فصل ششـم : مقارنات نماز

فصل ششـم : مقارنات نماز

فصل ششـم : مقارنات نماز

س . مقارنات نماز چند چيز است؟

ج . مقارنات نماز، يازده چيز است:

1 . نيّـت

اوّل: نيّت، و حقيقت آن و آنچه معتبر است در آن از قصد و تعيين نمودن در آنچه مشترک باشد. و قصد قربت گذشت در مبحث وضو.و قصد وجوب در واجب و استحباب در مستحب، و اداى وقت و قضا در غير وقت، و اتمام در حضر و قصر در سفر و غير اينها، ضرور نيست.و وقت نيّت، از اوّل نماز است و حاصل مى شود به اين که در حين شروعِ تکبيرة الاحرام با نيّت باشد.

1 . يعنى واجبات مقارنه، و از اين جا تا آخر نيّت ملاحظه شود آنچه در تعليقه ذکر خواهد شد.

2 . و بعد از نيّت در ابتداى نماز، لازم است عدول نکردن از نيّت در اثنا و بقاى حکمى آن به حيث[ ى که ] اگر تنبيه شود بگويد: «باقى هستم بر همان نيّت».

اشتباه در نيّت

و ضرر ندارد اشتباه در آنچه از اوّل نيّت کرده بوده و نيّت غير کردن، بلکه چنين اشتباهى در حدوث نيّت ـ بنا بر داعى ـ ضرر ندارد که به داعى نمازى، اخطار مقارن، به غير تعلّق بگيرد از روى اشتباه، يا آن که اگر تلفّظ نمايد، اشتباهاً تغيير عبارت دهد با اراده آنچه باعث بوده است [ نيز ضرر ندارد ]، يا آن که صورت تفصيليّه اخطار را، مخالف با اجماليّه اش قرار دهد، به طورى که غلط در عبارت و اخطار، صادق باشد، [ نيز [ضرر ندارد.

کيفيّت رکن بودن نيّت

و آنچه نماز به زياده و نقصانِ آن باطل مى شود عمداً يا سهواً از افعال و واجباتى که ذکر مى شود، خصوص «نيّت» و «تکبيرة الاحرام» و «قيام» و «رکوع» و «سجود» است اگر چه در نيّت، زيادتى متصوّر يا قادح نيست، و حکم قيام و غير آن، خواهد آمد.و اظهر، جزئيّتِ قصدى است که به آن، فعل، اختيارى مى شود و بقيّه قيود، جزئيّت آنها ثابت نيست، و با لزوم مقارنت و معيّتِ با اوّل ساير اجزا، ثمره عمليّه اى مترتّب به جزئيّت و شرطيّت نمى شود.و نماز با فقد نيّت، باطل است اگر چه سهواً باشد، پس نيّت، رکن است به اين معنى.

چگونگى نيّت و قصد تمييز و وجه

و لازم است در عبادات با قصدى که با آن اختيارى مى شوند، اين که داعى به عمل، امر «خداى جليل» باشد؛ و آن که اگر اشتراک صورى بين دو متعلّق امر است و اختلاف واقعى، مکشوف به لوازم و آثار [ است ]، قصدِ تمييز و تعيين يکى از ديگرى، به معرِّفى مثل نافله و فريضه بودن، نمايد؛ و در نافله هم تمييزِ ذات سبب از غير آن؛ و در ذات سبب، تمييز بين اسباب مختلفه [ نمايد ]، تا عمل به يکىِ مخصوص شود؛ و همچنين تمييز موقّت از غير آن [ نمايد ]، و در موقّت، تمييز به مميّزهاى ديگر که دارند [ نمايد [تا فرق باشد بين امر به تکرار يک عمل و بين امر به دو عمل متغاير که در صورت، شبيه به هم هستند؛ و گاهى امر فعلى يا وجوبى، کافى است، مثل آن که [ اگر [ نافله فجر يا نافله عصر را به قصد نافله آنها به جا آورد [ و ] مابعد را به قصد امرِ وجوبىِ ادائى به جا آورد، کافى است در معرّفِ براى واجب با خصوصيّتش. و بعد از قصدِ تعيين، اظهر عدم وجوب «قصد وجه» است غايتاً يا وصفاً، مگر آن که قصد، متوقّف باشد احياناً به آن، مادام [ که ] قصدِ خلاف نکند، يا با قصدِ خلاف، قصدِ امرِ فعلىِ کافى داشته و در تطبيق آن، اشتباه کرده باشد.

نحوه نيّت در صورت تعدد ما فى الذمّه

و احوط نيّت ادا و قضا است در صورت تعدّد ما فى الذّمه، مگر آن که با معرّف ديگرى، تمييز داده شود، مثل واجب اوّلى و دوّمى يا عصر و عشا مثلاً، که به حکم متّحد در ذمّه است، و همچنين است قصر و اتمام در صورت تعدّد ما فى الذمّه، مثل قضاى ظهرى قصراً و قضاى ظهرى تماماً، به خلاف مواضع تخيير يا اتّحاد ما فى الذّمه اداءً يا قضاءً، بلکه در مواضع تخيير هم، احوط اختيار يکى از دو نيّت و التزام به آن است مادام [ که [ معارضه با احتياط ديگرى نکند، وگرنه عمل را با احتياط مناسب بر هر تقدير انجام مى دهد اگر چه با تکرار باشد.

عدم لزوم اخطار در نيّت

و آنچه در نيّتِ عبادات معتبر است از امور قصديّه، کافى است در آن ـ بنا بر اظهر ـ «داعى»، چه سابق باشد بر فعل چه مقارن، در صورت عدم تخلّل به چيزى که مانع از انبعاث عمل از نفس داعى سابق باشد، و لازم نيست اخطار مقارن با عمل اگر چه احوط و افضل است تا حدّى که موجب وسوسه نشود.

وقت نيّت

و بايد جزء اوّل تکبير فما بعد، از نيّت ـ با تمام خصوصيّاتش ـ خالى نباشد يعنى ناشى از نيّت مقارنه يا سابقه باشد. و آنچه ذکر شد، با هر يکى از داعى و اخطار، مناسب است، زيرا داعى، لازم است به هر دو قول، و اخطارِ واجب، زايد است بناى بر يک قول؛ پس به اين معنى که ذکر شد، وقتِ نيّت، جزء اوّل تکبير است.

عدول و تردّد در نيّت

و بايد عدول از نيّت سابقه ـ اگر چه به تردّد باشد ـ ننمايد، بلکه بايد به طورى باشد که اگر تنبيه شود بگويد: «باقى هستم به همان قصد اوّل»، و اگر متخلّل شد نيّتِ خروج از نماز يا متردّدِ در خروج شد در حال عدم اشتغال به نماز در اثناى نماز [ و ] پس از آن ساير افعال را با نيّت مماثله با نيّت اوّل به جا آورد، احوط اعاده نماز است بعد از اتمام آن، و اَوْلى به اعاده است اگر بعض افعال را با عدم نيّت به جا آورد [ و ] پس از آن اعاده نمود بعد از نيّت؛ و از اين قبيل است نيّت خروج قبل از آخر نماز، يا تردّد در اين که بعد خارج شود يا نه با برگشتن از آن قصد در آن زمان خاصّ، چه عملى با اين نيّت انجام دهد يا نه، زيرا مجرّد اين نيّت، منافى با نيّتِ بقاى تا آخر به نيّت اوّل است.

تعليق نيّت

و همچنين است اگر معلّق کند در نيّت، خروج را به دخول «زيد» مثلاً و قبل از دخولِ «زيد» برگردد از نيّت خروج؛ و اگر برنگردد تا آن که داخل شود، پس از فرع سابق است که نيّت خروج، فعلى است.و از فرع دوّم است اگر داخل نشود «زيد» تا آن که نماز را تمام کرده باشد. و نيّت منافى فعلاً يا فيما بعد قبل از تمام نماز، راجع به نيّت خروج است فعلاً يا [ فيما ]بعد، در صورت علم به منافات يا احتمال آن که لازمِ آن، احتمال خروج است؛ و اگر احتمال منافات نمى دهد، نيّت اثرى ندارد، بلکه عبرت، به منوىّ است اگر موجود شود.

ريا در عبادت

احوط بطلان عبادت است به دخول ريا در آن، در کلّ يا بعض، واجب يا مندوب، فعلى يا قولى، مگر آن که شرط و توصّلى باشد (مثل ستر عورت،اگر چه ممکن است، از قبيل دفع تنفّر باشد نه جلب محبوب و مانعى از اوّلى در اجزاى هم نيست.)

و مراتب ريا که ذکر شد، مبطل است از: 1: جزئيّت دو داعى که استقلالى براى هيچ کدام نيست؛ 2: و تماميّت دعوت غيرالهى و تبعيّت داعى الهى؛ 3: و جزئيّت به نحوى که هر کدام کافى در دعوت باشند (اگر چه در صورت اجتماع، مجموع مؤثّر است)؛ 4: و صورتى که داعى به داعى الهى باشد؛ 5: و تبعيّت داعى غيرالهى، همه اينها را شامل است، و بعضى متيقّن الابطال است، مانند دو صورت مقدّمه، و لذا تفصيل بين اينها به نحوى که اشاره شد محتمل است.

قصد غير نماز از فعل نمازى

و امّا در غير ريا اگر به فعلى از نماز، غير نماز را قصد کرد، پس بطلان به او اگر چه تدارک بکند، مبنى بر مبطل بودن نفس آن عمل، يا مستلزم بودن بطلان، بطلانِ به سبب تدارک آن است، چون اقتصار بر آن کافى نيست در صورت واجب بودن آن در نماز؛ بلى «قرآن» و «ذکر» اگر چه به قصد نماز نباشند، تکرار آنها مضرّ و مبطل نيست، و تدارک به قصد نماز ضررى ندارد.

و در توارد نيّتين ـ صلاتى و غير صلاتى ـ در فعلى، [ آن فعل ] محکوم به غير صلاتى و اثرش مى شود؛ و اگر واجب است و به تدارک، زياده مبطله محقّق نمى شود، بايد تدارک شود؛ و همچنين اگر از مستحبّات است و خواست تدارک کند که زياده در آنها مبطل نيست.

بعضى صور جواز عدول در نماز

نقل نيّت از نفل به فرض و همچنين از فرض به نفل، جايز نيست، مگر در مواردى، از آن جمله: نقل ظهر روز جمعه به نافله براى کسى که فراموش کرده سوره «جمعه» را و خوانده است سوره اى را که عدول از آن به سبب فراغ يا بلوغ نصف (به نحوى که مذکور خواهد شد در محلّش)، جايز نيست. و همچنين [ است ] نقل نيّت از فريضه حاضره لاحقه به سابقه حاضره با سعه وقت لاحقه. و بعضى از مواردِ جوازِ نقل، در جماعت مذکور مى شود، «إن شاء اللّه تعالى».و در صورت جوازِ عدول، اظهر جواز ترامى عدول است، مثل عدول از لاحقه به سابقه و از آن به سابقه بر آن.

اشتباه در عدول

و اگر عدول کرد به زعم محلّ آن ـ مثل فوت سابقه ـ پس در اثنا، يا بعد از فراغ، معلوم شد عدم فوت سابقه، پس اگر مقصود او امرِ فعلى بوده و در تطبيق اشتباه کرده، صحيح است و گرنه صحيح نيست، مثل نيت عصر در ظهر از روى جهل به مسأله، که هيچ کدام صحيح نيست، مگر با قصد امر فعلى که در تطبيق آن، به خيال به جا آوردن ظهر، اشتباه کرده است، لکن در تحقّقِ قصدِ امرِ فعلى در مفروض، تأمّل است. و در هر تقدير، با تحقّق قصد امر فعلى در هر دو صورت، صحيح است بنا بر اظهر و با عدم آن در هر دو، صحيح نيست.و همچنين در صورت عدول با شک در فعل سابقه [ که ] بعد معلوم شد فعل سابقه، اظهر صحّت لاحقه است با استمرار قصد امر فعلى، و در غير موارد استمرار قصد وظيفه فعليّه از موارد جواز نقل يا صحّت با نقل، اظهر عدم صحّت منقولٌ عَنْها و اِلَيْها است، چنانچه در نيّت خروج به آن اشاره شد.و معتبر است مستمرّ داشتن نيّت را تا به آخر نماز. و واجب است نيّت در جميع نمازهاى واجبى و شرط است در همه نمازها.

2 . قيـام

دوّم: قيام است و واجب است ايستادن در نماز واجب، خواه يوميّه باشد خواه غير

1 . و آن از افعال واجبه نماز است با تمکّن، و بدون آن، نماز باطل است در اخلال عمدى و سهوى در حال تکبيرة الاحرام و ماقبل از رکوع، مثل اين که در حال جلوس سهواً قرائت نمايد و بعد از آن متقوّساً، رکوع قيامى را انجام دهد با سهو از قيام متّصل فقط، يا آن که بعد از قرائت بنشيند سهواً [ و ] پس از آن، رکوع به طور انحنا بدون قيام انجام دهد که نقصِ قيامِ متّصل، بدون نقص رکوعى که وظيفه قائم است و بدون نقص قيام در حال تکبيرة الاحرام، متصوّر مى شود.و در حـال قرائت، واجبِ عمدى است، و سهو از آن ـ مثل اصل قـرائت ـ مبطل نيست.

عدم انفکاک زيادتى قيام متّصل، از زيادتى رکوع

و اما زيادتى قيام متّصل به رکوع، بدون زيادتى رکوع، پس تصوير آن محلّ اشکال است؛ و اظهر عدم تصوير [ است ] ولکن احتياط در اعـاده نمـاز بعد از اتمام است.و اگر فراموش کرد قرائت يا بعض آن را پس به قصد رکوع منحنى شد و قبل از وصول به حدّ رکوع متذکّر شد، برمى گردد و بعد از آوردن آنچه فراموش کرده از قرائت، رکوع مى نمايد، و اين زيادتى، قيام متّصل محسوب نمى شود.و همچنين اگر منحنى شد به قصد رکوع و هنوز به حدّ رکوع نرسيده ملتفت شد که رکوع کرده است، مى رود براى سجده، و زيادتى مبطله قيام متّصل محسوب نمى شود، چون اتّصال به رکوع محقَّق نشده است؛ لکن اگر اتصال لازم است، پس زيادتىِ قيام متّصل، بدون زيادتى رکوع متصوّر نيست، و زيادتى رکوع، کافى است در ابطال اگر چه سهوى باشد؛ پس در صورت اوّل رکوع با قيام زيادتى متّصل نيست در صورت آن که ثانياً قيام نمايد؛ و اگر قيام ننمايد و رکوع نمايد، قيامِ متّصل، مفقود است.و اظهر عدم تصوير زيادتى آنچه واجب است از قيام متّصل به رکوع به تنهايى، بدون زيادتى رکوع است، مگر با عدم اعتبار اتصال در رکن و اکتفا به مسبوقيّت رکوع به قيام رکنى؛ ولکن احتياط، درمواقع احتمال زيادتى آن، ترک نشود.

کيفيّت قيام

و معتبر است در قيام، صدق عرفى، و واجب است در حال اختيار، ايستادن بر پا با استقرار و استقلال، يعنى بدون اعتماد بر «عصا» و «ديوار» و مثل اينها، و [ نيز معتبر است [اعتدال و انتصاب و عدم تفريج بين دو قدم به خارج از معتاد، بلکه وقوف بر دو قدم بنا بر احوط نه اصابعِ فقط يا اصل قدم يا يک قدم، اگر چه اعتماد به هر دو پا به نحو تساوى، لازم نيست.و در غير حال اختيار، اکتفا به مقدور مى نمايد، به نحوى که خواهد آمد. و با صدق قيام اگر امور ديگر ـ که مذکور شد ـ نسياناً فوت شود، مبطل نيست، حتى در قيام رکنى، اگر چه محلّ احتياط است.

و اظهر عدم اعتبار استقلال و عدم اعتماد در حال نهوض است، اگر چه احوط است در حال اختيار. و شروط لازمه در قيام، بعد از صدق قيام اگر فوت بشود سهواً، اظهر عدم بطلان نماز است.و اگر متمکّن نباشد از قيامِ با استقلال، اعتماد مى کند بر چيزى مثل «عصا» و «ديوار» با رعايت اقرب به استقلال؛ و [ اين نحو قيام ]، مقدّم بر قعود است در حال نماز؛ و امّا اطراق و ميل دادن سر به يکى از دو طرف در مقابل آنچه مستحب است از نصب گردن، پس خلافِ مستحب است، نه ممنوع. و اگر قدرتِ بر قيام در بعضِ نماز، مقدّماً يا مؤخّراً يا در وسط، پيدا کرد، متعيّن است قيام در آن بعض.و آيا با عدم امکانِ قيام در مقدّم و متأخّر، رعايت تقدّم مى شود، يا اهميّت متأخّر، مثل قيام در حال قرائت با قيام قبل از رکوع قيامى؟ اظهر، اوّل است بر حسب قاعده در نظاير مقام؛ لکن مرسله «شيخ» که جماعتى به آن عمل کرده اند، تقديمِ متأخّرِ اهمّ نموده است، و اين، مناسبِ تعليق در واجب است بر تقدير وفاى مقام اثبات؛ پس عمل به آن اقرب به واقع در اين مورد خاصّ است؛ و احوط عدم صرف قدرت است در زمان مقدّم، در غير واجبات همان زمان مقدّم.

دوران امر بين قيام، و رکوع و سجود

اگر امر، دايرِ بين قيام و بين رکوع و سجود، شد و قدرت بر هر دو نداشت ـ على القاعده چنانچه اشاره شد ـ قيام و ايماى براى رکوع و سجود را اختيار مى کند، و اقربيّت به مبدَل را در دو ايما رعايت مى نمايد، و احتمال دارد تقديم رکوع و سجود متأخّر براى اهميّت بر قيام و ايما، و احتمال تخيير هم داده مى شود، لکن اهميّت رکوع از قيام، يا سجود از قيام با ايما، مستلزم اهميّت رکوع و سجود جالس از قيام نيست، بلکه (مطلقا،) امر دايرِ بين تخيير و تقديمِ مقدّمِ زمانى است، و اظهر دوّم است با عدم ثبوت اهميّت، چنانچه گذشت. و اگر عاجز شد از رکوع و سجود اگر چه جلوسى باشد و فقط متمکّن از قيام است، اکتفا به قيام و ايما که متمکّن از غير اينها نيست، مى نمايد.

عاجز از قيام

اگر متمکّن نباشد از نمازِ با قيام اگر چه با اعتماد به چيزى باشد، يا آن که با انحنايى باشد که صدق قيام مى کند، نشسته نماز مى خواند، و همچنين در مراتب بعد از نشستن، مثل «استلقاء» و «اضطجاع».و کافى است مشقّت شديده، يا خوف از زيادتى مرض، يا طول بُرْء آن، يا اميد بُرْء در ترک قيام، بدون فرق بين اقسام مرض.

و اقرب تلازم غالبى بين قدرتِ بر قيام در نماز و قدرتِ بر مشى، در زمان نماز است، يعنى [ بين ] قدرت بر قيامِ در کلّ، با قدرت بر مشى در کلّ، و قدرت بر قيامِ در بعض، با قدرت بر مشىِ در بعض [ غالباً تلازم وجود دارد ]، پس نوبت به قعود مى رسد در وقتى که عاجز از قيام به معرّفى عجز از ملازم غالبى آن باشد.

و در صورت دوران امر بين نماز در حال مشى، يا نماز قاعد بدون اضطراب، اظهر تقديم دوّم است.

و در صورت دوران امر بين اضطرابِ مطلق يا مَشى، اظهر تقديم اوّل است.

و در دوران بين رکوب و مشى، اظهر تقديم اوّل است.

قيام و رکوع شخص جالس

اگر متمکّن از قيامِ در نماز نباشد، وظيفه اش جلوس است، و رکوع او در حال جلوس، عبارت است از آنچه «رکوع جالس» بر آن صدق کند عرفاً؛ و حاصل مى شود ـ بنا بر احوط ـ به حفظ نسبت رکوعِ قائم با انتصاب او در حال جلوس، به محاذات وجه با موضع سجود.

عاجز از ايستادن و نشستن

و اگر متمکّن از جلوس در نماز نشد ـ به جميع اقسامش که صحيح است نماز جالس در آنها ـ نماز مى خواند به پهلو خوابيده به طرف راست آن رو به قبله، مثل استقبال در «لحد»؛ و اگر متمکّن نباشد، به طرف چپ خوابيده نماز مى گذارد بنا بر احوط با استقبال به وجه؛و اگر از آن هم متمکّن نباشد، به پشت خوابيده نماز مى خواند با استقبال به باطن قدمين، و اگر آن هم مقدور نباشد، هرگونه ممکن است نماز را مى خواند با رعايت اقرب به نمازِ مختار با امکان رعايت؛ و اگر ممکن نيست، اقرب به نماز مضطرّ در محلّ اضطرار و در سنخ اضطرار،رعايت شود.

رکوع و سجود شخص خوابيده

و در صورت «اضطجاع» و «استلقاء»، وظيفه آنها در رکوع و سجود، ايما است به سر با اخفضيّت سجود از رکوع، و نيّت مبَدلٌ منه لازم نيست و قصد واجبِ فعلى، کافى است. و قصد خلاف اگر مرجعش قصد امر فعلى با خطأ در تطبيقش باشد، مبطل نيست وگرنه محلّ اشکال، در حصول زياده مبطله است در صورت عدم اکتفا و در حصول نقص رکن در صورت اکتفا.

و احوط معامله رکن است؛ با بدلهاىِ از رکوع و سجود، اگر چه در غير محلّ زياد شده باشند. و اگر متمکّن از مبدل و بدل نباشد، اکتفا به اخطار و تلفّظ به اذکار مى نمايد؛ و احوط ايما به ساير اعضا است ايضاً با تمکّن. و در موارد توظيف به ايماى براى سجود، اگر متمکّن [ است ] از انحنا تا مقدارى و رفع ما يصح السّجود عليه و وضع جبهه بر آن به نحو مماسّه يا با اعتماد ممکن باشد، احوط جمع بين آن و ايما است؛ و همچنين در صورت انحنا، احوط وضع ساير مساجد با اعتماد در صورت امکان است. و اگر اعتماد، ممکن نشد، بدون آن، عمل به احتياط است (مى کند)، به خلاف صورت عدم امکان انحنا و اقتصار بر ايما به سر، که عدم وجوبِ وضعِ سايرِ مساجد بر زمين اگر چه ممکن باشد، قوىّ و موافق اطلاقات است.

ملاحظه قوّت و مرتبه آن در خصوص هر جزء

در هر جزئى از نماز، ملاحظه قوّت و مرتبه قوّت و عدم آن را در خصوص آن جزء مى نمايد از «قيام» و «قعود» و «اضطجاع» و «استلقاء»، بدون ارتباط به قوّت يا عدم آن در جزء سابق يا لاحق؛ پس ترتيب در نزول، بايد رعايت شود و در صعود مضطجع قعود نمى کند، مگر آن که تمکّن از قيام حاصل نشود براى او، و گذشت در سابق بعض فروعِ مناسبِ حفظِ قدرت و وجوب و عدم آن.و اظهر اين است که اگر در حال قرائت، موظّف به قعود شد، تأخير مى اندازد بقيّه را تا حال قعود؛ و همين، متيقَّن است در عکس؛ و همچنين در ساير مراتب و ابدال.و اگر قدرت، بعد از قرائت حاصل شد، واجب است قيام براى رکوع، و احوط وجوبِ طمأنينه در اين قيام است.

حصول عجز يا بهبودى در رکوع

و اگر در حالِ رکوعِ (جالس)، خفّت حاصل شد، پس اگر قبل از مکثى که رکوع با آن صادق است، باشد اظهر ـ به ملاحظه عدم تحقّق هيچ کدام از دو رکن ـ جواز رکوع بعد از قيام است ولکن احتياط در اعاده نماز بعد از اين عمل ترک نشود؛ و اگر خفّت بعد از طمأنينه محقّقِ رکوع، حاصل شد، پس ذکر با طمأنينه واجب مى شود بعد از ارتفاع با انحنا تا حدّ رکوع قائم بدون انتصاب و قيام بعد از رفتن کمى به بالاتر و پايين آمدن با طمأنينه در پايين تر ذکر را انجام مى دهد بدون اشکالى.

و همچنين اگر عاجز شد در رکوع، قبل از ذکر، به حدّى که موظّف به رکوعِ جالس و ذکر او شد، که [ در اين صورت ] ذکر را در رکوعِ جالس با طمأنينه، مى گويد، نه در حال هوىّ، بنا بر اظهر.

و امّا تخلّل حرکت، پس مثل تخلّل آن در رکوع قائم است که اضطراب بعد از طمأنينه و قبل از ذکر، مانع از وجوب ذکر با طمأنينه نمى شود، و اين وجه، اظهر است، به خلاف آن که خفّت، بعد از اتمامِ ذکرِ واجب با طمأنينه باشد، که فقط انتصاب، براى قيام بعد از رکوع، لازم است.

و اگر خفّت در اثناى ذکر واجب باشد، پس اگر آنچه ادا کرده به نحوى است که فوتِ موالاتِ لازمه نمى شود در آن، جايز است بنا برآن؛ وگرنه لازم است استيناف بعد از رسيدن به حدّ واجب.

و اگر خفّت در اثناى يک کلمه حاصل شد، جايز است اتمام کلمه به قصد ذکر مطلق، و جايز است قطع آن با سجود سهو مبنى بر احتياط، و بهر تقدير استيناف بعد از رسيدن به حدِّ موظّف، لازم است. و احوط در هر دو دفعه، قصد وظيفه فعليّه است، يعنى در اتمام و استيناف.

و اگر خفّت بعد از اعتدال و طمأنينه بعد از رکوع حاصل شد، پس در وجوبِ قيام براى سجود، تأمّل است به ملاحظه تحقّق بدل بر طبق وظيفه؛ و قول به عدم وجوب، خالى از وجه نيست، بلى اگر قبل از طمأنينه در حال اعتدال بعد از رکوع، خفّت حاصل شود، وجوب قيام و اعتدال و طمأنينه، در صورت مذکوره، متّجه است.

و اگر دوران شد بين قيامِ براى اعتدالِ بعد از رکوع، و طمأنينه در آن، پس مبنى بر دوران در قيام واجبِ غير رکنى است که طمأنينه، ساقط مى شود، يا جلوس با طمأنينه معيّن، يا مخيّر است (و محلّش گذشت)؛ و اقوى تقديم جلوس است، در صورتى که ترک طمأنينه به مثل «مشى» باشد.

عجز از طمأنينه

و اگر در رکوعِ قائم، عاجز از طمأنينه بود، اظهر لزوم زيادتى انحنا است براى طمأنينه در رکوع جالس و ذکر در حال طمأنينه در صورتى که مکث لازم در صدق رکوع، محقّق شده باشد؛ پس طمأنينه واجب در حال ذکر، با تمکّن به جا آورده مى شود به صورت مذکوره، و زيادتىِ انحنا، تعدّد رکوع نيست، چنانچه در عکس گفته شد، و براى قيام بعد، عمل به وظيفه مى شود.

اگر در اثناى رکوع، عجز حاصل شد

و اگر در اثناى رکوعِ قائم، ثقل و عجز حاصل شد: پس اگر بعد از ذکرِ واجب است، مى نشيند براى اعتدال بعد از رکوع با طمأنينه؛ و اگر قبل از اتمام ذکرِ واجب است، بعد اگر متمکّن است از مزيد انحنا تا حدّ رکوع جالس و ذکر و طمأنينه در آن، به جا مى آورد؛ و گرنه احتياطاً ذکر را بدون طمأنينه در رکوعِ قائم مى گويد، وگرنه اکتفا به هر چه به جا آورده، مى نمايد و مى نشيند براى اعتدال و طمأنينه بعد از رکوع اگر متمکّن از قيامِ بعد از رکوع و طمأنينه در آن به نحو مذکور نيست.

وظيفه عاجز از سجود

و غير متمکّن از سجود، بلند مى نمايد آنچه را که بر او سجده جايز است و پيشانى بر آن مى گذارد با وضع ساير مساجد [ بر زمين ] على الاحوط؛ و اگر متمکّن نشد، اکتفا [ مى کند [به ايماى با سر؛ و اگر متمکّن نشد، با چشمها ايما مى نمايد.

و احوط در مرتبه ايماى به سر براى سجود، تخيير بين ايما و وضع جبهه بر مـايصحّ السجود عليه است؛ و ثـانى، افضل است و احوط جمع است به قصد وظيفه فعليّه.

و در مرتبه ايماى به عين براى سجود، تخيير بين آن و وضع ما يصح السجود عليه بر جبهه است؛ و احوط جمع است به قصد وظيفه فعليّه؛ و احوط با عدم تمکّن از اين دو ايما و دو وضع به نحو متقدّم، ايما به ساير اعضا است.

قيام براى ايما

و احوط در جالس، قيام براى ايماى رکوعى است در غير فاقد ستر خائف از مطّلع که جالساً ايما مى نمايد.بلکه احوط، قيام است براى قبل از رکوع ايمائى و براى قبل از ايماى سجود، و [ نيز احوط [جلوس است براى بعد از ايماى سجده اُولى و قبل از ايماى سجود ثانى و بعد از سجده ثانيه براى جلسه استراحت در بدل با اطمينان در قيام و جلوس.

مراتب ايما

و در صورت موظّف بودن به ايما، در مرتبه اوّل ، ايماى به سر [ مى نمايد ] و بعد] از ] عدم امکان آن، با چشمها [ ايما مى نمايد ] که پوشانيدن آنها رکوع يا سجود [ قرارداده مى شود ]، و باز کردن، رفعِ از آنها قرار داده مى شود؛ و در صورت ايماى با سر، سجود را پايين[ تر ] از رکوعِ ايمائى قرار مى دهد، واللّه العالم.

يوميّه در حال تکبيرة الاحرام و قيام متّصل به رکوع؛ و آن آخرين جزء از قيام است که از آن به رکوع مى رود و در حال قرائت و بعد رکوع هر چند در حال ذکر سنّت باشد؛ و امّا در حال تکبيرة الاحرام و قيام متّصل به رکوع، نيز رکن است.و مراد به رکن: «جزئى است که ترک کردن آن باطل کند نماز را هر چند سهواً باشد».

س . «قيام» يعنى چه؟

ج . يعنى «ايستادن بـر روى دو پـا در حال اختيار» و بـايد پاها را از يکديگر آن قدر دور نگـذارد که بيرون رود از صورتِ قيام؛ و همچنين بايد استقرار داشتـه باشد در حال قيام.

عجز از ايستادن

س . اگر عاجز شد از ايستادن، چه کند؟

ج . اگر ممکن است تکيه کند، و اگر ممکن نشد و عاجز شد، بنشيند، و اگر از نشستن عاجز شد، نشسته تکيه کند؛ و اگر از آن هم عاجز شد، بخوابد به دست راست رو به قبله، اگر از آن هم عاجز شد بخوابد به دست چپ؛ و اگر از آن هم عاجز شد، بخوابد بر پشت و پاها رو به قبله باشد؛ و اگر احوالش بِهْ شد، به عکس مذکور برگردد؛ و اگر

1 . به ترتيبى که در تعليقه ذکر شد و همچنين ساير قيود مذکوره در قيام در تعليقه رعايت شود.کوتاهى کند، نمازش باطل است.

3 . تکبيرة الاحرام

سوّم: تکبيرة الاحرام. بدان که واجب است تکبيرة الاحرام و آن، رکن نماز است و

1 . و آن رکن است، [ و [نماز بدون آن صحيح نيست اگر چه با فراموشى، مفقود شده باشد. و صورت «تکبيرة الاحرام»: «اللّه اَکْبَر» با قطع دو همزه و بدون هيچ تغييرى است بنا بر احوط.

و ترتيب و موالات در صورت مذکوره، واجب است بنا بر احوط.و اظهر عدم وجوب وقف بر آخرِ تکبير است.و مرادف جمله مذکوره و ترجمه آن، کافى نيست؛ و همچنين اخلال به حرفى يا اِعرابى از جمله مذکوره به صورت مذکوره که باعث لحن بودن آن باشد، مفيد در دخول در نماز نيست.

لزوم تعلّم «تکبيرة الاحرام»

و اگر قادر به تلفّظ به آن، با عربيّت نباشد، واجب است در سعه وقت، اشتغال به تعلّم و مقدّمات آن، اگر چه با مهاجرت باشد، تا يأس از تعلّم حاصل شود، يا آن که اقلّ مجزى را تحصيل نمايد. و اگر بداند که در وقت، ممکن نيست تعلّم [ اصلاً ]، يا تعلّمِ تمامِ واجب، لازم است قبل از وقت، مشغول به تعلّم شود، بلکه اگر احتمالِ فوتِ در وقت بدهد، لازم است احتياطاً قبل از وقت، مشغول بشود، و تا آخرِ وقتِ نماز هر چه را ياد نگرفته است، تکليفِ به مبدَل ساقط است، و کافى است تلفّظ به بدل با هر لغتى که باشد؛ و احوط اختيار لغت خودش يا لغتى که بفهمد مدلول الفاظش را، است بر غير، و اظهر در ترجمه تکبير در فارسى: «خدا بزرگتر است» مى باشد.

تکبير شخصِ لال

و اخرس (گُنگ) اگر عاجز از بعضِ واجب در تکبير است از کميّت يا کيفيّت، اتيان به مقدورِ خودش مى کند، و اگر رأساً عاجز از تلفّظ است، تشبّه صورى به تحريک زبان و تعيين مقصود از تکبير به اشاره به انگشت مى نمايد بنا بر احوط.

استحباب هفت تکبير

و مستحبّ است، گفتن هفت تکبير در اوّل نماز، و تکبيرة الاحرام، يکى از آنها است. و مخيّر است ـ بنا بر اظهر ـ در نيّت افتتاح و احرام به يکى از آن هفت؛ و اگر تعيين نکرد، متعيّن مى شود در آخرى که تا قبل از آن، تخييرِ در فعل و ترک، و در احرام به آنچه به جا مى آورد و عدم آن، دارد؛ و اگر تعيين کرد در يکى، بقيّه، مستحبّاتِ خارجه يا داخله مى شود؛ پس مقدّمِ بر آن معيّن، منافيات با آنها جايز است و مؤخّر از آن معيّن، منافيات نماز با آن، جايز نيست.و همه آنچه ذکر شد، در صورتِ سبقِ نيّت نماز، به تمام اجزاى آن است، و گرنه قابل احرام و افتتاح آنچه مقارنِ نيّت يا متأخر از آن است، خواهد بود، و مقارنت در صورت لزومِ اخطار، لازم است، و سبق در صورت کفايت داعى، مجزى است.

تکرار تکبيرة الاحرام

اگر تکبيرة الاحرام را دو دفعه عمداً گفت، نمازش باطل مى شود، و اگر سهواً دوّمى را گفت، اظهر عدم بطلان نماز است؛ و اگر نيّتِ افتتاح به دوّمى، مستلزمِ نيّتِ خروج از نمازى که داخل در آن شده بود به اوّلى باشد و نيّت خروج را مبطل دانستيم ـ چنانچه گذشت ـ انعقاد نماز با دوّمى و تمام آن بعد از خروج از نماز با نيّت مذکوره، اظهر است.

و اگر نيّتِ خروج، مُخرج و مبطل نباشد، بلکه تمام تکبير دوّم، مبطل باشد، صحّت نماز و انعقاد آن، محتاج به تکبير سوّم، به قصد افتتاح است؛ لکن احتياجِ بطلان به تمامِ اين ذکرِ غيرِ مأمور به اگر چه حرام نيست در نافله محلّ تأمّل است.

اعتبار قيام در حال تکبيرة الاحرام

و معتبر است «قيام» در حال تکبيرة الاحرام در نمازى که موظّف به قيام است در آن، و ظاهراً اعتبار قيام در حال تکبيرة الاحرام، مخصوص به عمد نيست، و احوط عدم اختصاص اعتبار طمأنينه به عدم اضطراب يا مشى در حال تکبيرة الاحرام، به حال عمد است.

مستحبّات تکبيرة الاحرام

مستحبّ است براى امام جماعت، جهر به تکبيرة الاحرام، و اخفات در بقيّه تکبيرات، [ و اين استحباب ] براى اعلام مؤمنين، به دخول امام در نماز [ است ]، و براى منفرد جهر و اخفات و مختلف [ نيز ] جايز است؛ و براى مأموم، خصوص اخفات در همه. و اسماعِ او امام را، مورد نهى است.مستحب است رفع يَدَيْن ـ به نحو معهود ـ از قلب در حال تکبيرة الاحرام؛ و ساير تکبيرات نماز، و در حقّ امام جماعت، تأکّد دارد.و اظهر تخيير در رفع تا پايين گوشها، يا مقابل روى، يا مقابل خدّين، يا محاذى «نحر» است. و امّا مجاوزت اذُنين و سَر در رفع يدين، پس موردِ نهى است [ که [ مکروه يا محرّم تشريعى است، بلکه ممکن است در قنوت و مطلق دعا در فريضه، چنين باشد که در تکبير ذکر شد.و مقارنت عرفيّه، کافىِ در اين مستحبّ است و لازم نيست انطباق در اوّل و وسط و آخر رفع با تکبير؛ و محتمل است به غير اينها، اداى اين مستحبّ شود. و مستحبّ است ضمّ اصابع در حال رفع؛ و در ابهام تأمّل است.باطل مى شود نماز به ترک آن، خواه بر وجه عمد باشد، يا سهو، يا جهل.و معتبر است در آن، آنچه معتبر است در نماز، به زيادتى قصد افتتاح به آن، پس اگر شروع به تکبير کند و تمام نشده، داخلِ رکوع شود مأموم، يا غير او، و يا در بين برخاستن بگويد، نماز او باطل است.و واجب است تلفّظ کردن به تکبيرة الاحرام به لفظ «اللّه اکبر» به دو همزه قطع، چه به جهر بگويد چه به اخفات.

س . هرگاه تکبيرى گفت و شک نمود که تکبيرة الاحرام است، يا تکبير پيش از رکوع، يا تکبير بعد از رکوع،(1) چه بايد کرد؟

ج . در چنين صورت، بايد [ آن را ] تکبيرة الاحرام قرار دهد.

س . هرگاه تکبيرى گفت، شک مى کند که اين تکبيرِ پيش از رکوع بود، يا تکبير بعد از رکوع(2) چه بايد کرد؟

ج . بنا را بر تکبيرِ پيش از رکوع گذارد.

4 . قرائت

1 . يعنى اوّلين وظيفه صلاتيه يا دوّم يا سوّم با حفظ ترتيب در دو احتمال اخير.

2 . دوّمين تکبير از وظيفه صلاتيّه يا سوّم با حفظ ترتيب.

3 . در [ نمازهاى ] دو رکعتى و در دو رکعت اوّلِ از نماز سه رکعتى و چهار رکعتى، واجب است قرائت تمام حمد، و جايز نيست اخلال عمدى به حرفى از آن، يا به تشديد، يا اعراب آنها به نحو موافق قرائت قرّاء يا قانون عربيّت که در صرف و نحو مسلّم است. و اين معنى، در نوافل، معتبر و در فرايض، واجب هم هست.و «بسمله» در فاتحه و سوره هاى ديگر غير از برائت، جزء است، و لازم است قرائت آن با فاتحه و هر سوره واجبه.و در حال اختيار ترجمه فاتحه کافى نيست.

ترتيب قرائت و اخلال به آن

و ترتيب کلمات و آيات بايد رعايت شود؛ پس عکس عمدى، مبطل است، مگر آن که در مقدّم، قاصدِ جزء صلاتى نبوده باشد، پس اعاده مقدّم با ترتيب مى نمايد.و اگر ناسياً تقديم و تأخير کرد، اعاده در محلّ خودش، کافى و لازم است با حفظ موالات قرائت، وگرنه اعاده اصلِ قرائت مى نمايد با حفظ موالات صلات بنابر احوط؛ و اگر بعد از رکوع، متذکّر شد، نماز صحيح است و در بعض موارد آن، سجود سهو، لازم مى شود.و در صورت تقديم و تأخير سهوى که اعاده آن لازم باشد، رعايت موالاتِ قرائت مى شود که اگر فوت شد، استينافِ قرائت لازم است.

حکم ترک تعلّم و عاجز از قرائت

و اظهر اين است که ترک تعلّم تا زمان تحقّق ائتمام، حکم ترک آن را در اوّل زمانِ امکان دارد، که اگر مفوِّت تعلّم در زمان وجوبِ فعلىِ تعيينى شد، حرام و مشتمل بر اثم است، وگرنه حرام نيست اگر چه بعد از دخول وقت باشد، و اگر وقت، از تعلّم، تنگ بود و ممکن نبود اقتدا، آنچه را که مى داند از فاتحه مى خواند اگر چه مقصّر بود در ترک تعلّم تا آن وقت.و اظهر وجوب ائتمام است با عدم عسر و حرج در صورت مذکوره. و همچنين اتّباع قارى اگر پيدا شد بدون حرج؛ و بعد از اينها قرائت از مکتوب اگر ميّسر شد براى آنچه نمى داند آن را، و اظهر وجوب تکرار همان بعض از فاتحه است به مقدار فاتحه بنا بر احوط، که وجوب رعايت مقدار است، نه تبديل به غير آن از قرآن در صورت معرفت، و تبديل به ذکر در صورت عدم معرفت، يا تخيير بين تکرار و ذکر و همچنين رعايت محلّ بدل در صورت دانستن اوّل يا وسط يا آخر، با آنچه اختيار شد، اين فروع ساقط است. و چنانچه از فاتحه چيزى نمى داند، اختيار مى نمايد مقدار آن را از ساير سُوَر در صورت معرفت؛ و اظهر، عدم لزوم موافقت در عدد آيات با «فاتحه» است؛ بلکه کافى، مقدارِ اين مجموع است اگر چه يک آيه باشد و زايد، ممنوع نيست، بلکه اختيار مى شود براى مقدّمه علميّه و به قصد قرآنيّتِ خصوص زايد. و در صورت عدم معرفتِ «قرآن»، به مقدار واجب از قرآن «تسبيح» و «تهليل» و «تکبير» مى گويد، و اولى و احوط، اختيار ذکرِ واجب در اخيرتين است به نحو تخيير و در مقدار رعايت مقدار فاتحه. و اولى اختيار ذکر اخيرتين در عوض «قرآن» در اوّلتين است، بلکه احوط است و موافقت در مقدار، با مبدل، لازم نيست. و احوط اختيارِ موالات در بدل است با امکان؛ و همچنين اختيار آنچه را که موالات در آن، مقدور او است، اگر چه مطالب و آيات در يک معنى و نظم نباشد؛ و با عدم امکان، تفريق مانعى ندارد اگر چه در يک معنى و نظم باشند [ البته ] اگر موالات نمازى به هم نخورد و فقط موالاتِ سوره اخلال بشود.و لازم نيست بدلِ «فاتحه»، سوره کامله باشد، بلکه بعد از قرائتِ مقدار «فاتحه» از ساير سُوَر، واجب است ـ بنا بر وجوب سوره ـ يک سوره کامله بعد از قرائتِ مقدار «فاتحه»؛ و احوط ـ بنا بر وجوب سوره کامله ـ جريان مذکور از تعويض به «قرآن» و بعد از آن به ذکر به نحو مذکور در سوره است اگر نداند سوره کامله را و وقتِ وافى براى تعلّم و ائتمام و اتبّاع قارى و قرائت از روى مکتوب نباشد.

لحن و غلط در قرائت

و در صورت صدق قرائت و عدم تمکّن از غير ملحون و نحو آن با رجاى تعلّم، آيا موظّف به بدلِ قرائتِ بدون لَحْن است، يا اکتفاى به اصل با لَحْن بنمايد؟ احوط، اختيار ائتمام و اتّباع قارى و قرائت از روى مکتوب است.و در صورت عدم امکان، يا ضيق وقت، يا حرجى بودن مذکورات، اظهر جواز اکتفا به اصلِ ملحون در زمان عدم امکان تعلّم ـ مثل زمان يأس از تعلّم ـ است.

جواز قرائت از روى مکتوب

و جايز است ـ بنا بر اظهر ـ قرائت از روى مکتوب در حال اختيار، اگر چه اَوْلى ترک آن است در فريضه؛ امّا در حال ضيقِ وقت و تعذّرِ تعلّم، پس قرائت از روى مصحف جايز است، و واجب نيست ائتمام، و مثل قرائت از روى مصحف است اتّباع قارى، بلکه ائتمام در حکم اينها است به نحوى که گذشت.و با امکانِ مذکورات، تعلّم واجب نيست اگر مفوِّت واجب نباشد، و اگر ممکن نباشد تعلّم و اتّباع قارى و قرائت از مصحف، يا وقت تنگ باشد، احوط ائتمام است و اختيار آن بر بدل قرائت، اگر چه اکتفا به بدل، خالى از وجه نيست؛ و اين اکتفا، ظاهر است در صورت حرجى بودن ائتمام.

ارتفاع عذر در اثناى نماز

و اگر عذر مرتفع شد در اثناى نماز، پس اگر قبل از شروع در بدل باشد، لازم است اصل؛ و اگر بعد از فراغ از بدل يا در اثنا باشد عروض تمکّن از اصل، اظهر اکتفا در اوّل است و لازم است اصل در بقيّه.و احوط، تمام دو سوره است در مقابل تلفيق از بدل و اصل بنا بر وجوب سوره بعد از «فاتحه» به قصد قرائت موظّفه، نه به قصد جزئيّتِ تمام، بلکه با قصد جزئيّت در خصوص مقدارى که از اصل و بدل تا آن زمان به جا نياورده است.

فرض خواندن ترجمه

در صورت عدم امکان قرائت و بدلِ آن، که ذِکر است و عدم امکان احتياط به ائتمام و آنچه با آن ذکر شد، احوط اختيار ترجمه ذکر است به قدر واجب آن در صورت معرفت بر ترجمه «قرآن» در جايى که ترجمه «قرآن» خودش بنفسه ذکر نباشد؛ و در صورت عدم امکان غير ترجمه «قرآن»، احوط اتيان به آن است به قصد وظيفه فعليّه(از ذکر يا ترجمه قرآن).

وظيفه شخص گنگ

و [ شخصِ ] «اَخْرس» وظيفه اش ـ بنا بر احتياط ـ در قرائت، عقد قلب به قرائت، يعنى اخطار قرائت «قرآن» در ذهن و تحريک زبان است به قدر قرائت واجبه؛ و اگر ممکن شد، اشاره با انگشت است به قدر واجب؛ و اگر ممکن شد قرائتِ بدون سماع، اظهر تعيّن آن است، يا هر چه ممکن از اين مذکور باشد؛ و اين به حسب اختلاف اقسام آن از گنگ و لال اصلى و عارضى فرق مى کند امکان آن، و محتمل است کفايت آنچه با آن، ساير مقاصد خود را براى ديگران ابراز و افهام مى نمايد، واللّه العالم.مخيّر است نمازگزار در رکعت سوّم و چهارم از نمازهاى سه رکعتى يا چهار رکعتى، بين قرائت فاتحه و تسبيح به نحوى که خواهد آمد.

وجوب سوره و موارد جواز ترک آن

و احوط عدم ترک قرائت سوره کامله، بعد از «فاتحه» است در حال اختيار در دو رکعت اوّل و امکان تعلّم، و عدم ضيق وقت، و عدم تفويت ساير واجبات نماز، و عدم مرضِ موجبِ مشقّت، و عدم خوف از ضررها؛ و اگر خوانده شد در مقام رخصت به قصد امر فعلى، مانعى ندارد مادام [ که ] به حدّ عزيمتِ ترک نرسيده باشد، مثل بعضِ انحاى خوف و مرض و ضيق وقت. و بايد سوره را، بعد از «فاتحه» بخواند، و اگر عمداً تقديم نمايد، اعاده مى نمايد همان سوره را بعد از «فاتحه» يا سوره ديگر را در صورتى که اوّلى به وجه مبطلِ صلات، واقع نشده باشد.

و اگر سهواً تقديم نمود، نماز باطل نيست؛ و اگر بعد از فاتحه و قبل از رکوع متذکّر شد، سوره کامله مى خواند على الاحوط بنا بر وجوب سوره بعد از فاتحه، چنانچه گذشت محلّ آن؛ و همچنين [ است ] اگر قبل از خواندن فاتحه و بعد از خواندن سوره، متذکّر شود.

قرائت سوره سجده دار در نماز

معروف، حرمت قرائت «عزائم اربع» در نماز است، و فرموده اند: باطل مى شود نمـاز به قرائت آنها عمداً بـا فعل سجود در نماز و عـدم فعل آن، بـا اعـاده سوره ديگر و عدم آن.لکن آنچه مذکور شد، اگر چه موافق احتياط است، [ ولى ] محلّ تأمّل است.و اگر سهواً قرائت شد، نماز باطل نيست، و آيا احوط بعد از ايماى براى سجود، اتمام سوره ديگر و اتيان به سجودِ تلاوت است بعد از نماز، يا تأخير سجود است براى بعد از نماز، يا فعلِ سجود است در نماز؟ احتمالات است، و احوط وضعاً، دوّم است و تکليفاً ايضاً با فوريّت عرفيّه با اعاده سوره ديگر.

و اگر متذکّر شد قبل از تجاوز از نصف، يا بعد از آن قبل از قرائت موضع سجود، عدول مى نمايد به سوره ديگر بنا بر وجوب سوره، و همچنين بعد از قرائت موضع سجود، و اتمام اوّلى لازم نيست؛ و اگر بعد از اتمام متذکّر شد، قبل از رکوع سوره ديگرى مى خواند بنا بر احوط، و احوط در قرائت سوره، قصد وظيفه فعليّه است.و در حکم خواندن آيه سجده است سهواً، سماع آن اتّفاقاً از جهت محکوميّت به ايما، يا قضاى بعد از نماز يا فعل سجود در اثناى نماز، چنانچه گذشت.

رعايت مخارج حروف و غير آن

لازم است رعايت اداى حروف از مخارج به نحوى که در عربيّت، صدق حرف مخصوص نمايد.و [ لازم است نيز ] مراعات حرکات اعراب و بنا و سکون، و حذف همزه وصل در درج کلام و اثبات همزه قطع، و ادغام لازم به واسطه عدم تمکّن از اداى کلمات بدون آن يا به واسطه تنوين و نون ساکنه با اجتماع آنها با حروف «يرملون».و [ لازم است ] مدّ لازم به اجتماع حرف مدّ و سبب آن در يک کلمه در مثل «جاء» و «سوء» و «ص» و «دابّه». وصل به سکون در نماز ـ بنا بر اظهر ـ جايز است؛ و وقف غير عمدى بر حرکت، وضعاً صحيح است و اعاده ندارد، و احوط آن است که بدون عذر، وقف به حرکت ننمايد.و [ لازم است ] رعايت قرائت به يکى از هفت قرائت بنا بر احوط در صورت موافقت غير با عربيّت يا سه قرائت ديگر.

قرائت سوره طويله در ضيق وقت

جايز نيست تفويت وقتِ اختيارىِ همان نمازى که به آن مشغول است، يا نماز بعدى در وقت به هيچ سبب اختيارى غيرِ موجب عذر، اگر چه به قرائت سوره طويله باشد، اگر چه وقتِ يک رکعت، ادراک بشود؛ بلى اگر قرائت کرد با قصد قربت، ممکن است تصحيح نماز، حتى اگر تبديل به قضا بشود، در صورت قصد امر فعلى که تطبيقش اوّلاً به ادا بوده و اخيراً به قضا شده است، در صورت عدم اخلال به قصد قربت در هيچ جزئى، بلکه با رعايت تشخيص وظيفه فعليّه در هر جزء، [ صحّت [ خالى از وجه نيست.

ترک سوره براى ضيق وقت

و در زمانى که اشتغال به اتمام سوره يا به اقصر سوره ها، مفوّت وقت اختيارى است، لازم است قطع سوره و [ رفتن به ] رکوع بدون سوره، و نماز، صحيح است، در صورت عدم اخلال به نيّت از جهتى.و اگر با گمان سعه وقت، شروع در طويل کرد و در اثنا، ملتفت شد که وقت مضيّق است، قطع و عدول مى نمايد اگر باقى، اطول از اقصر سوره ها است، و همچنين در صورت شروع با نسيان و تذکّر در اثناى سوره، و اللّه العالم.

حکم خواندن دو سوره بعد از حمد

اظهر کراهت قِران بين دو سوره بعد از فاتحه در فريضه است در صورتى که در دوّمى قصد قرآنيّت محضه ننمايد، بلکه قصد جزئيّت مجموع دو سوره بنمايد، و احـوط ترکِ قِران است، و دور نيست کـراهتِ مطلقِ ازيد از يک سوره به قصد جزئيّت مجموع، نه به قصد قرآنيّت محضه اگر چه به مرتبه کراهتِ زيادتىِ مجموعِ يک سوره نباشد.

بلند و آهسته خواندن نماز

و تعمّد به جهر در قرائت حمد با سوره، يا بدون آن در اخفاتيّه و اخفات در جهريّه جايز نيست و مبطل است.و محلّ جهر: نماز صبح و دو رکعت اوّل از مغرب و عشا است.

و محلّ اخفات: نمازهاى ظهر و عصر و يک رکعت اخيره مغرب و دو رکعت اخيره عشا، است، يعنى در حمد بدون سوره، يا با سوره به نحو معهود.و مستحبّ است جهر در قرائت در دو رکعت اوّل در ظهر روز جمعه براى امام و منفرد. و معروف، وجوب اخفات در تسبيح در اخيره مغرب و اخيرتين عشا است، مانند حمد در آنها، بلکه بر آن نقل اجماع شده، و لذا موافق با احتياط است (اگر چه جواز جهر محتمل است به احتمال قريب).

ميزان جهر و اخفات در قرائت

ميزان در جهر، ظهورِ جوهر صوت است که لازم آن، يا اقلّ واجبِ از آن، سماع [ شخص [قريب است شأناً با تمييز کلمات، و علوِّ [ صوت ] فوق العاده، مورد احتياط است؛ و ميزانِ اخفات، سماع نفس با تمييز مذکور، شأناً با عدم ظهور جوهر صوت است، و مثل «صوت مبحوح» ـ که سماعِ غير در آن، منفکّ از ظهور جوهر صوت است ـ مورد احتياط است.

جهر و اخفات زنها

و بر زنها، جهر در جهريّه لازم نيست، بلکه مخيرّند در جهريّه. و لازم است اخفات در اخفاتيّه، و تخيير [ در جهريّه ] در صورت عدم اجنبىّ، يا عدم حرمت اِسماع او، است.

و خنثاى مشکل، در اخفاتيّه، اخفات مى نمايد و در جهريّه، جهر در صورت عدم اجنبىّ، يا عدم حرمت به واسطه نبودن خوف فتنه و التذاذ بنابر اظهر که مجرّد صوت زن عورت نيست.

مستحبّات قرائت و مراد از ترتيل

مستحبّ است جهر به «بسمله» در اخفاتيّه در اوّلتين و اخيرتين در حمد و سوره، براى امام و غير، اگر چه اخفات، در اخيرتين، احوط است.

و مستحب است «ترتيل» در قرائت «قرآن»، و اظهر اين است که مراد از «ترتيل»: توسّط در سرعت و بطؤ است که با تأنّى و تبيين حروف بدون مبالغه در طرفين سرعت و بطؤ انجام بگيرد؛ و احوط ترک فصلِ طويل است بين ابعاض قرائت، اگر چه به قرائت «قرآن» يا ذکر يا سکوت طويل باشد [ زيرا ] که ممکن است نظم سوره واحده مختلّ شود.

و مستحبّ است اختيار سوره هاى مخصوصه، در فرايضِ ايّام و ليالىِ مخصوصه، حتى ظهرين «جمعه» و «نماز جمعه» اظهر استحباب [ سوره ] «جمعه» و «منافقين» است در آنها، اگر چه احوط عدم ترک آنها است بدون عذر.و مستحبّ است [ که ] امام اسماع نمايد مأمومين را آنچه از قرائت در جهريّه و اذکار و تشهد مى خواند بدون علوّ مفرط.

و مستحبّ است قبل از قرائت در رکعت اوّل اسراراً بگويد: «أَعُوذُ بِاللّه مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيم»، يا «أَعُوذُ بِاللّه السَّميعِ الْعَليمِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيم» و دوّم افضل است.

و مستحبّ است «سکته» بعد از حمد و «سکته» بعد از سوره، اگر چه بعد از اذکار مأثوره آن موقع ها باشد، يا قبل از اذکار.

حرمت «آمين»

حرام است «آمين» بعد از «حمد» براى امام و مأموم و منفرد جهراً و سرّاً؛ و احوط، بطلان نماز است با تعمّد آن در غير «تقيّه»؛ و اظهر جريان «تقيّه» در آن است؛ و احوط ترک آن در ساير احوال نماز ـ يعنى در غير محلّ معهود از عامّه در مذهب و عمل ـ است.

اعتبار موالات در قرائت

احوط اعتبار موالات عرفيّه است بين ابعاضِ قرائتِ «حمد» يا «سوره»؛ پس اگر سهواً فوتِ موالات شد به غير آنچه که مأثور است و مفوّت نيست از ادعيه و تکرير ـ به اين که سوره ديگرى در ضمن سوره اى خواند ـ و ممکن نيست تدارک موالات، استيناف قرائت آن سوره اوّل مى نمايد؛ و ممکن است در صورتى که مفوّت، شروع در سوره ديگر باشد، اکتفا به اتمام دوّم نمايد در صورت عدم اخلال به نيّت.و در صورت عدم تفويتِ آنچه سهواً قرائت کرده، اکتفا به اتمام اوّل مى نمايد؛ و در صورت تعمّد به فصلِ مفوّت، احوط اتمام، يا استيناف قرائت، يا آنچه در آن اخلال موالات شده و اعاده نماز است.و موالات عرفيّه، حدّ آن مختلف است در کلمه و کلام و آيه و سوره و نماز.

نيّت قطع قرائت و بعض فروع موالات در آن

و اگر نيّتِ قطعِ قرائت کرد و سکوت کرد، پس اگر [ آن ] سکوت، مفوّتِ موالات نماز است به واسطه طول آن، اعاده مى کند؛ و همچنين اگر نيّتِ قطع قرائت بدون عود کرد، پس از آن عود نمايد بنا بر احوط.و اگر سکوت، مفوّتِ موالات قرائت است، فقط استيناف قرائت مى کند؛ و اگر نيست، اتمامِ همان قرائت مى نمايد، و نيّت قطع قرائت، مبطل قرائت نيست در صورتى که نيّت نماز و ادامه آن باقى است.و اظهر، عدم فرق در فوت موالات عرفيّه بين اعذار مانعه از وصلِ ابعاض، و غير آن است، و امر در اوّل، اوسع نيست از تعمّد؛ بلکه نسيان و سکوت طويل سهواً و نحو اينها و تکرير آيه نه به قصد جزئيّت، در حکم اذکار و قرائتِ در ضمن است که ضرر ندارد، مادام [ که ] مفوّتِ موالات عرفيّه نباشد.

غلط يا شک در صحّت اداى کلمه

و اگر کلمه اى غير صحيح ادا شد، يا مشکوک شد در محلّش، بايد اعاده آن نمايد و آنچه بعد از آن خوانده شد، و آنچه قبل از آن بوده، لازم نيست اعاده آن، مگر آن که به واسطه اتّصال، مثل کلمه واحده باشد، مثل «الف و لام» اگر چه «قمرى» باشد بنا بر احوط.

سوره هايى که به تنهايى کفايت نمى کنند

اظهر ـ بنا بر وجوب سوره کامله بعد از حمد ـ وجوب جمع بين «الضّحى» و «الم نشرح» و نيز بين «الفيل» و «ايلاف» در رکعت واحده است، و احوط، قصد امر فعلى است در بسمله دوّم و عدم قصد جزئيّت.

اخفات در موضع جهر و عکس آن

و اخفات در موضع جهر و بالعکس با علم و عمد، يا تردّد در حکم يا موضوع، موجب بطلان نماز است؛ و اگر از روى نسيانِ حکم يا موضوعِ جهريّه و اخفاتيّه باشد، يا غافل از اين تقسيم باشد، يا جاهل به حکم باشد، يا [ جاهل به [موضوع جهريّه و محلّ آن يا اخفاتيّه باشد، اگر چه مقصّر در سوال بوده، اعاده ندارد با [ فرضِ ] قطع به خلاف، به نحوى که قصد قربت متمشّى بشود، نه با تردّدِ موجب سوال بنا بر اظهر.و فرقى بين مرد و زن، در حکم مذکور با حيثيّت و خصوصيّت مذکوره، نيست، يعنى در جهر زن در اخفاتيّه. و اگر در اثنا متنبّه شد، تدارک لازم نيست و اتمام مى نمايد بنا بر اظهر. و دور نيست اطلاق معذوريّت به صورت وجوب اخفات براى عارضى مثل مأموميّت، پس طارى شود يکى از موجبات معذوريّت که ذکر شد.

تسبيحات اربعه

مجزى است در رکعت سوّم و چهارم از فرايض يوميّه، عوض حمد بگويد: «سبحان اللّه والحمد للّه و لا اله الا اللّه واللّه اکبر» سه مرتبه، و اقوى کفايت يک مرتبه است، و اين که سه مرتبه، افضل و احوط است. و احوط رعايت ترتيب مذکور و عدم اکتفا به اقلّ از يک مرتبه به ترتيب مذکور است.و اگر قرائت کرد با قصد تسبيح، يا به عکس، پس اظهر لحوقِ حکمِ سهو است؛ و مى تواند اتمام و اکتفا نمايد به آنچه به جا آورده است با نيّت مقارنه، اگر چه سابقاً قصد خلاف داشته در ابتداى نيّت نماز، يا قبل از شروع در يکى از آنها، به خلاف صورتِ محضِ سبقتِ لسان بدون قصد مقارن، که اکتفا به آن نمى شود؛ بلکه مى تواند به قصد سابق عمل نمايد، يا استيناف نمايد با قصد جديد، آنچه را که غلطاً خوانده بود. و اختيار بين قرائت و تسبيح در ثالثه و رابعه، مطلق است و مى تواند در يک رکعت، خلافِ مختارِ در رکعت سابقه نمايد.

جواز قرائت سوره سجده دار در نافله

اگر در نافله، قرائت سوره اى از «عزائم» کرد، جايز است، و واجب است سجود تلاوت؛ و بعد از عود، مستحبّ است در صورتى که آيه سجده در آخر سوره بوده، قـرائت فـاتحه نمايد و رکـوع کند، و همچنين اگر استماع يا سماع کرد موجب سجود تلاوت را.

معوّذتين

«معوّذتين» از سوره هاى قرآن مى باشند و قرائت هر کدام از آنها در فريضه و نافله، جايز است.

مشخص نمودن بسمله هر سوره

تعيين «بسمله» در حمد، و در صورت نذر و شبه آن، و ضيق وقت از غير، از يکى که مى داند، و ندانستن غير يکى، براى کسى که قاصد عمل به وظيفه واجبه است، لازم نيست، و در غير اين دو صورت، لازم است تعيين، و آن حاصل مى شود به قصد سوره خاصه و به قصد اِتْباع به آنچه از او صادر مى شود، اگر چه نداند فعلاً؛ و عزم مستقرّ به جريان بر عادت مستقرّه، به منزله قصد خاص است، که اگر عدول کرد با يکى از مشخّصات، احوط اعاده بسمله است.

عدول از سوره اى به سوره ديگر

عدول از سوره اى به سوره ديگر عمداً، جايز است در صورتى که به نصف آن نرسيده باشد؛ و اگر تجاوز کرده از نصف و دو ثلث، جايز نيست عدول اگر چه دوّمى «اخلاص» و «جحد» باشد بنا بر احوط؛ و احوط عدم عدول است در صورت بلوغ نصف، و همچنين مابين نصف و دو ثلث، و همين تحديد، احوط است در عدول از غير سوره «اخلاص» و «جحد» به سوى يکى از آنها.و عبرت، به کلمات است بنا بر اظهر، و تخمين و حدس ظنّى به عدد، کافى است، و فرقى بين رکعت اوّل و دوّم نيست.و عدم جواز عدول از «اخلاص» و «جحد»، اگر چه قبل از نصف باشد، مگر به سوى «جمعه» و «منافقين» در روز جمعه اگر از نصف نگذشته باشد، و همچنين از غير «اخلاص» و «جحد» در روز جمعه به سوى «جمعه» و «منافقين»، و عدم جواز عدول از دو سوره روز جمعه اگر چه قبل از نصف بوده و به سوى «اخلاص» و «جحد» باشد، موافق احتياط و مشهور است. و همچنين است عدول در روز جمعه در رکعت اُولى به سوى «جمعه» و در دوّم به سوى «منافقين» چه در نماز جمعه و چه نماز ظهر آن روز باشد.و در صورت عدولِ جايز، اعاده مى نمايد بسمله را اگر چيزى از بعد آن خوانده، يا آن که قصد سوره اولى کرده بوده به ترتيبى که گذشت.و اگر به سبب نسيان يا عذر ديگر از قبيل ضيق وقت و تضرّر، متمکّن از اتمام سوره نباشد، حتى به وسيله اتّباع قارى و نحو آن از امور جايزه در حال اختيار، عدول جايز است بدون تحديد به نصف و يا سوره مخصوصه و يا به سوره مخصوصه.و احوط در صورت معذوريّتِ در عدول، اختيار عدول، به سوى متيقّن در حال فعلى است، مثل «توحيد» و «جحد»، يا دو سوره در روز جمعه در صورتى که عذرى مانع از اينها نباشد.و واجب است در رکعت اوّل و دوّم از فرايض، خواندن فاتحة الکتاب و يک سوره تمام پس از آن؛(1) و جايز است اکتفا کردن به حمد در حال مرض و تعجيل به جهت امر مهمّى.و واجب است اسقاط سوره با تنگى وقت و خوف و شبه اين دو از

1 . بنا بر احوط چنانچه گذشت.

2 . که متضرّر مى شود به فوت آن به حسب حال بنا بر احتياط متقدّم.مقامات ضرورت.و هرگاه عمداً مقدّم بدارد سوره را بر حمد، نماز باطل مى شود بنا بر اصحّ(1) اگر اکتفا به آن نمايد و اعاده سوره را ننمايد؛ و الاّ صحيح است اگر سابق را به قصد جزئيّت نخوانده باشد؛ والاّ زياده عمديّه است و صلات باطل است.

س . حمد رکن نماز است يا نه؟

ج . رکن نيست، بلکه واجب است و جزء است در همه نمازها، چه در نماز واجب و چه در نماز سنّت؛ و جزئيّت آن، در حالِ التفات است.

بعضى از احکام قرائت

س . اگر حمد را فراموش کرد، نماز باطل است يا نه؟

ج . باطل نمى شود و لکن اگر هنوز داخل رکوع نشده به خاطرش آيد، خواه پيش از سوره باشد يا بعد از سوره باشد، حمد را بخواند و سوره را بعد از آن اعاده نمايد؛ و اگر داخل رکوع شده باشد و به خاطرش آمد، اعاده حمد بر او نيست؛ و اگر بعد از سوره باشد، دو سجده سهو به جهت زيادتى سوره به جا بياورد احتياطاً؛ و اگر بعد از رکوع باشد، دو سجده سهو به جهت فراموشى حمد.

س . اگر شک کند در خواندن حمد و سوره بعد از داخل شدن در رکوع، چه صورت دارد؟

ج . اين شک اعتبار ندارد.

س . هرگاه شک کند در خواندن حمد بعد از داخل شدن در سوره، چه بايد کرد؟

ج . اعتبار در اين شک نيست، بلکه اگر شک در آيه، بعد از داخل شدن در آيه ديگر باشد نيز اعتبارى ندارد.

س . آيا واجب است رعايت اداى حروف از مخارج و غير اينها، يا نه؟

1 . با قصد جزئيّت، نه قرآنيّت محض بنا بر احوط، اگر چه اکتفا ننمايد؛ بلى اگر اعاده ننمايد، ابطال به مجموع از زيادتى و نقص، موافق احتياط سابق است.

ج . بلى واجب است رعايت مخارج و رعايت حرکت اعرابيّه و بنائيّه و تشديد و سکون لازم.و بعضى مراعات مدّ واجب را ـ که مدّ متّصل باشد ـ هم واجب دانسته اند، ولکن دليلِ واضح بر وجوب مدّ مطلقا نيست، ولى احتياط در مدّ واجب ترک نشود.و حفظ ترتيب مابين آيات و کلمات و حروف و موالات مابين اينها، واجب است.

س . آيا جايز است وقفِ به حرکت و وصل به سکون يا نه؟

ج . در وقف به حرکت و وصل به سکون احتياط ترک نشود.

س . تنوين و نون ساکن اگر به حروف يرملون برسد، ادغام واجب است يا نه؟

ج . احتياط به مراعات آن ترک نشود.

س . در رکعت سوّم و چهارم، مخيّر است در خواندن حمد و تسبيحات اربعه يا نه؟

ج . بلى مخيّر است و افضل، تسبيحات اربعه خواندن است، چه از براى امام و چه براى مأموم و چه منفرد.

س . تسبيح اربع، يک مرتبه خواندن، کافى است يا نه؟

ج . احوط، سه مرتبه خواندن است، مگر در مقام ضرورت، مثل ضيق وقت؛ و اقوى کفايت يک مرتبه است مطلقا.

س . چهار سوره عزيمه را در نماز خواندن، جايز است يا نه؟

ج . جايز نيست.

س . آيا در قرائت، جهر و اخفات واجب است يا نه؟

ج . بلى واجب است از براى مردان در نماز صبح و در رکعت اوّل و دوّم نماز مغرب و عشا، جهر کردن و در نماز ظهر و عصر، اخفات نمودن. و از براى زنان، تخيير است در

1. گذشت که وصل به سکون،جايز است ووقف غيرعمدى،به حرکت،وضعاً صحيح است.نمازجهريّه وبهتر اخفات است؛واين دروقتى است که نامحرم صوت او را نشنودوالاّ معيَّن است اخفات.

5 . رکوع

پنجم: رکوع است. واجب است در هر رکعت از فرايض يوميّه، يک رکوع و آن رکن است و به زياد کردن و کم نمودن آن عمداً يا سهواً، باطل مى شود نماز، مگر جماعت که زيادتى در آن، به نحوى که خواهد آمد، مبطلِ آن نيست.

1 . اظهر در حدّ انحناى لازمِ در رکوع، بلوغِ اطراف اصابع به «رُکْبه» (مجمع عظم فَخِذ و ساق) است و اين که زايدِ [ از آن ]، مستحبّ است؛ و غير مستوى الخلقه، منحنى مى شود به اندازه انحناى «مستوى الخلقه» [ در ] رعايت اتّحاد در قوس دايره.و واجب نيست وضع و وصول، بلکه [ ميزان ] امکان آنها [ است ]، به ملاحظه حدِّ انحناى غيرِ خارجِ از «معتدل الخلقه» به خروج فوق العاده. و امّا تفاوت در معتدل، که بسيار است، پس عبرت ـ بنا بر اظهر ـ به «رُکْبه» و «يدينِ تقديرى» هر شخصِ مکّلف است، نه رجوع به غير از ساير مراتب مستوى الخلقه.

و بايد انحناى مخصوص، به نحو متعارف انجام بگيرد؛ و اگر متمکّن از تمام آن انحنا نباشد، به بعضِ ممکنِ از آن، اکتفا مى نمايد. و مراتب انحنا، مقدميّت براى انحناى رکوع در هر مرتبه دارد و قصد مقدّمه، لازم نيست؛ و قصد خلاف، مضرّ نيست، بلکه قصد رکوع، کافى در صحّت رکوع است. [ و ] اگر چه بعد از انحناى براى غير رکوع، حادث شود قصد رکوع، اکتفا به آن مى شود، بنا بر اظهر.

عاجز از رکوع کامل

و اظهر عدم وجوب ايما است بر متمکّنِ از مرتبه اى از انحنا که صالح بدليّت از رکوع باشد، و اگر متمکّن نباشد از مرتبه اى از انحنا مگر با اعتماد از طرفى، لازم است و مقدّم است بر ايما و بر رکوع جالس؛ و با عدم تمکّن از انحنا، ايماى به سر مى نمايد؛ و اگر ممکن نشد، با چشمها ايما مى نمايد به بستن براى رکوع و به باز کردن براى رفع از رکوع، و جواز انحنا (يعنى مرتبه اى از آن) براى رکوع و بعد از آن ايما با تمکّن از رکوع جالس در حدّ اختيارىِ رکوع، خالى از وجه نيست، بلکه وجوب آن، محتمل است.و احوط با تمکّن، فرق بين قيام براى رکوع و خود رکوع است براى مثل راکع به حسب خلقت به کمى از ارتفاع قبل از رکوع خودش، يا انتصاب [ يا ] با اعتماد، يا مزيد انحنا براى خود رکوع با قصد قيام و رکوع است؛ و اگر ممکن نشد، اکتفا به نيّت رکوع با ايماى به سر در مرتبه اوّل، يا چشمها در مرتبه دوم بنا بر احوط به قصد وظيفه فعليّه، مى نمايد.

طمأنينه در رکوع

«طمأنينه» واجب است در رکوع، به قدر ذکر واجب؛ و مسمّاى آن، داخل در رکن است، و زايدِ [ بر مسمّى ] واجب است، مانند ذکر واجب؛ و ترک زايد، مثل ترکِ ذکر سهواً، مبطل نماز نيست.و با عجز، طمأنينه ساقط است؛ لکن آنچه محقّق رکوع است اگر توانست رکوعِ جالس نمايد، گذشت در آن که آيا ترجيحِ رکوع يا قيام مى دهد؛ و همچنين اگر متمکّن از مکث در انحنا نباشد اصلاً و متمکّن از ايما صحيح باشد، ترجيح انحنا، محلّ تأمّل است. و با تمکّن، ذکر را در مراتب رکوع انجام مى دهد، يا به زيادتى انحنا، يا در حال رفع رأس قبل از خروج از حدّ راکع. و عمداً بعضى از ذکر واجب را در خارج از صدق رکوع به سبب انحنا انجام ندهد که مبطل نماز است بر تقدير موظّف بودن به انحنا براى رکوع و ذکر در مراتبِ انحناى حدّ رکوع.

رفع رأس از رکوع

رفع رأس از رکوع و قيامِ با اطمينان، بعد از رکوع، واجب است؛ و جايز نيست بدون عذر از [ قبيلِ ] مرض و نحو آن، انحناى از رکوع به سجود بدون توسط قيام.و تدارکِ قيام مى نمايد هرگاه عذر يا نسيان، مرتفع شد قبل از سجود؛ و همچنين اگر بدون اختيار، از حدّ رکوع افتاد به زمين، پس برمى گردد براى قيام بعد از رکوع، کما اين که اگر قبل از رکوع افتاد بدون اختيار، رکوع و واجبات آن را به جا مى آورد.و انتصاب بعد از رکوع لازم است اگر چه متوقّف بر اعتماد بر چيزى باشد و طمأنينه در اين انتصاب لازم است، چنانچه گذشت، اگر چه در مختصرى از قيام باشد.

ذکر رکوع

و واجب [ است ] ذکر در رکوع و سجود، و کفايت مطلق ذکر، خالى از وجه نيست، و احوط اختيار سه تسبيحه صغرى مثل: «سبحان اللّه » يا يک تسبيحه کبرى يعنى: «سبحان ربّى العظيم و بحمده» است، و در سجود، تبديل مى شود «العظيم» به «الاعلى».

مستحبّات و مکروهاتِ رکوع

اظهر عدم وجوب غير «تکبيرة الاحرام» از تکبيرات نماز است حتى «تکبير رکوع»، اگر چه مؤکّد است استحباب آن. و مستحب است «تکبير رکوع» در حال قيام؛ و رفع يدين تا محاذات روى در حال تکبير؛ و آن که رکوع بعد از ارسالِ يدين باشد؛ و آن که يدين را بر رُکبتين بگذارد؛ و پُر کند کف خود را از رُکبه؛ و اصابع را بر عين رُکبه قرار دهد؛ و اصابع را از همديگر جدا نمايد؛ و رُکبه را به خلف، رد نمايد به نحوى که پشت او تسويه بشود؛ و کشيدن گردن در حال رکوع؛ و خواندن دعاى مأثور قبل از تسبيح رکوع؛ و تسبيحه کبرى را سه مرتبه فما زاد خواندن؛ و گفتن «سمع اللّه لمن حمده» بعد از رفع رأس و انتصاب؛ و خواندن دعاى مأثور بعد از آن؛ و رفع امام صوت خود را به ذکر رکوع.و مکروه است در حال رکوع وضع يَدَيْن زير همه رختها، بلکه در اثناى نماز مطلقا، و قرائت قرآن در حال رکوع، کراهت مناسبه عبادت را دارد. و لازم است خم شدن در آن، به نحو متعارف تا به حدّى که هرگاه دستهاى او موافق حال او باشد، برسد به زانوهاى او و احوط رسيدن کف دست او است.

فراموشى رکوع

س . هرگاه کسى رکوع را فراموش کرد و رفت به سجده، پيشانيش به مهر نرسيده متذکّر شد، چه کند؟

ج . برگردد به قيام و برود به رکوع و ذکر رکوع را بگويد و احتياطاً اعاده نماز نمايد.

س . هرگاه به حدّ رکوع خم شد [ و ] فراموش کرد رکوع را و رفت به سجده [ و [پيشانيش به مهر نرسيده به يادش افتاد، تکليفش چيست؟

ج . اگر به قصد رکوع خم شده و به حدّ رکوع هم رسيده،برگردد قيام بعد از رکوع را [ به جا ] بياورد و آنچه ترک شد از ذکر رکوع و طمأنينه، مضرّ نيست. و اگر به قصد رکوع نبوده، برگردد، قيام متّصل به رکوع را [ به جا ] بياورد با رکوع؛ و على اىّ حال، منحنياً برگشتن لازم نيست، بلکه جايز نيست.

س . ذکر رکوع، واجب است يا نه؟

ج . بلى واجب است.

1 . استحباباً.

2 . استحباباً اگر فراموشى، قبل از انحنا باشد؛ و گذشت حکم صورتهاى ديگر.

3 . و مختصر مکثى را که با آن صدق رکوع مى کند به جا آورده باشد.

4 . گذشت که هر انحنايى، رکوع نيست، بلکه مختصر توقّف، لازم است در آن.و اگر به قصد رکوع خم شد و در محلِّ رکوع، فراموش کرد و رکوع محقّق نشد، آيا منحنياً برمى گردد به حدّ رکوع و بعد قيام بعد از رکوع را انجام مى دهد و تمام مى نمايد نماز را، يا بر مى گردد به قيام و پس از آن رکوع مى نمايد؟ و تعيين آن در دوّمى گذشت.و بر هر تقدير، احتياطاً نماز را اعاده مى نمايد، بلکه لزوم اعاده در اوّل، متعيّن است، و در دوّمى، اعاده احتياطاً ترک نشود.

س . اذکار رکوع چيست؟

ج . اذکار رکوع، مجزى است يک مرتبه گفتنِ ذکر کبير را که آن: «سبحان ربّى العظيم و بحمده» است يا ذکر صغير [ را ] سه مرتبه [ که ] «سبحان اللّه » [ است ]؛ و در حال ضرورت، کفايت مى کند يک مرتبه و مستحب است که طاق بخواند آن را که عبارت از سه مرتبه يا هفت مرتبه باشد.

6 . سجود

ششم: سجود است و آن واجب است در هر رکعتى از نماز واجب، دو سجده و اگر ترک شود دو سجده در يک رکعت از نماز، باطل مى شود نماز، خواه به عمد باشد يا به سهو باشد يا جهل؛ و همچنين باطل مى شود نماز، هرگاه دو سجده، زياد کند عمداً يا سهواً؛ و کم کردن يک سجده يا زياد کردن آن، مبطل نيست بنا بر اصح، مگر آن که از روى عمد باشد.

1 . گذشت کفايت مطلق ذکر، اگر چه تسبيح، احوط است.

2 . توضيح اين که سجود در نماز، واجب رکنى است، [ و ] در هر رکعت، دو سجده واجب است، و رکن، مجموع آن دو است، و به اخلال به آن [ دو ] عمداً يا سهواً، نماز باطل مى شود؛ و ترک يک سجده عمداً، مبطل است، و سهواً قابل تدارکِ بعد از نماز است؛ و همچنين زيادتى يک سجده عمداً، مبطل است و سهواً، مبطل نيست، چون زيادتىِ مجموع که رکن است، نشده است.و احکام رکنيّت و زيادتى عمديّه و سهويّه، مربوط به سجود عرفى يا وضع جبهه بر چيزى که با آن سجود محقّق مى شود، است اگر چه از مايصح السّجود عليه نباشد.

واجبات سجود

و در سجود، امورى واجب است به نحو اعمّ از داخل و خارج:

وضع مساجد سبعه

اوّل: وضع هفت موضع است بر محلِّ استقرار، به نحوى که ذکر مى شود و موافق با احتياط است.

قرار دادن پيشانى بر زمين

[ يکى ] از آنها جبهه است، و آن طولاً: ما بين رستنگاهِ موى سر و طرف اعلاى بينى و عرضاً: بين دو جبين است، و احوط آن است که از مقدارِ طرفِ انمله، کمتر نباشد؛ و انمله عبارت [ است ] از سر انگشت يا مفصلى که در آن ناخن است، و طرف دوّم عبارت از سعه ناخن است؛ و کفايت صدق مسمّاى وضع جبهه بر زمين، خالى از وجه نيست؛ و در صورت رعايت احتياط در تحديدِ متقدّم، احوط اتّصال اين مقدار از زمين است به همديگر؛ پس سجود بر دانه هاى تسبيحِ معهود، خلاف احتياط است. وازاله مانع از ممّاسه جبهه به زمين از جبهه و زمين، لازم است اگر چه وَسَخ مانع و حايل باشد.

قرار دادن باطن دو دست

و از آنها (هفت موضع) دو کف است به نحو صدق عرفى، به باطن آنها با استيعاب عرفى بنا بر احوط در حال اختيار، و ظاهر آنها در صورت عدم تمکّن از وضع باطن. و در صورت تمکّن از وضع بعض باطن، احتياط در جمع بين وضع بعض باطن و تمام ظاهر است. و در صورت عدم تمکّن از وضعِ باطن، وضعِ ظاهر کافى است. و با عدم امکان وضع کف مطلقا ـ به واسطه قطع و نحو آن ـ به اقرب به کفِّ فالاقرب، منتقل مى شود بنا بر احوط.

قرار دادن زانو و سر انگشتان

و از آنها دو رُکبه است؛ و گذشت تفسير «رُکبه» که آن، مجمع استخوانهاى ساق و فَخِذ است، و کافى است وضع هر جزئى از ظاهر اين استخوان.و از آنها طرف دو ابهام پاها است، و کفايت هر يک از دو طرف انمله ابهام، خالى از وجه نيست؛ و احوط اقتصار بر طرف انمله است از ظاهر و باطن؛ و با تعذّر به قطعِ ابهام و نحو آن، اکتفا به وضع باقيمانده از ابهام مى نمايد، و با تعذّر، اکتفا به وضع ساير رؤوس اصابع مى نمايد (يعنى يکى از آنها)؛ و با تعذّر، وضع اصابع يعنى يکى از آنها [ مى نمايد ]؛ و با تعذّر، وضع قدمين و رجلين مى نمايد، يعنى بعض هر کدام.و احوط رعايت اعتماد بر زمين و وضع ثقل عضو موضوع، بر موضوع عليه است، اگر چه تساوىِ مطلق، لازم نيست؛ و احوط در حال اختيار، استقلال سبعه است بدون شريک ديگر در وضع ثقل، اگر چه اظهر کفايت صدق اعتماد است، اگر چه صدق استقلال نکند، مانند کمک دادن ذراع، بر کفّين و ساير اصابع، به ابهامين.

گذاردن پيشانى بر جائز السجود

واجب دوّمِ سجود: وضع جبهه بر آنچه سجود بر آن صحيح است از «زمين» و آنچه از زمين روييده شده باشد غير از مأکول و ملبوس (و تفصيل آن در مکان مصلّى است). و مجرّد محمول بودن آن براى نمازگزار، مانع نيست، و همچنين اظهر عدم منع اتّصال موضوع عليه در مساجد است با صدق تعدّد سجود به توسّط رفع رأس.

بالا و پايين نبودن محل سجود

جايز نيست که موضع جبهه در حال سجود، از موقف مصلّى، مرتفع باشد به زيادتى از مقدار يک «خِشت» که چهار انگشتِ متعارف باشد، و ملحوظ مى شود مساوات مذکوره به حدّ مذکور مابين موضع جبهه و محلّ دو اِبهام و واجب در قدمين، نه مابين محلّ جبهه و ساير مساجد بنا بر اظهر حتى در موضع «رُکبه» و همچنين ساير مساجد با همديگر.و امّا اخفضيّت محلّ جبهه از موقف، به ازيدِ از قدر خِشت، پس احتياط، در ترک آن است. و احوط در زمين منحدِر، تقدير استوا است، و اجتناب از ازيد از مقدار «لِبنه» بر تقدير استوا است.و اگر سجودِ بر مرتفع به ازيدِ از مقدار يک «خِشت» شد، يا بر محلّى که استقرار جبهه، حاصل نمى شود، يا محلّى که سجده بر آن صحيح نيست، لازم است در همه با کشيدن جبهه بـه محلّ واجب، سجـود را انجـام دهد بدون رفع جبهه؛ مگر در قسم اوّل در صورتى که صدق سجود ننمايد، کـه جايز است با رفع جبهه، وضع واجب را انجام دهد.

تذکّر سجودِ بر غير موارد جواز، در سجده

و اگر وضعِ جبهه کرد سهواً، به چيزى که سجده بر آن صحيح نيست و به جرّ جبهه، تحصيل واجب نمى شود، آيا رفع جبهه مى نمايد و اعتداد به اوّل نمى کند و آن را زيادتىِ سهويّه، محسوب مى دارد، يا آن که شرطيّت، ساقط است به سبب استلزام تدارک زيادتى را؟ احوط اعاده نماز است بعد از اتمام آن به احتمال صحّت با تدارک يا بدون آن.

وضع و رفع اعضاى بدن در نماز

و رفع ساير مساجدِ غير جبهه و وضع بعد از رفع و رفع پا در حال قيام و وضع آن بعد از رفع و جلوس قائم قبل از عَوْد به قيام يابه عکس و امثال اينها مادام [ که ] در کثرت به حدّ ماحىِ صورت نرسند، مانعى ندارد.

عجز از خم شدن براى سجود

و با عدم تمکّن از انحناى سجود، اقتصار بر ممکنِ از آن مى نمايد، اگر چه با رفعِ موضعِ سجده تا محلِّ انحناى ممکن باشد، به نحوى که اگر واجب اختيارى همان حدّ بود انجام مى داد، و صدق مرتبه اى از سجود بنمايد، مثل آن که مابين آخر مرتبه رکوع و سجود باشد، و اعتماد بر مرفوع نمايد، وگرنه تعيّن ايماى به سر و در صورت عدم امکان، با چشمها، خالى از وجه نيست.و در صورت عدم امکانِ مراتبِ انحنا به نحو مذکور، اقتصار بر ايماى به سر يا با چشمها در صورت عدم امکان اوّل مى نمايد، به نحوى که در رکوع گذشت.و در صورتى که موظّف به مرتبه اى از سجود باشد، احوط وضع بقيه مساجد است با تمکّن. و در صورتى که موظّف به ايما باشد که بدل از سجود است، اظهر عدم وجوبِ وضعِ بقيّه مساجد است، اگر چه وضعِ ممکن، در جميع صور مفروضه، موافق احتياط است.

ذکر سجود

چهارم از واجباتِ سجود: «ذکر» است، و کلام در آن، گذشت در رکوع، زيرا متّحد است واجب و کميّت و کيفيّت آن در اين دو مورد مگر اين که تبديل «العظيم» به «الاعلى» در تسبيحه کبرى، لازم است در ذکر خاصّ.

طمأنينه سجود

پنجم از واجباتِ سجود: «طمأنينه» است که واجب است به قدر ذکر واجب، از حرکت و اضطراب، اجتناب نمايد. و مشکل است تحقّق سجود بدون هيچ توقّف. و در صورت عدم وجوب ذکر، اظهر عدم وجوبِ مقدارِ واجبِ در حال ذکر است، اگر چه احوط است. و بـا عجز از طمأنينه واجب براى ذکر، ساقط نمى شود وجوب ذکر؛ و بـا عجز از مطلق طمأنينه، احـوط تکرار نماز است که يکى از آنها با ايماى صحيح انجام بگيرد.

رفع رأس از سجده اوّل

ششم از واجباتِ سجود: «رفع رأس از سجده اوُلى» است تا آن که اعتدال با طمأنينه حاصل شود. و تکبير براى سجود و رفع [ از آن ]، مستحبّ است، و رفع يدين در حال تکبير، مستحبّ است؛ و مستحبّ است تکبيرات سجود، در حال انتصاب و اعتدال باشد؛ و دور نيست که اگر تکبيرِ سجده اُولى را در حال هوىّ از قيام انجام دهد، عمل به مستحبّ کرده باشد، مثل آن که قبل از هوىّ انجام دهد.

گذاشتن مساجد هفتگانه در جاى خود

هفتم: و واجب است در حال ذکرِ واجب، همه مساجد هفتگانه، در محلّ خودشان باشند؛ و در غير حال اشتغال به ذکر واجب، ادامه وضع غير جبهه، لازم نيست.

اگر عذرى در پيشانى يا اعضاى ديگر باشد

و اگر مانعى در جبهه از مباشرتِ زمين باشد، مثل دُمل، و مستوعب نباشد، بلکه مقدار واجب، باقى باشد، مى تواند به مثل «حفيره»، سعى نمايد در مباشرتِ مقدار کافى با زمين؛ و با تمکّن، [ مباشرت با زمين ] واجب است؛ و اگر متمکّن نباشد، سجده بر احدالجبينين مى نمايد، و احوط تقديم ايمن بر ايسر است. و اگر از هيچ کدام متمکّن نباشد، سجده بر «ذَقَن» مى نمايد و آن مجمع دولحيه است و ظاهر، عدم مانعيّت موهاى لحيه است، و اگر متمکّن از آن نباشد، اکتفا به ايماى به سر يا چشمها به ترتيب مى نمايد. و اگر مانع، در ساير مساجد باشد به مثل حفر و نحو آن اگر ممکن باشد، انجام داده مى شود، و همچنين در دستها با رعايت استيعاب و اعتماد. و در دوران بين ظاهر و باطن بدون استيعاب و اعتماد، با تکرار وضع و تعدّد، عمل به احتياط مى شود؛ و اگر ممکن نشد، در دستها منتقل به ظاهر، و در ساير مساجد، منتقل به اقرب مى شود.و اگر در کف دست از زند متمکّن نباشد حتى در ظاهر آن، منتقل به اقرب مى شود، و اگر ممکن نشد، ساقط است بنا بر اظهر. و در ايما، وضعِ ساير مساجد، ساقط است بنا بر اظهر، چنانچه گذشت، به خلاف آن که وظيفه، بعض مراتبِ سجود باشد.

و اگر از ايماى مذکور، متمکّن نشد، با بعض از سايرِ بدن، اشاره مى نمايد بنا بر احوط؛ و اگر ممکن نشد، به اخطار اکتفا مى نمايد، و نماز ساقط نمى شود.و اگر زايل شد اَلَمْ و عارض بعد از اتمام ذکر، اعاده ذکر لازم است بنا بر احوط، خصوصاً در بعض صور؛ و اگر در اثناى ذکرِ واجب، زايل شد، اکتفا به اتمام نکند بنا بر احوط.

بعضى از مستحبّات سجود

و مستحبّ است در حال سجود، سبقت «يَدَيْن» بر «رُکبتين» در وضع بر زمين و در حال قيام، عکس اين وضع، و هر دو مطلقا جايز است، و اگر دو دست [ را ] با هم وضع کرد، يا راست را مقدّم داشت، عمل به استحباب کرده است.زن در عمل به مستحبّ، ابتدا مى نمايد در حال سجودِ از قيام، به نشستن و تقديم رُکبتين بر يدين براى سجود.و مستحبّ است مساوات در حال سجود، بين موضع جبهه و موقف، و شايد با اخفضيّتِ موقف فى الجمله، عمل به استحباب بشود.

رفع رأس و عود غير اختيارى

و اگر قهراً مرتفع شد جبهه از زمين بعد از وصول و قهراً عود کرد، سجده مکرّر نمى شود، و بايد ذکر را به جا آورد، چه قبل از استقرار در اوّل باشد يا بعد از استقرار و قبل از اتمام ذکر واجب.

و اگر قادر بود بعد از ارتفاع قهرى از امساک، پس اگر در اوّل، استقرارى که محقِّقِ سجود است، حاصل شده باشد، بايد بنشيند و معتدل باشد با طمأنينه [ و [پس از آن سجده دوّم را به جا آورد [ و اين ] در صورتى [ است ] که اين اتّفاق در سجده اُولى، واقع شده بوده و اگر در دوّم باشد، اکتفا به آن مى نمايد؛ و اگر ذکر نگفته بوده، ضرر به صحّت نماز نمى رساند؛ و اگر در اوّل، استقرار نداشته و مرتفع شد قهراً، پس واجب است برگردد به سجده و ذکر را انجام دهد.

بعضى ديگر از مستحبات سجود

و مستحبّ است «ارغام» و گذاشتن بينى به خاک در حال سجود و واجب نيست بنا بر اظهر؛ و کفايت مى کند در عملِ به مستجبّ، گذاشتن به هر چيزى که سجده بر آن صحيح است، اگر چه مغاير با مسجد جبهه فعلاً باشد؛ و کفايت مى کند وضع هر موضعى از بينى در اين مستحبّ.و طمأنينه بعد از سجده ثانيه، به جلسه استراحت، مستحبّ است بنا بر اظهر و واجب نيست اگر چه احوط است.و مستحبّ است دعا در سجود، قبل از تسبيح به مأثور؛ و اين که بر تسبيحه تامّه واحده، زيادتى بگويد به هر چه ميسّر شد از «سه» و «پنج» و «هفت» به نحو مذکور در رکوع؛ و اين که بين سجدتين، دعا نمايد به مأثور از استغفار و غير آن.و «اِقعاء» به نشستن روى دو پا، در حال جلوسِ بين دو سجده، يا غير اين موضع، مکروه است.و مستحب است در جلوس بين دو سجده «تورّک»، يعنى بنشيند به ران چپ و قدم راست را بر باطن قدم چپ بگذارد و عقب را بر زمين قرار دهد. و دور نيست استحباب اين کيفيّت، در همه جلوسهاى مأمورٌ به نمازى در صورتى که به رجاى مطلوبيّت به جا آورد در مثل جلسه استراحت و تشهّد. و براى زن مستحبّ است در جلوس نمازى نشستن بر اليتين و رفع رُکبتين و ضمّ فخذين به همديگر.و مستحبّ است که در وقت بلند شدن از سجده يا تشهّد، براى قيام نماز، بگويد: «بحول اللّه و قوّته اَقومُ وأقعدُ»، يـا زيـاد کند «واَرْکَعُ واَسْجُدُ» و دور نيست که اگر تأخير انداخت تا بعد از قيام و گفت، عمل بـه اين مستحب کرده باشد. و دور نيست استحباب تکبير براى قيام به رجاى مطلوبيّت خاصّه به انتقال از حالت صلاتى به حالت ديگر صلاتى.

سجده هاى قرآن

سجَدات قرآن، پانزده عدد مى باشد، و غير چهارِ از آنها، مستحب است.

و چهار واجب عبارت است از «الم تنزيل»، و «حم سجده»، و «النجم اذا هوى»، و «اقرء باسم ربّک ».

و سجده با اتمام چهار آيه، واجب است، و تأخيرش تا تمام جايز است. و امّا قرائت کلمه سجده تا آخر آيه يا خصوص کلمه سجده بدون اتمام آيه، مثل: «خرّوا سجّداً»، يا «واسجدوا للّه »، «فاسجدوا للّه »، يا «واسجُد» پس محلّ احتياط به فعل سجود است، و همچنين احتياط، در اعاده سجده واقعه بعد از کلمه سجده است اگر بعد از آن اتمام نمايد آيه را.

موارد وجوب سجده قرائت

و واجب است سجودِ تلاوت بر قارى و مستمع، بدون فرق در قارى بين مکلّف و غير، و ساجد و عاصى و لاحِن و غيره، با صدق قرائت عرفاً، و در مشترکات، اعتبار به قصد قارى است، پس اثرى ندارد خواندن قرآن به غير قصد قرآنيّت، يا از غير مميّز، يا از نائم؛ و همچنين در صورت استماع بدون تمييز حروف و کلمات، بلکه مطلق همهمه؛ و همچنين [ بدون فرق بين اين که ] قرائت به صورت حرام باشد، مثل «غنا» يا نه، استماع به صورت حرام باشد مثل تلذّذ به صوت اجنبيّه يا نه، قاصدِ استماعِ عزيمت باشد يا استماعِ غير عزيمت در صورت عدم علم مستمع در حين قرائت عزيمت.

تعدد قرائت يا استماع و تعدّد سجود

و واجب است تعدّد سجود، به تعدّد قرائت يا استماع، در صورت تخلّل سجود؛ و امّا در صورت عدم تخلّل، پس احوط، تعدّد است، خصوصاً در صورت فوت فوريّت در اوّلى؛ و احوط قصد وظيفه فعليّه است در اوّلى، و احتياط در بقيّه؛ و همچنين احوط در استماع يا قرائت در حال وضع جبهه بدون قصد سجود يا با آن، رفعِ رأس براى سجده تلاوت است، و همچنين اگر در سجده تلاوت، استماع، يا قرائت کرد.و احوط عدم اکتفا در صورت تعدّد واجب به تخصيص بعض ازمنه سجده واحده به بعض افراد به نيّت يا جَرّ از موضعى به موضع ديگر به نيّت دوّمى است؛ و اظهر عدم وجوب سجود است بر سامعِ غير مستمع اگر چه احوط است. و اظهر عدم وجوب است در صورت تلفيق قرائت و استماع در خصوص آنچه قرائت يا استماع آن، موجب سجود است، به خلاف سماعِ بعض و استماعِ بعض بنا بر وجوب به سماع. و محلّ نيّت اخطارى، تحقّق سجود است اگر چه به ادامه سجود باشد بنا بر اظهر.

اجزا و شرايط سجده تلاوت

در سجده تلاوتِ واجب و مندوب، تکبير و تشهد و سلام مشروع نيست؛ و براى رفع از سجود، استحباب تکبير ثابت است. و شرط نيست در آن، طهارت از خَبث، و حدَث اصغر و حدَث اکبر حتى حيض بنا بر اقرب، بدون فرق بين واجب و مندوب و سماع و استماع يا قرائت. و حايض، در اين خصوصيّات، مانند غيرحايض است؛ و همچنين استقبالِ قبله شرط نيست، بلکه مستحبّ است؛ و اَوْلى، ترک ايجاد سبب، بدون طهارت است.و اظهر عدم اعتبار شروط سجده صلاتى است، در سجود تلاوت، غير از محقِّقات عرفيه سجود و غير از نيّت و اباحه مکان به نحو لازم در سجود صلاتى، اگر چه احوط، اعتبار همه است، مانند ستر و عدم علوّ و وضع مساجد سبعه و وضع بر ما يصحّ السّجود عليه و بر طاهر، در حال تمکّن؛ و [ احوط ] تنزّل به ابدال است در صورت عدم تمکّن به نحو سجود صلاتى؛ بلکه وجوب ايما با عدم تمکّن از سجود، احوط، بلکه خالى از وجه نيست؛ و دعاى به مأثور و غير آن، مستحبّ است در سجود تلاوت.

و با ترکِ نسيـانى، واجب است سجود در وقت تذکّر؛ و همچنين اگـر عصياناً ترک شـد، وجوب سـاقط نيست؛ و همچنين اصل فوريّت ساقط نمى شود در دو صورت مذکوره.

سجده شکر و موارد استحباب آن

و سجده شکر، مستحبّ است براى «تجدّد نعمت»؛ و «دفع نقمت»؛ و «توفيق اداى فريضه»؛ و «اصلاح بين دو نفر» و ساير نِعَم، بلکه تذکّر آنها در صورتى که مسبوق به سجود براى آنها نباشد؛ بلکه تعدّد سجده شکر براى مطلب واحد با فصلِ تعفيرِ خدّين، به رجاى مطلوبيّت، مستحبّ است. و اعتبار سجود بر مايصحّ السّجود عليه و وضع مساجد سبعه در سجده شکر، مثل سجود تلاوت، مستحبّ است، چنانچه گذشت.و اصل سجده شکر، مستحبّ و ذکر در آن، مستحبّ است. و مروى است که اقلِّ مجزى «شکراً للّه » سه مرتبه است، و اَوْلى رعايت ادعيه مأثوره در سجده شکر نمازى است. و جايز است الصاق بطن و افتراش ذراعين و الصاق صدر و جُؤجُؤ، به زمين اگر چه فوت شود وضع بعض مساجد با آن بنا بر اظهر.مستحبّ است با وضو بودن در حال سجود شکر، يعنى سجود با وضو، اکمل است از سجود بدون وضو.

س . سجود، به چه محقّق مى شود؟

ج . تحقّق سجده به خم شدن و گذاشتن پيشانى است بر وجهى که عرفاً سجده گفته شود؛ و کفايت مى کند رسيدن مقدار درهم از پيشانى به ما يصح السّجود عليه.

س . حدّ پيشانى، چه مقدار است؟

ج . به حسب طول، از اوّل رستنگاه موى سر است تا سر دماغ و ابروها؛ و به حسب عرض، مابين جبينين است.

واجبات سجود

س . آن چيزهايى که در سجده معتبر است، چند چيز است؟

ج . هفت چيز:

اوّل: گذاشتن شکم دستها و زانوها و دو انگشت بزرگ از پاها از طرفى که طول قدم به آن منتهى مى شود على الاحوط، اگر چه اقوى، کفايت ظاهر و باطن انگشت بزرگ است با گذاشتن پيشانى بر زمين. و با اخلال به يکى از اين هفت موضع عمداً، باطل مى شود، به خلاف صورت سهو و فراموشى و نحو آن در غير جبهه.

س . هرگاه عاجز شد از گذاشتن شکم دستها بر زمين، چه کند؟

ج . بايد پشت دستها را، بدل از شکم قرار دهد. و با عجز از آن، جزئى که به کف دست نزديک تر است، بگذارد والاّ الاقرب فالاقرب.

دوّم: ذکر است به نحوى که در رکوع گذشت. و احوط در اين جا اين است که به جاى «العظيم»، «الاعلى» بگويد، يعنى «سبحان ربى الاعلى و بحمده» بگويد هرگاه

1 . گذشت کفايت اقلّ از اين مقدار و طرف انمله.

2 . در حال عمد، و اما در سهو، پس اعتبارِ مجموع، مورد تأمّل است چنانکه خواهد آمد، بلکه چنانچه گذشت رکنيّت منوط است به سجود عرفى يا وضع جبهه بر آنچه محقِّق سجود است.

3 . ترک نشود به نحوى که گذشت در تعليقه.

4 . بلکه متعيّن در تسبيحِ خاصّ، تبديل است.

اختيار تسبيحه کبرى نمايد؛ و اگر تسبيحه صغرى را اختيار نموده، سه دفعه «سبحان اللّه » مجزى است.

سوّم: طمأنينه و آرام گرفتن به قدر ذکر واجب.

چهارم: بودن هفت عضو مذکور بر زمين و شبه آن قبل از شروع در ذکر تا فراغ از ذکر.

پنجم: برداشتن سر از سجده اوُلى و نشستن بر حالت اعتدال و اطمينان، چنانچه در سر برداشتن از رکوع، ذکر شد.

ششم: آن که خم شود از براى سجود تا به حدّى که محلّ پيشانى، مساوى با محلّ وضع قدمين باشد حال سجود، نه حال قيام.

س . در سجده، پست و بلند تا چه حدّ، ضرر ندارد؟

ج . به قدر يک «آجر» که چهار انگشتِ مضموم باشد، مضرّ نيست.

س . اگر کسى عاجز شود از سجده کردن چه کند؟

ج . بايد خم شود به قدرى که بتواند، و محلّ سجود را بلند مى کند به قدرى که نتواند در پست تر از آن سجده نمايد و اگر به هيچ قسم نتواند خم شود، به جاى آن، به سر اشاره مى نمايد؛ و اگر نتواند به سر اشاره کند، به دو چشم اشاره نمايد؛ و اگر آن هم نشود، به يک چشم اشاره نمايد و واجب است برداشتن چيزى را که بر آن سجده کند.

س . بر چند چيز، سجده مى توان کرد؟

ج . [ هفتم ] چيزى که مايصح السّجود عليه مى باشد، زمين است و هر چه از زمين مى رويد، مگر آن چيزهايى که انسان مى خورد و معدنى که خارج از اسم ارض باشد و

1 . يا با شروع.

2 . يعنى مابين موضع جبهه و قدمين يعنى ابهامين.

3 . با رعايت صدق سجود عرفاً.

4 . در ايما لازم نيست.

5 . در تفصيل اين مسأله تا آخر، مراجعه شود به مکان مصلّى از تعليقه.کاغذ اگر از حرير چه رنگ دار باشد يا بى رنگ؛ و احوط ترک مأخوذ از حرير است.

س . به شانه آبنوس، سجده صحيح است يا نه؟

ج . بلى صحيح است اگر چه کَنده باشد.

س . بر تنباکو و تتن، سجده مى توان کرد يا نه؟

ج . بلى مى توان کرد.

س . بر پوست انار و پوست بادام و پوست گردو و پوست هندوانه و پوست خربزه، سجده کردن صحيح است يا نه؟

ج . محلّ اشکال است، احتياط ترک نشود.

س . بر قلم و قصب، يعنى نِى و مسواک و کاه و علف، سجده جايز است يا نه؟

ج . بلى جايز است.و آنچه به مايصح السّجود عليه ذکر شد در حال اختيار است ولکن افضل تربت سيدالشّهداـ عليه السلام ـ است. و در حال اضطرار، يا تنگى وقت، اگر تمکّن از اشياى مذکوره نشد، بر «ثَوبِ پنبه» و «کتان» سجده کند؛ و اگر آن هم ميسّر نشود، بر معادن مثل «قير» و «فيروزج» و «عقيق» و غير آن سجده کند، و اگر آن هم ميسّر نشود، بر پشت دست سجده کند.

7 . تشهّد

هفتم: «تشهّد» است و آن واجب است امّا رکن نيست، در رکعت دوّم از هر نمازى بعد از سجده اخيره و در رکعت سوّم از مغرب و رکعت چهارم از عشا و ظهر و عصر.

1 . واجب است «تشهّد» در رکعت دوّم مطلقا؛ و در سوّم از نماز مغرب؛ و در رکعت چهارم از نمازهاى چهار رکعتى به تفصيلى که مذکور خواهد شد، و اخلال عمدى به آن، موجب بطلان نماز است.

واجبات تشهد

و واجباتِ تشهد چند چيز است.

اوّل: جلوس به قدر تشهد در حال اشتغال به واجبات آن، يعنى اختياراً تشهد در غير حال جلوس، مبطل است و سهواً، مبطل نيست با استمرارِ سهو تا رکوع، اگر چه قضاى آن واجب باشد.

دوّم و سوّم: «شهادتين».

چهارم: «صلوات بر نبىّ و آل»، و احتياط در عبارت آنها اين است: [ که ] در تشهد اوّل و دوّم بگويد: «أَشْهَدُ أَنْ لاْ إلهَ إلاَّ اللّه وَحْدَهُ لا شَريکَ لَهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسَوُلُهُ. أَللّهُمَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ» با رعايت ترتيب مذکور و موالات عرفيّه.

کسى که تشهد را نمى داند

و با عدم تمکّن از تشهّدِ مذکور، واجب است تعلّم. و در ضيق وقت و عدم تمکّن از اتّباع غير يا خواندن از مکتوب، آنچه را مى داند به جا مى آورد و آنچه را نمى داند چه در اوّل باشد يا وسط يا آخر، ترجمه آن را به هر لغتى که مى داند مى گويد؛ و اگر هيچ از اصل و ترجمه نمى داند، اکتفا به تکرار ذکر مى نمايد اصلاً، و اگر نشد، بدلاً، يعنى ترجمه ذکر به مقدار تشهّد؛ و تعيين حمد براى ذکر، موافق احتياط است با امکان؛ و اگر هيچ نداند، احوط جلوس به قدر تشهد است؛ و اگر هيچ نداند از افعال و اقوال نماز و ممکن نباشد که به نحو اتّباع مصلّى يا از روى مکتوب انجام دهد، آنچه را که مى داند به جا مى آورد، و عوض آنچه را که نمى داند، ذکر به قدر آن، يا آنچه ميسور است به جا آورد.

و اگر هيچ نداند، متّجه، حکم «صلات غريق» است، مثل تبديل رکعات به تکبيرات، يا ترجمه يا اشاره به آنها با آنچه ميسور است از آنها، نه سقوط تکليف به نماز.

و بر تقدير تعمّدِ در ترکِ تعلّم تا ضيق وقت، احوط جمع بين اداى به ترتيب مذکور و قضا است بعد از تعلّم، واللّه العالم.

تورّک

و مستحبّ است «تورّک» در جلوس براى تشهد چنانچه تفسير آن و حکم آن در جلوس بين دو سجده نماز گذشت، و مستحبّ است در تشهّدين، زايد بر واجب از تحميد و دعا؛ و افضل، اتّباع مأثور است در تشهد اوّل و دوّم.و کيفيّت آن، گفتن «شهادتين» و صلوات فرستادن بر محمّد و آل اوـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ است. و ظاهر آن است که متعيّن است که به اين نحو بگويد: «اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّه وَحْدَهُ لا شَريکَ لَهُ، وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ» و غير از اين، مجزى نيست على الاحوط،اگر چه کفايتِ شهادتين، خالى از قوت نيست.

1 . ترک نشود چنانکه گذشت در تعليقه.و واجب است نشستن به قدر ذکر واجب و همچنين واجب است قرار گرفتن در حال ذکر؛ و واجب است در ذکر، محافظت بر عربيّت.

فراموشى تشهد و سجده

س . هرگاه فراموش کند تشهد اوّل را و به خاطرش بيايد پيش از داخل شدن در رکوع، چه کند؟

ج . واجب است که برگردد و بنشيند و تشهدرابه جاآوردوبرخيزدونماز را تمام کند و ازبراى قيام بى جا،دو سجده سهو احتياطاً به جا آورد؛و همچنين هرگاه قرائت يا تسبيحات خوانده باشد.

س . هرگاه بعد از داخل شدن به رکوع به خاطرش آيد که تشهد را نخوانده، چه کند؟

ج . نماز را تمام کند و بعد از نماز واجب است، قضاى تشهد را بخواند و دو سجده سهوِ واجب، به جا آورد.

س . اگر پيش از سلام متذکّر شد که تشهد آخر را نخوانده، چه بايد کرد؟

ج . بايد برگردد و تشهد را بخواند و نماز را تمام کند.

س. اگر بعد از سلام، به خاطرش آمد که تشهد آخر را نخوانده چه کند؟

ج . آن را بخواند نه به قصدِ ادا و قضا و سلام را هم بگويد و دو سجده سهو واجب به جا آورد اگر منافى که عمداً يا سهواً نماز را باطل مى کند به جا نياورده باشد على الاحوط، اگر چه قضاى تشهدِ فقط، خالى از قوّت نيست، و سجده سهو، براى تشهد فراموش شده خواهد بود، نه براى سلام بيجا.

س . اگر دو سجده را در رکعت آخر فراموش کرد و سلام نماز را داد و بعد به خاطرش آمد که دو سجده را نکرده، تکليفش چيست؟

1 . با اشتغال به ذکر و احوط است در صورت عدم معرفت اصل و بدل، چنانکه گذشت در تعليقه.

2 . يعنى براى اين زيادتيها، سجود سهو به جا مى آورد بنا براحوط.

3 . به قصد وظيفه فعليّه.

4 . ترک نشود.

ج . برگردد و دو سجده را به جا آورد و تشهد را بخواند و سلام نماز را بدهد و دو سجده سهوِ واجب، براى سلام بيجا به جا آورد اگر منافى عمدى و سهوى سر نزده باشد با اعاده نماز على الاحوط، و اقوى کفايت اعاده نماز است.

س . هرگاه در رکعت آخر يک سجده را فراموش کرد و سلام نماز را داد، چه صورت دارد؟

ج . سجده را به جا آورد نه به قصد ادا و قضا، و نماز را تمام نمايد و دو سجده سهو واجب، بلکه چهار سجده، بکند على الاحوط، و اقوى کفايت قضاى سجده است با دو سجده سهو براى سجده فراموش شده.

8 . سـلام

هشتم: «سلام» است و آن از جمله اجزاى واجبه نماز است که بيرون مى رود شخص با آن از نماز و کفايت مى کند در آن، گفتن «السّلام علينا و على عباداللّه الصّالحين» يا «السلام عليکم» و واجب نيست «السلام عليک ايّها النّبى و رحمة اللّه و برکاته»، بلى مستحب است و از توابع تشهدِ دوّم است و با آن از نماز بيرون نمى رود و بهتر محافظت بر آن است اگر چه ترک آن موجب بطلان نيست اگر چه عمداً باشد.

1 . ترک نشود.

2 . اقوائيّت، محلّ تأمّل است به حسب تکليف، بلکه قبل از ابطال يقينى عمل سابق.

3 . خالى از تأمّل نيست.

4 . از واجبات نماز «تسليم» است بعد از فراغ از تشهد اخير يا تشهد نمازِ دو رکعتى.و ظاهر، وجوب تسليم و جزئيّت آن (و حرمت منافيات بين تشهد و تسليم) و مبطليّت منافى عمد و سهو فيمابين است. و همچنين خروج از اجزاى واجبه صلات، به جزء اخيرِ سلامِ مُخرج است، و«السّلام عليک ايّها النّبى و رحمة اللّه و برکاته» مستحبّ مؤکّد و غير مُخرج از نماز است، نه واجب و نه محلِّل منافيات؛ و در جوازش در تشهد اوّل نه به قصد خصوصيّت و به غير قصد دعائيّت يا امر فعلى، تأمّل است، و همچنين است «سلام على المرسلين» در قنوت نه به قصد قرآنيّت يا دعا، بلکه به قصد خصوص تحيّت.

تسليم مخرج

و واجب است تسليم مُخرج؛ و خروج، به هر يک از دو صيغه اخيره حاصل مى شود؛ و هر دو مطلوب [ مى باشند ] و جمع با ترتيب، مطلوب ديگر است؛ و وجوب خصوص دوّم، مشروط به عدم خروج به اوّلى است، وگرنه مستحبّ يا جزء وجوبى مرتبه کامله است.و لازمِ اين که مخرج و محلِّل واجب است و اين که خروج به هر کدام از دو صيغه اخيره حاصل مى شود، اين است که وجوب، «تخييرى» باشد، اگر چه افضلِ فردين، اوّلى است در صورت تعقّب به دوّمى که حين الوقوع، دوّمى متّصف به استحباب، يا جزء واجبى مرتبه فاضله واجب تخييرى است.

و صيغه اوّلى از طرفينِ تخيير «السّلام علينا و على عباداللّه الصّالحين» بدون تغيير است، و صيغه دوّمى «السّلام عليکم» بدون تغيير حتى به تنکير است بنا بر احوط. و اظهر استحباب «و رحمة اللّه و برکاته» است، اگر چه احوط، عدم ترک آن است خصوصاً «و رحمة اللّه »؛ و احوط ـ ندباً ـ عدم تعيين مُخرج است در صورتى که هر دو را بگويد؛ و مستحبّ است ـ چنانچه گذشت ـ بعد از صيغه اُولى، صيغه ثانيه، و در استحبابِ عکس، تأمّل است.

احکام تسليم

و حکم جلوسِ در حال سلام، و طمأنينه، و استقبال، و شروط نماز، حکم تشهد واجب است و در عربيّت و اعراب و نحو اينها، [ نيز ] به حکم تشهد است. و مستحبّ است براى منفرد، يک سلام به صيغه «السّلام عليکم و رحمة اللّه و برکاته» اگر چه خارج شده باشد با صيغه اوُلى از نماز، در حال استقبال، و اشاره مى کند به آن به طرْف چشم خودش به سوى طرف راست خود، و همچنين امام، لکن مى تواند مثل منفرد ايما نمايد، و مى تواند قدرى بيشتر با عدم التفاتِ مکروه، اشاره به طرف روى خود به سمت راستِ خودش از مأمومين نمايد. و منفرد [ مأموم ] مثل امام [ است [لکن زياد مى کند يک سلام ديگر به طرف چپ با طرف روى خود اگر در آن طرف، مأمومى باشد.

استحباب هفت تکبير

و مستحبّ است براى منفرد و جامع در فرايض يوميّه، توجّه به «هفت تکبير» [ که [ يکى از آنها «تکبيرة الاحرامِ» واجب و بقيّه، مندوب است، و مخيّر است در احرام به هر کدام، اگر چه افضل و احوط، اخيره است، و مستحبّ است ادعيه مأثوره بين آنها و بعد از آنها.و احتياطاً در «السلام عليکم»، ضمّ کند «و رحمة اللّه و برکاته» را و ترک نکند اگر چه اقوى جواز ترک است خصوصاً کلمه «و برکاته» را.

عدم لزوم قصد خروج در سلام

و معتبر نيست در بيرون رفتن از نماز، قصد خروج در وقت سلام دادن، بلکه با وجود نيّتِ خلاف و قصد بيرون نرفتن از نماز، خارجِ از آن مى شود، اگر چه بهتر در اين حال، اعاده نماز است.

9 . ترتيب

نهم: «ترتيب» است و آن واجب است در نماز، مابين افعال و اجزاى آن و با عمل آوردن چيزى از آن در غير محلّ عمداً، باطل مى شود.و امّا سهواً، پس اگر در ارکان است، يعنى رکن را بر رکن سابق مقدّم داشتن نيز موجب بطلان نماز مى شود؛ و در غير آن چون اتيان به رکوع پيش از اتيان به قرائت و همچنين در اجزاى غير رکنيّه بعضى نسبت به بعض ديگر، مبطل نيست، و با امکانِ رعايتِ ترتيب در آنها در صورت داخل نشدن در رکنى از ارکان، واجب است عود به سوى سابق و [ اگر ] با ترتيب عمل آورد، عملش صحيح است.

ترک سهوى ترتيب

و امّا مخالفت سهويّه، پس تقديم رکن بر رکن ديگر، مبطل است. و امّا تقديم رکن سهواً بر غير رکن، مبطل نيست، مثل تقديم رکوع بر قرائت؛ و همچنين غير رکن، بر غير رکن، تقديم آن سهواً، مبطل نيست، بلکه تحصيلِ ترتيب مى نمايد به ترتيبى که گذشت با رعايت موالات در تدارک، و نماز صحيح مى شود؛ و در بعض صور، سجود سهو، لازم مى شود.

10 . موالات

دهم: «موالات» است و آن واجب است در افعال نماز، به معنى پى در پى بودن آنها با

1 . اطلاقش محلّ تامّل است و احوط، اعاده است مطلقا.

2 . گذشت بيان واجبات نماز به ترتيب مذکور. و لازم است رعايت ترتيبِ واجبات نماز به نحو متقدّم، مثل تقديم تکبير بر قرائت، و حمد بر سوره، و قرائت بر رکوع، و رکوع بر سجود تا آخر واجبات نماز به نحو مذکور؛ و در صورت مخالفت ترتيب عمداً، نماز باطل مى شود بنا بر احوط در مجموع آنچه ذکر شد.

3 . با رعايت عدم فوت موالات لازمه از تدارک.

4 . «موالات» در نماز معتبر است، و فصل طويل ـ که موجب محو صورت صلاتيّه در نزد متشرّعه است ـ بين واجبات نماز، مبطل است عمداً و سهواً، و حاصل نمى شود اين فصل با خودِ ابعاض نماز، مثل سوره طويله، و از اين جهت، خواندن سوره هاى طولانى در نماز صبح، فى الجمله مبطل است عمداً براى تفويت وقت، نه محو صورت؛ بلکه به سکوت طولانى يا عمل غيرنمازى، محو صورتِ نماز حاصل مى شود. و همچنين از شستن رُعاف و وضوى مسلوس و نحو آن، استفاده مى شود که مطلق اعمال، ماحى نيست، يا ماحى عمدى و سهوى نيست. و احوط اين است که بدون عذر و سهو از پى در پى آوردن ابعاض نماز عرفاً اگر چه ترک آن ماحى نباشد، مسامحه ننمايد.

فوت سهوى موالات در قرائت

و اخلال به موالات در کلمه يا آيه از روى سهو يا به عذرى، مبطل نماز نيست در صورتى که موالات لازمه در اصل نماز، فوت نشود، يا آن که فوت شود و مبطل نباشد فوت سهوى آن، چنانچه گذشت، بلکه موجب اعاده آن کلمه يا آيه است در صورت عدم تجاوز از محلّ آن، مثل آن که خود آن کلمه يا آيه را سهواً نخوانده باشد.اين که فعلى که محو صورت نمايد، نشود.و همچنين واجب است در تکبير، موالات ميان کلمات آن؛ و همين حکم در قرائت و اذکار و تسبيحات جارى است نسبت به کلمات و آيات و حروف و با بقاى محلّ، اعاده مى نمايد آيه يا کلمه اى را که رعايت موالات در آن نکرده، و با فوات محلّ هرگاه ترک موالات از روى عمد بوده، نماز باطل والاّ صحيح است به شرط آن که موالات در نماز، فوت نشده باشد، يا فوات موالات در جزء رکنى ـ مثل تکبيرة الاحرام ـ نباشد.

11 . ذکـر

يازدهم: «ذکر» است و آن عبارت است از اذکار رکوع و سجود و تسبيحات اربع، چنانچه پيش گذشت.

1 . گذشت موالات لازمه و موالات احتياطيّه.

2 . يعنى کلمه با کلمه ديگر و حرفِ کلمه با حرف ديگر آن و آيه اى با آيه ديگر، و امّا ابعاض يک آيه: پس با حفظ موالات کلمات با هم محفوظ مى شود.

3 . بنا بر احوط در موالات احتياطيّه.

مستحبّات نماز

س . قنوت در نماز واجب است يا نه؟

1 . اظهر استحباب مؤکّدِ «قنوت» است، يعنى ذکرِ بعد از قرائت و قبل از رکوع در رکعت دوّم در جميع نمازهاى يوميّه و جميع نوافل حتّى «وتر» و در غير مواضع مخصوصه به استثنا در تعيين محلّ، بلکه احوط عدم ترک آن است در «فرايض يوميّه».

ذکر قنوت

و در قنوت، ذکر معيّن و دعاى موقّتى نيست، و جايز است هر چه که مصداق ذکر و يا دعا باشد؛ وافضل اختيار ادعيه مأثوره از پيغمبر و خلفاى معصومين «صلوات اللّه عليهم» از طريق عمل آنها، يا دستور قولى آنها، مانند «کلمات فرج» و نحو آن است. و «سلامٌ على المرسلين» به قصد قرآن يا دعا، مانعى ندارد، وگرنه مشکل است خصوصاً در قنوت جمعه.

مطلوبيّت اکيد دعا با حضور قلب

و آنچه بر زبان، مطابقِ قلب و مناسبِ حال داعى و ذاکر است و مقترن به حضور قلب باشد و ثابت باشد اصل آن در ساير ادعيه مأثوره ـ مثل تمجيد و حمد و صلوات و استغفار و طلب حوايج مشروعه خاصّه ـ مناسبت اکيده دارد، بلکه اعراض از طلبِ حوايج از قادر کريم «تعالى شأنه» مخالف دستور شارع مقدّس است.

مقدار ذکر و دعا در قنوت

واقلّ قنوتِ ذکرى، سه مرتبه «سُبْحانَ اللّه » گفتن است، و شايد اقلِّ قنوتِ دعايى «أسْتَغْفِرُاللّه » يا «أَللّهُمَّ اغْفِرْلى» يا آنچه مؤدّى آن است، باشد.و بنا بر امکان دعا به قرآن، چنانچه اظهر است، چون جامعِ ذکر و قرآن و دعا است، از افضل ادعيه، دعا به قرآن است.

از مستحبّات قنوت

و اطاله قنوت مطلقا، مستحبّ است با ملاحظه ساير مستحبّات و مرجّحات و مفاسد و مصالح، مثل حال مأمومين، يا خوفِ مَلل.و رفع يَدين در قنوت، مطلوب است، و احوط عدم ترک آن در غير تقيّه است، و مستحّب است باطن کفّين را روبروى مصلّى قرار دهد به نحوى که صدق کند که باطن آنها به طرف آسمان و ظاهر آنها به طرف زمين است. و محتمل است جواز رفع در زير ثوب بدون تقيّه هم.و مستحبّ است تکبير براى ابتداى قنوت؛ و جهر به قنوت براى امام و منفرد؛ و استحباب جهر به قنوت براى مأموم بدون اسماع امام، خالى از وجه نيست.

دعا به زبان فارسى و غيره در نماز

و اظهر جواز قنوت به غير عربى يعنى به لغت معلومِ دعا کننده و تأدّى وظيفه قنوت به آن است، اگر چه احوط، مواظبت به عربيّت است، و اين احتياط در ساير اذکار مندوبه رکوع و سجود و تشهّد، ترک نشود. و همچنين جايز است بنا بر اظهر ساير ادعيه و اذکار در ساير احوال نماز به لغت معلوم دعا کننده، اگر چه احوط، مواظبت بر عربيّت است.

صحّت الفاظ قنوت

و اظهر اعتبارِ صحيح بودن از مادّه و هيئت و اعراب و بنا در لغتى که دعا کننده به آن مى خواند در اجزاى از وظيفه قنوت، پس اغلاط اتفاقيّه، مضرّ به وظيفه قنوت است اگر چه مغيّر معنى نباشد، به خلاف اغلاطى که محقِّق لغت است، مثل تغييرات قبايل عرب عربيّت اصليّه را که اظهر عدم ابطال آن است در غير قرائت واجبه و اذکار واجبه که عربيّتِ صحيحه مطلقه، در آنها مراعات مى شود در حال عمد و اختيار.و در اغلاط اتفاقيّه، قول به صحّت دعا و عدم ابطال و عدم اجزاى از قنوت، محلّ تأمّل است در حال عمد؛ بلکه احوط، ترک دعاى ملحون است به لغت دعاکننده در قنوت و غير آن؛ و بر تقدير صحّت، اجزاى از قنوت، محتمل است.

تعدّد قنوت در نماز جمعه اصالةً

و در نماز جمعه، دو قنوت مستحبّ است، اوّل: در رکعت اوّل بعد از قرائت قبل از رکوع، دوّم: در رکعت دوّم بعد از رکوع؛ و تعدّد قنوت بالاصاله در يوميّه نيست، بلى مأموم براى متابعت امام، زياد مى نمايد قنوت را يک دفعه يا دو دفعه، و قنوت متابعتى کافى از قنوت اصالتى نيست.

حکم فراموشى قنوت

و اگر فراموش کرد قنوت را قبل از رکوع رکعت دوّم در ساير نمازهاى يوميّه، مستحبّ است به جا آورد آن را بعد از رکوع رکعت دوّم؛ و اگر بعد از فوتِ محلِّ مذکور متذکّر شد چه قبل از فراغ، چه بعد از فراغ، مستحبّ است به جا آورد آن را بعد از تذکّر و استقبالِ قبله؛ و محتمل است که اگر متذکّر بشود بعد از رکوع، بتواند تأخير بيندازد براى بعد از فراغ از نماز که با نيّت تدارک به جا آورده شود به نحو استحباب، واللّه العالم.

بعضى از مستحبّات نماز و قنوت

و مستحبّ است شُغل نظر ـ با دو چشم اگر بينا باشد، يا يکى اگر فقط آن [ يکى [بينا باشد ـ به موضعِ سجودِ متعارف، يعنى آن جهت، نه مَسجَد فعلى اگر چه بلند نمايد آن را. و اظهر سقوط اين استحباب است در حقّ نابينا و در تاريکى محض. و اجراى ندب در ساير احوال که بدل قيام هستند، خالى از تأمّل نيست، و در حال هوىّ براى رکوع، تفصيل بين بقاى صدقِ اختيارى قيامِ و عدم آن، خالى از وجه نيست.و دور نيست استحباب نظر به سوى باطن کفّين در حال قنوت اختيارى که با رفع يدين است، و در حال رکوع بين قدمين، و ممکن است در اين [ حال [چشمها را بستن، کراهت نداشته باشد، يا آن که مستحبّ هم باشد، و در حال سجود [ نظر ] به طرف بينى، و در حال جلوس بين سجدتين و تشهد يا مطلق جلوس، به دامن خود.و مستحبّ است دستها را در حال قيام بگذارد روى رانهاى خود محاذى زانوها؛ و در حال قنوت روبروى خودش؛ و در حال سجود در محاذى گوشهاى خود، يا مقابل روى، يا در محاذات دوشهاى خود؛ و در حال تشهد و سلام، بلکه مطلق جلوس نمازى، روى رانهاى خود، دست راست را روى ران راست و دست چپ را روى ران چپ، چنانچه واضح است، و در حال رکوع بر دو رُکبه چنانچه گذشت. و در حالات زن در نماز، فرق است با مرد، چنانکه از روايات استفاده مى شود، مربوط به مطلوبيّت تستّر در مقابل تکشّف از زن، در جميع احوال.

ج . واجب نيست، بلکه مستحب است در هر يک از فرايض يوميّه، غير از «نماز جمعه»، چه در صلات جهريّه باشد، چه اخفاتيّه، و بهتر ترک نکردن آن است، و محلّ آن، پيش از رکوعِ رکعتِ ثانيه است، بنا بر اصح بعد از فراغ از قرائت.

س . اگر فراموش کرد قنوت را و رفت به رکوع، به يادش آمد، چه کند؟

ج . بعد از رکوع و قبل از سجده آن را به جا مى آورد و اگر در اين وقت متذکّر نشد، بعد از فراغ از نماز به جا مى آورد، اگر چه زمانش هم طول بکشد.

س . هرگاه عمداً کسى قنوت را ترک نمود، جايز است در غير محلّ به جا آوردن آن يا نه؟

ج . جايز نيست.و آنچه مذکور شد، در غير «نماز جمعه» بود؛ امّا در نماز جمعه، پس مستحب است دو قنوت: يکى پيش از رکوع رکعت اولى و يکى بعد از رکوع رکعت دوّم.

س . آيا مستحب است در هر نافله، قنوت يا نه؟

ج . بلى مستحب است و مؤکّد است در نافله «وتر».

س . آيا در قنوت، معتبر است قول مخصوصى يا نه؟

ج . معتبر نيست، بلکه کفايت مى کند آنچه را که اختيار مى کند از ذکر و دعا.

س . در قنوت جايز است يک «سبحان اللّه » يا يک «بسم اللّه » يا يک «لا اله الا اللّه » يا نه؟

ج . بلى جايز است، چه تعجيل در اتمام نماز داشته باشد يا نه؛ و بهتر متابعت ادعيه

1 . يک قنوت در هر يک الخ.مأثوره و ادعيه قرآنيّه و «کلمات فرج» است خصوصاً در «جمعه» و «وتر».

س . «سلام على المرسلين» از کلمات فرج است يا نه؟

ج . معلوم نيست. احوط خواندن آن است به قصد قرآنيّت، بلکه در بعض روايات، نهى شده از خواندن آن در قنوت نماز جمعه.

س . آيا در قنوت و غير قنوت از ساير افعال نماز، دعا کردن به فارسى جايز است يا نه؟

ج . جايز است دعاى به فارسى چه در قنوت و چه در غير آن؛ و همچنين است مغلوط مادّة، ولى قنوتى که وظيفه است به عمل نيامده.

تعقيبات نماز

س . تعقيبات بعد از نماز ـ چه فرايض و چه نوافل ـ مجملى از ثواب آن را بيان فرماييد؟

1 . گذشت تفصيل آن در تعليقه.

2 . و از مستحبّات نماز «تعقيب» يعنى اشتغال بعد از فراغ از نماز به ذکر و دعا و قرآن است.

تسبيحات حضرت زهرا ـ سلام اللّه عليها ـ

و افضلِ آن تسبيح حضرت زهرا ـ سلام اللّه عليها ـ است.و آن عبارت است از يک صد تسبيح به تقديم «تکبير»، سى و چهار مرتبه؛ و افضل بعد از آن در غير موارد منصوصه خاصّه، تقديم «تحميد» است، «سى و سه مرتبه» بنا بر اظهر و بعد از آن، «تسبيح» «سى و سه مرتبه»، پس اظهر تخيير [ است [بعد از تکبير و [ نيز اظهر [اولويّت تقديم «تحميد» بر «تسبيح» است در غير موارد منصوصه؛ و افضل، ساختن «سبحه» از «تربت حسينيّه»، ـ صلوات اللّه عليه ـ است.

اقلّ تعقيب و شرايط آن

و اقلّ آن، تکبيرات ثلاث متّصله به سلام است با رفع يد، و در شرطيّتِ جلوس و اتّصال به نماز و بين تعقيب و استقبال و طهارت در حال اختيار بدون ضرورت در تعقيب در صحّت آن، يا کمال آن، تأمّل است.

شک در تسبيحات

و اگر شک در عدد يکى معيّن از سه ذکر در تسبيح حضرت فاطمه ـ صلوات اللّه عليها ـ .نمايد در محلّش به جا مى آورد، و بعد از تجاوز به ذکر ديگرِ مترتّب بر آن اعتنا نمى نمايد در صورت ترتّب شرعى.

زيادتى و کمى در تسبيحات

و زيادتى سهويّه، موجب استيناف نيست، و همچنين عمديّه به قصد ذکر مطلق در صورت عدم اخلال به اتّصال تسبيح حضرت فاطمه «صلوات اللّه عليها».

ج . ثوابش لايعدّ و لا يحصى است، چنانچه در اخبار اهل بيتـ عليهم السلام ـ مذکور است و اثر آن در زياد شدن روزى بيشتر از سفر کردن به جهت کسب رزق، و تعقيب از براى فريضه مؤکّدتر است از تعقيب از براى نافله، و تعقيبات بسيار است و در اين رساله گنجايش ذکر آنها نيست. و افضلِ تعقيبات در نماز واجب و سنّت «تسبيح حضرت فاطمه»ـ عليهاالسلام ـ است.

و کيفيّت آن به اين نحو است که اوّل، سى و چهار مرتبه «اللّه اکبر» و سپس سى و سه مرتبه «الحمد للّه » و سى و سه مرتبه «سبحان اللّه » بگويد.و سنّت است بعد از هر نماز فريضه سوره «قل هو اللّه احد» خواندن.و همچنين پيش از آن که بگرداند دو پاى خود را، سه مرتبه بگويد: «استغفر اللّه الذى لا اله الا هوالحى القيوم ذو الجلال والاکرام و اتوب اليه». و در حديث است که هر کس بخواند او را، آمرزيده شود گناهان او، هر چند مثل کف درياها باشد.و همچنين سنّت است بعد از نماز صبح و مغرب در هر يک، هفت مرتبه «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم، لا حول و لا قوة الاّ باللّه العلىّ العظيم» که باعث دفع هفتاد نوع از انواع بلاها مى شود که پست تر آنها «ريح» و «برص» و «ديوانگى» است، و اگر از اشقيا باشد محو مى شود از ديوان ايشان و نوشته مى شود در سُعَدا.

1 . گذشت افضليت اين ترتيب و آن که مخيّر است بنا بر اظهر بعد از تکبير.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

No image

احکام جماعت

No image

مقدمه

No image

فصل دوّم : احکام قبله

No image

فصل دوازدهم : نماز قضا

Powered by TayaCMS