ازدواج با مرتدان در آیین مسیحیت

ازدواج با مرتدان در آیین مسیحیت

ازدواج با مرتدان در آيين مسيحيت

مسأله ارتداد ومجازات مرتد, از طريق تورات در ميان مسيحيان نيز راه يافته وهمه دانشمندان مـسـيـحـى تـا قبل از پيدايش مذهب پروتستان , مجازات مرتد را اعدام مى دانسته اند, هر چند که بـعـضـى از رهـبـران مـذهبى مسيحيت ـ شايد تحت تاثير مکتب اسلام ـ پذيرفته اند که توبه مرتد مجازات اعدام او را رفع مى کند.

به عنوان نمونه , آلبرماله در کتاب تاريخ قرون وسطى (ص 286) مى نويسد: بسط قلمرو امت نصارا در اروپا, در قرون وسطى تحقق يافت ودر نتيجه مسلمانان نيز از اسپانيا رانده شدند.

در ايـن زمـان , دو گروه به نام سالکان ليون ومرتدان آلبى ها به وجود آمدند ومرتدان آلبى , مانند ايـرانـيـان قـديـم مـعـتـقـد بـه مـبدا خير وشر بودند ومسيح را فرشته اى که مبدا خير فرستاده مـى شـنـاخـتند ونيز معتقد به تناسخ بودند وبه همين جهت از خوردن گوشت حيوانات اجتناب مى کردند.

ايـن عقيده در لانگدوک به سرعت انتشار يافت وروحانيان کاتوليک را از اعتبار خود ساقط ساخت وبـه هـمـيـن جهت , روحانيان به اين مرتدان وقوم ترک (غير مسيحى ) به يک چشم مى نگريست .

سرانجام به دستور پاپ , جنگ صليب بر ضد مرتدان آغاز شد و آلبى ها قتل عام شدند.

به دنبال جنگ صليب , دادگاههاى تفتيش عقايد به وجود آمد .

در اين دادگاهها براى اعتراف , از شکنجه استفاده مى شد وآنها که اعتراف به گناه مى کردند, عقوبت سهلترى داشتند, ولى آنان که اعـتـراف نمى کردند يا قبلا يک بار ديگر توبه کرده وتوبه خود را شکسته بودند ((125)) , حکمشان اين بود که زنده , طعمه حريق شوند.

دادگـاهـهاى تفتيش عقايد در فرانسه وايتاليا مدتها ادامه داشت , ولى در آلمان گاه گاه تشکيل مى شد.

بـرخـى از روحـانـيـان وبـه خـصوص فرقه فرانسوا باتفتيش عقايد مخالف بودند, ولذا يکى از اين روحـانـيـان مـى نـويسد: اگر پطرس وپولس مقدس نيز به اين ديوان احضار مى شدند, برائت ذمه حاصل نمى کردند.

آمده است : نويسندگان قديم ژخژچژژررآ در دائرةالـمـعـارف ديـنـى مـيـرچاالياده , ذيل ماده مـسيحى , مفهوم ترک آيين را که در ملاحم آمده بود از يهوديان اقتباس کردندب از قرن سوم , ارتداد مـنـحـصرا به گرايشى از مسيحيت به سوى بت پرستى اطلاق شده است .

سيپريان اين اصطلاح را بـراى تـوصـيـف مـسـيـحـيانى که در زمان آزار دقيانوس , از مسيحيت به بت پرستى گرويدند به کاربرده است .

به نظر سيپريان , اين حرکت مساوى با بدعت گذارى است ,ولى در اصلارتداد را يک شکاف داخلى در جـامـعـه تـحـت تـاثـيـر مـتنبيان , ومعلمان دروغين دانسته است واز همين جا نظر يهوديان ومـسـيـحـيـان دربـاره ارتداد, از هم تمايز پيدامى کند, زيرا مرتد در مسيحيت , هم پيمان دشمن خـارجـى مـحـسـوب نـمـى شـود, بلکه پيرو رقيب داخلى به شمار مى آيد [در حالى که يهوديان , مـرتـدرايـک هـم پـيمان خانگى براى دشمنان خارجى محسوب مى کنند], به همين دليل , قانون کليساى قديم در مورد مرتد, بسيار شديد بود .

ارتداد, يک بزه غيرقابل جبران تلقى مى شد .

پس از تعميد, راهى براى بخشايش گناهان وجود نداشت .

تـنها پس از دوران دقيانوس بود که پذيرش مجدد سقوط کردگان مجاز گرديد .

پس از مسيحى شدن کنستانتين , ارتداد يک بزه مدنى محسوب شد که از نظر قانون , قابل مجازات بود .

فرمانهاى مجمع القوانين تئودسيوس , به اين شدت گواهى مى دهد .

مسيحيانى که بت پرست شوند, از حق شهادت دادن محروم خواهند شد وهرگواهيى که اين افراد بدهند, از اساس لغو خواهد بود.

ده سـال بعد در فرمانى اعلام شد: کسانى که از ايمان مقدس دست بردارند, از جامعه انسانها جدا گشته وصلاحيت شهادت دادن از آنها سلب خواهد گرديد, از ارث محروم خواهند شد, موقعيت اجـتـمـاعـى ووضـعيت قانونى خود را از دست خواهند داد وننگ ابدى برجبين آنان نقش خواهد بست .

قـابـل توجه است که يک فرمان متعلق به سال 383م .

به طور ضمنى اشاره مى کند که مانويت در حـد بـت پـرسـتـى ويهوديگرى است .

مسيحيان به سادگى آزار مانويان را که ديوکليتان در سال 297م .

آغـاز کـرده بـود ادامـه دادنـد .

مـقـرر گـرديـد که معلمان مانوى مجازات شوند, شرکت کنندگان در مجامع آنان رسوا وخانه ها ومراکز تعاليم آنان به نفع دولت مصادره گردد.

در دائرةالـمعارف آمريکانا, تحت عنوان ارتداد آمده است : ارتداد را سابقا جرمى عليه مملکت تلقى مـى کـردنـد, ولذا حکومتها مجازات اعدام را براى آن مقرر مى داشتند, ولى کليساهاى پروتستان , امـروزه ديـگـر مـومـنـان را از مـصاحبت با افرادى که در عرصه مخالفت ورد کليسا هستند منع نمى کنند.

کـلـيـسـاهـاى اولـيه هميشه بين مرتدانى که به طور لجوجانه بر ارتداد خود پافشارى مى کردند ومرتدانى که عقيده آنها صرفا بر اثر اشتباه بوده يا در ارتداد به دنيا آمده اند [و پدر ومادر آنها مرتد بـوده انـد] فـرق مى گذاشته است .

همچنين مرتدان صلح جو را از آنان که عقايدشان پديد آورنده اغتشاش وبى نظمى بوده , تفکيک مى کرده است ((126)).

ويـلـيـام سـوم , پادشاه انگلستان (1817 ـ 1890 م .

) در فصل 32, احکام 9 و10 چنين مقرر داشت : هرکسى که در مسيحيت تربيت شده يا بدان اعتراف کرده , حقانيت آن را انکار نمايد, در نخستين بـار از حـق داشـتن منصب وبراى دومين باراز حق اقامه دعوى , مشاغل نگهبانى , مديريت , وراثت وتملک اراضى محروم خواهد شد وبه حبس غيرقابل ضمانت , به مدت سه سال محکوم خواهد شد.

Powered by TayaCMS