شرایط وجوب حج

شرایط وجوب حج

شرايط وجوب حج

شرط اول : بلوغ

پس بر غير بالغ اگر چه نزديک به بلوغ باشد حج واجب نيست ، و چنانچه بچه اى حج کند جاى حجة الاسلام را نمى گيرد ، هر چند بنابر اظهر حجش صحيح مى باشد .

مسأله 4 : هر گاه نابالغ به حج رود ، و قبل از احرام از ميقات بالغ شود ، و مستطيع باشد ـ اگرچه استطاعت براى او در همانجا حاصل شده باشد ـ حجش بى اشکال حجة الاسلام خواهد بود .

مسأله 5 : هرگاه به عقيده اين که هنوز بالغ نشده حج استحبابى به جا آورد ، و بعد از ادعاى حج يا در حين انجام آن معلوم شد که بالغ بوده ، اين حج حجة الاسلام مى باشد و به آن اکتفاء نمايد .

مسأله 6 : طفل مميّز مستحب است حج نمايد ، ولى بعيد نيست که در صحت آن اذن ولى معتبر باشد ، همچنان که مشهور بين فقهاء هم همين است .

مسأله 7 : اذن پدر و مادر در صحت حج بالغ معتبر نيست مطلقاً ، ولى اگر حج مستحبى او باعث اذيت آنها يا يکى از آنها شود ـ به علت اينکه از پيش آمد خطرهاى راه مثلاً بر او ميترسند ـ جائز نيست که بحج مذکور برود .

مسأله 8 : مستحب است ولىّ ـ طفل غير مميّز را ـ خواه پسر باشد خواه دختر ـ حج دهد ، بدين ترتيب که جامه هاى احرام را به او بپوشاند ، و او را وادار به تلبيه گفتن نمايد و تلبيه را به او تلقين کند ـ اگر قابل تلقين باشد ، به اين معنى که بتواند هر چه به او بگويند بگويد ، و الا خود به جاى او تلبيه بگويد ـ و او را باز دارد از آنچه بر محرم لازم است از آن اجتناب نمايد . و جايز است کندن لباس دوخته شده او را و آنچه که در حکم آنست ـ تا رسيدن به (( فخ )) تأخير بيندازد ، اگر راهش از آن طرف باشد و او را ملزم نمايد به انجام اعمالى که قدرت بر انجام آن دارد ، و آنچه نمى تواند خود به نيابت از او به جا آورد ، و او را دور خانه خدا طواف داده و بين صفا و مروه سعى دهد و در عرفات و مشعر نيز وقوفش دهد ، و در صورت توانائى طفل ، او را وادار به رمى کند والا خود به جاى او رمى کند ، و همچنين نماز طواف ، و سر او را بتراشد ، و همچنين است باقى اعمال .

مسأله 9 : ولى طفل غير مميّز ميتواند او را محرم نمايد ، هر چند خودش محرم نباشد .

مسأله 10 : اظهر آنست که ولى طفل غير مميزى که مستحب است او را حج دهد ، کسى است که حق حضانت و سرپرستى او را دارد ، چه پدر و مادر او باشند ، و چه غير آنها ، بنابر تفصيلى که در کتاب نکاح ذکر شده است .

مسأله 11 : آنچه مازاد بر نفقه ( هزينه ) زندگى عادى بچه در حج بر او صرف ميشود ، بايد ولىّ آن را پرداخت نمايد ، مگر اينکه حفظ و نگهدارى بچه متوقف بر بسفر بردن او باشد ، يا سفر بمصلحت او باشد ، که در اين صورت جايز است از مال خود بچه براى اصل سفرش خرج کند نه براى حج دادن او ، در صورتيکه بيش از نفقه اصل سفرش باشد .

مسأله 12 : پول قربانى بچه غير مميّز بر ولى او است ، و همچنين کفّاره شکار او ، و اما کفاراتى که با به جا آوردن عمدى موجباتشان واجب مى شوند ، ظاهر اين است که با صدور موجباتشان از بچه هر چند مميّز باشد ، واجب نمى شود ، نه بر ولىّ و نه در مال بچه .

شرط دوّم : عقل

پس بر ديوانه هر چند ادوارى باشد حج واجب نيست . بلى اگر ديوانگيش ادوارى باشد ، و زمان سلامتيش کافى براى انجام مناسک حج و تهيه مقدماتش باشد ، و مستطيع هم باشد ، حج بر او واجب است هر چند در سائر اوقات ديوانه باشد . همچنان که اگر بداند زمان ديوانگيش هميشه مصادف با ايام حج است ، واجب است در زمان سلامتيش نائب بگيرد که از طرف حج را در ايام آن انجام دهد .

شرط سوم : آزادى .

شرط چهارم : استطاعت .

و در آن چند چيز معتبر است :

اول : سعه وقت ، به اين معنى که وقت کافى براى رفتن به اماکن مقدسه و به جا آوردن اعمال واجب در آن جاها را داشته باشد ، بنابر اين اگر به دست آمدن مال يا فراهم شدن سائر شرائط وقتى باشد که براى رفتن بآن اماکن و انجام مناسک حج کافى نباشد ، يا کافى باشد ولى با مشقت زيادى که عاده تحمّل نشود ، حج واجب نخواهد بود . و در چنينى صورتى حکم وجوب حفظ مال تا سال بعد از آنچه درمسأله ( 39 ) خواهد آمد معلوم خواهد شد .

دوم : صحّت بدن و توانائى آن ، پس اگر نتواند ـ به علت مرض يا پيرى ـ بامکان مقدسه سفر نمايد ، يا بتواند ولى نتواند در آنجا بمقدار انجام مناسک بماند به علت شدن گرما مثلاً ، و يا ماندن در آنجا بان مقدار ، موجب مشقت و زحمت زيادى باشد که قابل تحمل نباشد عاده ، مباشرت حج بر شخص ، واجب نيست ، ولى واجب است که نائب بگيرد بتفصيل که درمسأله ( 63 ) خواهد آمد .

سوم : باز بدون راه و امنيت آن ، بدين معنى که در راه مانعى وجود نداشته باشد که مانع از رسيدن به ميقات يا اماکن مقدسه باشد ، و همچنين خطرى بر جان يا مال يا ناموسش نباشد ، و در غير اينصورت حج واجب نخواهد بود . اين حکم رفتن است ، و اما برگشتن در آن تفصيلى است نظير آن تفصيل که در حکم هزينه برگشتن درمسأله ( 22 ) خواهد آمد .

و اگر پس از محرم شدن مانعى عارض شود که مانع از رسيدن باماکن مقدسه باشد ، مثل مرض و يا دشمن و مانند آن ، براى آن احکام مخصوصى است که در بحث مصدود و محصور خواهد آمد انشاء الله تعالى .

مسأله 13 : اگر براى حج دو راه باشد يکى دورتر و مأمون از خطر ، وديگرى نزديکتر و غير مأمون از خطر ، وجوب حج ساقط نمى شود ، بلکه واجب است از راه بى خطر برود هر چند دورتر باشد . بلى اگر مسافرت از راه دورتر مستلزم دور زدن در شهرهاى زيادى باشد بنحوى که عرفاً صدق نکند که راه باز و مأمون از خطر دارد ، حج بر او واجب نخواهد بود .

مسأله 14 : اگر در شهر خود مالى داشته باشد که با حج رفتن تلف شود ، و تلف آن نسبت بحال شخص ، ضرر زيادى داشته باشد ، حج بر او واجب نخواهد بود .

و اگر انجام حج مستلزم ترک واجبى اهّم از حج يا مساوى آن باشد ، لازمست حج را ترک نمايد و واجب اهّم را انجام دهد در صورت اوّل ، و مخيّر بين آنها خواهد بود در صورت دوّم ، و همچنين است اگر انجام آن مستلزم فعل حرامى باشد که ترک آن اهّم از حج يا مساوى با آن باشد .

مسأله 15 : هرگاه با اين که حجش مستلزم ترک واجب اهم يا به جا آوردن فعل حرامى که ترک آن اهّم از حج باشد ، به حج رود ، در اين صورت هر چند از جهت ترک واجب يا فعل حرام معصيت کرده ، ولى ظاهر اين است که حجش مجزى از حجة الاسلام خواهد بود ، البته اگر شرايط ديگر را دارا باشد ، و فرقى نيست بين کسى که حج از سالها قبل بر ذمه اش مستقر بوده و کسى که اولين سال استطاعتش باشد .

مسأله 16 : هر گاه در راه حج دشمنى باشد که دفع او جز به پرداخت مال به او ممکن نباشد . پس اگر پرداخت آن نسبت بحال شخص ضرر زيادى داشته باشد ، واجب نخواهد بود و وجوب حج ساقط ميشود ، والاً واجب خواهد بود .

بلى پول جهت جلب رضاى او تا آنکه راه را باز کند واجب نيست .

مسأله 17 : هر گاه راه حج منحصر به دريا باشد مثلاً و احتمال عقلائى دهد که سفر از آن راه ، موجب غرق يا بيمارى و مانند آن شود ، يا آنکه سفر مذکور موجب ترس و نگرانى شود به طورى که تحمل آن برايش مشکل باشد ، و علاج آن برايش ميسر نباشد ، در اينصورت وجوب حج ساقط ميشود ، ولى اگر حج نمود ، بنابر اظهر حجش صحيح خواهد بود .

چهارم : نفقه ، يعنى هزينه ، و به آن زاد و راحله نيز گفته ميشود ، و معنى زاد داشتن و توشه و راه است از خوردنى و آشاميدنى و غير آنها از ضروريات آن سفر ، و معنى راحله وسيله سوارى است که با آن راه را بپيمايد ، و لازم است زاد و راحله لايق به حال شخص باشد ، و لازم نيست ، عين زاد و راحله لايق به حال شخص باشد ، و لازم نيست عين زاد و راحله را داشته باشد ، بلکه کفايت مى کند که مالى داشته باشد که با آن بتواند آنها را تهيه نمايد . خواه آن مال اسکناس يا چيز ديگرى باشد .

مسأله 18 : شرط داشتن راحله با وسيله سوارى مختص به صورت احتياج به آن است ، اما در غير اين صورت مانند اين که بدون مشقت قدرت پياده روى داشته باشد ، و پياده روى هم منافى شرف و آبرويش نباشد داشتن راحله شرط نيست .

مسأله 19 : ميزان و معيار در زاد و راحله وجود فعلى آنهاست ، پس بر کسى که مى تواند آنها را با کار و کاسبىو مانند آن تحصيل نمايد حج واجب نيست ، و فرقى نيست در اشتراط راحله ـ در صورت احتياج به آن ـ بين کسى که فاصله اش تا اماکن مقدسه زياد و يا کم باشد .

مسأله 20 : استطاعتى که در وجوب حج معتبر است ، استطاعت از جايى است که در آنست ، نه از شهر و وطنش ، پسر هر گاه مکلف براى تجارت يا غير آن به شهر ديگرى رفت که در آنجا داراى زاد و راحله يا قيمت آنها از قبيل اسکناس و غيره باشد ، به طورى که بتواند با آن حج نمايد ، حج بر او واجب خواهد بود ، هر چند اگر در شهر خود مى بود مستطيع نبود .

مسأله 21 : اگر ملکف ملک داشته باشد ، و به قيمت خودر فروش نرود ، و چنانچه بخواهد حج نمايد بايد به کمتر از قيمت بفروشد ، واجب است که بفروشد اگرچه از قيمتش بسيار کمتر باشد ، مگر اينکه که باعث ضرر کلى شود که در اين صورت فروشش واجب نيست . و اما اگر هزينه و مخارج حج بالا برود . و مثلاً کرايه ماشين در سال استطاعت گرانتر از سال بعد باشد ، تأخير انداختن آن تا سال بعد به اين خاطر جايز نيست ، زيرا که در مسائل گذشته بيان نموديم که مستطيع در همان سال استطاعت بايد به حج برود .

مسأله 22 : داشتن هزينه بازگشت به وطن هنگامى معتبر است که مکلف قصد بازگشت به وطن خود داشته باشد ، اما اگر نخواسته باشد برگردد و به خواهد در جاى ديگرى غير از وطن خود ساکن شود ، بايد هزينه رفتن به آن جا را داشته باشد و دارا بودن هزينه بازگشت به وطن لازم نيست .

بلى اگر رفتن به آن جايى که مى خواهد در آن جا ساکن شود هزينه بيشتر از هزينه بازگشت به وطن داشته باشد ، در اين صورت داشتن هزينه تا آن جا شرط نيست ، بلکه داشتن هزينه بازگشت به وطن در وجوب حج کافى است ، مگر اينکه ناچار باشد در آن شهر ساکن شود ، که در اين صورت بايد هزينه رفتن تا آن شهر را داشته باشد .

پنجم : رجوع به کفايت ، يعنى اين که اگر حج برود پس از بازگشت بتواند ـ فعلاً يا قوه ـ هزينه زندگى خود و عائله اش را تأمين نمايد ، به نحوى که احتياج به کمک گرفتن از ديگران نباشد ، و در حرج و مشقت هم قرار نگيرد .

و بتعبير واضح : بايد حال مکلّف طورى باشد که ترس از فقر و تنگدستى خود و عائله اش ـ به علت رفتن به حج ، و يا مصرف نمودن پولى که دارد در راه آن ـ نداشته باشد .

بنابر اين کسى که وقت در آمدش در ايام حج ، باشد به طورى که اگر به حج برود در آمد نداشته باشد ، و نتواند هزينه زندگيش را در بقيه روزهاى سال يا بعضى از آنها تأمين نمايد ، حج بر او واجب نيست .

همچنين که اگر کسى مقدارى مال داشته باشد که وافى به مصارف حج باشد ، ولى مال مذکور وسيله کسب و امرار معاش خود و عائله اش باشد ، و قدرت امرار معاش از راه ديگرى که مناسب شأنش باشد نداشته باشد ، حج بر او واجب نيست .

از آنچه ذکر شد معلوم مى شود که جهت انجام حج واجب نيست اموالى که در ضروريات زندگى به آنها نياز دارد بفروشد ، و همچنين است اموالى که به آنها نياز دارد ، بمقدارى که مناسب شأنش باشد ـ از نظر کميت و کيفيت ـ نه بيش از آن .

پس واجب نيست خانه مسکونى ، و لباسهائى که براى زينت دارد ، و لوازم منزل را ـ در صورتى که اموال مذکوره مناسب شأنش باشد ـ بفروشد ، و همچنين واجب نيست ابزارهاى کار خود را که به وسيله آنها امرار معاش ميکند بفروشد ، و مانند آن همچون کتابهائى که براى تحصيل اهل علم لازم است .

و خلاصه : اينکه اگر کسى بيش از مقدارى که به آن احتياج دارد در زندگيش مالى نداشته باشد ، و مصرف نمودن آن در حج موجب عسر و حرج براى او باشد ، مستطيع نخواهد بود .

بلى اگر اموالى که ذکر شده مانند لباسهاى زينت و کتاب و غير آنها بيش از اندازه نيازش باشد ، بمقدارى که وافى به مصارف حج شد ، يا اگر وافى هم نباشد مال ديگرى داشته باشد که با ضميمه نمودن آن وافى ميشود ، در چنين صورتى مستطيع ميباشد و حج بر او واجب است

اگرچه مستلزم فروش اموال زائده ذکر شده و صرف آنها در حج باشد .

بلکه کسى که داراى منزلى است که مثلاً دويست هزار تومان مى ارزد ، و مى تواند آن را فروخته و منزل ديگرى را به کمتر از آن خريدارى نموده ، و بدون مشقت در آن زندگى کند ، و تفاوت دو قيمت وافى بهزينه حج و هزينه زندگى زن و بچه وى باشد ، لازم است اين عمل را انجام داده و به حج برود .

بلکه لازمست اين را انجام دهد حتى اگر تفاوت دو قيمت وافى به هزينه حج نباشد ، ولى مال ديگرى داشته باشد که با ضميمه نمودن آن به تفاوت دو قيمت هزينه حج تأمين شود .

مسأله 23 : هر گاه انسان مالى داشته که به جهت احتياج به آن فروشش براى حج واجب نبوده ، ولى بعداً از آن مستغنى شد ، رفتن به حج بر او واحب است اگر چه به وسيله فروختن آن مال و مصرف نمودن آن در هزينه حج باشد . مثلاً خانمى که دارى زينت و زيورى بوده که محل حاجتش بوده ، و فعلاً به علت پيرى يا به علت ديگر مورد حاجتش نيست ، رفتنش به حج واجب است اگر چه به وسيله فروختن آن و مصرف نمودن قيمتش در راه حج باشد .

مسأله 24 : هر گاه انسان منزل ملکى داشته باشد و منزل ديگرى نيز در دستش باشد که بتواند ـ شرعاً ـ در آن زندگى نمايد ، مانند منزل وقفى که منطبق بر او باشد .

و زندگى در آن موجب حرج و مشقتى براى او نباشد ، و در معرض کوتاه شدن دستش از آن نباشد ، در اين صورت حج بر او واجب است اگر چه به وسيله فروختن منزلى ملکى خود و مصرف نمودن قيمت آن در هزينه حج باشد ، ولى بشرط اينکه قيمت آن وافى به مخارج حج اگر چه با ضميمه نمودن مقدار ديگرى از پولهاى که دارد به آن باشد . و اين حکم نسبت به کتابهاى علمى و ساير وسائلى که به آنها در زندگيش نياز دارد نيز جارى است .

مسأله 25 : هر گاه کسى مقدارى پول داشته باشد که کفاف هزينه حج را ميدهد ، ولى احتياج به ازدواج ، يا خريد منزل براى خود ، يا وسائل ديگرى دارد ، در صورتى که صرف آن پول در راه حج موجب حرج و مشقت در زندگيش باشد حج بر او واجب نيست ، و چنانچه موجب حرج نباشد واجب است .

مسأله 26 : اگر انسان مالک دين و طلبى باشد در ذمه ديگرى ، و براى تأمين کل و يا بعض هزينه حج به آن نياز داشته باشد ، در صورتهاى ذيل حج بر او واجب است اگر چه تأمين هزينه آن بوسيله مطالبه دين و طلبش و مصرف نمودن آن در هزينه حج باشد .

( 1 ) طلبى که وقتش رسيده و بدهکار حاضر براى پرداخت باشد .

( 2 ) طلبى که وقتش رسيده و بدهکار بد حساب و حاضر براى پرداخت نباشد ، ولى اجبار او بر پرداخت ـ اگر چه به وسيله مراجعه بدادگاهاى دولتى ـ ممکن باشد .

( 3 ) طلبى که وقتش رسيده و بدهکار منکر طلب باشد ، ولى اثبات آن و وصول آن از راه تقاص ممکن باشد .

( 4 ) طلبى که وقتش نرسيده باشد ولى بدهکار با رغبت خود قبل از وقت آن را پرداخت نمايد . و امّا اگر پرداخت او متوقف بر مطالبه طلبکار باشد ، با فرض اين که تأجيل در پرداخت بصلاح بدهکار باشد چنانکه غالباً هم همينطور است ـ حج بر او واجب نيست .

و اما در صورتهاى ذيل اگر فروختن مقدار طلب به کمتر از آن ممکن باشد ، بدون اينکه موجب وارد آمدن ضرر کلى بر طلبکار شود ، و بشرط اين که مبلغ بدست آمده از فروش آن وافى به هزينه حج باشد اگر چه با ضميمه نمودن مقدار ديگرى از پولهايى که دارد حج بر او واجب است ، ولى اگر حتى يکى از اين شرائط که ذکر شد محقق نباشد حج بر او واجب نيست.

( 1 ) طلبى که وقتش رسيده ولى بدهکار قدرت پرداخت نداشته باشد .

( 2 ) طلبى که وقتش رسيده ولى بدهکار بد حساب و حاضر براى پرداخت نباشد ، و اجبار او بر پرداخت هم ناممکن ، يا موجب مشقت و ناراحتى براى طلبکار باشد .

( 3 ) طلبى که وقتش رسيده و بدهکار منکر طلب باشد ، و اثبات يا وصول آن از راه تقاص ناممکن يا موجب مشقت و ناراحتى براى طلبکار باشد .

( 4 ) طلبى که وقتش نرسيده ، و به تأخير انداختن پرداخت تا وقت مقّرر بصلاح حال بدهکار باشد ، و بدهکار آن را قبل از موعد پرداخت ننمايد .

مسأله 27 : هر صاحب صنعتى مانند آهنگر و بنّا و نجّار و مانند اينها از کسانى که در آمدشان کفاف مخارج خود و عائله شان را مى دهد . در صورتى که از بابت ارث يا غير آن مالى به دست آورند که جوابگوى مخارج حج و عائله شان در مدت سفرشان باشد ، حج بر آنها واجب است .

مسأله 28 : کسى که از وجوه شرعيه مانند خمس و زکاة و امثال اينها زندگى خود را دارد مى کند ، و بر حسب عادت مخارجش بدون مشقت مصمون و حتماً به او ميرسد ، در صورتى که داراى مقدارى پول گردد که وافى به هزينه حج و مخارج عيالش باشد ، بعيد نيست حج بر او واجب باشد .

و همچنين است کسى که شخص ديگرى در تمام مدت زندگى او مخارجش متکفل باشد ، و همچنين کسى که اگر آنچه دارد در راه حج صرف کند زندگى بعد از حجش با قبل از آن تفاوتى نکند .

مسأله 29 : اگر انسان مالک مالى باشد که وافى به هزينه حج باشد ، ولى ملکيت آن مال متزلزل باشد ، ظاهر اين است که حج بر او واجب است ، در صورتى که قادر بر از بين بردن حق فسخ کسى که مار از او به انسان منتقل شده باشد ، خواه بوسيله انجام يک تصّرف ناقلى در آن مال باشد و خواه بوسيله يک تصّرف تغيير دهنده مال همچنان که در موارد هبه و بخشش که قابل برگشت باشد چنين است . ولى اگر قادر بر از بين بردن حق مذکور نباشد ، حصول استطاعت مشروط بعدم فسخ آن شخص خواهد بود ، پس اگر فسخ نمود قبل از تمام شدن اعمال حج و يا بعد از آن کشف ميشود که انسان از اوّل مستطيع نبوده ، و ظاهر اينست که در مثل چنين ملکيت متزلزله اى خروج براى حج واجب نخواهد بود ، مگر اينکه براى انسان وثوق حاصل شود که فسخ عارض نخواهد شد ، و محض احتمال عدم عروض فسخ کافى نيست .

مسأله 30 : بر مستطيع لازم نيست که حتماً از مال خود به حج برود ، پس هرگاه بدون صرف مال يا به مال شخص ديگرى اگر چه از او غصب نموده باشد حج کند کافى است . بلى اگر جامه هاى ساتر او در طواف و يا نماز طواف غصبى باشد ، احتياط آن است که به آن اکتفاء ننمايد . و اگر پول قربانى اش غصبى باشد حجش صحيح نيست ، مگر اينکه آن را به قيمتى در ذمه خود بخرد ولى قيمت آنرا از پول غصبى پرداخت کند که در اين صورت حجش صحيح است .

مسأله 31 : تحصيل استطاعت به کسب يا غير آن واجب نيست ، پس هرگاه کسى مالى به انسان هبه کند ـ به نحو هبه مطلقه ـ که در صورت قبول آن مستطيع خواهد شود قبولش لازم نيست ، و همچين است اگر کسى از او بخواهد که خود را با اجرتى که او را مستطيع مى نمايد براى خدمت اجير کند ، هر چند آن خدمت هم لايق بحالش باشد . بلى اگر خود را اجير خدمت در راه حج نمود و بدان مستطيع شد ، حج بر او واجب است .

مسأله 32 : اگر کسى خود را اجير نيابت حج کند ، و با پول نيابت مستطيع شود ، در صورتى که حج نيابى مقّيد به همان سال باشد حج نبابى را بايد مقدم بدارد ، و چنانچه استطاعتش تا سال بعد باقى بماند ، حج بر او واجب است ، و چنانچه باقى نماند ، واجب نيست ، و امّا اگر حج نيابى مقيد به همان سال نباشد ، بايد حج خود را مقّدم بدارد ، مگر اينکه براى او وثوق حاصل شود که در سالهاى آينده حج را انجام خواهد داد ، که در اين صورت واجب نيست حج خود را مقدّم بدارد .

مسأله 33 : هرگاه کسى مالى را قرض کند که وافى به مخارج حج باشد ، حج بر او واجب نخواهد شد ، اگر چه قدرت پرداخت قرض آن قدر دور باشد که اصلاً عقلاء به آن توجه نکنند ، که در اين صورت حج بر او واجب خواهد شد .

مسأله 34 : اگر انسان مال وافى به هزينه حج را داشته ، و به همان مقدار هم مقروض باشد ، بنابر اظهر حج بر او واجب نخواهد بود ، و همچنين اگر کمتر از آن مقدار مقروض باشد ، به طورى که اگر مقدارى قرض برداشته شود باقيمانده آن وافى به هزينه حج نباشد ، که در اين صورت هم حج بر او واجب نخواهد بود ، و فرقى نيست بين اين که وقت پرداخت بدهى رسيده باشد يا نه ، مگر اينکه آن قدر وقت پرداخت دور باشد که اصلاً عقلاء به آن توجه نکنند ، مانند پنجاه سال ، و همچنين فرقى نيست بين اينکه اوّل قرض گرفته باشد و بعداً آن مال را بدست آورد يا عکس آن باشد ، در صورتى که تقصيرى از او در مقروض شدنش بعد از بدست آوردن آن مال سر نزده باشد .

مسأله 35 : هر گاه انسان خمس يا زکات بدهکار باشد ، و اموالى داشته باشد که اگر خمس يا زکات را بدهد و حج بر او واجب نخواهد بود ، و فرقى نيست بين آنکه خمس يا زکات در عيش مالش باشد يا در ذمه اش .

مسأله 36 : کسى که حج بر او واجب شده ، و خمس يا زکات ياحقوق واجب ديگر بدهکاراست ، لازم است آنها را بدهد ، و تأخير در پرداخت آنها به خاطر سفر حج جايز نيست ، و هر گاه ساتر او در طواف يا نماز طواف ، يا پول قربانى اش از مالى باشد که خمس يا مانند آن از حقوق شرعيه واجبه به آن تعلق گرفته ، حکم حکم مغضوب است که درمسأله ( 30 ) گذشت.

مسأله 37 : هر گاه انسان مالى داشته باشد ، و نداند که کفاف مخارج حج را مى دهد يا نه ، بنابر احتياط واجب است فحص و تحقيق کند .

مسأله 38 : هر گاه انسان مالى دارد که در دسترش نيست ، و به تنهايى يا با مالى که در دسترسش است کفاف مخارج حج را مى دهد ، پس اگر نتواند در آن مال تصرّف کند ، هر چند با وکالت دادن به کسى براى فروشش در جاى خودش باشد ، حج بر او واجب نيست ، و چنانچه بتواند واجب است .

مسأله 39 : هرگاه انسان مالک مالى شود که کفاف هزينه حج را بدهد ، و قدرت رفتن به حج در روزهاى آن را داشته باشد ، حج بر او واجب است پس اگر در آن مال تصرفى کند که از استطاعت خارج شود و نتواند تدارک کند ، و براى او مشخص شده باشد که قدرت رفتن به حج در روزهاى آن را داشته است ، بنابر اظهر حج در ذمه او مستقر است ، ولى اگر قدرت رفتن براى او مشخص نشده باشد ، حج در ذمه او مستقر نيست ، و در صورتى که براى او مشخص شده باشد ، اگر در آن مال تصرفى کرد که از استطاعت خارج شد ، مانند آنکه آنرا به کمتر از قيمت واقعى فروخت و يا اينکه آنرا بدون عوض بخشيد ، تصرّف مذکور صحيح است ، اگر چه در از بين بردن استطاعت خود گناهکار است ، در صورتى که قدرت رفتن به حج هر چند با سختى و مشقت نداشته باشد .

مسأله 40 : ظاهر اين است که مالک بودن زاد و راحله معتبر نيست ، پس هر گاه نزد انسان مالى باشد که به او اجازه تصرف در آن را داده باشند حج بر او واجب است ، البته در صورتى که کفاف مخارج حج را بدهد و شرايط ديگر را نيز دارا باشد ، بلى خروج براى حج تنها در صورتى واجب است که اجازه ذکر شده قابل برگشت ـ شرعاًَ ـ براى صاحب اجازه نباشد ، و يا اطمينان داشته باشد که بر نخواهد گشت .

مسأله 41 : همچنان که در وجوب حج داشتن توشه و وسيله سوارى و مخارج حج در هنگام رفتن شرط است داشتن آنها تا فارغ شدن از انجام اعمال نيز شرط است ، پس اگر توشه و يا وسيله سوارى قبل از سفر يا در حين سفر تلف شد ، حج بر او واجب نيست ، و از اين تلف معلوم مى شود که از اوّل استطاعت نداشته است ، همچنين است هر گاه بدهى قهرى پيدا کند ، مثل اينکه از روى خطا مال کسى را تلف کند و ضامن شود براى براى صاحب مال بدل آنرا ، بلى تلف کردن عمدى وجوب حج را از بين نمى برد ، بلکه حج بر او مستقر است ، و لازم است حج را هر چند به سختى باشد به جا آورد . و امّا اگر در حين انجام اعمال ، يا بعد از اتمام آنها هزينه بازگشتش به وطن تلف شود ، يا مالى که در شهر خود براى زندگى جا گذاشته تلف شود ، اين تلف کشف نميکند از اينکه از اوّل مستطيع نبوده ، بلکه در اين صورت حجش کافى است ، و بعد از آن حجى بر او واجب نيست .

مسأله 42 : اگر انسان مالى داشته باشد که به مقدار مصارف حج باشد ، ولى جاهل به آن يا غافل بوده ، و يا جاهل به وجوب حج يا غافل بوده ، و بعد از اين که مال تلف شد و استطاعتش از بين رفت ، دانست و يا يادش آمد ، پس اگر در جهل و غفلتى که ذکر شد مقصّر نباشد و معذور باشد حج بر او مستقر نيست ، و اگر مقصّر نباشد ، و در هنگام داشتن مال بقيه شرائط وجوب را داشته است ، ظاهر اين است که حج بر ذمه وى مستقر است .

مسأله 43 : همچنان که استطاعت به داشتن زاد و راحله محقق مى شود ، به بذل و دادن کسى خود زاد و راحله يا قيمت آنها را از نيز محقق مى شود ، و فرقى نيست در آنچه ذکر شد بين آنکه دهنده يک نفر يا چند نفر باشد ، پس اگر کسى پيشنهاد به عهده گرفتن مخارج حج او را بدهد ، و ملتزم به زاد و راحله و مخارج زندگى عائله او بشود ، و اطمينان به باقى ماندن باذل بر تعهدش داشته باشد ، حج بر او واجب مى شود ، و همچنين اگر به او مالى داده شود که در حج صرف نمايد و آن مال کفاف هزينه حج و زندگى عائله وى را بدهد ، و فرقى در آنچه ذکر شد بين اباحه ( در اختيار گذاشتن ) و تمليک نيست .

بلى در اباحه اى که براى اباحه کننده آن قابل برگشت باشد شرعاً و تمليک متزلزل ـ يعنى تمليکى که از طرف مقابل قابل فسخ باشد شرعاً ـ همان حکمى که درمسأله ( 29 ، 40 ) ذکر شده جارى ميشود .

و اگر مقدارى از هزينه حج را داشته باشد و باقيمانده اش را کسى به او بذل کند ، حج بر او واجب است ، و امّا اگر کسى هزينه رفتن را فقط به او بذل کند ، و هزينه برگشتن را نداشته باشد ، حج بر او واجب نيست ، بنابر تفصيلى که درمسأله (22) گذشت . و همچنين اگر نفقه و مخارج عيالش را تا برگشتن ندهند ، مگر اين که خودش آنرا داشته باشد ، يا اينکه حتى در صورت نرفتن به حج قدرت تأمين آنرا نداشته باشد ، يا انيکه به علت ترک عيال بدون نفقه و مخارج ، در حرج و مشقت قرار نگيرد ، و عيالش هم واجب النفقه بر او نباشد .

مسأله 44 : هر گاه شخصى براى شخص ديگرى مالى وصيت کند که با آن حج نمايد ، در صورتى که آن مال به مقدار هزينه حج و خرج زندگى عائله وى باشد ـ بنابر تفصيلى که درمسأله قبل گذشت ـ پس از مردن ، حج بر شخصى که وصيت براى او شده واجب مى شود . و همچنين اگر شخصى مالى را براى حج وقف يا نذر يا وصيت نمايد ، و متولى وقف يا نذر کننده يا وصى آن مال را به انسان بذل نمايد حج بر او واجب خواهد بود .

مسأله 45 : رجوع به کفايت ـ به معنايى که در شرط پنجم بيان شد ـ در استطاعت بذلى شرط نيست . بلى اگر در آمدش در خصوص روزهاى حج باشد و با در آمد آن در بقيه روزهاى سال يا بعضى از آنها زندگى ميکند ، به طورى که اگر به حج برود قدرت تأمين هزينه زندگى در بقيه يا بعضى از روزهاى سال نداشته باشد . در اين صورت حج بر او واجب نخواهد بود . مگر اينکه مخارج زندگيش را در بقيه روزهاى سال هم بدهند که در اين صورت واجب خواهد بود . و اگر مالى داشته باشد که وافى به هزينه حج نباشد ولى کسرى آنرا به او بذل کنند ، اظهر اين است که اگر رجوع به کفايت را ـ به معنائى که گذشت ـ داشته باشد حج بر او واجب ميشود ، و اگر نداشته باشد واجب نمى شود .

مسأله 46 : اگر شخصى مالى به انسان ببخشد که يا آن به حج برود ، واجب است قبول کند ، و اگر بخشنده اختيار را به انسان بدهد ، و بگويد مى خواهى با اين مال به حج برو و مى خواهى به حج نروى ، و يا مالى را ببخشد و نامى از حج نبرد ـ در هيچ يک از دو صورت گذشته ـ قبولش واجب نيست .

مسأله 47 : در استطاعت بذلى دين و بدهکارى مانع از استطاعت نيست ، بلى اگر رفتن به حج مانع از پرداخت بدهى در وقت خودش باشد ، حال چه وقت آن رسيده باشد يا نه ، حج واجب نخواهد شد .

مسأله 48 : هر گاه مالى به جماعتى بدهند که يکى از آنها به حج برود ، پس اگر يکى سبقت و پيشدستى نموده و مال را برداشت حج بر او واجب و تکليف از ديگران ساقط مى شود ، و اگر هيچ کدام بر نداشتند با اين که هر يک از آنها مى توانست بردارد . ظاهر اينست که حج بر هيچ يک مستقر نمى شود .

مسأله 49 : با دادن پولى به شخصى ، جز حجى که وظيفه آن شخص است در صورت استطاعت حج ديگرى واجب نمى شود ، پس اگر وظيفه آن شخص حج تمتع بوده و حج قران يا افراد ( معناى اين دو بعداً بيان خواهد شد ) به داده شود بر او واجب نيست که قبول کند ، و بالعکس يعنى کسى که وظيفه اش حج قران يا افراد است اگر حج تمتع به او بذل شود قبولش واجب نيست ، و همچنين قبول واجب نيست بر کسى که حجة الاسلام را به جا آورد باشد . و اما کسى که حجة الاسلام بر ذمه وى آمده يعنى مستطيع شده و حج نرفتن و تمکن مالى ندارد در صورتى که به او داده شود ، و قدرت بر رفتن به حج جز از اين راه نداشته باشد ، قبولش واجب است ، و همچنين کسى که حج بر او به نذر يا شبه آن واجب شده و تمکن ندارد ، در صورت بذل مال بايد قبول کند .

مسأله 50 : هر گاه به کسى مالى داده شود که با آن حج نمايد و آن مال در بين راه تلف شود ، وجوب حج از او ساقط مى شود . بلى اگر متمکن از ادامه سفر از مال خود باشد مانند آن که از همان جاى تلف مستطيع باشد ، واجب است ادامه بدهد و حج را به جا آورد ، و اين حج مجزى از وجوب حج مشروط به رجوع به کفايت است ، به اين معنى که اگر اين شخص پول خود را در راه حج صرف نمايد پس از بازگشت در اداره زندگى خود و عائله اش در نخواهد ماند ، ولى اگر بداند که در خواهد ماند ، ادامه سفر بر او واجب نخواهد بود .

مسأله 51 : اگر شخصى ديگرى را وکيل کند که براى او پولى قرض کرده و با آن به حج برود که بعداً خودش قرض را بپيردازد ، واجب نيست قرض نمايد ، بلى اگر قرض براى او نمود ، حج بر او واجب مى شود .

مسأله 52 : ظاهر اين است که قيمت قربانى نيز بر دهنده مال است ، و اگر شخصى مصارف حج را داد و قيمت قربانى را نداد ، در وجوب حج بر گيرنده در اين صورت اشکال است ، مگر در صورتى که خود توانائى خريد آن را از مال خود داشته باشد . بلى اگر پرداخت قيمت قربانى موجب حرج و مشقت باشد قبول بر او واجب نخواهد بود . و اما کفارات ، ظاهر اين است که بر گيرنده واجب باشد ، نه بر دهنده .

مسأله 53 : حج بذلى ـ يعنى حجى که انسان با پول ديگرى که به او بخشيده به جا آورد ـ کفايت از حجة الاسلام مى کند ، و اگر گيرنده پس از اين حج خودش مستطيع شد ديگر حجى بر او واجب نخواهد شد .

مسأله 54 : بخشنده مال مى تواند او بخشش خود رجوع کند ، خواه قبل از آنکه گيرنده داخل احرام شود يا بعد از آن ، ولى اگر بعد از دخول در احرام رجوع کند ، بنابر اظهر بر گيرنده واجب است حج را تا آخر به جا آورد اگر چه مستطيع نباشد فعلاً ، ولى بشرط اين که اتمام آن موجب حرج و مشقتى براى او نشود ، و بخشنده ضامن است ، که آنچه او براى اتمام حج و برگشتن خرج نموده بدهد . و چنانچه بخشنده در بين راه رجوع نمود ، بايد هزينه بازگشت گيرنده را بدهد .

مسأله 55 : هرگاه به کسى از سهم سبيل الله زکات داده شود که در راه حج صرف نمايد ، و در آن مصلحت عامه باشد و حاکم شرع هم بنابر احتياط واجب اجازه آنرا بدهد ، حج بر او واجب ميشود ، ولى اگر از سهم سادات خمس يا سهم فقر ازکات داده شود ، و شرط شود که در راه حج صرف نمايد ، چنين شرطى صحيح نيست ، و استطاعت بذلى به آن حاصل نمى شود .

مسأله 56 : چنانچه به انسان مالى داده شد ، و با آن حج نمود ، و بعداً معلوم شد که آن مال غصبى بوده ، اين حج مجزى از حجة الاسلام نيست ، و مالک آن مال حق دارد به دهنده يا گيرنده رجوع نمايد ، لکن اگر به گيرنده رجوع کرد ، گيرنده مى تواند به دهنده رجوع کند اگر غصب بودن را نمى دانسته ، و چنانچه مى دانسته و با آن به حج رفته حق رجوع به دهنده را ندارد .

مسأله 57 : اگر کسى مستطيع نباشد و حج مستحبى براى خود انجام دهد ، يا به جاى ديگرى تبرعاً يا به اجازه حج نموده ، حجش کفايت از حجة الاسلام نمى کند ، پس در صورتى که بعداً مستطيع شود بايد حج را به جا آورد .

مسأله 58 : چنانچه کسى به اعتقاد اين که مستطيع نيست به عنوان استحباب به حج رفت ، و قصد اطاعت امرى که فعلاً متوجه او است را نمود ، و بعداً معلوم شد مستطيع بوده ، حجش کفايت مى کند ، و حج ديگرى بر او واجب نيست .

مسأله 59 : در صورتى که زن مستطيع شود مى تواند بدون اذن شوهر حج نمايد واذن او شرط نيست ، و همچنين شوهر ، نمى تواند زن خود را از حجابهاى واجب ديگر منع نمايد ، بلى مى تواند در صورتى که وقت وسعت دارد او را نگذارد با اولين قافله حرکت کند . و زنى که از شوهر خود طلاق گرفته ، و طلاقش رجعى است ، و عدّه او تمام نشده ، مانند زن شوهر دار است .

مسأله 60 : در وجوب حج بر زن داشتن محرم شرط نيست ، در صورتى که مأمون بر نفس خود باشد ، و اگر نباشد و بر خود بترسد ، لازم است کسى به همراه خود داشته باشد که با بودن او بر نفس خود مأمون باشد ، هر چند که به اجرت باشد ، البته در صورتى که متمکن از اجرت دادن باشد ، والّا حج بر او واجب نخواهد بود .

مسأله 61 : کسى که نذر کرده است هر ساله روز عرفه حضرت سيد الشهداء ( عليه السلام ) را در کربلا زيارت کند ـ مثلاً ـ و بعد از اين نذر مستطيع شود ، نذرش منحل و حج بر او واجب مى شود ، و همچنين است هر نذرى که ومزاحم حج باشد .

مسأله 62 : شخص مستطيع در صورتى که توانايى حج را داشته باشد ، بايد شخصاً به حج برود ، و حج شخص ديگرى از طرف او تبرعاً يا با اجرت کفايت نمى کند .

مسأله 63 : کسى که حج بر ذمه وى مستقر شده ، و شخصاً نتواند به علت بيمارى يا پيرى يا مانعى ديگر حج را به جا آورد ، يا حج نمودن برايش مشقت و حرج داشته ، و اميد اين که بعداً بتواند حج نمايت بدون مشقت و حرج نيز نداشته باشد ، در اين صورت واجب است براى خود نائب بگيرد . و همچنين کسى که دارا و ثروتمند است ولى توانايى مباشرت اعمال حج را ندارد ، يا مباشرت موجب حرج و مشقت براى او مى شود ، و وجوب نايب گرفتن فورى است مانند فوريت خود وجوب حج.

مسأله 64 : در صورتى که نايب از طرف کسى که توانايى نداشت شخصاً به حج برود حج نمود ، و شخصى که حج از طرف او انجام شده در حالتى که عذرش باقى بود فوت نمود ، حج نايب کفايت مى کند هر چند حج بر ذمه وى مستقر شده باشد ، و اما اگر اتفاقاً قبل از مردن عذر بر طرف شد ، احوط اين است که شخصاً در زمان تمکن حج نمايد . و چنانچه بعد از محرم شدن نايب عذرش بر طرف شود ، بر شخصى که نيابت از طرف او انجام شده واجب است شخصاً حج نمايد . اگر چه بنابر احوط واجب است که نايب نيز عمل حج را تمام نمايد .

مسأله 65 : کسى که شخصاً از حج نمودن معذور است و تمکن نايب گرفتن هم ندارد وجوب

( نايب گرفتن ) ساقط است ، ولى واجب است بعد از فوتش حج از طرف او قضا شود ، در صورتى که حج بر او مستقر شده باشد ، و اگر مستقر نبوده واجب نيست ، و اگر متمکن از نايب گرفتن بوده و نايب نگرفت تا فوت نمود ، واجب است از طرف او قضا شود .

مسأله 66 : اگر نايب گرفتن واجب شد و نايب نگرفت ، ولى شخصى تبرعاً از طرف او حج به جا آورد کفايت نمى کند ، و بنابر احوط نايب گرفتن بر خودش واجب است .

مسأله 67 : در نايب گرفتن کفايت مى کند از ميقات نايب بگيرد ، و واجب نيست از شهر خود نايب بگيرد .

مسأله 68 : کسى که حج بر ذمه اش مستقر بوده ، اگر بعد از احرام حج در حرم بميرد کفايت از حجة الاسلام مى کند ، خواه حجش حج تمتع ، خواه قرآن و خواه افراد باشد ، و اگر فوتش در اثناى عمره تمتع بوده کفايت از حجش نيز مى نمايد ، و قضا از او واجب نيست ، و اگر قبل از آن بميرد قضا از طرف او واجب مى شود ، هر چند فوتش بعد از احرام و قبل از دخول حرم ، يا بعد از دخول حرم بدون احرام باشد .

و ظاهر اين است که اين حکم اختصاص به حجة الاسلام دارد . و در حجى که به نذر يا افساد واجب شده جارى نمى شود . بلکه در عمره مفرد نيز جارى نمى شود ، بنابر اين در هيچ يک از اينها حکم به کفايت نمى شود .

و امّا کسى که بعد از احرام بميرد و حج از سالهاى پيش بر ذمه اش مستقر نبوده ، چنانچه فوتش بعد از دخول حرم باشد ، حج وى کفايت از حجة الاسلام مى کند ، و اگر قبل از آن باشد ، ظاهر اين است که قضا از طرف او واجب نيست .

مسأله 69 : کافرى که مستطيع باشد حج بر او واجب است . اگر چه تا کافر است حجش صحيح نيست ، و اگر پس از زوال استطاعت مسلمان شود حج بر واجب نخواهد بود .

مسأله 70 : حج بر مرتد ( کسى که از دين اسلام برگشته ) واجب مى شود ، ولى در حال ارتداد چنانچه حج نمايد حجش صحيح نخواهد بود ، هر گاه توبه کرد و حج نمود حجش صحيح خواهد بود و بنابر اقوى حکم ذکر شده شامل مرتد فطرى نيز مى باشد .

مسأله 71 : مسلمان غير شيعه اگر به حج رفته باشد و بعداً شيعه شود ، اعاده حج بر او واجب نيست ، ولى اين حکم در صورتى است که حج را بر طبق مذهب خود صحيح به جا آورده باشد ، و همچنين اگر بر طبق مذهب شيعه صحيح به جا آورده و قصد قربت از او حاصل شده باشد .

مسأله 72 : هر گاه حج بر کسى واجب شده و در به جا آوردنش اهمال و تأخير کرد تا استطاعتش از بين رفت ، واجب است حج را به هر ترتيبى که شده به جا آورد حتى اگر با سخنى باشد ، و چنانچه قبل از حج بميرد ، واجب است که ترکه وى حج را قضا نمايند . و چنانچه کسى بدون اجرت بعد از فوتش به جاى او حج نمايد ، صحيح و کافى خواهد بود .

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

نظر سایر مراجع

No image

شرایط وجوب حج

No image

شرایط وجوب حج

No image

شرایط وجوب حج

No image

شرایط وجوب حج

پر بازدیدترین ها

No image

15ـ کشتن جانوران بدن

No image

واجبات طواف

No image

تروک احرام

No image

17 ـ روغن مالى بدن

Powered by TayaCMS