ج - رفتار پسنديده
قرآن کريم:
1 - )وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاَثَةَ قُرُوءٍ وَلَا يَحِلُّ لَهُنَّ أَن يَکْتُمْنَ مَاخَلَقَ اللَّهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ إِن کُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِيذلِکَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلاَحاً وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌوَاللَّهُ عَزِيزٌ حَکِيمٌ(323)).
"بايد که زنان مطلقه تا سه بار پاک شدن از شوهر کردن باز ايستند،واگر به خدا وروز قيامت ايمان دارند روانيست که آنچه را که خدا دررحم آنان آفريده است پنهان دارند، ودر ايام عده اگر شوهرانشان قصداصلاح داشته باشند به بازگرداندنشان سزاوارترند وزنان را نيز حقوقى استبر شوهران چنانچه شوهران را بر آنها حقوقى مشروع است. ولى مردان را برزنانافزونى وبرترىاست، وخدا بر هرچيز توانا، وبههمهامور عالم داناست."
الف - حق زن است که با خيالى آسوده در پناه همسر وفادارشزندگى کند، تا به امور حاملگى وشيردهى فرزند اهتمام ورزد. زنظرفى است مبارک براى نسلى شايسته، وبدينسان زن پس از طلاقسه حيض منتظر مىماند، واگر در بار سوم خون ديد از مرد جدامىشود واگر مرد بازهم او را بخواهد بايد از وى همچون ديگر زنانخواستگارى کند.
در کتاب کافى زراره حديثى از امام باقرعليه السلام نقل مىکند که ايشاننيز از امام علىعليه السلام نقل کردهاند: "هرگاه زن از حيض سوم خود،خون ديد عده او به سر آمده است ومرد بر او راهى ندارد و)قرء(پاکى ميان دو حيض را گويند وزن نمىتواند ازدواج کند تا آن که ازحيض سوم غسل کند."(324)
ب - مرد مىتواند پيش از به سر آمدن عده زن بدو رجوع کند، واوبراى آن زن شايستهتر است، به شرط آن که خواهان اصلاح باشد.
ج - حقوق وتکاليف زن، وضعى متعادل دارند پس اگر او بايد تاسه بار پاک شدن صبر کند، در مقابل همسرش هم بايد در اين مدتنفقه او را بپردازد، واگر زن مطلقه از مرد آبستن شده بود، مرد بايدپرداخت هزينههاى زندگى او را طى مدت حاملگى به عهده گيرد،بدين سان اسلام ميان حقوق وتکاليف زن تعادلى حکيمانه بر قرارکرده است، و شرع مقدس تکليفى بر زن نکرده مگر اينکه به هماناندازه براى او حق قائل شده است، واين بينشى است مهم که در همهحقوق جريان مىيابد.
د - مردان بر زنان رتبهاى دارند که همان رتبه قيموميتى است که بهخواست خدا در آينده پيرامون آن بحث خواهيم کرد.
2 - )وَإِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِن بَعْلِهَا نُشُوزاً أَوْ إِعْرَاضاً فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا أَنيُصْلِحَا بَيْنَهُمَا صُلْحاً وَالصُّلْحُ خَيْرٌ وَأُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ وَإِن تُحْسِنُوا وَتَتَّقُوافَإِنَّ اللَّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيراً (325)).
"واگر زنى از شوهرش بيم آن داشت که با وى راه مخالفت وبد رفتارىپيش گيرد يا از او دورى گزيند، باکى نيست که هر دو طريق مصالحتوسازگارى به پيمايند )صلحى به رضاى طرفين( که صلح به هرحال بهتر)از نزاع( است، ونفوس را بخل وحرص فرا گرفته، واگر درباره يکديگرنيکويى کرده وپرهيزگار باشند )به اجر نيکى خود برسند که( خدا به هرچهکنند آگاه است."
بينشهاى زير از اين آيه کريمه به دست مىآيد:
الف - هنگام بروز اختلاف ميان زن وشوهر شايسته است براىحل نزاع، سازش، مبدئى اساسى تلقى شود )اين سازش عبارتاست از تفاهم بر يک راه حل ميانه، وتبادل منافع بر حسب شرايطواقعى(.
ب - توصيه وسفارش خداوند به طرفين اينست که پيشدستى کننددر نيکى به منظور بهبود پيوند بين دو طرف، واين نقطه مقابل تنگنظرى وحرص وبخل است که در چنين حالاتى بر نفس چيرهمىشود.
ج - تقوا ومراعات حدود واحکام شرعى در رفتار همان قاعدهطبيعى است که بايد بر روابط زناشويى حاکم باشد. واين همانضمانت عدم تکرار اين گونه کشمکشهاست.
د - زن بايد بداند: بر او است که منزلت خود را نزد شوهرنگهدارد، اگرچه با عقب نشينى از برخى حقوق ويا پرداختن بهبعضى کارهاى مثبت.
3 - )الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوامِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ وَاللَّاتِيْ تَخَافُونَنُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلاَ تَبْغُواعَلَيْهِنَّ سَبِيلاً إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِيّاً کَبِيراً(326)).
"مردان از آن جهت که خدا بعضى را بر بعضى برترى داده است وازآن جهت که از مال خود نفقه مىدهند بر زنان تسلط دارند، پس زنانشايسته، مطيع ودر غيبت مردان حافظ حقوق شوهران باشند، وآنچه راکه خدا به حفظ آن امر فرموده نگهدارند، وآن زنان را که از نافرمانيشانبيم داريد )بايد نخست( آنها را موعظه کنيد، )اگر مطيع نشدند( ازخوابگاه آنها دورى گزينيد، )اگر باز مطيع نشدند( آنها را به زدن تنبيهکنيد. اگر فرمانبردارى کردند از آن پس ديگر راه بيداد پيش نگيريد وخدابزرگوار وعظيم الشأن است."
اين آيه به بهترين شکل ممکن وبر پايه بينشهاى زير روابطزناشويى را سامان مىدهد:
الف - جامعه بايد نظم داشته باشد، وبراى اين نظم بايد ارزشهايىحاکميت يابند که از تجاوز وسرکشى جامعه جلوگيرى کند، اين نظموساماندهى با خانواده وپيوند ميان زن وشوهر آغاز مىشود، اما دراين ميان چه کسى رهبرى مىکند؟
اسلام بىنظمى را برنمى تابد چنان که طبيعت، آن را باز مىزند،ولى از آن جا که خداوند مرد را به گونهاى آفريده که رهبرى درسرشت او قرار گرفته، لذا در تشکيلات خانواده او رهبر است درحالى که زن فطرتاً با همراهى واطاعت آفريده شده است.
ب - اگر اسلام حق رهبرى را در خانواده به مرد مىدهد، هدفىجز آن ندارد که حالت رهبرى را در وجود او سامان بخشد وچارچوبمناسبى براى اين حالت مشخص کند که مرد را از تجاوز آن بازمىدارد.
وقرآن براى بيان اين مطلب واژه "قوّام" را به کار برده است، واينلفظ مسؤوليت ساماندهى مستمر امور همسران توسط مردان را معنامىدهد، کما اين که در بردارنده مفهوم مسؤوليت کامل در امورآنهاست.
ج - نخستين ملاک راهبرى، خرد وتلاش است که برخى از مردم رابر برخى ديگر برترى مىدهد.
د - ملاک دوم دهش است، ومردان بايد به زنان نفقه دهند،ومىتوان گفت طبيعت وفطرت پاک مردان، آنها را وامى دارد به زنهانفقه بپردازند، وشريعت آسمانى اين طبيعت را تبيين کرده وپرداختنفقه به زنان را براى مردان واجب شمرده است.
در يک سخن: مسؤول )وراهبر وسامانبخش( بايد مردانى باشندکه تلاش بيشترى به کار برند ونفقه بيشترى بپردازند وبه همين سببآنها مسؤولان طبيعى خانواده هستند، وبه ميزان سستى در کارودهش از اين مسؤوليت کاسته مىشود.
ه - اينک که راهبرى از آن مردان شد پس زنان بايد فرمان برند. زنِشايسته، زنى است که از خدا وهمسرش فرمانبرى بيشترى داشتهباشد، وناموسش را که خداوند تنها براى شوى او قرار داده حفظ کندخداوند زن را به شرم فطرى واحساسات رقيق در روابط با همسر،مجهز کرده وبه او فرمان داده است خود را از تعلق به غير همسرش بازدارد.
از پيامبرصلى الله عليه وآله روايت شده است که فرمود: "مرد مسلمان پس ازاسلام بهرهاى بهتر از همسرى ندارد که هرگاه بدو مىنگرد شادمىشود، زنى که هرگاه از او چيزى خواهد مردش را فرمان مىبرد،ودر غياب او ناموس خود، واموال شوهرش را حفظ مىکند."(327)
و - اما اگر زنى از مرز خود تجاوز کند، ودر حقوق همسرش از اوفرمان نبرد، در اين جا اسلام به مرد حق مىدهد در مملکت خود)يعنى خانه( با زور تدريجى نظم را حاکم گرداند، اين کار را بانصيحت آغاز مىکند، واگر سودى نبخشيد بسترش را از او جدامىکند، تا طعم تنهايى را به او بچشاند، واگر اين هم سودى نداشتبه گونهاى سبک او را کتک مىزند "در حديث آمده است که ابزارکتک مسواک است."(328) ومرد اين همه را به کار مىبندد تا عدمخشنودى وخشم خود را نسبت به عملکرد زن بيان دارد.
به نظر مىرسد زن طبيعى در برابر اين کيفرها پاسخ مثبتمىدهد، که مرد هم بايد به همين مقدار بسنده کند وکيفر را نه براىاشاعه ستم در خانه که تنها براى حاکم کردن حقوق در خانه به کاربندد. وشوهر بايد بداند که خدا از او بزرگتر است واگر نسبت بههمسرش ستمى روا دارد، خداوند خيلى زود به همسر او يارىخواهد رساند.
4 - )وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلَادَهُنَّ حَوْلَيْنِ کَامِلَيْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَن يُتِمَّ الرَّضَاعَةَوَعَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَکِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لَا تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَا لَا تُضَارَّوَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا وَلَا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ وَعَلَى الْوَارِثِ مِثْلُ ذلِکَ فَإِنْ أَرَادَا فِصَالاً عَنتَرَاضٍ مِنْهُمَا وَتَشَاوُرٍ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا وَإِنْ أَرَدْتُّمْ أَن تَسْتَرْضِعُوا أَوْلَادَکُمْ فَلاَجُنَاحَ عَلَيْکُمْ إِذَا سَلَّمْتُمْ مَا آتَيْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِمَاتَعْمَلُونَ بَصِيرٌ(329)).
"ومادران بايد دو سال تمام فرزندان خود را شير دهند، آن کس کهخواهد فرزند را شير تمام دهد. وبه عهده صاحب فرزند )يعنى پدر(است که خوراک وپوشاک مادر را بطور شايسته بپردازد. هيچ کسى راتکليف جز به اندازه طاقت نکنند، نبايد مادر )در نگهبانى فرزند( بهزيان وزحمت افتد، ونه پدر )بيش از حد متعارف براى کودک( متضررشود. )واگر کودک را پدر نبود( وارث بايد در نگهدارى او به حدمتعارف قيام کند )که به طفل ضرر نرسانند(. اگر آن دو با رضايتومشورت يکديگر بخواهند کودک را )زودتر از دو سال يا بيست ويکماه( از شير بازگيرند، گناهى برآنها نيست، واگر )باعدم توانايى يا عدمموافقت مادر( خواستيد دايهاى براى فرزندان خود بگيريد، گناهى برشمانيست، هرگاه حق گذشته مادر را بطور شايسته پيردازيد، وتقواى الهىپيشه کنيد وبدانيد خدا به آنچه انجام مىدهيد بيناست."
معاشرت به معروف کدام است؟
شايد اين آيه، که در سياق آياتى آمده که پيوند سالم زن وشوهر راسامان مىدهد، از اين رو باشد که نمونههايى را براى اين پيوند عالىبيان کند که در آيههاى پيش آن را مشخص کرده، خداوند مىفرمايد:)...فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ...(330)) "يا آنان را بهوجهى نيکو نگه داريد يا به وجهى نيکو رها سازيد." واين سخنپروردگار که: )إِذَا تَرَاضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ...(331)) "هرگاه که ميانشانرضايتى به نيکى ومعروف حاصل شده باشد." و )إِلَّا أَن تَقُولُوا قَوْلاًمَعْرُوفاً(332)) "مگر آن که سخنى نيکو ومعروف بگوئيد."
وبينشهاى زير را از سخن قرآن کريم پيرامون شير دادن به دستمىآوريم، زيرا اين مقوله در خانواده اهميت وجلب توجه بيشترىدارد، چرا که به ثمره زندگى دو طرف وتغذيه او مربوط است. ما ازاين مثالها بهرههايى مىبريم که در ساير ابعاد زندگى نيز به ما سودمىرساند:
الف - در طول دو سال کامل، شير دادن فطرى وطبيعى، که کودک- بويژه در روزهاى نخست - در اثناى آن به شير مادر به عنوان بهترينغذا نيازمند است، انجام مىگيرد، ونبايد مادر، به عنوان يک مادر،از تکليف خود بگريزد واو را شير ندهد وسرنوشت فرزندش را بهدلايل تجملاتى به مخاطره افکند، زيرا آينده فرزندش به اين شيربستگى دارد، واز نظر علمى ثابت شده است که بسيارى از ضعفهاوبيماريها در کودکان در نتيجه عدم تغذيه از شير مادر پيش مىآيد.
ب - پدرى که همسرش فرزندى را براى او به دنيا آورده است،نبايد در نفقه دادن بر پايه نيکو کارى ومتناسب با سطح زندگىاجتماعيشان بخل ورزد.
ج - شايسته نيست پيوند زناشويى به دليل فرزند به سستى گرايدوزيانى به آن دو وارد آيد، چنان که مرد براى مراعات حق فرزند،لذت کاميابى جنسى را به زنش نچشاند يا بر عکس زنى با شوهرشچنين کند.
در حديثى منقول از امام صادقعليه السلام در تفسير آيه )لَا تُضَارَّ وَالِدَةٌ(آمده است که فرمود: "اين چنان است که زن دست خود را جلوبياورد ونگذارد شوهرش با او همبستر شود وبه او بگويد: به تو اجازهنمىدهم اين کار را بکنى. هراس دارم که مبادا )بربچه شير خوارم(بچه دار شوم، يا مردى به زن بگويد: با تو نزديکى نمىکنم، زيرامىترسم حامله شوى وکار به آن جا رسد که مجبور شوم فرزندم رابکشم، پس خداوند نهى کرده است که مردى به زن يا زنى به مردزيان رساند."(333)
د - جايز نيست به هنگام مرگ پدر وانتقال کفالت فرزند به وارث،مادرى را از ديدار فرزندش بازدارد چنان که اگر فرزندى در کفالت مادرباشد نبايد بر او تنگ گرفت.
در حديثى از امام صادق رسيده است که فرمود: "وارث نيز نبايدبه زن زيان رساند وبگويد: نمىگذارم فرزندش به ديدار او برود،ونبايد به فرزندش زيان رسانند، اگر فرزند نزد آنان چيزى داشتهباشد، وشايسته نيست به اين فرزند تنگ گرفته شود."(334)
اگر زن وشوهر بخواهند فرزندشان را از شير بگيرند اين کار بايدپس از رايزنى وخشنودى طرفين صورت بپذيرد، واين کار همهمچون ديگر امور خانه است که بايد با مشورت وتوافق دو طرفصورت پذيرد. ولى به شرط آن که حقوق مادرى که به فرزندش شيرداد ضايع نشود، وپدر بايد به قدرى که او به فرزندش شير داد بدونفقه دهد وسپس - اگر خواست - فرزند را به مرضعه ديگر بدهد.
ودرباره حقوق زن وشوهر نسبت به يکديگر در امر شيردهى بهفرزند احاديثى پيرامون آيه کريمه رسيده است که ذيلاً برخى از آناحاديث را ذکر مىکنيم:
1 - امام صادقعليه السلام درباره اين آيه کريمه: )وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَأَوْلَادَهُنَّ حَوْلَيْنِ کَامِلَيْنِ( مىفرمايد: "مادامى که فرزند، شير مىخوردنسبت مساوى به پدر ومادر دارد، پس هرگاه از شير گرفته شد حقپدر نسبت به او پيشى خواهد گرفت، وهرگاه پدر بميرد مادر نسبتبه او از خويشاوندان ديگر حق بيشترى خواهد داشت."(335)
2 - ونيز حضرتعليه السلام مىفرمايد: "هرگاه مردى زنى را طلاق داد درحالى که حامله است، بايد همچنان نفقه او را بپردازد تا وضع حملکند وهرگاه فرزند را شير داد مزد او را به وى مىپردازد بى آن که زيانىبدو رساند، مگر آن که دايه ديگرى را بيابد با مزد کمتر، واگر مادر بهاين مزد تن داد نسبت به فرزند خود شايستهتر است تا زمانى که او رااز شير بگيرند."(336)