فصل چهارم : در واجبات منى است
بدان که واجب است بر مکلّف بعد از کوچ از مشعر الحرام در روز عيد، برگشتن به سوى موضعى که آن را «مِنى» مىگويند و در آن سه امر واجب است:
رمى جمره عقبه
واجب اوّل: «رمى جمره عقبه»، يعنى انداختن سنگريزه به سوى «جمره» که اسم موضعى است که محل رمى است(يعنى بناء يا موضع آن.) و وقت آن بعد از طلوع آفتاب روز عيد است تا غروب آن.و اگر فراموش کرد(يا ترک شود عمدا على الأحوط.)، تا روز سيزدهم( در روزى که متذکّر شود با تقديم قضا بر ادا. و احتياط در رعايت طلوع آفتاب است در قضا ايضاً با عدم عذر مسوّغ رمى در شب در ادا، مانند خوف و مرض، و براى شبانها و بندهها و امثال ايشان از معذورين. و غير متمکّن از مباشرتِ رمى، استنابه مى نمايد، و احوط اعاده است با زوال عذر در وقت.) به جا آورد؛ و اگر متذکّر نشد(يا متذکّر شود بعد از انقضاء ايّام تشريق، يا ترک کرد عمدا تا آن وقت على الأحوط.)، در سال آينده خود يا نايب او ) به جا آورند.
و شرط است در سنگريزه با وجود صدق اسم سنگ(با ترتّب نيابت بر عدم حج در سال آينده، يا عدم امکان مباشرت.) بر آنها، آن که از حَرَم بوده باشد، از هر موضعى از آن که باشد خوب است، اگر چه مستحب است که شب در مشعر آنها را بردارد؛ و آن که باکره باشند، يعنى کسى آن را نينداخته باشد، انداختن صحيحى.
واجبات رمى
و واجب است در رمى چند امر:
اوّل: نيّت کند که «مى اندازم هفت سنگ به جمره عقبه در حج تمتّع لوجوبه قربةً الى اللّه».
دوّم: انداختن آنها(و صدق سنگريزه.ب)، پس اگر سنگ را در جمره گذارد به طورى که رمى صدق نکند، مُجزي نخواهد بود.
سوّم: آن که به جمره برسد به واسطه رمى؛ پس اگر به جاى ديگر بخورد و از آن جا به جمره برسد يا به واسطه انسانى ديگر يا حيوانى برسد، مجزى نخواهد بود(بلکه پراندن آنها به سمت خاص.)؛ و اگر شکّ کند، بنا را بر نرسيدن مى گذارد.
چهارم: آن که عدد سنگ که مى اندازد، هفت باشد.
پنجم: آن که آنها را يک دفعه نيندازد(با بقاء صدق رمى در ابتدا و انتهاى آن، مُجزي است.) هر چند متعاقب برخورند به جمره، بلکه واجب است که متعاقب بيندازد هر چند يک دفعه به جمره برخورند.
مستحبّات رمى جمره
و بدان که مستحب است که سنگريزهها رنگين باشد به رنگ سُرمه يا رنگ ديگر؛ و نقطهدار باشد؛ و يک يک چيده باشد؛ و سست باشند نه سخت؛ و به قدر سر انگشت باشد. و مستحب است که در وقت سنگ انداختن، پياده باشد و سواره نباشد؛ و با وضو باشد، و بعضى از علما به وجوب طهارت قائل شدهاند. و چون سنگ را در دست داشته باشد، اين دعا را بخواند: «أللهم هذه حصياتي فأحصهن لي و ارفعهن في عملي.» و هر سنگريزه که بيندازد اين دعا [ را ] بخواند: «ألله أکبر. أللّهم ادحر عنّى الشيطان. أللهم تصديقاً بکتابک وعلى سنّة نبيک. أللهمّ اجعله لي حجا مبرورا وعملاً مقبولاً وسعيا مشکورا وذنبا مغفورا.»، و ميانه او و جمره، ده ذراع يا پانزده ذراع فاصله باشد، و پشت به قبله کند و روى به جمره؛ و آن که سنگريزه را بر انگشت بزرگ بگذارد و با ناخن انگشت شهادت بيندازد. و چون به جاى خود آيد در منى اين دعا [ را ]بخواند سنّت است: «أللهم بک وثقت، وعليک توکلت، فنعم الرب ونعم المولى ونعم النصير.»
ذبح قربانى
واجب دوّم: بر حاجّ متمتّع از واجبات منى، ذبح هَدْى است. بدان که واجب است بر هر حاجِّ متمتّع، ذبح يک هدى( در روز عيد؛ و اما بعد از عيد، پس مجزى است در بقيه ذىالحجّه اگر چه خلاف احتياط است تکليفا تأخير از آن بدون عذر، خصوصا تأخير از ايّام تشريق سهگانه. و کلام در ترتيب بين واجبات سهگانه منى خواهد آمد ان شاء اللّه تعالى.)؛ پس هَدْى واحد از براى چند نفر کفايت نمىکند على الأشهر الأظهر الأحوط( بلکه احوط در ضرورت، جمع بين اشتراک در هدى واجب و روزه ده روز است.)؛ و اگر قادر بر خريدن هَدْى نباشد، ده روز روزه مىگيرد: سه روز در حج و هفت روز بعد از مراجعت.و اگر هَدْى يافت نشود، قيمت آن را نزد معتمدى مىگذارند که در بقيه ماه ذىالحجّه بگيرد و ذبح کند و اگر ميسر نشود در اين سال، در سال آينده بگيرد؛ و احوط آن است که جمع کند ميانه آن و صوم ده روز(در صورت تأخير از ذىالحجه همان سال حج.). و اگر فراموش کند ذبح را در روز عيد يا عذر ديگر باشد، تأخير آن تا آخر ايّام تشريق بلکه آخر ذىالحجّه، جايز است.
شرايط قربانى
و واجب است در هدى که يا شتر باشد يا گاو يا گوسفند بوده باشد. [ و ] اگر شتر باشد، پنج ساله بوده باشد داخل در شش. و اگر گاو باشد، احوط آن است که( احتياطهاى مذکور متن در گاو و بز و ميش ترک نشود.) دو ساله داخل در سه سال باشد. و گوسفند اگر ميش باشد هفت ماهه داخل در هشت و احتياط آن که يک سال تمام داخل در سال دوّم شده باشد. و اگر بز باشد، احوط دو ساله داخل در سه ساله است.و شرط است که صحيح و تامّ الأجزاء باشد؛ پس کور(و عوراء.) و لَنگ و بسيار پير و ناخوش مجزى نيست حتى آن که اگر قليلى از گوش او بريده باشند، يا آن که از شاخ اندرونى آن چيزى ناقص است، مجزى نيست؛
و آن که لاغر نباشد و مشهور آن است که کفايت مىکند همين قدر که در گُردههاى او پيه باشد و احوط آن است که علاوه بر اين او را در عرف لاغر نگويند.
و باکى نيست اگر گوش او شکافته يا سوراخ باشد اگر چه احوط ترک اين دو و ترک حيوانى که شاخ يا گوش يا دُم از براى او در اصل خلقت نباشد؛ و هم چنين آن حيوان که عروق و بيضتين او را ماليده باشند(اظهر اِجزاى موجوء است.) که او را «موجوء» و «مرضوض الخُصيتين» گويند. و امّا خصىّ، پس اظهر و اشهر عدم اجزاى آن است.
و اگر حيوانى را خريد و ذبح کرد به گمان آن که صحيح است پس ناقص بيرون آمد، مجزى نيست. و اگر به گمان چاقى ذبح کرد و لاغر در آمد کافى است؛ و هم چنين اگر با ظنّ لاغرى ذبح کرد به اميد آن که چاق باشد و مطابق مطلوب خداوند عالم جلّ ذکره باشد و بعد از آن چاق در آمد. اما اگر احتمال چاقى نمىداد يا احتمال مىداد لکن نه به اميد چاقى و موافقت واجب الهى بلکه از روى بىمبالاتى ذبح کرد، پس ظاهر اين است که مُجزى نيست.
مصرف قربانى
و بدان که احوط آن است که قدرى از ذبيحه بخورند و قدرى به هديه دهند و قدرى به صدقه دهند؛ و احوط آن است که مقدار هر يک از هديه و صدقه ثُلث ذبيحه باشد؛( اين احتياط واجب نيست على الأظهر.) و آن که هديه و صدقه بر مؤمنين بوده باشد؛( اين احتياط در هديه لازم نيست على الأظهر؛ پس احتياط آتى در توسيط فقير مؤمن، فقط در قدرى براى صدقه رعايت مى شود.) بنا بر اين ذبايحى که در اين اوقات در منى کشته مى شود غالبا بلکه دائما طايفه سودانى که در آن حوالى هستند مىگيرند، دادن به آنها جايز نيست، چرا که ايمان بلکه اسلام ايشان معلوم نيست؛ پس اوّلاً قليلى از آن به جهت خود بردارد، بعد از آن به شخص فقير مؤمنى از حجاج ثلث آن راتصدّق کند، و ثلث آن را به بعض برادران خود هديه بدهد هر چند که حصّه هر يکى را جدا نکرده باشد، آن وقت صاحب صدقه و هديه اگر تصدّق کند بر آن طايفه سودان عيب ندارد. و اگر اتفاق افتد پيش از اين احتياطات، آن طايفه، ذبيحه را ببرند به طريقه دزدى يا نهب، موجب بطلان ذبح هدى و وجوب اعاده آن نمىشود، بلى اگر به اختيار خود بدهد، احوط ضمان حصّه فقرا است(يعنى قيمت قدرى از آن را صدقةً به فقير مىدهد بر حسب آنچه که ذکر شد، هم چنين قدرى را هديه مى دهد به حسب آنچه ماتن فرمود، و ذکر شد در حاشيه سابقه که لازم نيست مگر در مثل اتلاف و بيع.).
عاجز از قربانى
و بدان که کسى که قادر بر هدى نشود، ده روز روزه مى گيرد: سه روز متوالى در حج از روز هفتم تا نهم؛ و اگر روز هفتم نشود هشتم و نهم را مى گيرد و يک روز بعد از مراجعت از منى؛ و اگر روز هشتم را نگرفت روز نهم را نگيرد، بلکه صبر کند تا بعد از مراجعت از منى؛ و احوط مبادرت به آنها است اگر چه اشهر آن است که(و اقوى همين قول است؛ پس جايز است از اوّل ذىالحجّه تا آخر آن در غير عيد و ايّام تشريق قبل از خروج از منى، با رعايت آنچه ذکر شد که اگر روز ترويه از او فوت شد روزه آن، تأخير بيندازد براى بعد از کوچ کردن از منى.) در تمام ذى حجّه مى شود به جا آورد.اما هفت روز ديگر پس بعد از رسيدن به خانه خود، و احوط توالى است در آنها اگر چه وجوب آن معلوم نيست( بلکه اظهر عدم وجوب است.)؛ و اگر بعد از روزه سه روز متمکّن از هدى شود، احوط ذبح هدى است.( بلکه صوم کافى است اگر چه وجدان هدى، قبل از خروج از منى باشد على الأظهر، بلى ذبح افضل و احوط است خصوصا در صورت مذکوره.)
مستحبات هدى
و اما مستحبات هَدى پس مستحب است که شتر باشد، و بعد از آن گاو، و بعد از آن گوسفند؛ و آن که بسيار فربه باشد؛ و آن که اگر شتر يا گاو کشد، ماده باشد؛ و اگر گوسفند يا بز باشد، نر باشد.و مستحب است که شتر را که مى خواهد نحر کند ايستاده و از سر دستها تا زانوى آن بسته باشد و از جانب راست او بايستد و کارد يا نيزه يا خنجر به گودال گردن او فرو برد. در وقت ذبح يا نحر اين دعا [ را ]بخواند: «وجهت وجهى للذي فطر السماوات والأرض حنيفا مسلما و ما أنا من المشرکين، إنّ صلاتي ونسکي ومحياى ومماتي للّه رب العالمين، لاشريک له، وبذلک أُمرت، و أنا من المسلمين. أللهم ولک، بسم اللّه وبالله واللّه أکبر. أللهم تقبّل مني.» و در بعضى از روايات وارد شده اين تتمه: «أللهم تقبّل منّي کما تقبلت عن إبراهيم خليلک، وموسى کليمک، و محمّد ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّمـ حبيبک.» و سنّت است که خود قربانى را بکُشد و اگر نداند دست بالاى دست کُشنده نهد.
حلق يا تقصير
واجب سوّم: «حلق» است يا «تقصير»( و حلق در خصوص صروره و ملبّد و عاقص شَعر مستحب مؤکّد است.)، يعنى سر تراشيدن يا از شارب و ناخن گرفتن است در باره مردان. و در باره زنان و خنثى(مشکل، بنا بر تخيير، و اما بنا بر تعيّن حلق بر مرد اگر يکى از سه قسم متقدّم باشد، احوط جمع است.) سر تراشيدن جايز نيست.
و نيّت چنين کند که «سر مىتراشم يا مو يا ناخن مى گيرم در فرض حج تمتّع لوجوبه قربةً الى اللّه»، و بهتر آن است که دلاّک نيز نيّت کند. و چون حاج، حلق يا تقصير نمود، حلال مى شود از براى او همه آنچه حرام شده بود در احرام، مگر زن و صيد و بوى خوش.
ترتيب ميان رمى و ذبح و حلق
و بدان که ترتيب در ميانه رمى و ذبح و حلق لازم است على الأشهر الأحوط. و اگر مخالفت کرد و ثانى را مقدّم بر اوّل، يا ثالث را بر ثانى يا اوّل به جا آورد، پس اگر از روى فراموشى بوده باشد، ضرر ندارد؛ و اگر عمدا بوده باشد، پس مشهور نيز عدم وجوب اعاده است و در د ليل آن تأمّلى هست( اظهر تماميّت قول مشهور است.)؛ و اگر احتياط ممکن باشد ترک نکند.
و بدان که اگر حلق يا تقصير را در روز عيد فراموش کند تا بيرون رود از منى، واجب است مراجعت از براى حلق؛ و اگر ممکن نشود، در جاى خود حلق مى کند و موى خود را در منى مىفرستد اگر ممکن شود، و در صورت مراجعت خود به منى بعد از حلق واجب است اعاده طواف( و هم چنين متعمّد، بعد از رجوع به منى و حلق يا تقصير و جبران به گوسفندى على الأحوط.). و مستحب است که در وقت سر تراشيدن رو به قبله کند و ابتدا از جانب راست پيش سر بکُند و اين دعا [ را [بخواند: «أللهم أعطني بکل شعرة نورا يوم القيامة.» و سنّت است که موى سر را دفن کند در منى در محل خيمه خود. و أحوط آن است که از اطراف سر و ريش و شارب، مو بگيرد و ناخنها را بگيرد. و بدان که بعد از حلق حلال مى شود براى او جميع محرّمات احرام مگر بوى خوش و زن و شکار.