فصل هفتم : مبطلات نماز
س . مبطلات نماز چند چيز است؟
ج . مبطِلات نماز يازده چيز است:
1 . مبطلات نماز :
حدث
بعض از آنها مبطل نماز هستند عمداً و سهواً، و آن اسباب: «حدث اکبر» يا «اصغر» هستند، چه به اختيار حاصل شوند يا بدون اختيار، چه قبل از تشهد يا بعد و قبل از فراغ از سلامِ مُخرِج باشد، و نمازى که در آن حدث واقع شده با طهارت مائيّه باشد يا ترابيّه. و گذشت وظيفه «مسلوس» و «مبطون» و «مستحاضه».
تکفير
و بعض از آنها مبطل نمازند عمداً نه سهواً، از اين قسم شمرده اند «تکفير» را و حرمت آن در صورت قصد صلاتى يا تشريع به فعل آن، مسلّم است، و در غير اين صورت، موافق احتياط است.و اظهر ثبوت حکم است در وضع يمين بر يسار و عکس آن، و مورد منع، متعارفِ در تعظيم مجوس، ملوکشان را است، و اعتبار قيام در آن محتمل است. و احتمال عدم مطلق حايل، يا وضع خصوص کف بر کف و همچنين اطلاق به وضع يد براى اغراض عقلائيّه و حوايج ديگر، يا حايلى که مانع از صدق وضع يَدْ بر يَدْ باشد، ضعيف است، به خلاف اتّصال يدين به همديگر به نحو موجب صدق يَدْ بر يَدْ، و اظهر عدم اختصاص منع، به حال قرائت نماز است، و [ همچنين ] به وضع فوق ناف يا پايين آن. و رعايت مذهب اهل خلاف، از طريق تشخيصِ مورد منع که وارد بر تشبّه به مجوس است، و آنچه از اهل خلاف منقول است، وفاق مجوس است، مى باشد؛ و احوط بطلان صلات است به تکفير در حال عمد؛ و اظهر عدم بطلان است در حال سهو.
التفات و انحراف از قبله
مسألة: التفات با تمام بدن به پشت سر، يعنى خارج از حدّ يمين و يسار عمداً، موجب بطلان نماز است اگر چه در حال فعلى از نماز نباشد.
و التفات به يمين و يسار و مابين آنها، مبطل نيست اگر به وجه باشد با استقبال به تمام بدن غير وجه که نه التفات به کُلّ است و نه التفات به خلف و التفات فاحش که اعم از اين دو است و اگر مشکوک باشد در حکم عدم است؛ پس باقى در کراهت، مطلق التفات است اگر چه عمدى باشد. و امّا التفات به کُلّ به مابين يمين و يسار يا التفات به خلف بخصوص وجه، پس اظهر و احوط بطلان به آنها است در حال عمد فى الجمله.و استدبارى که مبطل است، حاصل مى شود به خروج از حدّ يمين و يسار، چنانچه گذشت، چه التفات فاحش به تمام بدن باشد، يا به روى بالخصوص با فى الجمله انحراف بدن، و موجب اعاده است در سهو و احوط وجوب قضا است در خارج وقت، و التفات به وجه بدون انحرافِ بدن، محلّ احتياط است.
و اما التفات با تمام بدن به سوى يمين و يسار و مابين آنها که عمداً مبطل است، پس سهواً، اعاده ندارد و استيناف لازم نيست اگر چه احوط است با بقاى محلّ تدارک، يعنى داخل در رکن نشده، و گرنه قضا مى کند اگر قابل قضا است بعد از نماز، وگرنه اقتصار بر سجده سهو مى نمايد به نحو احتياط.و امّا التفات اضطرارى در حدّى که عمداً و اختياراً مبطل باشد، پس تفصيل بين آنچه در سهو، مبطل است و آنچه مبطل نيست (به حسب آنچه مذکور شد) خالى از وجه نيست، اگر چه احوط، تدارک و اعاده است در قسم دوّم هم؛ و همچنين قضا در خارج وقت؛ و اما التفات اکراهى، پس در کلام اکراهى، مذکور خواهد شد، ان شاء اللّه تعالى.
تکلّم
از مبطلات نماز «تلفّظ» به دو حرف است اگر چه مُهمَل باشند، يا يک حرف که موضوع براى معنى باشد و مُفهم آن باشد شأناً، مثل «لِ» و «قِ» در غير قرآن و ذکر و دعا. و فرقى بين حرف مدّ و غير آن نيست. اما مدِّ حرف واحد که از اشباع حرکت توليد شبهِ حرفى مجانس آن حرکت مى شود، پس مشکل است مبطل بودن آن؛ چنانچه مقتضاى جواز مدّ در بعض مواقع با عدم وجوب و [ نيز مقتضاى ] جوازِ زيادتى مدّ در بعض مواقع با عدم وجوب، عدم حصول تعدّد است به آن و وجه مقابل عدم فرق در حصول تعدّد بين مدّ دادن و حرف مدّ را خواندن است. و مبطل است حکايت صوت «تنحنُح» و «انين» و «تأَوّه» اگر مشتمل بر دو حرف است، و مبطل نيست «تَنحنُح» و «نفخ» و «سُعال» (سرفه» و «تأوّه» و «انين»).
خواندن قرآن و ذکر و دعا در نماز
و اما قرآن و ذکر و دعا، پس جايز است در اثناى نماز با عدم اختلال به نظم واجب ديگر از قرائت و ذکر؛ و اگر دعا به صورت خطاب باشد، مثل «يا هذا غفر اللّه لک »، مبطل است، و اگر اقتصار بر «غفراللّه لک » کند، خالى از اشکال نيست، به خلاف مثل «زيد غفراللّه له». و اگر مقصود از قرآن، معناى ديگرى باشد، مثل اعلام غير، پس در صورت انضمام به قصد قرآن به نحو دلالت فعل بر مقصود، مثل اين که از «سبحان اللّه » ذکر و اعلام غير، قصد کند، مانعى ندارد. و اگر قصد حکايتِ قرآن و انشاى معنى ديگر به لفظ مناسب قرآنى داشته باشد، پس اگر چه عقلاً ممکن است، لکن اگر مقصودِ غير قرآنى، ذکر يا دعا باشد، مبطل نيست، و اگر غير اينها باشد، به آن حيثيّت، کلام آدمى است و کلام آدمى، مبطل است.و عدم مبطليّت قرآن، مراد از آن، حکايت قرآن است، نه غير قرآن اگر چه به قرآن باشد، پس اظهر و احوط، لحوق اين صورت، به صورت قصدِ افهامِ غير فقط است.و کلام غيرعمدى، مبطل نماز نيست، مثل اين که به اعتقاد اين که در نماز نيست، بگويد.و رد سلام به ترتيبى که خواهد آمد، مبطل نيست بلکه واجب است و ترک آن اگر چه حرام است، مبطل نيست، و همچنين اگر از مشترک، قصد قرآنيّت نداشته باشد کلام با عدم قصد قرآن يا ذکر يا دعا، مبطل است عمداً.
تکلم به حرف
اگر تکلّم کرد به دو حرف غير مفهِم، پس اگر منفصل باشد از همديگر عرفاً، مبطل نيست، و اگر عرفاً متّصل باشد، به ملاحظه نظايرش، اظهر بطلان است. اگر حرف واحدِ غيرِ مفيد را متّصل کرد به قرائت يا ذکر و در قرائت و ذکر تأثيرى نداشت، مبطل نيست.اگر حرف واحد از «حروف معانى» باشد، مثل «واو عطف»، پس اظهر عدم بطلان است، مثل «حروف مبانى» که گذشت، اگر چه احوط ترک است.آنچه قرآن يا ذکر يا دعا يا مناجات است، جايز است در جميع احوال نماز، غير آنچه اخلال به نظم واجبى بنمايد، و غير قرائت آيه سجده واجبه، و غير دعا به حرام، مثل دعا بر [ عليه ] مؤمن، به خلاف دعا بر ظالم که اوّلى جايز نيست و مبطل است و دوّمى مبطل نيست.اگر بگويد «آه من ذنوبى» به نحوى که کلام باشد نه صوت، جايز است؛ و اگر حذف کند ظرف را و مقدّر باشد، مانعى ندارد، و کافى است در تقدير، قرينه حاليّه نمازى که داعى بر اصلش و مکمّلاتش خوف خدا است، بلکه امرى است قصدى، و قرينه براى شک بعد از وقوع با امکان هر دو قسم، نافع است اگر به نحوى ديگر رفع شک نشود.
جواب سلام در نماز
اگر بر نمازگزار، سلام کرد کسى، جايز و واجب است رد سلام به مثل آن سلام، چه بگويد: «سلام عليک » يا «سلام عليکم» يا «السّلام عليک » يا «السّلام عليکم» در تقديم و تأخير و افراد و جمع و تعريف و تنکير.و اگر بگويد: «سلام»، در جواب بگويد: «سلام» با تقدير «عليکم»، بلکه اگر سلام به غير از يکى از اين چهار صيغه باشد ـ مثل «عليک السّلام» ـ اظهر وجوبِ رد به مماثل است؛ بلى احوط، عدم جواز ردِّ سلامِ ملحونِ عرفى است مگر با احتمال عدم تمکّن از غير ملحون که جواب مى دهد صحيحاً با رعايت مماثلت در غير لحن، و همچنين رد سلام صبّى غير مميّز يا غير عارف به معنى سلام و محلّ آن، به خلاف اجنبيّه و مميّز عارف به معناى سلام.و همچنين تحيّت به غير لفظ سلام، جايز نيست رد آن در نماز، بلى دعا به هر چه قصد دعا به آن مى شود بدون خطاب، مانعى ندارد اگر چه قصد بدليّت دعا از رد نمايد.و چنانکه استحباب يا تأکّد آن از جماعتى، کفايى است همچنين وجوب رد بر جماعتى که بر آنها سلام شده کفايى است؛ و اگر يکى از جماعتى که بر آنها سلام شده جواب بگويد، جايز نيست نمازگزار جواب بگويد؛ و اگر شک کند که نمازگزار هم مقصود سلام کننده بوده نمى تواند در نماز، جواب بگويد بدون تعيين مشکوک در خودش با اماره.و اگر صبىّ مُميّزى رد سلام نمود، اظهر سقوط وجوب رد است از مصلّى و از غير مکلّفين.و ظاهر وجوب اسماعِ رد است در نماز، مثل غير نماز، تحقيقاً، يا تقديراً با فرض مانع و احوط اقتصار در رد سلام در حال نماز به اقلّ مراتب اِسماع تحقيقى يا تقديرى با فرض مانع است. و اظهر عدم فرق در وجوب رد و اِسماع آن، بين سلام از پشت ديوار و مانند آن، و غير آن است.
سلام به نيابت و نامه
سلام از نايب در حکم سلام از منوب عنه است، و جواب بايد به نحو متعارف باشد و اسماعِ تقديرى کند که اگر در آن جا بود يا دور نبود يا شنوايى داشت مثلاً، مى شنيد، و در وجوب اعلام با اشاره ممکنه در صور مذکوره تأمّل است.و در وجوب ردِّ سلام بر کتابت آن و ابلاغ رسول، اشکال است، و احوط عدم رد در حال نماز، و اکتفا به دعا است.
فورى بودن وجوب رد سلام
و وجوب رد سلام، فورىّ است به فوريّت عرفيّه متعارفه نزد عرف در رد تحيّات عرفيّه. و ساقط مى شود، وجوب، به زوال فوريّت اگر چه به عصيان باشد و اعمال مضادّه باطل نمى شود، چنانچه گذشت.و با سقوط به زوال فوريّت، جايز نيست رد براى مصلّى، و با شک در زوال فوريّت، واجب است رد بر مصلّى و غير آن.و اگر سلام به يکى از دو نفر مثلاً کرد بدون تعيين، واجب نيست جواب بر هيچ کدام در غير نماز و جايز نيست در نماز.و جايز است سلام بر نمازگزار اگر چه مثل سلام بر غير نمازگزار تأکّد ندارد، و شايد افضل از آن، تأخير سلام است تا فراغ از نماز.
قصد رد سلام به قرآن
و امّا قصد رد به قرآن، پس با مماثلت مانعى ندارد، چنانچه گذشت؛ و گرنه مشکل است بـه اعتبار [ اين که ] کلامِ آدمـى [ است ] بـه حيثيّت رد، اگـر چه قرآن است بـه حيثيّت قصد ديگـر، و حيثيّت کلام آدمى، مبطل است، مگـر آن که رد به مماثل باشد، چنانچه مذکور شد.
سلام اهل کتاب
و واجب نيست رد سلامِ اهلِ کتاب اگر چه به مماثل باشد در نماز، بلکه جايز نيست؛ و محتمل، جواز آن در غير نماز با تغييرى به مثل حذف مبتدا يا خبر در «سلام عليک » است؛ بلى اگر مصلحت اقتضا نمايد، تلاوت قرآن در مثل «سلام عليک » يا «سلام عليکم» در حال نماز و غير آن، جايز يا راجح يا واجب است به اختلاف مصالح مقتضيه تقيّه و تأليف قلوب. و سلام زن اجنبيّه غير عجوزه و مَحْرم، مثل سلام مرد است در حکم در حال نماز و غير، در ابتدا و رد بنا بر اظهر از عدم حرمت اسماع و استماع صوت اجنبيّه در غير صورت ريبه و خوف فتنه و تلذّذ.
بعضى از آداب سلام
و از آداب سلام، ابتداى قليل بر کثير، و واحد بر جماعت و ماشى بر قاعد، و راکب بر ماشى، و صاحب خيل بر صاحب بغل، و صاحب «بغل» بر صاحب «حمار» است.
تقارن دو سلام با هم
اگر دو نفر به همديگر، سلام ابتدايى کردند، پس اگر يکى از آن دو فى الجمله تأخّر از ديگرى داشته باشد که با آن رد، صادق مى شود، اظهر کفايت آن، از رد است، و چون واقعاً رد بوده، بر ديگرى رد واجب نيست.و اگر متقارناً واقع شدند به طورى که مجزى از رد نمى شوند اگر چه قصد رد داشته باشند، لازم است على الاحوط رد بر هر دو. و محتمل است عدم وجوب بر هيچ کدام، زيرا ابتداى تحيّت، به اعتقاد عدم مقارنت تحيّت ديگرى بوده، پس در محلّش واقع نشده بوده.و اگر هر دو به اعتقاد سلام ديگرى، به عنوان رد، سلام کرد، اظهر عدم وجوب رد است بر هيچ کدام، مگر آن که قصد تحيّت، در ضمن قصد رد، به نحو تعدّدِ مقصود، محقَّق بوده و معلومِ طرف بوده است که بر طرف، لازم است رد.اگر کسى به عنوان رد، به اعتقادِ سلامِ ديگرى، سلام گفت و معلوم طرف شد اين مطلب، واجب نيست رد سلام بر او، مگر آن که بداند قصد تحيّت داشته به نحو تعدّد مطلوب.
کفايت يک جواب از سلام متعدد
يک جواب براى سلام متعدّد، از واحد، کافى است مگر با تخلّل جواب، مگر آن که از تکرار، خارجِ از عقلايى بودن بشود که جواب لازم نيست، و مثل آن است سلامِ سخريّه يا مزاح.
قهقهه
«قهقهه» که مرتبه شديده معروفه از ضحک است، مبطل است عمداً، نه سهواً. و امّا ضحک مجرّد از صدق قهقهه، پس اگر مقدّمه اش اختيارى و ملتفَتٌ اليه است، اظهر ابطال است، وگرنه احوط است، يعنى احتياطاً نماز را تمام و بعد اعاده مى نمايد.و همچنين ظاهر، عدم ابطال ضحکِ مشتمل بر صوت تقديرى است که از خروج صوت، خوددارى نمايد با کمال اقتضا، اگر چه قايل بشويم که ضحکِ غير قهقهه اى مبطل است، بلکه آن، در حکم حبس احداث است.
گريه کردن
از جمله مبطلات عمديّه، «بکا» براى امور دنيا است، و امّا «بکا» براى امور آخرت، موجب کمال نماز است. و بکاى سهوى در نماز، مبطل نيست؛ و امّا بکاى مضطرّ و مغلوب، پس با اختياريّت مقدّمه و التفات به مقدّمه بودن، اظهر ابطال است، وگرنه احوط، اتمام و اعاده است.و ظاهرِ از ممنوع، بکا براى تحقّق امر دنيا است، يعنى معلولِ حصول آن بوده باشد، مثل معلول فقد ميّتى، نه مقدّمه حصول آن باشد به سوال آن از خدا به سوال جدّىِ مقرون به بکاى مؤثّر در اجابت دعوات.پس دعا براى طلب حوايج از خدا، داخل در تحت اصل است، بلکه بکا براى جنّت و نار، طلب بهشت و استدفاعِ نار از خداست، و چون ممکن نيست طلب در آنها از غير خدا، مثال به آنها زده شده، نه براى اختصاص حوايج به اخرويّه، و محلّ بحث، بکاى مبطل است براى دنيا، نه خصوص غير مشتمل بر صوت.
مطلوبيّت بکا بر سيّدالشهداـ عليه السلام ـ در نماز
و همچنين بکاى براى مصائب سيّدالشّهداـ عليه السلام ـ [ در نماز ] اظهر عدم ابطال آن است، چه اين که بکا، براى امتثال امر باشد براى غايات امتثال که طلب جنّت و دفع جهنّم، از جمله آنهاست، يا آن که معلولِ محبّتِ خدا باشد که علّت محبّتِ محبوبين خداست، [ و [اين، از بکاى براى امر دنيوى نيست؛ بلکه معلولِ امر الهى است که لازمِ محبت خدا و محبوبان او، حزن و بکا براى مصائبِ محبوبان خدا است.بلکه هر بکايى که ثواب بر آن مترقّب باشد و بداعى آن، ثواب اخروى محقّق بشود، مبطل نيست؛ بلى احوط انجام بکاى اختيارى را در غير يقينيّاتِ نمازى، در غير حال نماز است.و اظهر، قصر بطلان است به بکاى ممدود، و آن مشتمل بر صوت بکايى است، نه خصوص خروج «دمع» يعنى آبِ چشم.
فعل کثير
از مبطلات نماز، فعلِ کثير ماحىِ صورت نماز است در عرف متشرّعه، مانند «جست و خيز» در اثناى نماز، و فرقى بين عمد و سهو، و معذور و غير آن، نيست. و فعل غير ماحى ـ مانند کشتن عقرب، و تحفّظ بر مال، و اسکات طفل، و ضمّ او و شير دادن او و حمل او ـ مبطل نيست.و امرى که به آن، فوتِ موالات عرفيّه، به معنى پى در پى آوردن افعال نماز بشود و فـاصله عرفيّه بيـن افعال نماز باشد سهواً، مبطل نيست و عمداً، مبطل است بنا بر احوط.
سکوت طويل
و سکوت طويل، بعض مراتب آن ماحى و مبطلِ سهوى است، و بعض مراتب آن، غير ماحى و مبطلِ عمدى است، و بعض مراتب آن، مانع از اتّصال ابعاض قرائت است، مثلاً موجب اعاده سوره است.
خوردن و آشاميدن
از مبطلات در کلام اصحاب «تعمّد اکل و شرب» است، و با کثرت و محوِ صورت، ابطال آن واضح و غير مقيّد به عمد است، و با عدم کثرت، مثل بلعيدن شکرى که ذوب مى شود در دهان، يا ابتلاع بقاياى غذا و نحو اينها، باطل نمى شود در عمد هم بنا بر اظهر اگر چه صوم باطل مى شود به اينها.و مابين اين دو، که اکل قليل باشد و به حدّ محو صورت يا تفويت موالات عرفيّه نباشد، احوط اجتناب [ از ] آن است در حال عمد و اتمام و اعاده نماز است، و اظهر عدم ابطال سهوِ آن است.
آشاميدن آب در نماز وتر
و به هر تقدير، جايز است در «وتر» ـ براى عازم صومِ فردا اگر عطش روى دهد و بين او و آب، سه گام بيش نباشد و بترسد از طلوع فجر قبل از اتمام نماز با محافظت بر ساير شروط و موانع غير شرب ـ اين که برود و بياشامد و عود به نماز خودنمايد و به قهقرى برگردد، و از ترک استقبال، خوددارى نمايد، يا در همان مکان شرب، ادامه نماز خود بدهد، و فرقى بين روزه واجب و مستحبّ نيست؛ و اطلاق به نافله منذوره بلکه نماز واجبِ ديگر با بنا بر ابطال آن در حال عمد، خالى از اشکال نيست.
مکروهات نماز
مکروه است نماز با «شَعْر معقوص» براى مرد، و اقرب در تفسير آن: «جمع مواز پشتِ سر» است، و چون تفاسير مختلفه، از لغويّين براى آن نقل شده، پس جامعِ آنها که جمع موها از پايين به بالا و بستن آنها است اَوْلى اجتناب [ از ] آن است، تا اجتناب از مکروه کرده باشد.مکروه است التفاتِ غير مبطل به يمين و شمال؛ و تثاؤب؛ و تمطّى؛ و عَبث؛ و نفخِ محلّ سجود؛ و تنخّم؛ و اخراج بصاق؛ و فرقعه اصابع؛ و امتخاط؛ و تحديث نفس؛ آنچه از اينها اختيارى و بدون عذر مثل توقّف واجبات بر آن باشد.تأوّه وانين آنچه از آنها که اگر به دو حرف بود مبطل بود، اگر به يک حرف باشد [ مکروه است ]، بلکه مطلقا تأوّهِ جايز، مکروه است.و مدافعه بول و غايط قبل از شروع در نماز، مکروه است شروع با آن حال در غير ضيق وقت از تطهّر و نماز، و در اثنا، قطع جايز نيست، مگر با عدم تمکّن يا اضرار، اگر چه در ضيق وقت نباشد، و همچنين مدافعه ريح و نوم.
چند مسأله
تسميت عاطس
مستحب است حمد در وقت عطسه و سماع عطسه مؤمن، و حمد در نماز بايد مفوّت موالات قرائت و واجبِ از ذکر، نباشد. و مستحبّ است تسميَتِ عاطسِ مؤمن به مثل «يَرْحَمُکَ اللّه »، خصوصاً اگر حمد کرده است، و رد تسميَت بر عاطس به مثل «يَغْفِرُ اللّه لک » مستحبّ است، و فرموده اند: تسميَت در حال نماز هم، مستحبّ است، و احوط اقتصار بر دعاى بدون خطاب است.
قرائت قرآن و دعا در نماز
جايز است در نماز هر ذکر و دعايى غير ملحون از حيث لفظ و معنى در صورت عدم اخلال به نظم واجبات و موالات معتبره در قرائت و اذکار واجبه، چه آن که دعا، عمومى باشد، يا خصوصى، بر نفع مستحقّ يا بر ضرر مستحقِّ ضرر باشد، دنيوى باشد يا اخروى در جميع احوال نماز.و همچنين قرائت قرآن با شرط مذکور و بعض شروط سابقه.
عدم جواز دعا به حرام
و دعا به حرام، جايز نيست در نماز و غيره، و احوط ابطال نماز است. و فرقى بين جهل به حکم و علم به آن نيست، يعنى حرمت و ابطال، امّا جهل به موضوعِ حرام، پس اظهر، عذر بودن آن است، مثل آن صورت که از غفلت و سهو دعا کند در نماز.
قطع نماز
جايز نيست قطع نماز فريضه اختياراً و بدون عذر، امّا نافله بالفعل يا معذورِ در قطع براى خوف بر نفسى يا مال خود، پس مانعى در قطع آن نيست.و در صورت جواز يا وجوبِ آنچه منافى است، اگر معصيت کرد امر به منافى را که مستتبع امر مقدّمى تکليفى به قطع نماز است بدون افاده شرطيّت يا مانعيّت و اتمام نماز نمود، صحّت نماز در صورت ثانيه که معصيت در آن صورت است، خالى از وجه نيست حتى در صورت وسعت وقت.
اوّل: «حدث» مطلقا و آن هر وقتى که واقع شود، نماز را باطل مى کند، اگر چه در ميمِ آخرِ سلام باشد، چه به عمد، چه به فراموشى، مگر در مواضعى که ذکر آنها گذشت از مسأله «مبطون» و «مسلوس» و «مستحاضه».
س . احداثى که نماز را باطل مى کند، آيا وضو و غسل و تيمّم را باطل مى کند، يا نه؟
ج . بلى باطل مى کند.
س . حدث اصغرى که صادر شد و غسل را باطل کرد، دوباره باعث غسل مى شود يا نه؟
ج . غسل نمى خواهد ولکن وضو بايد بگيرد به جهت نماز و هر چه مشروط به طهارت است.
دوّم: «تعمّد تکفير» است على الاحوط، يعنى گذاشتن يکى از دو دستها، بر ديگرى به نحوى که عامّه مى کنند، خواه در زير ناف يا در بالاتر از آن، در حال اختيار نه در حال تقيّه.
سوّم: «التفات کردن» به تمام بدن به طرف پشت سر يا به جانب يمين يا يسار، بلکه به سوى مابين يمين و يسار نيز اگر به نحوى باشد که بيرون رود به سبب آن از استقبال؛ پس جميعِ اقسام مذکوره، مبطل نماز[ ند [در حال اشتغال به ذکر بلکه در مطلق احوال نماز؛ والاّ در غيرِ التفات به جميع بدن به طرف پشت سر، اشکال است؛ و در التفات به روىِ تنها به طرف پشت سر، مطلقا اشکال است، اگر چه احوط بطلان است.
س . هرگاه کسى سهواً التفات کند از قبله به قدرى که خارج نشود به آن از مشرق يا مغرب، نمازش صحيح است يا نه؟
1 . گذشت بيان اين مسأله در غسل و تيمّم و حدث اصغر واقع بين اينها اگر مسبّب از اکبر باشند.
2 . يا محرز شود استقرار عمل مجوس بر آن که اصل در اين اختراع هستند، بلکه بدعت عامّه مأخوذ از آنها است يا محقّق شود صدق تکفير.
3 . که در اين [ صورت ] جايز يا واجب است نماز با تکفير يا ترک نماز در محضر ايشان، و اگر مخالفت کرد، پس نفسِ ايجاب تقيّه، مبطل نماز يا ترک آن نيست، بلکه اگر عنوان محرّم ـ مثل القاى در تهلکه ـ منطبق بشود بر نماز در حال تقيّه، ممکن است مبطل نماز واقعى باشد؛ و همچنين نماز زير سقفِ مظنون الانهدام به عصيان امر به حفظ نفس، پس احوط اعاده چنين نمازى است. و آنچه در تقيّه تا اين جا ذکر شد، جارى در وضع شمال بر يمين است به حسب عموم متقدّم.
4 . بنابر اظهر پس آنچه در متن است که و الاّ الخ لازم نيست.
5 . اگر مستلزم انحراف بدن از قبله باشد بطلان قوىّ است و الاّ احتياط است و احوط عموم به حال سهو است در اين دو صورت.
ج . بلى صحيح است هر چند به تمام بدن باشد.
چهارم: تکلّم کردن است عمداً هر چند به دو حرف مهمله باشد. و امّا سهواً پس مبطل نيست هر چند به گمان بيرون رفتن از نماز باشد، يعنى چنين خيال کند که از نماز بيرون رفته است.
س . در نماز تنحنح کردن، يا نفخ کردن، يا ناله کردن، يا آه کشيدن و نحو اينها، چه صورت دارد؟
ج . عيبى ندارد. و آن که ذکر شد، در تکلّم به کلام آدميين بود؛ امّا قرآن و دعا و مناجات و امثال اينها، پس خواندن و گفتن آنها ضرر ندارد، مگر آن که بر وجه محرّم باشد، مثل آن که دعاى بر مؤمن کند ظلماً، يا آن که آيه سجده تلاوت نمايد على الاحوط؛ اگر چه حرمت، دعا را داخل در کلام آدمى نمى کند، پس اقوى جواز است.و احوط ترک دو سوره خواندن است اگر چه جواز آن قوىّ است.
س . اگر کسى در اثناى نماز، بر مصلّى سلام کند به قصد تحيّت، تکليف آن مصلّى چيست؟
ج . جايز است از براى مصلّى رد آن، بلکه واجب است، اگر چه سلام به غير از صيغه قرآنيّه باشد.
س . اگر ترک کند جواب سلام را، چه صورت دارد؟
ج . نماز صحيح است، چه با بقاى محلِّ جواب، مشغول به ذکر يا قرائتى شده، يا نشده باشد؛ و به هر تقدير، گناهکار است. و واجب است آن که جواب، مثل صيغه سلام باشد، هر چند به غير صيغه قرآنيّه که «سلام عليکم» است بوده باشد و بهتر مراعات مِثليّتِ تعريف و تنکير و اِفراد و جمع است در صِيَغ اربعه که عبارت از «سلامٌ عليک » و «السلام عليک » و «السّلام عليکم» و «سلامٌ عليکم» است.
1 . اگر رو به طرف پشت سر نشود و گرنه گذشت احتياط در آن.
2 . بلکه اقوى ابطال است و گذشت استثناى ديگر.
3 . بلکه اظهر لزوم است در هر صيغه سلام، چنانچه در تعليقه ذکر شد.
پنجم: «قهقهه کردن» است اگر چه از روى اختيار نباشد على الاحوط؛ و آن، خنده اى است که مشتمل بر آواز و مدّ و ترجيع باشد. و احوط اجراى احکام بطلان، بر مطلق آواز است.و «تبسّم» که آن را «لبخند» گويند، مبطل نيست اگر چه عمداً باشد.
ششم: «گريستن به آواز» است به جهت امر دنيوى، خواه از جهتِ فوت آن باشد، يا از جهت طلب آن، مگر [ اين که ] در مقام طلب از خدا باشد؛ لکن هرگاه سهواً باشد، موجب فساد نمى گردد.
س . در گريستن بى آواز چه مى فرماييد؟
ج . احتياطِ لازم، اعاده آن نماز است. و گريستن بر امر آخرت اگر چه به آواز باشد، مبطل نيست و کسى که بى اختيار شود در گريستن در امر دنيوى، عمل او باطل است على الاحوط.
هفتم: «فعل کثير يا قليل» است، که صورت نماز را بر هم زند.
هشتم: «خوردن و آشاميدن» است اگر چه قليل باشد؛ و اين حکم اگر چه مشهور است، ولى اگر ماحى صورت نماز نباشد، وجهى ندارد و فرو بردن چيزى که در دهن است، ضرر ندارد.و مستثنى است از اين حکم، آب خوردن در «نماز وتر» براى کسى که تشنه باشد و قصد روزه هم کرده باشد و بترسد از آن که صبح داخل شود، و بايد ميان محلّ نمازگزار و دورى آب به قدر دو گام يا سه گام بيشتر نباشد و اتيانِ به منافيات ديگر هم ننمايد.
نهم: گفتن «آمين» بعد از سوره «فاتحة الکتاب» عمداً به اختيار، پس در حال سهو و
1 . گذشت تفصيل و مورد احتياط در تعليقه.
2 . ذکر شد که لازم نيست.
3 . گذشت تفصيل و مورد احتياط در تعليقه.
4 . گذشت که محلّ احتياط است.
5 . گذشت حرمت آن و احتياط در بطلان به سبب آن.اضطرار، ضرر ندارد.
دهم: شک در عدد رکعات نماز دو رکعتى يا سه رکعتى يا در دو رکعت اوّل از نمازهاى چهار رکعتى است.
يازدهم: زياد کردن جزئى يا کم کردن در نماز است.
1 . در حال عمد و اختيار، يا در ارکان احکام شک، سهو و خلل