کتاب صيد و ذباحه
فصل اوّل : آلات صيد
حلال و مذکّى نمى شود به سبب اصطياد بدون ذبح و نحر، حيوانى که ممتنع است به اصل مگر به واسطه کلب معلَّم ، نه با سائر حيوانات شکارى اگر چه معلّم يعنى آموخته براى شکار شده باشد .و فرقى بين اقسام کلاب معلّمه نيست .و غير کلب معلّم، فرقى بين طيور معلّمه و سائر حيوانات معلّمه نيست در عدم حلّ .
1. اسلحه شکار
تيزى در اسلحه
و اما آلت اصطياد به غير حيوانات، پس آنچه مشتمل بر آهن تيزى باشد که اصابه اش با تيزى آن است ، مثل شمشير و نيزه و تير و چاقو و خنجر و نحو اينها حتى عصاى کوچکى که در طرف آن آهن تيزى باشد ، موجب حلّيت مقتول با آن است با تسميه در حال زدن با آنها ، و اختصاص به اسلحه متعارفه ندارد ، بلکه مطلق آلات حديديّه قتّاله مثل شمشير و نيزه است در صورت صدق سلاح .
اعتبار شکافندگى
و بايد آلت خارقه باشد و داخل حيوان بشود اگر چه کمى باشد نه آنکه با ثقل، قاتل باشد ؛ و حديد بودن آلت در حال اختيار احوط است .
و آنچه اصابت به عَرْض مى کند و مشتمل بر حديد است مثل معراض حلّيت با آن منوط به خارق بودن آن است اگر چه کمى باشد . و هم چنين سلاحى که بى سر تيز باشد يا آنکه اصابت به عرض کرده باشد اگر داخل گوشت شد اگر چه کمى باشد و قاتل شد ، حلال مى شود مقتول به آن .
تير و نيزه
و اظهر در مثل تير و نيزه، حليت است با اتفاق اعتراض و عدم جرح و خرق اگر قتل با آنها با تسميه باشد ، و احوط وجوبا اقتصار بر صورت احتمال آنکه با تيزى خورده و با عرض نشسته باشد، [ است ] .
اعتبار حديديت
پس بايد سلاح، حديد محدّد باشد و سر تيزى داشته باشد اگر چه اتفاقا پاره نکند بدن را بلکه به عرض اصابت نمايد لکن پيکان دارد، مثل تير و نيزه و تيغ و کارد ، و احتياط مذکور رعايت شود ؛ يا آنکه آلتى باشد که پاره کند اگر اصابت با تيزى سر بکند و به عرض اصابت نکند ؛ و مجرد قتل با ثقل در مثل عمود حديد، کافى نيست .
و اعتبار حديد در هر دو قسم در حال اختيار احوط است ، لکن مسمّاى به «معراض» که پيکان ندارد و محدّد و قابل خرق است اگر چه چوب باشد و خرق نمايد، پاک و حلال کننده است ، و ظاهرا خرق آن به جهت اصابت به آن طرفى است که محدّد است، نه اصابت به عرض از محدّد ؛ و اگر به مجرد فشار و ثقل داخل شود، مشکل است .
تفنگ و بندقه و سنگ و ساچمه
و سلاح معروف به تفنگ که آهن دارد و خرق مى نمايد کافى است در تذکيه در صورتى که گلوله مثل مدوّر نباشد، بلکه محدّد باشد که با تيزى سر آن پاره کند نه با فشار يا حرارت .
و در بندقه ( و آن گلوله گلين و مانند آن است که مى اندازند ) و سنگ ، اظهر عدم حلّيت است اگر چه خرق نمايند ؛ و هم چنين آهنى که با ثقل يا فشار ( مثل عمود ) خرق نمايد . و اما آهن مدوّر مثل معروف به ساچمه اگر خرق و جرح نمايد پس محتمل است لحوق آن به بندقه نه به معراض ، بلکه اين احتمال قريب است .
عدم اعتبار وحدت آلت و وحدت صياد
معتبر نيست در اصطياد و حليت به سبب آن ، وحدت آلت به حسب شخص و سنخ ، و نه وحدت صياد ؛ پس دو نفر اگر به دو آلت حديديّه ، يا آنکه يکى با سهم و ديگرى با ارسال کلب ، اصطياد کرد، [ و صيد ] در يک زمان، مقتول به دو سبب شد ، حلال است با تسميه و سائر شروط در هر دو سبب از هر دو صائد .
2. معلَّم بودن سگ شکارى
معتبر است در اباحه آنچه کلب، صيد مى نمايد که «معلَّم» باشد ، يعنى آموخته باشد شکار را به نحوى که در عرف اهلش شکارى باشد ، و اين نمى شود مگر آنکه طورى باشد [ که ] : به فرستادن صاحبش برود و به زجر او قبل از فرستادن و بعد از آن خود دارى از رفتن نمايد در موقعى که مثلاً در نظر صاحب آن ضرر دارد به شکار کردن رفتن آن .
اعتبار عدم اکل توسط کلب معلّم
و اما اعتبار عدم اکل مگر در نادر از اوقات شکار پس مشهور [ است ] ، لکن قول به عدم اعتبار ( چنانچه به جماعتى منسوب است ) به حسب روايت شايد اشهر است ؛ و محل اختلاف ، اکل در حال قتل است اگر چه محتمل باشد ، نه اکل بعد از آن و بعد از رسيدن صاحب آن يا قبل از قتل که فرض مى شود .
و ظاهر، اعتبار عدم اکل است به حسب ملکه ، و گرنه عرفيت ندارد شکارى بودن و معلَّمِ عرفى نيست ؛ و از اين جهت عدم اکل را از محقِقات و شروط معلّم بودن ذکر فرموده اند .
و اگر معلّم باشد در عرف ، اکل اتفاقى ضرر ندارد بنابر اظهر ، و عدم اکل رأسا در کمال تعليم ضرر دارد ، و اما آشاميدن خون مقتول پس مطلقا مضرّ نيست .
حدّ تعليم کلب معلّم
و حدّ تعليم ،تکرار مفيد ظن به حصول آن به اتّصاف به امور ثلاثه مذکوره است به حدّى که ظن به ملکه اتصاف به صفات مذکوره اگرچه در زمان کوتاهى باشد حاصل شود .
و با احراز تعليم ،حکم به حليت صيد آن مى شود تا زمان يقين به زوال ملکه آن مثل سائر ملکات در سائر صنايع بنا بر اظهر . و يک مرتبه اگر اکل نادر اتفاق افتاد موجب زوال ملکه و آثار آن نمى شود و حلّيت مأکول مقتول، باقى است ، و اصطيادهاى بعدى محکوم به حلّيت مأکول خواهد بود تا احراز زوال ملکه حاصله از تعليم .