فصل دوّم : مبطلات روزه و قضا و کفار

فصل دوّم : مبطلات روزه و قضا و کفار

فصل دوّم : مبطلات روزه و قضا و کفاره

1 . مبطلات روزه

خوردن و آشاميدن

س . مبطلات روزه، چند چيز است؟

ج . ده چيز: اول و دوم: «خوردن و آشاميدن» که هر يک مبطل روزه [ اند ] عمداً نه سهواً، و موجب قضا و کفّاره است مطلقا، چه معتاد باشد [ اکل آن ]، مثل «نان و آب»، و چه غير معتاد، مثل «خاک» و «فشرده درخت» و «سنگريزه»؛ چه خوردن و آشاميدن آنها متعارف [ باشد ] و چه غير متعارف؛ هر چند مأکول و مشروب متعارف باشد، مثل فرو بردن بقيّه غذا که در بُنِ دندان مى ماند که آن مبطل است نيز عمداً، و سهواً باطل نمى کند هر چند مقصّر باشد در خلال کردن؛ و احوط خلال کردن است چنانچه احوط [ است ] قضا کردن هر گاه خلال نکرده باشد.

1. با علم به دخول [ غذا ] در جوف بر تقدير ترک خلال، لازم است تخليل، يعنى اگر نکرد و داخل شد، روزه باطل است، و اگر اتفاقاً داخل نشد، اخلال به نيّت کرده؛ و با عدم علم به دخول، تخليل، احتياط مستحب است، و اگر اتفاقاً سهواً داخل شد، روزه باطل نيست.

و احوط نکشيدن فضلات است از سر به سوى حلق. و هر گاه به فضاى دهن آب دماغ يا خلط سينه را بياورد و فرو برد، باطل مى کند.

چشيدن غذا يا جويدن آن در حال روزه

س. انگشتر مکيدن و طعام جويدن به جهت طفل يا مرغ و نحو آن و چشيدن نمک طعام و امثال آن، چه صورت دارد؟

ج. سبب بطلان روزه نمى شود مادامى که عمداً چيزى فرو نبرد، و احوط و اَوْلى ترک امور مذکوره است بدون ضرورت و حاجت؛ و اگر بدون اختيار به حلق او فرو رفت چيزى، در اين موضع، باعث بطلان روزه نمى شود.

جواز مضمضه در حال صوم

س. مضمضه کردن از براى روزه دار ولو به جهت غير وضو باشد، جايز است يا نه؟

ج. بلى جايز است اگر چه به جهت خنک شدن باشد؛ وافضل ترک آن است درغير وضو.

1. لکن جواز آن با عدم وصول به فضاى دهان، خالى از وجه نيست در عاديات غير صائم، و احتياط وجوبى، در بطلان است به ابتلاع بعد از رسيدن به فضاى دهان، چه از سر باشد، يا از سينه يا بصاق مجتمع کثير غير عادى.

و افساد روزه از جهت اکل و شرب با الغاى خصوصيت، غيرِ حيثيتِ اضرارِ محرّم است در مواردى که محقّق باشد که مربوط به صدق اکل و تناول طعام نيست که منصرفند به سوى آنچه که از خارج باشد و از طريق حلق به جوف برسد.

2 . لکن اگر به غير اختيار، آبِ مضمضه، داخل حلق شد، احوط وجوب قضا است در غير وضو براى فريضه و تداوى لازم در زمان صوم، مانند وضو براى نافله يا عطش يا عبث و نحو آنها. مستحب است که بعد از مضمضه، سه مرتبه آب دهن را بيندازد.و جايز است مسواک کردن حتى به چوب تر، بلکه سنت است مطلقا، لکن اگر مسواک را بيرون نياورد مادامى که مسواک مى کند؛ و اگر بيرون آورد، آبِ او را فرو نبرد، يعنى اگر به دهانش دوباره داخل کرد، نگذارد آن آب داخل حلق بشود.

ريختن دوا در داخل بينى يا گوش و...

و همچنين جايز است دوا، داخل احليل نمودن تا آن که به جوف برسد و مفطر نيست؛ و همچنين دوا در جراحت ريختن به نحوى که به جوف برسد.

س . چيزى از دوا در دماغ کردن به نحوى که وارد بر حلق بشود و داخل در جوف شود، جايز است يا نه؟

ج . احوط، بلکه اقوى، اجتناب [ از ] آن است اگر صدق اکل يا شرب نمايد و جايز

1 . مگر آن که به قدرى کم باشد که مستهلک شود در آب دهان.

2 . اظهر عدم صدق است، لکن اگر از طريق حلق داخل شد، اظهر افساد است اگر چه صدق اکل يا شرب ننمايد، بلکه تناول طعام يا شراب از طريق حلق، کافى است، لکن در صورتى که عالم باشد به وصول مفطر.

و اگر واصل شد اتفاقاً بدون علم به وصول، احوط قضا است در غير تداوى لازم فعلى در زمان روزه، چنانچه در مضمضه گذشت، و همچنين است استنشاق.

و فرقى نيست در تفصيل مذکور، بين آن که چيزى داخل بينى کند، يا سرمه بکشد به چشم، يا تقطير دوا در گوش نمايد؛ و مانند آنچه مقدّم شد از ادخال دوا در احليل يا با ريختن آن در زخم بدن است، نيزه و خنجر فرو کردن در جوف در عدم افساد، اگر چه با مباشرت صائم يا منسوب بودن به خودش باشد.

حکم تزريق آمپول و غير آن در حال روزه

و اما تزريقات متعارفه مستحدثه، پس آنچه از قبيل تقويت است و به جاى اکل و شرب است، الحاق آن به تناولات، خالى از وجه نيست؛ و همچنين آنچه ايصال به معده است و به جاى متناوَل از طريق حلق است و فارق، مجرد طريق است، پس احتياط در اجتناب است، بلکه خالى از وجه نيست الحاق به معلوم؛ و در غير اين دو صورت، اظهر جواز است، و از مشکوک الحال در اين که از دو قسم هست يا نه، اجتناب لازم نيست.است سرمه و دوا به چشم کشيدن و به گوش دوا ريختن.

جماع

سوّم: جماع کردن و آن مفسد روزه [ است ] چنانچه موجب قضا و کفّاره است نيز مطلقا، چه در قُبُل و چه در دُبُر چه در فاعل و چه در مفعول، هر چند مَرد باشد، چه انزال شود و چه انزال نشود و همچنين در فرْج حيوانات على الاحوط. و اگر محتلم شود در روز روزه، مفسد روزه نيست.

کذب بر خداوند متعال و معصومين ـ عليهم السلام ـ

چهارم: کذب بر خدا و رسول و ائمه ـ عليهمالسلام ـ. و در کذب بر ساير انبيا و اوصيا و صديقه طاهره ـ عليهمالسلام ـ احتياط ترک نشود ولکن [ کذب ] در وقتى مبطل است

1 . چه کبير باشد چه صغير علىالاحوط در بعض اقسام از صغير و صغيره که مفعول باشد يا فاعل. و همچنين ادخال فرج بهيمه، يا در فرج آن، يا فرج ميّت، يا در فرج آن.

2 . بلکه الحاق متّجه است، و احوط، تعميمِ به کذب در امور دنيا است، اگر چه اظهر اختصاص مفطِر به امور دين است، و لازم است در اِخبار، دلالت معتبره نه لفظ؛ پس با اشاره و نحو آن، کذبِ مبطل، محقّق مى شود.

که بداند کذب است و نسبت او را بدهد به يکى از ايشان؛ و اگر شک داشته [ باشد [ خالى از اشکال نيست و اقوى اين است که مبطل است.

فرو بردن سر در آب

پنجم: ارتماس در آب؛ و آن مبطل روزه و موجب قضا و کفاره است عمداً، نه سهواً، اگر چه اقوى حرمت است فقط.

رساندن غبار به حلق

ششم: رساندن غبار به حلق ـ على الاحوط ـ اگر غليظ باشد و حدّ آن، مخرج «خاء» نقطه دار است و آ ن موجب قضا و کفّاره است، چه غبارِ حلال و چه حرام، مثل خاک و غير آن هر گاه خود، باعث شود عمداً، نه غفلتاً.

1. اقوائيّت ابطال، ممنوع است، زيرا مشتمل بر اتيان به محتمل الکذب عليهم، و اخبار کاذب از علم و اعتقاد گوينده [ است ] و هيچکدام مبطل نيست علىالاقوى.

2. بلکه اقوى مبطل بودن «ارتماس» است، و کفايت فرو بردن سر به تنهايى، اقرب است، و اظهر لزوم رَمس تمام مافوق رقبه است؛ پس رمسِ منافذ، بدون رمس منابتِ شعر، مضرّ نيست؛ و اطلاق افساد به آبِ مضاف، احوط است، و فرو بردن سر به تبعِ حائلِ غليظ، مفسد نيست بنا بر اظهر، و همچنين تلطيخ مانع از وصول آب به سر و فرو بردن بعض يا تمام سر به نحو تعاقب، نه در يک آن، بلکه به تدريج و در آنات متعدّده.

3. اظهر مبطل بودن آن است؛ و همچنين دخان غليظ و آنچه موجب تقوّى مربوط به جوع و عطش باشد؛ و اما ايصال غبار و دخانِ غير غليظ و غير مقوّى به نحو مذکور، پس عدم افساد آن، خالى از وجه نيست و احوط، اجتناب است.

استفراغ

هفتم: «قىء کردن» و آن موجب قضا است اگر به عمد و اختيار واقع شود، و اگر بىاختيار قىء کند بر او چيزى نيست؛ و هر گاه غذا يا آب، بيرون آيد به حلق و برگردد، مضرّ نيست اگر از حلق خارج نشود؛ و اگر در فضاى دهن بيايد، بايد آن را بريزد؛ و اگر عمداً فرو برد، قضا و کفّاره واجب است.

هشتم: «استمنا»، يعنى طلب اخراج منى از خود نمودن به هر قسمى به غير جماع و واجب مى شود بر آن قضا و کفّاره.

احتقان

نهم: «حقنه کردن» به مايع بدون ضرورت؛ و آن مفسد روزه و موجب قضا و کفّاره است علىالاحوط اگر چه عدم آن، خالى از قوّت نيست و [ حقنه کردن [به جامد مکروه است، لکن احوط ترک آن است.

بقاى بر جنابت عمداً

دهم: بقاى بر جنابت عمداً تا به طلوع فجر، چه جنابت به سبب احتلام، يا به سبب ديگر [ باشد ] و آن حرام و مبطل روزه و موجب قضا و کفّاره است؛ و اين حکم در روزه شهر رمضان و قضاى آن ثابت است، بلکه در قضاى رمضان، مانع از انعقاد صوم است عمداً و نسياناً؛ و در جميع اقسام روزه حتى در صوم مستحب، احوط

1 . اگر از حلق خارج نشود، يا آن که بىاختيار باشد در آمدن و رفتن.

2 . و مقصود از آن در اين مقام، انزال منى است به اختيار؛ و اما مجرّد طلب، پس داخل در نيّت مفطر است.

3 . بلکه اظهر، مفسد بودن احتقان به مايع است اگر چه با ضرورت باشد.

4 . حرمت، در صورت وجوب تعيّنى روزه است، چنانچه مذکور مى شود.

عدم بقاى بر جنابت است اگر چه جواز، خالى از قوت نيست، خصوصاً در صوم مستحب. و مثل بقاى بر جنابت است، بقاى بر حيض و نفاس در وجوب قضا، و در کفاره تأمل است.

1. بلکه الحاق واجبات معيّنه به روزه رمضان و واجبات موسّعه، به قضاى آن، خالى از وجهِ موافق با احتياط نيست و احتياط، در جمع بين احتمال صحت و بطلان است در واجبات معيّنه غير رمضان.

2. و لحوق استحاضه ـ به معنى توقّف صوم مستحاضه مثل صلاتش بر اَغْسال،يعنى بر خصوص غسل فجرى براى صوم ـ خالى از وجه نيست؛و همچنين است اتحاد حيض و جنابت در کفّاره.و در جميع موارد غسل، وجوب تيمّم با تعذّر غُسل، متّجه است.و احوط استيقاظ بعد از تيمّم است تا (بعد از) فجر صادق، و حکم، مبنى بر بطلان تيمّم بدل از اکبر با اصغر و عدم بطلان است.و مراد از نسيان در متن، مثل اصباح با جنابت است با علم به سبق جنابت بر فجر که در رمضان مفسد نيست يقيناً، به خلاف قضاى رمضان على الاظهر؛ و الحاق واجبات معيّنه، به رمضان، و موسّعه، به قضاى آن در اين حکم، بىوجه نيست اگر چه احتياط، در جمع بين احتمالات است در غير صيام رمضان و قضاى آن.

نسيان غسل تا طلوع فجر

و اما نسيان غُسل تا فجر، پس ظاهر، مبطليّت آن است در رمضان؛ و اظهر لحوق قضاى آن است به ادا، و احتياط در غير آنها از واجبات ترک نشود.

اجناب اختيارى در ضيق وقت

و اظهر اتحاد حکم صوم و صلات است در اِجناب اختيارى در وقتى که وسعت غسل ندارد، در عصيان و صحّت عمل با تيمّم.

حکم خوابيدن قبل از غسل

و مثل بقاى بر جنابت است نيز، خوابيدن جنب به قصد غسل نکردن، يا با تردّد در آن، يا خوابيدن او بعد از خوابى که پيش از آن، جنب شده باشد اگر عازم بر غسل نباشد، و اگر عازم باشد و به خواب رود تا صبح، کفاره بر او واجب نيست، لکن قضا بر او لازم است؛ و اين خواب و خواب سابق بر آن، هيچ يک حرام نيست؛ ولکن احوط، ترک خواب دوم است و اگر دفعه سوّم بخوابد، قضا بر او لازم است هر چند عازم بر غسل باشد؛ و کفّاره، احوط بلکه اقوى است.

2 . موجبات قضا

افطار قبل از فحص

س . مفطراتى که حرام نيست ارتکاب آنها ولکن موجب قضا مى شود، چند چيز است؟

ج . سه چيز است: اول: افطار کردن پيش از تفحّص از صبح با قدرت بر آن، اگر بعد

1 . و عالم به آن جنابت در بيدارى شده باشد تا آن که دو خواب بعد از علم به جنابت باشد.

2 . با وثوق به استيقاظ براى غسل؛ اما بدون وثوق، پس نوم اول هم، جواز آن محلّ تأمّل است در غير صورت عسر و حرج شخصى در ترک نوم؛ و اظهر اتحاد حکم آن است در واجب معيّن از صيام با تأخير واجب موسّع تا آخر وقت در جواز و شرط آن از حيث کفايت احتمال عقلائى، يا اعتبار ظنّ يا وثوق به تمکّن.

3 . بعض از موجبات قضا بيان مىشود غير از اين سه چيز؛ و ممکن است ادراج اين سه در يک عنوان که عبارت از «عمل به حکم ظاهرى مسوّغ افطار که مکشوف شده مخالفت آن با واقع، چه آن که به دليليّت استصحاب يا اماره باشد».

معلوم شود که صبح بوده. و احوط استحباباً در صورت عدم قدرت، قضا است.

اعتماد به قول مُخبر

دوم: اعتماد نمودن بر قول کسى که خبر دهد که شب است و به او مطمئن شود و مظنّه به قول او به هم رساند و مفطر به عمل آورد و بعد معلوم شود که صبح، طالع بوده.

گمان به مزاحِ مُخبر

سوّم: اگر کسى خبر دهد که صبح است و گمان کند که شوخى مىکند يا دروغ مىگويد و چيزى بخورد و بعد معلوم شود که صبح بوده است.

1 . اين احتياط در صورت قدرت بر مثل سوالِ مثل «اعمى» و «محبوس» از غير، ترک نشود، و قادر اگر مراعاتِ مفيدِ اطمينان کرد، بعد کشف خلاف شد، بر او قضا نيست.

2 . بلکه تعبير مناسب اين مقام اين است که گفته شود: «خبر دهد اگر چه اطمينان حاصل شود به بقاى شب با قدرت بر مراعات بالمباشره»؛ و همچنين است ـ على الاظهر ـ «شهادت عدلين» مادام که يقين حاصل نشود، که ظاهراً، به حکم مراعات مباشريّه مفيده يقين است در عدم قضا.

3 . و معتبر است قدرت بر مراعات، چنانچه گذشت در نظير آن، و الحاق غير ماه رمضان، به آن، در حکم اين سه صورت مذکوره، محتاج به تأمّل است.

چهارم: و همچنين واجب است قضا بر کسى که افطار نمايد اعتماداً به قول کسى که اِخبار به دخول ليل نمايد و در واقع روز بوده، در صورت جايز بودن تقليد او براى افاده وثوق، يا به جهت تعدّد عادل مخبر، يا قول به اکتفاى به عدل واحد.

افطار در فرض تاريکى زياد روز

پنجم: و همچنين است وجوب قضا بر کسى که افطار نمايد به سبب ظلمت موهِمه دخول ليل با انکشاف بقاى روز، بلکه وجوب کفّاره، موافق است با احتياط؛ و اگر اطمينان نمايد به اين سبب، به دخول ليل، اظهر عدم وجوب قضا است، اگر چه احوط است.

استفراغ عمدى فقط موجب قضا است

ششم: و «تعمّد قى» موجب قضا است و کفاره لازم نمىشود، علىالاظهر. و در سبقت گرفتن قى، قضا واجب نمىشود.

هفتم: و همچنين است احتقان به مايع در وجوب قضا، و وجوب کفّاره به آن موافق است با احتياط؛

هشتم: و دخول آب به حلق به سبب مضمضه براى تبرّد يا عبث؛

نهم: و عود جُنُب ثانياً به خوابيدن با نيّت غسل بلکه وجوب کفّاره در اين صورت، موافق با احتياط است.

آنچه بر افطار مترتّب مى شود

س . روزه واجب معيّنِ بالذات را افطار کردن، چه صورت دارد؟

ج . حرام است افطار کردن آنها، بلکه در بعضى از آنها کفاره واجب مى شود، مثل روزه ماه رمضان و نذر معيّن.

و جايز است افطار نمودن روزه غير معيّن را پيش از زوال، چه قضاى شهر رمضان باشد يا غير آن؛ ولکن در قضاى شهر رمضان بعد از زوال حرام است، بلکه

1 . و قضاى رمضان بعد از زوال چنانکه خواهد آمد؛ و صوم اعتکاف در صورت وجوب آن.کفاره، لازم مى شود على الاقوى، ولى کفّاره آن، «ده مسکين طعام دادن» است؛ و با عدم تمکّن، «سه روز روزه» است؛ اما نذر مطلق و مندوب، جايز است، چه بعد از زوال و چه پيش از زوال.

بعضى از موارد وجوب قضا

س . بر حايض و نفساء، قضاى روزه ماه رمضان، واجب است يا نه؟

ج . بلى واجب است.

و همچنين بر کسى که خواب رفته باشد تمام روز را و نيّت نکرده باشد، يا آن که روزه را فراموش کرده باشد و [ نيز ] کسى که فراموش نموده باشد غسل جنابت را و بگذرد بر آن چند روز، يا تمام ماه، واجب است بر او قضا.

و اگر غافل شود از جنابت يا از غسل، يا از آن که شب، شبِ روزه است، واجب است بر او قضا على الاقوى.

و واجب است [ قضا ] بر مرتدّ، چه ملّى باشد چه فطرىّ.

و مستحب است تتابع در آن؛ و ترتيب در آن، واجب نيست، چه از يک سال بگذرد، يا بيشتر، لکن سنت است.

3 . کفّاره روزه

س . کفّاره افطار کردن صوم رمضان يا نذرِ معيَّن را بيان فرماييد؟

ج . کفّاره بر سه گونه است:

اوّل: «بنده آزاد کردن»

دوّم: «دو ماه پى در پى روزه گرفتن»

1 . در ضيق وقت و عدم امکان جمع، نيت نمايد موقّتِ به مابين دو رمضان را بالنسبه به غير موقت و معيّنِ به نذر را ـ مثلاً ـ بالنسبة به غير معيّن.

سوّم: «شصت مسکين را طعام دادن»، اگر به حلال افطار کرده باشد؛ و اگر به حرام افطار کرده باشد ـ العياذ باللّه ـ مثل زنا، يا شراب خوردن، يا مال حرام خوردن، هر سه کفّاره را بدهد بنابر احوط.

س . در يوم صوم رمضان اگر مردى زن خود را اکراه نمايد بر جماع و هر دو صائم باشند، حکمش چيست؟

ج - در اين صورت واجب است بر زوج دو کفّاره بدهد؛ و اما اگر زن اطاعت مرد را نموده باشد، واجب است بر هر يک کفّاره؛ و اگر زن در اثنا راضى بشود، يک کفاره بر مرد واجب است و يک کفاره بر زن، اگر چه احوط دو کفاره است بر مرد.

س . اگر کسى در روز رمضان افطار کند و آن را حلال بداند، مرتدّ است يا نه؟

ج . بلى مرتدّ است.

1 . اين احتياط ترک نشود در صورت رضاى در اثناى عمل.

Powered by TayaCMS