فصل دوّم و سوم : بهائم

فصل دوّم و سوم : بهائم

فصل دوّم : بهائم

آنچه از بهائم حلال است

آنچه اهلى است از انعام ، از قبيل شتر و گاو و گاوميش و گوسفند و بز ، جميع اصناف آنها حلال گوشت مى باشند . و مکروه است اسب و قاطر و الاغ ، و دور نيست به ترتيب مذکور از خفت کراهت به شدت آن برود ، و در مرتبه کراهت قاطر نسبت به طرفين آن در ذکر تأمّل است .

و وحشى از محلّلات مذکوره در حکم اهلى آنها مى باشند ؛ و ظاهر، ثبوت مرتبه اى از کراهت در گوشت گاو و چربى آن است ، چه اهلى باشد يا وحشى ، از گاو و گاوميش که جاموس ناميده مى شود .

اسباب عروض حرمت بر حيوان حلال گوشت

جلال و ملاک آن و طريق انتقاى آن

1. حرام مى شود به سبب عروض جَلَل، حيوان حلال گوشت ؛ و «جلل» عبارت است از تغذّى به عذره انسان به اختصاص ( در مقابل خلط و مزج ) ؛ و در صورتِ خلط، دور نيست کراهت اکل لحم ، و شايد کراهت در آکل سائر نجاسات به اختصاص غير عذره انسان ثابت باشد .و مرجع در جلاّل بودن ، صدق عرفى آن و آکل عذره است يعنى معتاد به آن .

و تغذّى به غير عذره انسان از نجاسات ديگر اگر چه به سبب آن نموّ حاصل شود ، يا از عذره بعد از استحاله و انتفاى اسم ، سبب حرمت اکل نمى شود ؛ و خواهد آمد إن شاء اللّه حکم شرب لبن خنزير .و حکم طهارت جلاّل و طهارت عرق آن ( چنانچه مشهور است ) يا نجاست آن ( چنانچه محکىّ از «منتهى» است ) گذشت بيان آن در کتاب طهارت ؛ و لازم طهارت ، قبول تذکيه است براى انتفاع به پوست آن اگر چه محرّم باشد قبل از استبراء ، اکل لحم آن .

کيفيت استبراى از جلل

و لازم در عود حلّيت به استبراء ، انتفاى صدق جلاّل ( يعنى معتاد به اکل عذره ) است ، در آن مواردى که ثابت نباشد مدتى معيّنه براى استبراء و ممکن نباشد فهم حکم براى مورد ديگر به اولويت و نحو آن غير قياس .

و آنچه در آن ، تقدير معتبر، ثابت است، اظهر عود حلّيت است با آن تقدير اگر رعايت شود ، اگر چه فرضا اسم جلاّل باقى باشد بنا بر اظهر .

و ثابت است استبراء شتر ـ چه کوچک باشد چه مسنّ ، و چه نر باشد يا ماده ـ به چهل روز ؛ و استبراء گاو ـ اقسام مختلفه آن ـ به بيست روز ، و احوط و افضل سى روز بلکه چهل روز است ؛ و استبراء گوسفند ـ اقسام و اصناف مختلفه آن ـ به ده روز ؛ و «بطه» يعنى «اردک» به پنج روز ؛ و «دجاجه» يعنى مرغ به سه روز . و احتياط در رعايت زوال اسم با رعايت مقدّرات ثابته ، بى شبهه است .کيفيّت استبراء ، بستن حيوان جلاّل است و حبس کردن در محلى براى منع از تغذّى به عذره ، و به علف پاک آن را متغذّى کردن است در مدت مقدّره .

اگر حيوان، شير خوک بنوشد

2. اگر حيوانى حلال گوشت آشاميد شير خنزير را و به حد اشتداد [ و ] نموّ از آن شير نرسيد، مکروه است خوردن گوشت آن ، و مستحب است استبراء آن هفت روز ؛ و اگر به حدّ اشتداد استخوان و نمو روئيدن گوشت از آن شير رسيد حرام است گوشت آن و گوشت نسل آن ، مگر آنکه مخلوط به حلالهاى ديگر بشود به نحو شبهه غير محصوره ؛ و فرقى نيست بين آنکه شيرخوار ذکر باشد يا انثى ، در حرمت خودش و نسلش بنا بر اظهر . و اين حکم در شرب لبن کافره و سگ نيست .

حکم بهيمه موطوئه

3. اگر انسان وطى نمود بهيمه اى را که مأکول اللحم است ، چه صغير باشد آن انسان يا کبير ، عاقل باشد يا مجنون ، عالم باشد يا جاهل ، آزاد باشد يا بنده ، مختار باشد يا مکرَه ، وطى در قبل باشد يا دُبر ، با امناء يا بدون آن ، گوشت آن حيوان و گوشت نسل آن حرام مى شود ، و بايد ذبح بشود و سوخته شود ( اگر متعارف، خوردن آن باشد مثل انعام ثلاثه ، و گرنه اخراج از بلد مى شود ) ؛ و اگر مال غير واطى است، قيمتش را از واطى مى گيرند و به مالک مى دهند . و فرقى بين نر و ماده بهيمه نيست ، و هم چنين بين نسل نر و نسل ماده فرقى نيست ، چنانچه در شرب لبن خنزيره مذکور شد . و هم چنين [ شير [موطوئه و شير نسل آن حرام است .

و در عموم اين حکم به وطى غير چارپايان، از طيور، تأمّل است .

و در صورت سوزانيدن و دفن نمودن آنچه مقصود از آن اکل است از غير مالک ، و يا فروختن آن در غير بلد اين فعل از غير مالک در آنچه مقصود از آن رکوب است ، قيمت يا ثمن را به مالک مى دهند، يعنى قيمت را بالفعل از واطى براى مالک مى گيرند ؛ و اما ثمن مبيع در غير بلد وطى ( براى مجهول کردن اضافه اين عمل به دو طرف مخصوص و سلب لوازم معلوم بودن ) در آنچه مقصود از آن غير اکل است، پس ظاهرا مالک مى تواند مطالبه قيمت از واطى نمايد ، و فروشنده آن مى تواند ثمن را به مالک بدهد و قيمت مدفوعه را استرجاع براى واطى نمايد بنا بر اظهر ، و احتياط براى مالک و واطى در تصدّق به ثمن است با توافق هر دو . و جارى [ است ] در حرام گوشت ـ اگر مملوک باشد ـ حکم غير مأکول از حلال گوشت بنا بر اظهر . و اللّه العالم .

اشتباه موطوء به غير و تعيين با قرعه

و اگر مشتبه شد موطوء به غير آن در محصور ، پس از تنصيف حقيقى فردى يا قريب به آن در صورت تعذّر تحقيق ، با تکرار قرعه تعيين مى نمايند موطوء را و حکم آن را اجراء مى نمايند ؛ و اگر ازيد از يکى موطوء شد تعيين ازيد را با قرعه رعايت مى نمايند .مراد از «وطى» در اين مقام ، مثل سائر مقامات براى سائر احکام است . و در خنثاى مشکل ثابت نمى شود حکم .

حيوانى که خمر يا بول بياشامد

اگر حيوانى شرب خمر نمود و قريب به آن ذبح شد احوط غَسل لحم آن است ، و احوط ترک اکل آنچه در باطن آن از امعاء و قلب و کبد است ؛ و اگر آشاميد بول را پس از آن ذبح شد احوط غَسل آنچه در باطن آن است ؛ و احتياطات مذکوره در صورتى است که ذبح، بعد از قطع به زوال و استحاله ـ به واسطه طول زمان ـ واقع نشود .

تعدادى از حيوانات حرام گوشت و حلال گوشت

از حيوانات حرام گوشت سگ و سنوّر است چه اهلى باشد يا وحشى .و از جمله حلال گوشت از حيوانات وحشيّه گاو کوهى و کبش کوهى و حمار وحشى و آهو و يحمور است .

و سَبُع از چارپايان ـ که حيوان مفترس و داراى نيش است ـ چه قوى باشد مثل اسد و نمر و فهد، و ذئب يا ضعيف باشد مثل ثعلب و ضبع و ابن آوى ، و آنچه از طيور، مفترس هست و داراى مخلب است ، حرام است .و هم چنين ارنب و ضبّ و همه حشرات و يربوع و قنفذ و وبر و خز و فنک و سمور و سنجاب و عظائه و لحکه، از جمله حرام گوشت مى باشند ؛ و تحريم مخصوص به هريک از خبيث يا مسخ يا از حشرات يا سبُع يا صاحب نيش بودن نيست .

Powered by TayaCMS