تقلید در مسائل دینى

تقلید در مسائل دینى

تقليد در مسائل دينى

سوال: چرا در مسائل دينى تقليد مى‌کنيم؟

پاسخ: انسان هنگامى که چشم به اين جهان مى‌گشايد چيزى بلد نيست، ناچار بايد از تجارب ديگران استفاده کند و از اندوخته‌هاى علمى افراد ديگر بهره‌مند شود؛ زيرا پيمودن راه پر پيچ و خم زندگى در هر قدمى به «علم و دانش» شديدا محتاج است.

اساسا زندگى روى دو پايه محکم و اساسى استوار است وآن دو پايه عبارت است از «دانستن» و «به کار بستن» و به کار بستن نيز به دانستن نيازمند است، روى همين اصل نخستين قدم زندگى از دانستن شروع مى‌شود.

اينجاست که يکى از غرايز انسان وى را امداد مى‌کند و راه و رسم زندگى و کمال و سعادت را به روى او باز مى‌کند و آن غريزه «اقتباس» و «تقليد» است. همه مى‌دانيم که کودک در اثر همين غريزه (تقليد) کم کم حرف زدن و آداب نشست و برخاست را از پدر و مادر ياد گرفته و هر روز مرحله‌اى از مراحل زندگى را طى مى‌کند و هر چه بزرگتر مى‌شود به فراگرفتن علوم و افکار ديگران و پيروى از آنان توجه بيشترى پيدا مى‌کند تا رفته رفته با موجودات اين عالم آشنا شود و به وظايف خود پى ببرد.

ولى در اينجا يک نکته اساسى وجود دارد که لازم است مورد توجه قرار گيرد و آن اين است که تقليد و پيروى از افکار و روش ديگران بطور کلى صحيح نيست، بلکه تقليد داراى اقسامى است:

1- تقليد جاهل از جاهل: ناگفته پيداست که اين قسم از تقليد، علاوه بر اين که انسان را در زندگى سعادتمند نمى‌کند او را به سقوط و بدبختى مى‌کشاند، ولى متاسفانه در اجتماع ما بسيارند افرادى که کورکورانه از اخلاق و روش ملل ديگر تقليد مى‌کنند. اينها علاوه بر اين که در تشريفات زندگى از قبيل لباس پوشيدن و غذا خوردن و نامگذارى فرزند و تقليد مى‌کنند، در اشاعه منکرات و طرز عقيده و اخلاق نيز تحت عناوين مختلف فريبنده - با اين که مفاسد اين نوع تقليد معلوم و روشن است - کورکورانه از آنها تقليد مى‌کنند؛ همين نوع تقليد است که درباره آن شعر معروف گفته شده است:

خلق را تقليدشان بر باد داد اى دو صد لعنت بر اين تقليد باد!

در قرآن کريم نيز آياتى در مذمت اين نوع تقليد وارد شده است، از جمله اين که بت پرستان در برابر اعتراض پيغمبران خدا مى‌گفتند: «انا وجدنا آبائنا على امة و انا على آثارهم مقتدون؛ ما پدران خود را را بر آيينى يافتيم و به آثار آنان اقتدا مى‌کنيم.» [1] قرآن به شدت اين منطق را تقبيح کرده و آنها را سرزنش مى‌کند.

2- تقليد عالم از جاهل: روشن است که اين قسم از تقليد از قسم اول بدتر و خطرناکتر است؛ زيرا عالم بايد طبق علم و دانش خود قدم بردارد تا به مسؤوليت خود عمل کرده باشد و اين زشت‌ترين انواع تقليد است که شخص دانايى در زندگى از معلومات خود استفاده نکند و کورکورانه دنبال ديگران برود.

3- تقليد عالم از عالم: مسلما عالم در آن رشته که متخصص و صاحب نظر است نبايد از همپايه خود تقليد کند بلکه بايد به تشخيص خود عمل نمايد و لذا فقها مى‌گويند: کسى که به مرتبه اجتهاد رسيده است بايد به اجتهاد خود عمل کند. روى همين جهت در اجازه‌هاى اجتهاد معمولا مى‌نويسند: «يحرم عليه التقليد؛ تقليد کردن بر او حرام است» و بايد طبق نظر خود عمل کند و البته اين منافات ندارد که در مسائل علمى، با دانشمندان ديگر مشورت و تبادل نظر به عمل آورد، بلکه منظور اين است که دانشمند در اتخاذ تصميم بايد استقلال فکر خود را حفظ کند و بى مطالعه تسليم نظرات ديگران نشود.

4- تقليد جاهل از عالم: اين قسم تقليد را منطق صحيح عقل و فطرت ايجاب و اقتضا مى‌کند، بر اثر همين منطق و فطرت است که ما براى ساختن عمارت به سراغ معمار و بنا و در دوختن لباس به سراغ خياط و هنگام بيمارى به دنبال طبيب مى‌رويم. خلاصه عقل و فطرت، ما در هر رشته‌اى به کارشناس ومتخصص آن رشته ارجاع مى‌کند.

همين منطق است که در تعليمات دينى و قوانين الهى مردم را به پيروى از فقها که در تشخيص احکام الهى مهارت دارند وادار مى‌کند. فقهايى که ساليان دراز با استعداد سرشار خود در راه علم و دانش قدم برداشته تا به مقام شامخ اجتهاد رسيده‌اند؛ يعنى، قوانين الهى را مى‌تواند از مدارک اصلى آن استخراج و استنباط کنند و در دسترس مردم بگذارند. فقهايى که رهبران و راهنمايان دينى مردم مى‌باشند و از طرف پيشوايان بزرگ اسلام اين منصب بزرگ به آنها اعطا شده است تا افراد را در تمام شؤون دينى به راه سعادت رهبرى کنند.

در اينجا از اين نکته نبايد غفلت کرد که علوم بشرى داراى رشته‌هاى متعددى است و ممکن است يک فرد در عين حال که در يک رشته مهارت فوق العاده‌اى دارد، از رشته ديگر اصلا و ابدا اطلاعى نداشته باشد و لذا بايد در آن رشته‌اى که وارد نيست به متخصص و کارشناسان رجوع کند و از گفته آنها پيروى نمايد.

مثلا دکتر يا مهندسى که در رشته خود کمال مهارت را داراست، وارد شهرى مى‌شود و مى‌خواهد به کوچه معينى که در يکى از خيابانهاى شهر واقع است برود و کوچه مورد نظر را اصلا بلد نيست ولى آدرس آن را قبلا به او داده‌اند، ناچار بايد از اشخاصى که وارد هستند بپرسد تا به مقصد برسد.

يا مثلا شخصى که در علوم فضايى متخصص است مريض مى‌شود، ناچار بايد به طبيب متخصص در امراض بدن مراجعه کند، گرچه اين فرد در علوم فضايى متخصص است ولى با بيماريها و روش معالجه آنها آشنا نيست، ناگزير به طبيب مراجعه مى‌کند و طبيب دستور مى‌دهد که چند عدد از فلان قرص بايد بخورد و فلان آمپول را بايد تزريق کند، متخصص علوم فضايى بدون چون و چرا از گفته طبيب پيروى مى‌کند و هيچ گاه از او دليل نمى‌خواهد.

با در نظر گرفتن اين دو مثال روشن مى‌شود که چرا بايد همه مردم از گفته مجتهد پيروى کنند - گرچه متخصص باشند - زيرا يک نفر فقيد هم در رشته خودش متخصص است؛ او در چندين علم که پايه اجتهاد و فقاهت مى‌باشد - صرف، نحو، لغت، کلام، منطق، تفسير، رجال، درايه، حديث و اصول فقه - متخصص است.

شما کتابى کوچک و کم حجم به نام رساله مى‌بينيد و شايد ندانيد که اين رساله محصول عمر يک فقيه است که با زحمتهاى طاقتفرسا و خون دل تهيه کرده و در دسترس مردم گذارده است. اجتهاد کار آسانى نيست، اجتهاد يعنى اطلاع بر کليه قوانين الهى که در تمام شؤون زندگى فردى و اجتماعى دخالت مستقيم دارد.

شيخ مرتضى انصارى که يکى از مجتهدين عالى مقام و از مفاخر مکتب اسلام است و راه پر نشيب و فراز اجتهاد را پيموده است، در کتاب رسائل مى‌گويد: «رزقنا اللَّه الاجتهاد الذى هو اشد من طول الجهاد؛ خدا به ما توفيق اجتهاد دهد، اجتهادى که از جهاد مدوام سنگين‌تر و پر زحمت‌تر است»!

ذکر اين نکته لازم است که پيروى از دستور مجتهدان، مخصوص به فروع فقهى و احکام عملى اسلام است نه مسائل عقيدتى و اصولى؛ و به عبارت ديگر: تقليد و پيروى از مجتهد در فروع دين است نه اصول دين؛ زيرا مسائل اصولى مانند شناخت خدا و پيامبران ريشه و پايه مکتب محسوب مى‌شود و آنها را حتما بايد از روى دليل ومنطق دانست، اما پس از پذيرفتن اين اصول از روى دليل و منطق، مى‌توان در احکام فرعى که فهم آنها از منابع دينى - مانند قرآن و حديث و دلايل ديگر - احتياج به اطلاع از علوم مختلف و تخصص دارد، به مجتهدان که متخصصان اين مسائل هستند مراجعه کرد.

همچنين پيروى از آنها در مسائل قطعى و مسلم اسلامى مانند وجوب نماز، حج، امر به معروف و نهى از منکر، تحريم دروغ، خيانت، شراب و قمار نيست؛ زيرا اين مسائل را همه مى‌دانند و نياز به تقليد کردن ندارد، بنابراين تقليد منحصر به احکام فرعى غير قطعى است. [2]

پى‌نوشت‌ها

----------------

[1]. سوره زخرف، آيه 23.

[2]. پاسخ به پرسشهاى مذهبى - نويسندگان: آيات عظام ناصر مکارم شيرازى و جعفر سبحانى

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

No image

هدیه قرآن به غیر مسلمان

No image

لباس احرام

No image

فلسفه ازدواج موقت

No image

سؤال از فلسفه احکام

Powered by TayaCMS