فصل دوّم : در طواف عمره است

فصل دوّم : در طواف عمره است

فصل دوّم : در طواف عمره است

و در آن، سه مقصد است:

مقصد اوّل در مستحبّات دخول مکّه و مسجد الحرام است تا زمان اراده طواف

مستحبات داخل شدن مکّه مکرّمه و مسجد الحرام

بدان که سنّت است که چون به حرم مکّه برسد، از شتر فرود آيد و غسل دخول حرم کند و پا [ را ] برهنه کند، و نعلين در دست گيرد، و به اين عنوان [ يعنى به اين صورت [ داخل حرم بشود. در حديث است که هر که چنين کند، به جهت تواضع و فروتنى نسبت به حق تعالى، خداوند عالَم جلّ ذکره، محو کند از او صد هزار گناه و بنويسد از براى او صد هزار حسنه و صد هزار حاجت او را برآورده کند.

دعاى وقت دخول حرم

و در وقت دخول حرم، اين دعا بخواند:

«اللّهم إنّک قلت في کتابک و قولک الحق «و أذّن فى الناس بالحج يأتوک رجالا و على کلّ ضامر يأتين من کل فجّ عميق» أللّهم إنّي أرجو أن أکون ممّن أجاب دعوتک، وقد جئت من شقّة بعيدة وفجّ عميق سامعا لندائک و مستجيبا لک، مطيعا لأمرک، و کل ذلک بفضلک علىّ و إحسانک إلىّ؛ فلک الحمد على ما وفّقتني له، أبتغي بذلک الزلفة عندک و القربة إليک والمنزلة لديک، و المغفرة لذنوبي والتوبة علىّ منها بمنّک. أللّهم صلّ على محمّد و آل محمّد و حرّم بدني على النار، و آمنّي من عذابک و عقابک، برحمتک يا أرحم الراحمين.»

و سنّت است به جهت دخول مکّه معظّمه، غسل ديگر کند اگر ميسّر شود، و چون داخل مکّه شود، به آرام تن و آرام دل، و چون داخل مکّه شود از راه بالاى مکّه داخل شود، و بعضى گفته اند که اين حکم، مختصّ کسانى است که از راه مدينه روند، و بعضى غسلى را به جهت دخول مسجد الحرام ذکر کرده اند.

و چون داخل شود، از در «بني شيبة» داخل شود، و گفته اند که آن در، الحال برابر «باب السلام» است.

بايد که چون از «باب السلام» داخل شود، راست بيايد تا ستونها و با کمال خضوع و خشوع و آرام دل و تن، بر در مسجد بايستد و بگويد چنانچه در خبر صحيح است:

«السلام عليک أيّها النبىّ و رحمة اللّه وبرکاته. بسم اللّه و باللّه و ما شاء اللّه، السلام على أنبياء اللّه ورسله، ألسلام على رسول اللّه، السلام على إبراهيم خليل اللّه، والحمد للّه ربِّ العالمين.»

و در روايت ديگر وارد شده است که بگويد:«بسم اللّه وباللّه ومن اللّه وإلى اللّه و ما شاء اللّه، وعلى ملة رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله، وخير الأسماء للّه، والحمد للّه، والسلام على رسول اللّه، ألسلام على محمّد بن عبداللّه، ألسلام عليک أيّها النبي ورحمة اللّه وبرکاته، السلام على أنبياء اللّه ورسله، السلام على إبراهيم خليل الرحمان، السلام على المرسلين، والحمد للّه رب العالمين، السلام علينا وعلى عباداللّه الصالحين. أللّهم صلّ على محمّد وآل محمّد، و بارک على محمّد وآل محمّد، وارحم محمّدا و آل محمّد، کما صلّيت و بارکت و ترحمّت على إبراهيم و آل إبراهيم، إنک حميد مجيد. أللّهم صلّ على محمّد و آل محمّد عبدک و رسولک، أللّهم صلّ على إبراهيم خليلک و على أنبيائک و رسلک و سلم عليهم و سلام على المرسلين والحمد للّه رب العالمين. أللهم افتح لي أبواب رحمتک، واستعملني في طاعتک ومرضاتک، واحفظني بحفظ الإيمان أبدا ما أبقيتني، جل ثناء وجهک. ألحمدلله الذي جعلني من وفده و زوّاره، وجعلني ممن يعمر مساجده، و جعلني ممن يناجيه. أللّهم إني عبدک و زائرک في بيتک، و على کل مأتىّ حقّ لمن أتاه و زاره، و أنت خير مأتىّ و أکرم مزور. فأسألک يا أللّه يا رحمن بأنک أنت اللّه لا إله الاّ أنت وحدک لا شريک لک، و بأنک واحد أحد صمد لم تلد و لم تولد ولم يکن لک [ له: خ ل ] کفوا أحد، و أن محمّدا عبدک و رسولک ـ صلى اللّه عليه وعلى أهل بيته ـ يا جواد يا کريم يا ماجد يا جبار يا کريم. أسالک أن تجعل تحفتک إياى بزيارتي إيّاک، أول شىء تعطيني فکاک رقبتي من النار.»؛ پس سه مرتبه مىگوئى: «أللهم فُکّ رقبتى من النار»؛ پس مى گوئى: «و أوسع على من رزقک الحلال الطيّب، وادرأه عنّي شر شياطين الجن والإنس و شر فسقة العرب والعجم»؛ پس داخل مسجد مىشوى و مىگوئى: «بسم اللّه و باللّه و على ملّة رسول اللّه»؛ پس دستها را بردار و رو به کعبه معظّمه بکن و بگو: «أللّهم إني أسألک في مقامي هذا وفي أول مناسکي، أن تقبل توبتي، و أن تتجاوز عن خطيئتي، وأن تضع عني وزري. ألحمدالذي بلّغني بيته الحرام، أللهم إني اُشهدک أنّ هذا بيتک الحرام الذي جعلته مثابة للناس و أمناً مبارکاً و هدىً للعالمين أللهم إنّ العبد عبدک، و البلد بلدک، و البيت بيتک، جئت أطلب رحمتک، و أؤم طاعتک، مطيعاً لأمرک، راضيا بقدرک. أسألک مسألة الفقير إليک الخائف لعقوبتک. أللهم افتح لي أبواب رحمتک، و استعملني بطاعتک و مرضاتک»؛ پس خطاب به کعبه کن و بگو: «ألحمد للّه الذي عظمک و شرفک و کرمّک و جعلک مثابة للناس و أمناً مبارکا و هدىً للعالمين»، و چون نظر بر حجر الأسود افتد، رو به سوى او کند و بگويد: «ألحمد للّه الذي هدانا لهذا، وما کنا لنهتدى لولا أن هدانا اللّه. سبحان اللّه و الحمد للّه ولا إله الاّ اللّه واللّه أکبر. ألله أکبر من خلقه، و اللّه أکبر مما أخشى و أحذر، لا إله الاّ اللّه وحده لا شريک له، له الملک وله الحمد، يحيى و يميت، و يميت و يحيى، و هو حىّ لا يموت، بيده الخير و هو على کل شيء قدير. أللّهم صلّ على محمّد و آل محمّد و بارک على محمّد و آله، کأفضل ما صليت و بارکت و ترحمت على إبراهيم و آل إبراهيم، إنک حميد مجيد، و سلام على جميع النبييّن والمرسلين و الحمدللّه ربّ العالمين أللهم إني اُومن بوعدک، واُصدق رسلک، و أتبع کتابک»؛ پس به تأنّى روانه شو و گامها را کوتاه بگذار از ترس عذاب خدا؛ پس چون نزديک به حجر الأسود رسى، دستها را بردار و حمد و ثناى الهى را به جاى آور و صلوات بر محمّد و آل محمّد بفرست و بگو: «أللّهم تقبّل مني»؛ پس دست و رو و بدن را به حجر الأسود مىمالى و مىبوسى آن را و اگر نتوانى ببوسى، دست بمال و اگر نتوانى دست بمالى، اشاره کن و بگو: «أللّهم أمانتي أديتها، و ميثاقي تعاهدته، لتشهد لي بالموافاة أللهم تصديقا بکتابک و على سنة نبيک ـ صلواتک عليه وآله أشهد أن لا إله الاّ اللّه وحده لا شريک له، و أن محمّدا عبده و رسوله. آمنت بالله و کفرت بالجبت و الطاغوت واللاّت والعزّى وعبادة الشيطان و عبادة کل ندّ يُدعى من دون اللّه»؛ و اگر نتوانى همه را بخوانى، بعضى را بخوان و بگو: «أللهم إليک بسطت يدي، و في ما عندک عظمت رغبتي فاقبل سبحتي واغفرلي و ارحمني. أللهم إني أعوذ بک من الکفر والفقر و مواقف الخزى فى الدنيا والآخرة.»

مقصد دوّم : در واجبات طواف

و بعضى از آن احکام است:

بدان که مکلّف به عمره تمتّع، پس از دخول مکّه، واجب است که ابتدا کند به طواف خانه کعبه؛ و طواف از ارکان عمره است. [ و ] کسى که عمدا آن را ترک کند تا وقتى که متمکّن از او نشود پيش از وقوف به عرفات، عمره او باطل است( و وجوب ذبح يک شتر مطلقا حتى در حال علم و عمد، موافق احتياط است.)، چه عالم به مسأله باشد چه جاهل؛ و ظاهرا حج او، حج افراد مى شود و وجوب قضاى حج بر او در سال آينده، قوى است، به خلاف کسى که حج تمتّع او، به جهت عذر، بدل به افراد شود چنانچه خواهد آمد.

و اگر کسى سهوا [ طواف را ] ترک کند، لازم است اتيان به آن هر وقت که باشد(و در صورت تعذّر يا تعسّر مباشرت، استنابه مىنمايد در قضاء طواف.)؛ و اگر سعى را به جاى آورده، سعى را نيز اعاده کند( على الأحوط.).و مريض اگر ممکن است او را دوش مىگيرند و طواف مى دهند(اگر چه به غير دوش گرفتن باشد، با محافظت بر واجبات طواف که خواهد آمد ان شاء اللّه تعالى.) و الاّ نايب مى گيرند از براى او.و بدان که واجبات طواف، دوازده امر است، پنجِ از آن، شرط خارج؛ و هفت از آن، واجب داخل [ است ]:

واجبات خارجيّه طواف

شرط اوّل: «طهارت از حدث»( اگر چه به طهارت اضطراريّه باشد على الأقرب، بدون فرق بين ترابيّه و طهارت مستحاضه و مسلوس. و در مبطون، اختيار مىشود نيابتِ از او در طواف.)؛ پس جايز نيست طواف واجب از مُحدِث و اگر مُحدِث غفلةً طواف کند، طواف او باطل است.

و اگر در اثناى طواف، مُحدِث شود(از روى سهو و غفلت، و در جريان حکم به بناء بعد از طهارت، در صورت تعمّدِ احداث، تأمّل است.)، پس اگر بعد از تجاوز نصف بوده، قطع مى کند و طهارت مىگيرد و از موضع قطع، تمام کند؛ و اگر قبل از آن بوده، طواف را بعد از طهارت، از سر گيرد.

و بدان که حکم شکّ در گرفتن طهارت بعد از حدث يا شکستن آن بعد از گرفتن، قبل از طواف و بعد از آن و در اثناى آن، حکم شکّ است در طهارت به جهت نماز حرفا بحرف.

و اگر معذور باشد در وضو و غسل، واجب است تيمّم به جهت اباحه طواف به نحوى که در تيمّم به جهت صلات مقرّر شد.

و اگر آب و چيزى که به آن تيمّم کند، هيچ يک موجود نباشد، پس حکم آن، حکم غير متمکّن از طواف است، که با يأس از تمکّن، نايب مىگيرد؛ و احوط آن است که خود نيز طواف کند؛ چنانچه احوط آن است که جنبِ متيمّم بعد از آن که طواف کند، نايب بگيرد( ظاهرا لزوم ندارد، اگر واقع شود طواف با تيمّم در آخر زمان تمکّن از مباشرت.)

شرط دوّم: «طهارت بدن و رخت از نجاست»، هر چند نجاستى باشد که در نماز، معفوّ است، مثل دَم کمتر از درهم و دم جروح و قروح على الأحوط، خصوصا به ملاحظه قول به حرمت ادخال مطلق نجاست در مسجد، اگر چه خلاف آن، اقوى است.و اگر طواف کند، پس عالم شود به نجاست، بعد از فراغ از طواف، اظهر صحّت است.

و اگر عالم شود [ به نجاست ] در اثنا، جمعى بر آن اند که قطع کند طواف را و ازاله کند نجاست را و برگردد و تمام کند طواف را؛ و احوط استيناف است بعد از اتمام، خصوصا با تخلّل فعل کثير که موجب قطع طواف بوده باشد قبل از اکمال چهار شوط؛ و هم چنين است حکم، هرگاه نجاستْ عارض ثوب يا بدن شود در حال طواف، و کفايت اتمام در اين جا اظهر است. و اگر فراموش کند نجاست را و طواف کند، پس اقوى و احوط، اعاده طواف است.( بلکه صحّت، خالى از وجه نيست.)

شرط سوّم: «ختنه کردن است در حق مردان». پس بدون آن، طواف باطل است. و اين شرط در باره زنان نيست. و احوط ثبوت اين شرط است در باره اطفال کوچک.پس اگر بدون ختنه طواف کند، يا طواف دهند آنها را طواف نساء از ايشان باطل خواهد بود؛ پس زن از براى ايشان بعد از بلوغ، حلال نخواهد بود، مگر آنکه تدارکِ طواف نساء نمايد به خود يا نايب.

شرط چهارم: «ستر عورت» است بنا بر احوط بلکه اقوى. و معتبر است در آن، اباحه؛ بلکه احوط ملاحظه جميع شرايط لباس مصلّى است در آن، نظر به حديث مشهور که طواف در حکم نماز است.

شرط پنجم: «نيّت» است( و در اعتبار اخطار و کفايت داعى، مانند نماز است.) و نيّت چنين کند که «هفت دور طواف خانه کعبه مىکنم طواف عمره تمتّع از فرض حجّةالاسلام به جهت اطاعت فرمان خداوند عالم».

واجبات داخليّه طواف

و اما واجبات داخل در حقيقت آن، هفت است پس:

شروع از حجر الاسود

اوّل: ابتدا کردن است به «حجر الأسود» به نحوى که تمام بدن او مرور کند بر تمام حجر الأسود.و چون تحقّق اين معنى بر وجه حقيقت، بسيار متعسّر بلکه متعذّر است، اکتفاء مى شود در تحقّق آن به آن که محاذى نمايد بيشترين اجزاى بدن خود را با بيشترين اجزاى حجر الأسود. و لهذا کلام واقع شده در تعيين جزئى که از انسان، مقدّم بر همه اجزاى بدن اوست، که آيا آن جزء، طرف بينى است، يا طرف انگشت ابهام پاها است، يا مختلف مى شود، حتى آن که در بعضى که فى الجمله بطينند، جزء اوّل، شکم است.

و اما جزء مقدّم حجر الأسود، پس در زير تنگه نقره پنهان است، و پر واضح است که ملاحظه محاذات مذکوره در غايت تعسّر است، خصوصا با ازدحام شيعه و سنّى در طواف، با آن که در آن جا، دو سنگ نصب کرده اند که شخص طواف کننده به ملاحظه آنها تحصيل علم يا مظّنه به محاذات حجر الأسود مى کند.

اقوال علما در نحوه تحصيل محاذات

لهذا اختلاف واقع شده ميانه علماى متأخّرين ـ قدس اللّه اسرارهم ـ در رفع اين مشقّت و حرج بر چند وجه:

1 . منع وجوب ابتداى به اوّل حجر الأسود است؛ [ و ] آن قدر که واجب است، ابتداى به حجر است، نه اوّل آن.

2 . آن که محاذات عرفيّه کفايت مىکند، يعنى همين قدر که در عرف گويند که مقابل حجر الأسود است.

3 . آن که شخص مکلّف، از اندکى پيشتر نيّت کند که ابتداى دورِ واجب، از محاذى حجر بوده باشد؛ و انتهاى آن، همان موضع محاذى، و زايدْ از باب مقدّمه علميّه بوده باشد، و اين نيّت را در ذهن، باقى بدارد تا وقتى که محاذى حجر شود، کافى خواهد بود.و اگر آنچه در قلب حاضر است، استدامه اين نيز دشوار باشد، حاجت به آن هم نيست بنا بر اين که نيّت، داعى بر فعل است.و اين وجه، اقوى و احوط است( احوط بودنِ آن معلوم است، لکن اقوى اکتفاء به صد ق عرفى در طواف است از حيث طائف و مطاف. و کافى است در مطاف، محاذات با هر جزئى از حجر در ابتدا؛ و در ختم هم چنين وصول به هر جزئى کافى است؛ لکن در اتمام دَور، لازم است وصول به موضع اوّل. و از حيث طائف، کافى است محاذات معظم بدن شخص؛ و تمام بدن، محاذات آن احوط است. و ممکن است رجوع وجه اوّل و دوّم به همين که ذکر شد، و احتياط، در انجام عمل به نحو مذکورِ در وجه سوّم است، واللّه العالم.).و بر همين نحو است آنچه به صحّت پيوسته است که حضرت فخر کاينات ـ صلّىاللّهعليهوآلهوسلّمـ سواره طواف به جا آوردند.

ختم طواف به حجر الأسود

دوّم: ختم نمودنِ هر دَورى است به حجر الأسود، و اين معنى متحقّق نمىشود الاّ بعد از محاذات جزء اوّل بدن( بلکه محاذات معظم بدن، يا تمام بدن، با بعضى از حجر، با رعايت وصول به موضع ابتدا، موافق احتياط است.) به جزء اوّل حجر، و در اين جا نيز اگر به جهت تحصيل علم به اتمام دوره، قدرى زيادتر برود، به قصد آن که زايدْ مقدّمهاى است خارج به جهت تحصيل علم به محاذات، کافى خواهد بود.

بودن بيت به طرف دست چپ

سوّم: آن که در جميع احوالِ طواف، خانه را به دست چپ گذارد. پس اگر شخص در اجزاى طواف، رو به خانه کعبه کند به جهت بوسيدن ارکان يا غير آن، يا آن که به صدمه حجّاج در وقت ازدحام، پشت به خانه يا رو به خانه شود، آن جزء، از طواف محسوب نخواهد بود، و واجب است اعاده همان جزء نمايد.

اشکال به هم خوردن محاذات در حجر اسماعيل ـ عليهالسلام ـ و دفع آن

و از اين جا اشکال مى شود در وقت گذشتن از در باب حجر اسماعيل، که اگر شخص از حجر الأسود بيايد، در حالتى که خانه در دوش چپ باشد و از باب حِجر، به همان خط مستقيم که داشت بگذرد، در وقت محاذات باب حِجر، خانه از دوش چپ او رد مى شود به پشت سر او مى افتد(در صورتى که به نقطه وسط خَلف منحصر شود محاذات، دور نيست کفايت محاذات جهت يسار، ولو محاذات خطّ عين طرف يسار نباشد و اين که از محل اشکال خارج باشد.)، اگر چه حِجر بر دوش چپ هست لکن او مصداق بيت نيست. و از اين جهت، بعض محتاطين قبل از رسيدن به باب حجر، قدرى بدن خود را کج مى کنند به طرف چپ خود، که شانه چپ ايشان از خانه رد نشود؛ و هم چنين قبل از رسيدن به باب ديگر حجر، قدرى بدن خود را کج مى کنند به جانب راست خود، تا شانه چپ از خانه رد نشود.و همين دقّت را مى کنند در وقت رسيدن به ارکان، چرا که اگر شخص به همان خط مستقيم که به گوشه خانه مىرسيد، از آن جا منحرف شود، خانه از دوش چپ او رد مى شود و امر در اين جا مشکلتر است.لکن ملاحظه اين دقّتها از کلمات علما برنمىآيد، بلکه ظاهر کلمات ايشان، کفايت طواف است به خط مستقيم در جميع اجزاى مطاف، و از اخبار نيز همين مستفاد مى شود خصوصا آنچه متضمّن طواف حضرت رسالت پناه ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّمـ سوار بر شتر خود مى باشد.

و اگر حجر اسماعيل داخل خانه باشد، چنانچه نسبت به مشهور دادهاند، اشکال اوّل از اصل مندفع است چنانچه مخفى نيست.

داخل بودن حجر اسماعيل در طواف

چهارم: داخل کردن «حجر اسماعيل» است که مدفن مادر آن حضرت است، بلکه بسيارى از انبيا ـ على نبينا وآله وعليهم السلام ـ در طواف، به آن که دوْر آن بگردد و داخل آن نشود.

پس اگر داخل آن شود در اثناء طواف، پس آن شوط ـ يعنى آن دور ـ باطل است و کفايت نمىکند تدارک آن از موضعى که داخل حجر شده، چنانچه جمعى به آن تصريح نموده اند. بلکه از بعضى، بطلان اصل طواف نقل شده، چنانچه ظاهر بعضى اخبار است، و لهذا احوط اعاده کل طواف است(ظاهر، عدم لزوم اعاده غير يک شوط است، يعنى شوطى که در آن اختصار کرده است. و در صورتى که در ابتداءِ طواف، نيّت طواف بر بيت محض نکرده باشد، که در اين صورت اگر چه عملاً در يک شوط اختصار نمايد، اعاده اصل طواف، موافق احتياط است.) بعد از اتمام آن.( يعنى به اعاده شوطى که در آن اختصار کرده است.)

بودن طواف بين کعبه معظّمه و مقام حضرت ابراهيم ـ عليهالسلام ـ

پنجم: بودن طواف است در ميان خانه کعبه و مقام حضرت ابراهيم خليل ـ عليهالسلام ـ در جميع جوانب. به اين معنا که ملاحظه مى شود مسافت ما بين خانه و مقام که تقريبا «بيست و شش ذراع و نصف» است ( از خانه تا صخر، يعنى سنگ مخصوص است نه بناء. و موضع معروف به «شاذروان» داخل بيت است از جميع جوانب على الأحوط.)؛ و ملاحظه اين مقدار از جميع جهات مى شود.پس اگر شخص در بعض احوال طواف، دور از خانه شود زياده بر مقدار مذکور، طواف نسبت به آن قدر خارج، باطل است.و حجر اسماعيل که تقريبا بيست ذراع مى شود، از مقدار مذکور است على الأحوط بل الأظهر؛ پس محلّ طواف از طرف حِجر بيش از شش ذراع و کسرى نيست؛ پس اگر زياده از اين، از حجر دور شود، از مطاف خارج شده و اعاده آن جزء در مطاف احوط بلکه اظهر خواهد بود.

خارج بودن طواف از بيت و ملحقّات به آن

ششم: خروج طواف کننده است از خانه و آنچه از آن محسوب است و آن صُفه کوچکى است در اطراف خانه کعبه که مسمّى به «شاذروان» است؛ پس اگر در بعض احوال، شخص طواف کننده بر آن راه رود، آن جزء از طواف، باطل است و اعاده آن لازم [ مىباشد ]. و هم چنين [ است ]اگر در اثناء طواف بالا رود بر ديوار حِجر اسماعيل ـ على نبينا و آله و عليه السلام ـ بلکه احوط آن [ است ] که در اثناء طواف، دست خود را دراز نکند از طرف «شاذروان» به ديوار خانه به جهت استلام ارکان يا غير آن، و هم چنين دست بر روى ديوار حِجر نگذارد.

اتمام هفت دور طواف

هفتم: آن که هفت شوط ـ يعنى هفت دور ـ طواف کند نه کم و نه زياد. پس اگر کم کند شوطى را يا بيشتر، اگر عمدا بوده باشد، واجب است اتمام آن در صورت عدم فعل کثير که موجب فوت موالات بوده باشد؛ و اگر فوات موالات شده باشد، پس آن، داخلِ قطع طواف است عمدا و خواهد آمد؛ و اگر سهوا کم کرده، مشهور تفصيل است ما بين تجاوز نصف(به اتمام چهار شوط على الأحوط در اين جا و ساير موارد اين تفصيل.) و عدم آن؛ پس تمام مى کند در اوّل و از سر مى گيرد در ثانى.و اگر متذکّر نشود مگر بعد از مراجعت به وطن خود، پس نايب مى گيرد.و بعضى تفصيل دادهاند ما بين فراموشى يک شوط و بيشتر؛ پس اتمام مىکند در اوّل و استيناف مى کند در ثانى و اين قول احوط است(و لکن قول مشهور، خالى از وجه نيست.)؛ و احوط از آن، اتمام و اعاده است مطلقا.و اما اگر زياد کند شوطى را يا بيشتر يا کمتر، پس اگر به قصد جزئيّت طواف ديگر يا قصد لغويّت باشد، پس ضررى به طواف ندارد، چه اين قصد را در اوّل طواف کند، چه در اثنا، چه بعد از اتمام هفت شوط. و اگر قصد جزئيّت اين طواف کند، پس اگر در ابتداى طواف، قاصد آن بوده بر وجه جزئيّت، پس اشکالى در بطلان طواف از اوّلِ شروع نيست. و هم چنين اگر در اثناء طواف، اين قصد کند، از همان وقت باطل است(يعنى آنچه مصادف با نيّت زياده است.).

و اگر در آخر، اين قصد را نمايد، پس مشهور بطلان( ظاهر، دخول آن است در قِران اگر انجام دهد طواف دوّم را در فريضه؛ هم چنين است حکم در قصد جزئيّت طواف ديگر در اوّل که گذشت، در صورتى که مراد از آخر، بعد از جزء اخير آن باشد.) طواف است، چنانچه هرگاه رکعتى بر نماز زياد کند.

و اگر سهوا زياد کرد، پس اگر کمتر از يک شوط است، قطع مىکند، و اگر يک شوط زيادتر است، باز طواف واجبْ صحيح [ است ]، و مستحب است(بلکه احوط است که به قصد وظيفه فعليّه، چهارده شوط را تکميل نمايد و چهار رکعت بعد از آن به جا آورد. و احتياط در اين است که دو رکعت فريضه را قبل از سعى به جا آورد و دو رکعت نافله را مىتواند بعد از سعى به جا آورد.) که آن را تمام کند هفت شوط به قصد قربت مطلقه، و اولى در زيادتى سهوا، اعاده طواف است.

شکّ در اشواط طواف

و اگر شخص طواف کننده شکّ کند در عدد شوطهاى طواف، پس اگر بعد از فراغ از طواف بوده باشد، شکش اعتبار ندارد؛ و اگر در اثناء طواف بوده باشد، پس اگر شکّ کند ميان تمام و زيادتى، مثل آن که در آخرِ شوطى شکّ کند که آن شوط هفتم است يا هشتم، شکش اعتبار ندارد و طواف او تمام است. و اگر در اثناء شوطى بوده که مردّد است ميان هفتم و هشتم، بعضى گفته اند که باز طواف او باطل است و آن احوط است.

و اگر يقين کند که زياده بر هفت نيست، پس اشهر آن که در جميع صور شکّ، استيناف طواف، لازم است. و جمعى گفته اند که بنا را بر اقلّ مى گذارد و قول اوّل خالى از قوت نيست با آن که فى الجمله احوط است. و احوط از آن، بنا بر اقلّ و اتمام و بعد از آن اعاده طواف است.

عدم جواز قطع طواف واجب بدون عذر

و بدان که احوط عدم قطع طواف واجب است، يعنى ترک بقيه آن به نحوى که موالات عرفيّه فوت شود بدون عذر و به مجرّد خواهش نفس، و بعضى تصريح به منع از آن کرده اند.

و اگر مرتکب قطع شد، پس احوط، بلکه اقوى، استيناف آن است، هر چند که چهار شوط از آن به جا آورده باشد.

و اما اگر عذر اتفاق افتد که مانع از اتمام باشد، مثل مرض يا حيض( و در جريان تفصيل، در قطع براى دخول بيت به عروض خلوت و براى حاجت مؤمن، و عدم جريان آن، تأمّل است.) يا حدث بى اختيار، پس مشهور، تفصيل ما بين اتمام چهار شوط و عدم آن است؛ پس استيناف مى کند در ثانى و اتمام مى کند از موضع قطع در اوّل. و اگر قادر بر اتمام نباشد، احوط آن است که صبر کند تا وقت آن طواف تنگ بشود، اگر قادر نشد، او را دوش مىگيرند و طواف مى دهند، و اگر ممکن نباشد، نايب از براى او مى گيرند در اتمام.

مقصد سوّم : در مستحبّات حال طواف است

بدان که سنّت است که در حال طواف سر برهنه و پا برهنه، مشغول دعا و ذکر الهى باشد؛ و حرف عبث نزند؛ و گامها را نزديک بردارد؛ و ترک کند آنچه را که در نماز مکروه است از افعال.

و به سند معتبر از حضرت رسول ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّمـ مروى است که: «هر که طواف کند خانه کعبه را در وقت زوال با سر برهنه و گامها را تنگ بردارد و چشم خود را از نامحرم و عورت بپوشاند و حجر الأسود را در هر شوطى دست يا بدن بمالد بى آن که آزارش به کسى برسد و ذکر الهى را از زبان قطع نکند، بنويسد از جهت او به عدد هر گامى هفتاد هزار حسنه و محو کند از او هفتاد هزار گناه و بلند کند در بهشت از براى او هفتاد هزار درجه و بنويسد از جهت او ثواب آزاد کردن هفتاد هزار بنده که بهاى هر يک، ده هزار درهم باشد و او را شفيع سازد در هفتاد هزار کس از اهل بيت او و برآورد از جهت او هفتاد هزار حاجت، اگر خواهد در دنيا به او برساند و اگر خواهد در آخرت.» و سنّت است که در حال طواف اين دعا را بخواند:

«اللّهم إني أسألک باسمک الذي يمشى به على طلل الماء کما يمشى به على جدد الأرض، وَأسألک باسمک الذي تهتزّ به اقدام ملائکتک، و أسألک باسمک الذي دعاک به موسى من جانب الطور فاستجبت له وألقيت عليه محبة منک و أسألک باسمک الذي غفرت به لمحمّد ما تقدّم من ذنبه و ما تأخّر و أتممت عليه نعمتک، أن تفعل بي کذا و کذا...» و حاجت خود را بطلب.و سنّت است که در حال طواف نيز بگوئى: «اللّهم إني إليک فقير و إني خائف مستجير، فلا تغيّر جسمي ولا تبدّل اسمي.»

و در هر شوط که به در خانه کعبه رسى، صلوات بر محمّد و آل محمّد بفرست و اين دعا بخوان: «سائلک فقيرک مسکينک ببابک فتصدّق عليه بالجنّة. اللّهم، البيت بيتک والحرم حرمک والعبد عبدک، و هذا مقام العائذ بک المستجير بک من النار، فأعتقني ووالدىّ و أهلي وولدي وإخوانى المؤمنين من النار، يا جواد ياکريم.»

و چون به حجر حضرت اسماعيل ـ على نبيناوآله وعليه السلام ـ برسد، نگاه به ناودان طلا بکند وبگويد: «اللّهم أدخلنى الجنة وأجرني من النار برحمتک، وعافني من السقم، وأوسع على من الرزق الحلال، وادرأ عني شر فسقة الجن والإنس وشر فسقة العرب و العجم.» و چون از حِجر بگذرد، و به پشت سر کعبه برسد بگويد: يا ذا المن والطول، يا ذاالجود والکرم، إنّ عملي ضعيف فضاعفه لي، وتقبله مني، إنّک أنت السميع العليم.»

و چون به رکن يمانى رسد، دست بردارد و بگويد: «يا أللّه يا ولىّ العافية وخالق العافية ورازق العافية والمنعم بالعافية والمتفضل بالعافية علىّ وعلى جميع خلقک، [ يا [ رحمان الدنيا و الآخرة ورحيمهما، صلّ على محمّد وآل محمّد وارزقنا العافية و تمام العافية وشکر العافية فى الدنيا والآخرة، يا أرحم الراحمين.»

پس سر به جانب کعبه بالا کند و بگويد: «ألحمد للّه الذي شرفک و عظمک، والحمد للّه الّذي بعث محمّدا نبيّاً وجعل عليا إماما. أللّهم اهد له خيار خلقک وجنّبه شرار خلقک.»

و چون ميان رکن يمانى و حجر الأسود برسد، بگويد: «ربنا آتنا فى الدنيا حسنة و فى الآخرة حسنة وقنا عذاب النار».

و چون در شوط هفتم به «مستجار» رسد، و آن پشت کعبه است نزديک به رکن يمانى برابر در خانه، بايستد و دستها را بگشايد به خانه و روى خود را و شکم خود را برساند به کعبه و بگويد:

«اللّهم البيت بيتک، و العبد عبدک، وهذا مقام العائذ بک من النار. اللّهم من قِبَلک الروح والفرج والعافية. اللهم إنّ عملي ضعيف.» فضاعفه لي، و اغفر لي ما اطّلعت عليه مني و خفى على خلقک، أستجير بالله من النار.» و بگويد: «اللّهم إنّ عندي أفواجا من ذنوب وأفواجا من خطايا وعندک أفواج من رحمة وأفواج من مغفرة، يا من استجاب لأبغض خلقه إذ قال «أنظرني إلى يوم يبعثون» إستجب لي.»؛ پس حاجت خود را به طلب و دعا بسيار بکن و اقرار به گناهان خود [ کن ]، [ و ] هر چه دانى مفصلاً بگو و هر چه را به خاطر نداشته باشى، مجملاً اقرار کن و طلب آمرزش کن که البته آمرزيده مى شوى ان شاء اللّه.پس چون به حجر الأسود رسد بگويد: «أللهم قنعني بما رزقتني، و بارک لي فيما آتيتني» . و مى بايد کمالِ ملاحظه بکند در هر مرتبه که مىرود که حَجَر را ببوسد يا دست بمالد ارکان را و برگردد يا خود را به «مستجار» بسايد، آن جا را نشان کند و چون اين عمل را به جا آورد، باز به جاى خود رود و از آن جا روانه شود تا زياده و کم در طواف، حاصل نشود.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

استفتائات نذر

استفتائات نذر

یائِسِه

یائِسِه

وثیقه

وثیقه

نفقه

نفقه

No image

نری

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS