ناپديد شدن شوهر
سوال 147 :
- شخصى که مدّت نه سال است که خانواده خود را ترک کرده و شش سال است مفقود الأثر است و کسى او را نديده داراى پنج فرزند مىباشد، يکى از فرزندان او دختر است که موقع ازدواج وى مىباشد و جدّ پدرى هم ندارد (فقط مادر، آنان را سرپرستى نموده و بزرگ کرده است) آيا دختر نامبرده
استفتاءات، ج3، ص: 136
مىتواند با شرائطى که پدر او مفقود شده و از او أثرى نيست ازدواج نمايد يا خير؟
جواب:
- در صورت حاجت دختر، تزويج مانع ندارد.
سوال 148 :
- يک زن مسلمان با مرد ظاهرا مسلمانى ازدواج مىکند، و آن مرد با آن زن صفا و صميميت و سازش برقرار مىکند، و بعد با توافق يکديگر خانه آن زن را به فروش مىرساند و پول خانه را با خود مىبرد و بر نمىگردد.
بنابر اين، وضع زن اين طور است که نه شوهر دارد و نه زندگى، و آثارى از مرده و زنده آن مرد در دست نيست. آيا در إسلام راه چارهاى براى اين زن هست که خود را از قيد چنين ازدواجى رها سازد؟
جواب:
- تا يقين به مردن شوهر پيدا نکرده ازدواج باقى است، و مىتواند به حاکم شرع مراجعه نمايد تا تکليف او را معيّن نمايد.
سوال 149 :
- در افغانستان زنى است که شوهرش ده سال است مفقود الأثر مىباشد، شايعه بر سر زبانها است که مىگويند با توطئه همين زن شوهرش به قتل رسيده، أمّا خود زن از ترس مجازات شرعى، إقرار نمىکند اين شايعه تقريبا به مرحله قطع نزديک است، آيا اين زن مىتواند شوهر بکند؟
جواب:
- تا به وجه شرعى فوت شوهر ثابت نشده و خودش هم يقين ندارد بايد صبر کند.
استفتاءات، ج3، ص: 137
سوال 150 :
- مدّت دو سال است که شوهرم به اختيار خود به خدمت حکومت کمونيست در کابل رفته، بعد خبر به من رسيد که شوهرت در کابل در خدمت حکومت شوروى همکار شده است، و من دو سال است که سرپرست ندارم، و با پدرم به پناه جمهورى اسلامى ايران آمدهام. تکليف من بى سرپرست چيست؟
آيا مىتوانم شوهر بکنم يا خير؟ حکم ارتداد شوهرم ثابت است يا خير؟
جواب:
- تا شوهر شما محکوم به حيات است و ارتداد او شرعا ثابت نشده، حقّ ازدواج با ديگرى نداريد.
سوال 151 :
- شوهر زنى مفقود الأثر است، و اين زن مىگويد: "من با شوهرم در ضمن عقد شرط کردهام که اگر تا فلان مدّت غيبت کرد و نيامد من وکيل باشم که خود را مطلّقه کنم، و چون شوهرم مدّتى است مفقود الأثر شده، خود را مطلّقه کردهام" آيا اين زن اگر بخواهد شوهر کند قول او مسموع است- که براى شوهر دوّم مانع نباشد- يا خير؟
جواب:
- اگر ادّعاى خليّه* بودن خود را مىکند و مرد احتمال صدق او را مىدهد تزويج مانع ندارد.
سوال 152 :
- اينجانب زنى هستم داراى شوهر و يک بچّه، مدّت سه سال است که شوهرم بر أثر فشار طلبکارها مرا ترک کرده و رفته است، من هر چه به وسيله راديو و تلويزيون و مطبوعات و مسافرت به شهرستانها جستجو کردم او را نيافتم، ضمنا خيلى هم جوان هستم، از نظر شرعى تکليف من چيست؟
استفتاءات، ج3، ص: 138
جواب:
: تا يقين به فوت شوهر حاصل نشود بايد صبر کنيد، و اگر نمىتوانيد صبر کنيد به حاکم شرع مراجعه نمائيد.
سوال 153 :
- شوهر زنى هشت سال قبل از سربازى فرار کرده و مىدانيم الآن هم زنده است و ليکن مکان او را نمىدانيم (حدود هفت سال است که برادران زن و ديگران تفحّص کردهاند و او را پيدا نکردهاند) و آن مرد داراى يک دختر هم هست، و اين زن و دختر منزل ندارند، و کسى که خرجى آنان را بدهد نيست، و خود زن هم ميل زياد به شوهر دارد؛ چون جوان است و ممکن است مبتلى به فساد شود، آيا إجازه مىفرمائيد که از باب دفع ضرر و حرج شديد کسى او را طلاق دهد يا خير؟
جواب:
- قبل از رجوع به حاکم شرع، و صبر تا چهار سال از حين مراجعه، و فحص از شوهر در اين مدّت، طلاق جائز نيست. و در هر حال بايد مراعات وظائف شرعيّه بشود.
سوال 154 :
- مجنون 25 سالهاى که داراى پدر و مادر و زن بوده و فرزندى نداشته حدود پنج سال پيش مفقود الأثر شده، پدرش سه ماه بعد از فقدان پسر فوت کرده، و آن جوان تا به حال پيدا نشده و مفقود الأثر است. لطفا بفرمائيد:
1- از چه زمانى فقدان آن جوان مجنون، در حکم فوت اوست؟
2- آيا پدرش (که حدود سه ماه بعد از فقدان پسر فوت نموده) وارث پسر
استفتاءات، ج3، ص: 139
استفتاءات ج3 147 س 4 ..... ص : 146
مجنونش مىشود، يا پسر مجنون وارث پدر مىگردد؟
جواب:
- تا يقين به مردن او پيدا نکردهاند حکم به زنده بودن او مىشود، و در فرض سوال پدر وارث پسر نيست، (مگر اين که يقين کنند پسر قبل از پدر فوت کرده است) بلکه پسر از پدر إرث مىبرد.
سوال 155 :
- مدّت پنج سال قبل زوج به مسافرت رفته و تاکنون باز نگشته است، با تحقيقاتى که شده حتّى بستگان نامبرده هم هر چند سراغ گرفته و جستجو کردهاند نتيجهاى از پيدا شدن و يا حيات او به دست نياوردهاند. پس از يأس از پيدا شدن زوج، فردى با رضايت زوجه نامبرده وى را مطلّقه نموده و نوشته است که پس از عدّه وفات زوجه مىتواند با هر فردى که مائل باشد ازدواج کند. مستدعى است حکم اللّه را در اين زمينه بيان فرمائيد.
جواب:
- زنى که شوهر او غائب شده اگر نفقه او داده مىشود بايد صبر کند و طلاق او صحيح نيست، و اگر نفقه او داده نمىشود مىتواند به حاکم شرع مراجعه کند، و بعد از فحص (تا چهار سال از زمان رجوع) و پيدا نشدن شوهر، حاکم شرع يا مأمور از طرف او زن را طلاق دهد. و طلاق قبل از چهار سال باطل است هر چند از پيدا شدن شوهر مأيوس شوند.
استفتاءات، ج3، ص: 140
سوال 156 :
- زن جوانى است که حدود هفت سال از ازدواجش مىگذرد، و شوهرش نزديک به شش سال است که او را رها کرده، و در تمام اين شش سال هيچگونه نفقه و خرجى به زوجه نرسيده است، حالا زن حاضر شده با بخشيدن مهريّهاش طلاقش را بگيرد. لطفا نظر مبارک را در مورد اينکه مىتواند طلاق بگيرد يا نه بيان فرمائيد.
در ضمن با توجّه به جوانى زوجه احتمال افتادنش به گناه زياد است.
جواب:
- طلاق بدون إذن يا وکالت از شوهر باطل است. و در صورت غيبت شوهر زن مىتواند به محکمه شرعيّه شکايت کند، و در اين صورت حاکم شرع بعد از فحص (تا چهار سال با مراعات شرائط) زن را طلاق دهد. و در هر صورت بايد خودش را از گناه حفظ کند.
سوال 157 :
- اگر کسى مفقود الأثر شد و أولاد کبار و صغار هم دارد که بعضى از آنان فقير و برخى ديگر غنىّ هستند، تا وقتى که موت آن شخص معلوم نشده آيا أولاد او مىتوانند از أموال پدرشان استفاده کنند؟
جواب:
- هر يک از کسانى که فقير هستند و نفقه ايشان بر شخص مفقود الأثر واجب است با مراجعه به حاکم شرع مىتوانند به مقدار نفقه از مال او استفاده نمايند، و غير فقير چنين حقّى ندارد.
سوال 158 :
- شخصى در حال حيات پدر مفقود الأثر مىشود، تا اين که پدرش فوت مىکند، و تاکنون معلوم نيست که او زنده است يا مرده (بعضى از مردم
استفتاءات، ج3، ص: 141
مىگويند که نامبرده زنده است و صاحب عائله مىباشد و بعضى ديگر مىگويند که در حال حيات پدرش از دنيا رفته) ورّاث، ارثى را که از پدر باقى مانده در بين خودشان تقسيم کردهاند، و سهمى براى شخص مفقود الأثر نگذاشتهاند. لطفا بفرمائيد آيا از نظر إسلام او سهمى دارد يا خير؟ اگر سهمى داشته باشد به چه کسى بايد داد تا برايش نگهدارى کند؟
جواب:
- تا به وجه شرعى فوت شخص مفقود الأثر محرز نشود تصرّف در أموال او جائز نيست، و تقسيم مال مشترک در حصّه شخص غائب موکول به نظر حاکم شرع است.
سوال 159 :
- زنى است که حدود پنج سال قبل، شوهرش او را ترک کرده و مفقود الأثر گرديده و اين زن تاکنون هيچگونه اطّلاعى از وى ندارد. نامبرده در سال 58 يکبار تقاضاى طلاق از دادگاه عمومى را نمود که از طريق جرائد سه بار شوهرش را به دادگاه دعوت کردند، ولى شوهر وى شناخته نشد و در دادگاه حاضر نگرديد. دادگاه غيابا حکم طلاق را صادر کرد، از آنجائى که متديّنه مقلّد آن حضرت مىباشد از مراجعه به دفترخانه و گرفتن طلاق خوددارى ورزيده، اينک به دادگاه مدنى خاصّ مراجعه کرده است، (نظر به اينکه در عقدنامه شرائطى قيد گرديده، که يکى از آنها اين است:
"هر گاه يکى از زوجين زندگى خانواده را ترک کند زن يا شوهر مىتواند از دادگاه تقاضاى صدور گواهى عدم إمکان سازش نمايد") تکليف دادگاه را مشخّص فرمائيد.
جواب:
- اگر محرز باشد و يا آنکه به وجه شرعى ثابت شود که زن در ضمن عقد شرط کرده که وکيل در طلاق خود باشد مىتواند در فرض مرقوم در محضر عدلين خود را مطلّقه سازد، و گرنه بايد صبر کند.
استفتاءات، ج3، ص: 142
سوال 160 :
- شوهر زنى مدّت چند سال مفقود الأثر بوده، زن به دادگاه طاغوت مراجعه نموده و از طرف دادگاه حکم طلاق وى صادر شده و به حکم دادگاه طلاق داده شده، بعدا با مردى ازدواج کرده و از او چند فرزند پيدا کرده، حال پس از ده سال شوهر أوّلش پيدا شده و آمده، آيا طلاقى که در آن زمان داده شده و دادگاه آن زمان چنين حکمى صادر کرده صحيح است يا نه؟
جواب:
- طلاق اگر زير نظر حاکم شرع به ترتيبى که در طلاق زوجه غائب مقرّر است انجام نگرفته باطل است، و زوجيّت سابق به قوّت خود باقى است.
سوال 161 :
- زنى شوهرى اختيار کرده که أهل پاکستان بوده و در ايران زندگى مىکرده، و چون ازدواج قبل از تصويب قانون حمايت خانواده بوده در ضمن عقد خارج لازم وکالت براى طلاق نگرفته، و اکنون بيش از ده سال است که شوهر او به ايران نيامده و نفقه زوجه را هم نداده است. دادگسترى ايران براى اين زن گواهى "عدم إمکان سازش" صادر نموده است. اکنون با توجّه به اينکه زوج رضايت به طلاق اين زن ندارد حکم شرعى اين زن را در صحّت طلاق و عدم صحّت بيان فرمائيد؟
جواب:
- اختيار طلاق با شوهر است.
سوال 162 :
- زنانى که شوهرانشان در کشور عراق زندگى مىکنند اگر از دادگاه مدنى خاصّ جمهورى اسلامى ايران تقاضاى طلاق خلع نمايند، با توجّه به اينکه (به لحاظ جنگ تحميلى و قطع روابط ايران و عراق) براى دادگاه مقدور نيست تقاضاى زوجه را به اطّلاع زوج رسانيده تا از نظر زوج آگاه گردد، آيا دادگاه مىتواند بدون اطّلاع شوهر و از باب قاعده "لا ضرر" و قاعده "لا حرج" زوجه را مطلّقه سازد؟
استفتاءات، ج3، ص: 143
در مسأله فوق زمانى که زوجه إظهار مىدارد "غير مدخوله بوده، و در شروع جنگ شوهرش را در کشور عراق به خدمت سربازى فراخوانده و زوجه را إخراج نمودهاند، و زوجه از آن هنگام از شوهرش خبرى ندارد" دادگاه در مقابل خواسته زوجه مبنىّ بر طلاق خلع چه تکليفى دارد؟
جواب:
- اختيار طلاق با شوهر است، و تا ثبوت طلاق از طرف شوهر يا فوت او بايد صبر نمايند اگر چه زوجه مدخول بها نباشد.
سوال 163 :
- 1- تکليف همسر شخصى که در جبهه مفقود الأثر شده، چيست؟
جواب:
- تا يقين به فوت شوهر خود پيدا نکرده نمىتواند شوهر کند.
سوال 164 :
- مردى سه چهار ماه پس از ازدواج فرار يا مسافرت کرده و اکنون ده سال است که از او خبرى نيست، تکليف زن در اين باره چيست؟
جواب:
- تا يقين به مردن شوهر خود پيدا نکرده بايد صبر کند، و مىتواند به محکمه شرعيّه مراجعه نمايد تا با امهال تا چهار سال از حين مراجعه، و فحص از شوهر در اين مدّت، حاکم شرع إقدام نمايد.
سوال 165 :
- مدّت چهار سال کامل است که شوهرم (که جهت فعّاليّتهاى چريکى ضد حکومت مارکسيستى کابل کار مىکرده) به دست مزدوران شوروى
استفتاءات، ج3، ص: 144
دستگير شده، و تمام زندانهاى کابل را جستجو کرديم أمّا أثرى از او نيافتيم، الآن من يقين دارم که شوهرم شهيد شده و حيات ندارد، از حضرت إمام خمينى تقاضا دارم إجازه فرمايند ازدواج نمايم، چرا که چند طفل يتيم دارم نمىتوانم سرپرستى نمايم.
جواب:
- اگر يقين به فوت شوهر پيدا کرده پس از انقضاى عدّه وفات، مىتواند شوهر ديگر اختيار کند.
سوال 166 :
- زنى هستم ايرانى که قبلا در کشور عراق ساکن بودم، چند سال پيش در عراق شوهر کردم و پس از يک ماه از شوهرم جدا شدم، او هم به سراغ من نيامده و طلاقم نداده است. مدّت چهار سال در عراق بوديم. در سال 58 ما را به ايران سوق دادند. اکنون سه سال و نيم است در ايران به سر مىبريم، پدر پيرمردى دارم که از کار افتاده است، من هم جوان هستم، مىخواهم شوهر کنم تا شايد با کمک شوهرم پدرم را إداره نمايم که نه پدرم زياد سختى بکشد و نه خودم به راه نامشروع بيفتم، معظّم له إجازه مىفرمائيد شوهر نمايم يا خير؟
جواب:
- اگر شوهر أوّل شما را طلاق نداده حقّ نداريد شوهر کنيد و بايد عفّت خود را حفظ کنيد، و اگر شکايتى داريد به دادگاههاى صالحه مراجعه کنيد تا إقدام مقتضى بنمايند.
سوال 167 :
- 1- درباره زوجهاى که همسرش مفقود شده اگر علم پيدا شد به اينکه "فحص"، بىفائده است، آيا مضىّ اربع سنه (گذشت چهار سال) لازم است و موضوعيّت دارد يا خير؟
استفتاءات، ج3، ص: 145
2- آيا مضىّ اربع سنه شرط است بعد از رفع أمر به حاکم باشد؟ يا مطلقا و لو قبل از رجوع کافى است؟ و همين معنى مقتضاى صحيحه حلبى مىباشد:
"عن ابى عبد اللّه عليه السّلام أنّه سئل عن المفقود فقال: المفقود اذا مضى له أربع سنين بعث الوالي أو يکتب إلى الناحية الّتى هو غائب فيها فإن لم يوجد له أثر أمر الوالي وليّه أن ينفق عليها، إلى قوله عليه السّلام ... أمره أن يطلّقها فکان ذلک عليها طلاقا واجبا".*
3- آيا عسر و حرج در اين باب هم باعث جواز طلاق براى حاکم مىشود (مخصوصا اگر غيبت به وسيله رفتن و فرار کردن خود زوج باشد، و يا موردى که منفقى نيست که نفقه زوجه را بدهد) يا اينکه عسر و حرج مربوط به غير اين مقام از موارد حضور زوج است؟ که بر فرض جواز بشود قبل از چهار سال هم طلاق داد؟ و اين مطلب مختار مرحوم سيّد است در مسأله 33 از مسائل عدّه وفات ملحقات عروة.
جواب:
- حکم همان است که در تحرير الوسيله ذکر شده است:
در صورتيکه زوجه براى نداشتن شوهر در حرج است- نه از جهت نفقه- بطورى که در صبر کردن معرضيّت فساد است حاکم پس از يأس، قبل از مضىّ مدّت چهار سال مىتواند طلاق دهد. بلکه اگر در مدّت مذکور نيز در معرض فساد است و رجوع به حاکم نکرده است جواز طلاق براى حاکم بعيد نيست در صورت يأس.
استفتاءات، ج3، ص: 146