فصل دوم: مفهوم قصاص
قصاص در لغت، اسم مصدر از ريشه «قصَّ يقُصُّ» به معناى پى گيرى نمودن اثر چيزى است. در «لسان العرب» چنين مىخوانيم:
قصصت الشىء اذا تتبعت اثره شيئاً بعد شئٍ(1)؛
قصاص نمودن چيزى، يعنى به تدريج دنبال اثر آن رفتن.
و از همين ريشه در قرآنکريم آمده است :
قالت لاخته قصّيه؛(2)
مادر موسى به خواهرش گفت: دنبال موسى بُرو.
و همچنين:
فارتدّا على آثارهما قصصاً؛(3)
جستوجو کنان ردّ پاى خود را گرفتند و برگشتند.
خليل در کتاب «العين» در معناى قصاص آورده است:
القِصاص:التقاصّفىالجراحاتوالحقوقشئبعدشئ...اُقتُصَمنهاىاُخذمنه؛(4)
قصاص: تقاص نمودن در جراحات و حقوق است به تدريج...از او تقاص شد يعنى از وى گرفته شد.
قصاص از نظر لغوى، به هر نوع دنباله روى و پى جويى نمودن اطلاق مىشود و حتى قصّه را که از همين ريشه است از اين جهت قصّه مىگويند که مشتمل است بر مطالبى که به دنبال هم مىآيد و قصه گو و شنونده هر دو مطالب قصّه را پىگيرى مىکنند، امّا قصاص در اصطلاح فقها، پىگيرى نمودن اثر جنايت و ضرب و جرح را مىگويند؛ به گونهاى که قصاص کننده عيناً همان جنايت وارده را به جانى وارد نمايد.
صاحب جواهر مىگويد:
مراد از قصاص در اين جا (کتاب القصاص) پى گيرى و دنبال نمودن اثر جنايت است، به گونهاى که قصاص کننده عين عمل جانى را نسبت به او انجام دهد.(5)
اين معناى اصطلاحى، اخص از معناى لغوى است، گر چه در معناى لغوى نيز بعضى از لغتشناسان همين معناى تقاص در جراحات و حقوق را ذکر نمودهاند.
در مفهوم اصطلاحى قصاص دو نکته وجود دارد که توجه بدان لازم است: اوّل آنکه در قصاص بايد به ميزان همان جنايت وارد شده به مجنى عليه، بر جانى وارد شود نه بيشتر. بنابراين، اگر در جامعهاى مردم پس از يک جنايت يا ضرب و جرح، به خونريزى و کشتار دسته جمعى دست بزنند و از جانى يا قبيله او انتقام بگيرند قصاص نيست.
دوم اگر استيفاى اثر جنايت يا ضرب و جرح، به پرداخت ديه يا عفو منجر شود يا اصولاً در يک جامعه يا مکتب، پى جويى جنايت تا اخذ ديه يا عفو جايز باشد، اين نوع دنبال نمودن اثر جنايت را اصطلاحاً قصاص نمىگويند، هر چند از نظر لغوى ممکن است بتوان آن را قصاص دانست.
--------------
1 ابن منظور، لسان العرب، ج 11، ص 190.
2 قصص (28)آيه11.
3 کهف (18) آيه 64.
4 خليل بن احمد فراهيدى، کتاب العين، ج 5، ص 10.
5 «والمراد به هنا استيفاء اثر الجناية من قتل او قطع او ضرب او جرح، فکأن المتقص يتبع أثر الجانى، فيفعل مثل فعله» (محمدحسن نجفى، جواهر الکلام. ج 42، ص 7).