ب - پیوند نکاح‌

ب - پیوند نکاح‌

ب - پيوند نکاح‌

قرآن کريم:

1 - )وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَى‌ فَانْکِحُوا مَا طَابَ لَکُم مِنَ النِّسَاءِمَثْنَى‌ وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَکَتْ أَيْمَانُکُمْ ذلِکَ‌أَدْنَى‌ أَلَّا تَعُولُوا(316)).

"اگر شما را بيم آن است که در کار يتيمان عدالت نورزيد، از زنان‌هرچه شما را پسند افتد، دو، يا سه، يا چهار )نه بيشتر( به نکاح درآوريد، واگر بيم آن داريد که به عدالت رفتار نکنيد تنها يک زن‌بگيريد، ويا چنانچه کنيزى داريد به آن اکتفا کنيد. اين راهى بهتر است تامرتکب ستم نگرديد."

دين براى پاسداشت منافع يتيمان پس از وفات پدرانشان تعددهمسر را قانونى کرد، ومعيار آن هم بر قرار کردن عدالت است ميان‌همسران، واگر مردى نتوانست چنين کند بايد به يک زن بسنده کند که‌اين به دادگرى نزديکتر است تا به زن ستم نکند، وآن قدر زن گرد خودجمع آورى نکند که نتواند حقوقشان را ادا کند.

2 - )وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِن طِبْنَ لَکُمْ عَن شَيْ‌ءٍ مِنْهُ نَفْساً فَکُلُوهُ‌هَنِيئاً مَرِيئاً (317)).

"ومهر زنان را با طيب خاطر به آنها به عنوان هديه بدهيد، پس اگرپاره‌اى از آن را به رضايت به شما بخشيدند، برخوردار شويد، که خوش‌وگوارايتان خواهد بود."

از اين آيه به دست مى‌آيد که نشانه صداقت مرد در عقد ازدواج‌همان مهرى است که چونان هديه‌اى به همسرش مى‌دهد، وجايزنيست آن را باز ستاند مگر با خشنودى همسرش، که خود دلالت برمودت ميان آن دو دارد، وتنها در اين حالت است که مرد با گوارايى‌مهر را مى‌خورد، زيرا مالى است حلال وبيانى است از وفادارى زن‌نسبت به شوهرش.

3 - )وَأَنکِحُوا الْأَيَامَى‌ مِنکُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ إِن يَکُونُوافُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ(318)).

"ومردان وزنان بى همسر را همسر دهيد، وهمچنين غلامان وکنيزان‌صالح ودرستکارتان را، اگر فقير وتنگدست باشند خداوند آنها را از فضل‌خود بى نياز مى‌سازد، خداوند واسع وعليم است."

بينشهايى که از اين آيه به دست مى‌آيد چنين است:

الف - شايسته است در راه تزويج جوانان مجرد آزاد وبردگان‌وکنيزان شايسته، کوشيد.

ب - ازدواج موجب جلب رزق وروزى است وآدمى نبايد به علّت‌هراس تهيدستى از آن روى برتابد، زيرا خداوند وعده داده است‌انسانى را که ازدواج کرده از فضل خود بى نياز سازد، ورحمت‌وبخشش خداوند بسى گسترده است ومى داند چه کسى از بندگانش‌به فضل او نياز دارد.

4 - )الطَّلاَقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ وَلَا يَحِلُّ لَکُمْ أَن‌تَأْخُدُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئاً إِلَّا أَن يَخَافَا أَلَّا يُقِيَما حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا يُقِيَماحُدُودَ اللَّهِ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا فِيَما افْتَدَتْ بِهِ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلاَ تَعْتَدُوهَا وَمَن‌يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُون(319)).

"طلاقى که شوهر مى‌تواند در آن رجوع کند دو مرتبه است، پس،چون طلاق داد، يا رجوع ونگهدارى زن کند به خوشى وسازگارى، يارها کند به نيکى وخير انديشى، وحلال نيست که چيزى از مهر آنان به‌جور بگيرد، مگر آنکه بترسند که حدود دين خدا را راجع به احکام‌ازدواج نگاه ندارند، پس اگر ترسيديد که حدود دين خدا را نگه ندارند،زن هرچه از مهر خود به شوهر ببخشد روا باشد، اين احکام حدود دين‌خدا است، از آن سرکشى نکنيد، کسانيکه از احکام خدا سرپيچند آنهابه حقيقت خود ستمکارانند."

آيات 229 - 226 سوره بقره ما را به بينشهاى مهمى رهنمون‌مى‌گردد که برخى از آنها را ياد آور مى‌شويم:

الف - طلاق، وضعى است استثنايى که مرد نبايد بدان پناه بردمگر پس از دشوارى در ادامه معاشرت نيکو )همچون ايلاء که اندکى‌بعد پيرامون آن سخن خواهيم گفت(.

ب - شوهر، پس از طلاق، براى زن شايسته‌تر است اگر هر دوطالب اصلاح هستند )وخواستار زندگى زناشويى عارى از مشکلات‌سابق که منجر به طلاق گرديد، مى‌باشند.(

ج - طلاق تا ابد ادامه نمى‌يابد، ومرز آن دو طلاق است ودر بارسوم يا مرد، زن خود را نگه مى‌دارد وزندگى زناشويى سالمى رامى‌آغازد يا او را براى هميشه رها مى‌کند، واين چنين خداوند سبحان‌فرمان مى‌دهد که يا با معروف او را نگه داريد يا با احسان رهايش‌کنيد.

منظور از )معروف( همان رفتار ومعاشرتى است که با سطح‌زندگى زن وشأن او در دادن نفقه واداى حقوق متعارف او هماهنگى‌دارد.

ومقصود از )احسان( اداى حقوقى است که بر ذمه مرد باقى‌مانده - بويژه مهر - وچه بسا مطالبه نکردن از زن در حقوقى که مردادعا مى‌کند بر او دارد.

د - جايز نيست چيزى از مهر که مرد به زن داده ستانده شود مگرآن که زن، خود، طلاق بخواهد که در آن صورت بخشى از مهر يا تمام‌آن را به عنوان بهاى طلاق خود به مرد مى‌پردازد واين در شرع)خلع( ناميده مى‌شود.

ه - از اين سخن پروردگار: )فَإِنْ خِفْتُمْ( - يعنى: اگر ترسيديد که‌حدود دين خدا را نگه ندارند.. که خداوند مردم را، من جمله‌نزديکان دو طرف را مخاطب قرار مى‌دهد - درمى‌يابيم که جامعه بايدزندگى زناشويى را تحت نظر داشته باشد ومراقب رفتار دو زوج‌بايکديگر باشد، وشايد حکمت از شرط شهادت در طلاق، رعايت‌همين نکته باشد.

و - مجوز طلاق، ترس از دو طرف يا از يکى از طرفين است درعمل نکردن به احکام شرعى، )مثل حقوق روابط جنسى يا حق نفقه‌يا حق تمکين.(

5 - )وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَ‌بِمَعْرُوفٍ وَلَا تُمْسِکُوهُنَّ ضِرَاراً لِتَعْتَدُوا وَمَن يَفْعَلْ ذلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَلَاتَتَّخِذُوا آيَاتِ اللَّهِ هُزُواً وَاذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْکُمْ وَمَا أَنْزَلَ عَلَيْکُم مِنَ الْکِتَابِ‌وَالْحِکْمَةِ يَعِظُکُم بِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَيْ‌ءٍ عَلِيمٌ(320)).

"هرگاه زنان را طلاق داديد وزمان عده آنها به پايان نزديک شد، ياآنان را به وجهى نيکو نگه داريد يا به وجهى نيکو رها سازيد، وروانيست که آنان را به آزار نگه داشته تا بر آنها ستم کنيد )يعنى تعدى به‌حقوق ومهر آنها کنيد(، وهر کس که چنين کند به خويشتن ستم کرده‌است، وآيات خدا را به ريشخند مگيريد، واز نعمتى که خدا به شماداده است واز آيات وحکمتى که براى موعظه شما فرستاده است ياد کنيدواز خدا بترسيد وبدانيد که او به همه چيز آگاه است."

اينک برخى از حکمتهاى اين آيه را از نظر مى‌گذرانيم:

الف - مرد بايد پيش از پايان يافتن عده مطلقه‌اش، يا او را بر اساس‌معاشرت نيک ومعروف )وتطبيق احکام دين بر حسب مقتضايات‌عرف( نگه دارد، يا پس از اداى حقوق او رهايش سازد.

ب - جايز نيست مرد، پيش از پايان يافتن عده به قصد زيان‌رساندن به زن به سوى او باز گردد )مثل اين که طلاقش دهد وپيش ازپايان يافتن عده به سوى او باز گردد وپس از مدتى دوباره طلاقش‌دهد وبدين ترتيب آن قدر آزارش رساند که زن از حقوقش چشم‌پوشد يا در زندگى زناشويى تن به شرايط مرد دهد(.

در حديثى از امام صادق‌عليه السلام رسيده است که فرموده: "شايسته‌نيست مرد زن را طلاق دهد وسپس بدون آن که نيازى داشته باشد به‌سوى او باز گردد، سپس دو باره طلاقش دهد، اين همان طلاقى‌است که خداوند نهى کرده، مگر اين که مرد زنش را طلاق دهدوسپس به سوى او باز گردد ودر نظر داشته باشد که او را با رفتار نيکونگهدارد."(321)

6 - )وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ أَن يَنکِحْنَ أَزْوَاجَهُنَ‌إِذَا تَرَاضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ ذلِکَ يُوعَظُ بِهِ مَنْ کَانَ مِنکُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِذلِکُمْ أَزْکَى‌ لَکُمْ وَأَطْهَرُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ (322)).

"وچون زنان را طلاق داديد وزمان عده آنان سر آمد مانع نشويد که‌به نکاح شوهران خويش - هرگاه که ميانشان رضايتى حاصل شده باشد - درآيند. کسى که از شما به خداى وروز قيامت ايمان آورده باشد اين چنين‌پند گيرد، واين شما را بهتر وبه پاکى نزديکتر است، خدا مى‌داند وشما)خير وصلاح خود( نمى‌دانيد."

زنى که اختيار دار خوداست، درگزينش شريک زندگيش آزادى‌کامل دارد، وپدر ومادر وبرادران وکسانش نمى‌توانند مانع از رجوع به‌همسر سابقش شوند که خود خواسته است.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS