک اختيارِ شخصِ مال خود را دارد؛ و افضل بلکه احوط آن است که بذل نمايد به جنب و ديگران تيمّم نمايند در صورتى که در فعليّتِ تکليف و فوريّت آن و ساير موجبات اهميّت، مساوى باشند.و همچنين در فروض ديگر که شباهت به مفروض اين مسأله دارند، رعايت موجبات اهميّت مى شود، از قبيل بدل داشتن و نداشتن، مثل ازاله نجاست؛ و اکبر بودن حدث يا اصغر بودن آن؛ و مفروض در کتاب يا سنت بودن؛ و از جمله توافق و تراضى است، رضاى به تعيّن با قرعه.
بعضى از فروع ديگر انتقاض و عدم انتقاض تيمّم
در انتقاض تيمّمِ بدلِ از اکبر به حدث اصغر، تأمل است [ و ] احوط جمع بين وضو يا تَيمّمِ بدل از آن و تيمم بدل از اکبر است. و در صورت انتقاض تيمّم به اصابت آب به نحوى که متمکّن از رفع حدث به آن بشود، پس از آن اگر مفقود شد، بايد تجديد تيمّم براى مبدلِ تيمّمِ منتقض نمايد، پس اگر مکلّف باشد به وضو و غسل مثل حايض، و پيدا کرد آبِ وافى براى يکىِ معيّن فرضاً، منتقض مى شود همان يکى فقط؛ و به جاى ديگرى، اکتفا به تيمّم سابق مى نمايد؛ و اگر صالح براى يکىِ غير معيّن است، اظهر انتقاضِ غسل است، و اگر مفقود شد، تجديدِ تيمّمِ بدل از غسل مى نمايد.و اگر تيمّم کرده براى اسباب متعدّده غسل، پس پيدا کرد آبِ يک غسل را فقط، اقرب انتقاض جميع است، زيرا متمکّن از طهارت مائيّه واحده به قصد جميع بوده، پس اعاده مى نمايد نفس مبتدأ را.اگر جماعتى به آب رسيدند که کافى براى يکى است فقط، تيمّم هيچ کدام منتقض نمى شود، بلى اگر جنب و غير باشد، احوط و افضل، بذل به جنب است، و اگر انجام داده نشد، اعاده لازم نيست.
اگر آب براى غسل، فقط در مسجدين، يا ساير مساجد باشد
و اگر آب نباشد مگر در مسجدين، جايز است دخول با تيمّم و اخذ آب براى اغتسال در خارج، بلکه محتمل است وجوب آن.و اگر ممکن است اغتسال در حال اجتياز، جايز است اغتسال در مسجدين بعد از تيمّم سابق با فوريّت. و اگر ممکن نيست مگر اغتسال در حوضِ واقع در مسجدين مثلاً، اظهر جواز بلکه وجوب است بعد از تيمّم سابق، در صورت عدم زيادتى زمان لبث براى غسل، بر زمان خروج از اقصر خطوط، مگر آن که لبث مخصوص، جايز نباشد با تيمّم، مثل تيمم براى طواف مندوب. و در ساير مساجد، دخول و اجتياز، تيمّم لازم ندارد، بلکه لبث، محتاج به تيمّم است، مگر آن که فرق باشد بين اجتياز و غير آن، مثل مشى در جوانب.
عدم نقض تيمّم به خروج وقت
خروجِ وقت، نقضِ تيمّم نمى نمايد، پس باقى است مادام [ که ] محدث نشود به امور سابقه، يا تمکّن از استعمال آب در مبدل حادث نشود، چه آن که مطلوبِ بعد از وقت، فريضه باشد يا نافله.
اگر در بعض اعضاى وضو يا غسل، مانع باشد
اگر مانعى در بعض اعضاى وضو يا غسل، از رسانيدن آب باشد و از جبيره [ هم مانع باشد ]، مى تواند تيمّم نمايد.و اگر غَسل ما حول آنچه متعذّر است [ و مانع دارد ] ميسور [ مى باشد ] احتياط در جمع بين مائيّه و ترابيّه است در صورت عدم ضرر؛ و ظاهراً مراد «مبسوط» و «خلاف» از احتياط، همين است. و همچنين است احتياطِ به جمع، در صورت استيعاب عذر يک عضو وضو را، و در مقطوع اليد و نحو آن، بلکه [ همچنين ] با تعدّد جروح و قروح کثيره، محتمل است کفايت تيمّم، اگر چه جبيره ممکن باشد با مشقّت شديده، بلکه [ کفايت [اقرب است.
تيمّم براى نماز ميّت
جايز است تيمّم براى نماز ميّت در صورت فوات آن با طهارت مائيّه؛ و جايز است دخول با آن در مشروط به طهارت، در صورت عدم تخلّل تمکّن از مائيّه بين نماز و بين آن عمل مشروط به طهارت. و همچنين جايز است ـ بنا بر اظهر ـ تيمّم براى نماز ميّت با تمکّن از استعمال آب در طهارت؛ و جايز نيست دخول با اين قسم تيمّم، در مشروط به طهارت.
استحباب تيمّم براى خواب
و مستحب است تيمّم براى نوم با تعذّر استعمالِ آب در غسل يا وضو؛ و اظهر محکوميّتش به حکم ساير تيمّمات صحيحه مستحبّه است در دخول در ساير غايات با استمرار تعذّر آب براى آنها.و امّا با وجود آب و تمکّن، پس اظهر استحبابِ آن است براى کسى که متذّکر شود در حين خوابيدن که با وضو نيست، [ که ] مى تواند تيمّم با «دثار» خود نمايد («دثار» به کسر، جامه بر تن، و هو ما فوق الشعار من الثياب هر چه باشد) و با اين تيمّم، داخل در ساير غايات نمى شود؛ وظاهر، عدم اشتراطِ فقدِ مراتبِ سابقه بر غبار است، مثل عدم شرطيّت فقد آب .
والحمدللّه والصلاة على نبيّه محمّد و آله الطاهرين