درباره اصطلاح شيعه
على ربانى گلپايگانى
شيعه در لغت
کلمه شيعه در لغتبر دو معنى اطلاق شده است:
الف: موافقت و هماهنگى در عقيده با عمل، بدون اينکه يکى تابع ديگرى باشد، (1) چنانکه در قرآن کريم از حضرت ابراهيم به عنوان شيعه حضرت نوح ياد شده است:
«و ان من شيعته لابراهيم». (2)
بديهى استحضرت ابراهيم از پيامبران صاحب شريعتبوده است، و پيرو شريعت نوح نبوده است، ولى روش او در توحيد هماهنگ با روش نوح بوده است. و در آيه ديگر کلمه «اشياع» به معنى اشباه به کار رفته است، چنانکه مىفرمايد: «و لقد اهلکنا اشياعکم» . (3)
ب: پيروى کردن از ديگرى و محبت ورزيدن به او. چنانکه در قرآن کريم آمده است:
«فاستغاثه الذى من شيعته على الذى من عدوه» . (4)
آن کس که از دوستان و هواخواهان موسى بود، عليه کسى که از دشمنان او بود از وى يارى خواست.
در لسان العرب به دو معناى مزبور چنين اشاره شده است:
«الشيعة القوم الذين تجتمعوا على الامر، و کل قوم اجتمعوا على امر فهم شيعة، و کل قوم امرهم واحد يتبع بعضهم راى بعض فهم شيع» . (5)
شيعه در اصطلاح
لفظ شيعه در اصطلاح به کسانى گفته مىشود که به امامت و خلافتبلافصل على عليهالسلام معتقدند، و بر اين عقيدهاند که امامت او از طريق نص جلى يا خفى ثابتشده است و امامتحق او و فرزندان او است. (6)
لازم به يادآورى است که عدهاى از شيعه زيديه، با اينکه به افضليت على عليهالسلام از ابو بکر و عمر عقيده دارند، ولى خلافت آن دو را پذيرفته و گفتهاند حضرت على عليهالسلام با رضايتخود خلافت را به آنان واگذار کرد، ولى لافتبنى اميه و بنى عباس را نپذيرفته و امامت را حق فرزندان فاطمه زهراء عليها السلام مىدانند. و همين امر سبب ناميده شدن آنان به شيعه است. (7)
نص جلى و خفى
نص جلى در دو مورد به کار مىرود:
الف: نص شرعى بر امامت فرد يا افرادى با ذکر نام آنها و با کلمه خليفه يا امام يا وصى و مانند آن وارد شده است.
ب: نص شرعى بر امامت فرد يا افرادى وارد شده، ولى کلمات خليفه، امام، وصى و مانند آن به کار نرفته، بلکه الفاظى از قبيل مولى و ولى به کار رفته که صريح در امامت و خلافت نيست، گرچه با توجه به قراين عقلى و نقلى روشن مىشود که مقصود امامت و خلافت است.
در مقابل نص جلى، نص خفى است که زيديه به آن معتقدند، و آن اينکه تنها صفات و شايستگىهاى امام بيان شود و فرد يا افراد خاصى به عنوان امام تعيين نشوند. از نظر آنان هر کس از اولاد فاطمه زهرا عليها السلام باشد، و از صفات علم به احکام دين، شجاعت و زهد برخوردار بوده و قيام نمايد امام خواهد بود. (8)
شيعه در احاديث نبوى
از طريق شيعه و اهل سنت رواياتى نقل شده است، که در آنها لفظ شيعه توسط پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله و سلم در مورد عدهاى از صحابه به کار رفته است. چنانکه سيوطى از جابر بن عبد الله انصارى و ابن عباس و على عليهالسلام روايت کرده که پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله و سلم در تفسير آيه: «ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خير البرية» ، (9) اشاره به على عليهالسلام کرد، و فرمود: او و شيعيانش روز قيامت رستگار خواهند بود. (10)
نوبختى در فرق الشيعه گفته است:
«سلمان فارسى، ابو ذر غفارى، مقداد بن اسود و عمار بن ياسر نخستين کسانى بودند که به نام شيعه ناميده شدند» . (11)
ابو حاتم رازى نيز گفته است:
«لفظ شيعه در عهد رسول اکرم صلى الله عليه و اله و سلم لقب چهار نفر از صحابه بود و آنها عبارت بودند از: سلمان فارسى، ابو ذر غفارى، مقداد بن اسود کندى و عمار ياسر» . (12)
ممکن است گفته شود: در زمان پيامبر اکرم مسلمانان به فرقههايى تقسيم نشده بودند، تا عدهاى به نام شيعه معروف گردند، بلکه همگى به نام مسلمان ناميده مىشدند. بدين جهتبايد گفت اطلاق لفظ شيعه در کلمات پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله و سلم ناظر به زمان آينده است، چنانکه اصطلاح قدريه و مرجئه نيز که در کلمات آن حضرت به کار رفته، مربوط به آينده است، با اين تفاوت که اسم شيعه دلالتبر مدح دارد، و اسم مرجئه و قدريه دلالتبر ذم و نکوهش.
ولى مىتوان گفت اطلاق لفظ شيعه بر عدهاى از مسلمانان در عصر پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله و سلم مستلزم اين نيست که فرقهاى خاص در مقابل ساير مسلمانان در آن زمان پديد آمده باشد، بلکه مقصود اين است که عدهاى از صحابه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با توجه به موقعيت ممتاز على عليهالسلام نزد پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله و سلم و برجستگىهايى که در او سراغ داشتند، به وى ارادت ورزيده و راى و فعل او را که در حقيقت تجلى راى و فعل رسول اکرم بود، الگو و سرمشق خود قرار داده بودند، چنانکه اين امر در مورد برخى از شاگردان ممتاز يک استاد (در زمان حيات استاد) متداول و رايج است.
---------------------
پىنوشتها:
1- کل من وافق غيره فى طريقته فهو من شيعته تقدم او تاخر. (الميزان، ج 17، ص 147) .
2- صافات / 83.
3- قمر / 51.
4- قصص / 15.
5- لسان العرب، کلمه شيع.
6- اوائل المقالات، ص 42، الملل و النحل، ج 1، ص 146.
7- شيعه در اسلام، ص 20.
8- قواعد العقائد، ص 125.
9- بينه / 7.
10- الدر المنثور، ج 8، ص 589، طبع دار الفکر.
11- فرق الشيعة، ص 17- 18.
12- اعيان الشيعة، ج 1، ص 18- 19.
----------------------
فرق و مذاهب کلامى، ص 39