گفتار در چیزهائى که حکم سفر را قطع مى کند

گفتار در چیزهائى که حکم سفر را قطع مى کند

گفتار در چيزهائى که حکم سفر را قطع مى کند

چند چيز قاطع سفر است :

اول :

عبور و رسيدن به وطن است که مسافر همين که از وطن عبور کند ديگر حکم مسافر را ندارد مگر آنکه بخواهد بعد از خروج از وطن هشت فرسخ و بيشتر به راه خود ادامه دهد حال چه اينکه آن وطن اصلى و محل تولد او باشد و يا آن جا را براى خود وطن گرفته باشد که آن را وطن اتخاذى مى گويند و در وطن اتخاذى شرط است که آن جا را براى هميشه مسکن و مقر خود قرار داده باشد و در وطن شدن چيزى محلى لازم نيست در آن جا ملک هم داشته باشد و نيز لازم نيست که شش ماه در آن جا مانده باشد.

بله اين مقدار ماندن لازم است که عرفا بگويند وطن او و مسکن او است بلکه گاه مى شود که بعلت طول اقامت در محلى آن وطن شمرده شود بدون اينکه شخص مقيم نيت ماندن دائمى و نماندن را داشته باشد.

مساءله 1 - اگر از وطن اصلى خود و يا وطنى که اتخاذ کرده اعراض کند و در جاى ديگر توطن کنداگر در وطن قبلى ملکى نداشته و يا اگر داشته قابل سکونت نبوده و يا اگر بوده خود او هرگز شش ماه بقصدتوطن ابدى در آن جا نمانده حکم وطنيت آن شهر و آن محل براى او از بين مى رود.

و اما اگر ملک داشته و شش ماه هم در آن جا بقصد وطن دائمى سکونت کرده و يا وطن اصلى و محل تولدش بوده و مشهور فقهاء بر آنند که آن محل حکم وطن فعلى را دارد و اصطلاحا آن جا را وطن شرعى مى نامند در مقابل وطن فعلى و در نتيجه فرموده اند مادام که آن ملک را دارد هر زمان که از آن جا عبور کند واجب است نماز را تمام بخواند بلکه بعضى از فقهاء تمام خواندن را واجب دانسته اند هرچند که ملکش قابل سکنى نباشد و حتى اگر ملک او يک درخت خرما و امثال آن باشد بلکه بعضى فرموده اند همين که شش ماه در محلى مانده باشد هرچند بقصد توطن دائمى نباشد بلکه قصدش تجارت و امثال آن باشد وطن او مى شود لکن اقوى خلاف همه اينها است در نتيجه حکم وطن بر هيچ يک از اين مکانها جارى نيست و با اعراض از محلى حکم وطنيت مطلقا زايل مى شود هرچند که نزديک تر به احتياط جمع بين اجراء حکم وطن و اجراء حکم غير وطن است خصوصا در صورت اول ( که هم ملک داشته و هم شش ماه در آنجا سکونت کرده ) .

مساءله 2 - ممکن است انسان در يک زمان داراى دو وطن باشد باينکه دو شهر را مسکن دائمى خود قرار دهد و مثلا شش ماه در اين شهر و شش ماه ديگر در آن شهر زندگى کند.

و اما اينکه آيا ممکن است کسى داراى بيش از دو وطن باشد يا نه محل اشکال است و چنين کسى بايد مراعات احتياط را بکند.

مساءله 3 - ظاهرا کسى که در زندگى تابع ديگرى است و خودش استقلالى در انتخاب محل سکونت ندارد در مسئله وطن بودن محلى براى او تابع کسى است که وى درامور ديگر زندگى تابع او است در نتيجه وطن متبوع او وطن او نيز هست حال چه اينکه طفل صغير باشد که غالبا اطفال چنينند و يا کبير شرعى باشد همچنانکه گاهى پسران و بيشتر دختران خصوصا در اوائل بلوغ چنينند و معيار تابع بودن و استقلال نداشتن است بنابراين بسيار مى شود که طفل صغير مميز در اراده و زندگى خود مستقل باشد و بسيار مى شود که کبير شرعى مستقل نباشد و مسئله تبعيت اختصاصى بفرزندان و والدين ندارد بلکه همان طور که گفتيم مناط تبعيت است هرچند که براى خويشاوندان و يا بيگانه باشد همه اينها درباره وطن انتخابى است .

و اما وطن اصلى تحققش بستگى به اراده مکلف ندارد چون کسى وطن اصلى خود را با اراده خود انتخاب نمى کند بله اعراض از وطن اصلى با اراده انسان تحقق پيدا مى کند اگر کسى تابع ديگرى بود و آن ديگرى از وطن اصلى اعتراض کرد آن محل براى تابع نيز از وطنيت مى افتد.

مساءله 4 - اگر کسى به ترديد افتاد در اينکه آيا از وطن اصلى خود مهاجرت بکند تا نه مادام که عملا اعراض نکرده و از آن وطن کوچ ننموده آن محل هنوز براى او وطن است و بوطنيت باقى است و اما ترديد در اعراض از وطن انتخابى در صورتى که وقتى حاصل شود که مکلف هنوز بمقدارى که وطنيت صادق شود در آن محل نمانده بدون اشکال باعث برطرف شدن وطنيت مى شود.

و اما اگر ترديد بعد از ماندن اين مقدار حاصل شده باشد احتياط آن است که تا معين شدن و يک طرفى شدن تصميمش جمع کند بين احکام وطن و احکام غير وطن هرچند که اقوى اين است که مادام که از آنجا کوچ نکرده حکم وطنيت آن محل باقى است .

دوم از قواطع حکم سفر

يکى ديگر از چيزهائى که حکم سفر را از بين مى برد تصميم گرفتن بر اقامت ده روز پشت سر هم در يک محل است کسى هم که تصميم ندارد ولى مى داند که بالاخره ده روز در اين محل خواهد ماند هرچند بدون اختيار مثل کسى است که خودش تصميم گرفته ده روز بماند.

مساءله 5 - شبهائى که بين ده روز داخل در ده روز هست ولى شب اول و شب آخر داخل نيست بنابراين در صدق ده روز اقامه کافى است که ده روز و نه شب دريک محل اقامت کند و بنابراقوى کافى است که ساعتهائى را که از روز اول در آن محل نبوده با ساعتهائى از يازدهمين روز تلفيق کند مثلا اگر در ظهر اولين روزى که تصميم بر ماندن در محلى گرفته نيت ده روز ماندن کند باين معنا که تصميم بگيرد تاظهر يازدهمين روز در آن محل بماند کفايت مى کند و بنابر اقوى مبداء هر روز طلوع فجر آن روز است نه طلوع خورشيد آن پس اگر هنگام طلوع خورشيد قصد ده روز ماندن کند انتهاى ده روز او طلوع خورشيد روز يازدهم است نه غروب روز دهم .

مساءله 6 - در محل اقامت شرط است که محلى واحد و معين باشد پس اگر قصد کند که مدت ده روز در چند محل اقامت کند حکم سفر درباره او قطع نمى شود و همچنان باقى و او مسافر است مثلا اگر قصد کند ده روز در نجف اشرف و کوفه اقامت کند ( و همه روزه و يا چند روز يکبار از نجف بکوفه بيايد و برگردد) قصد اقامه اش درست نيست .

بله اگر دو محل که شطى و نهر بزرگى بين آن دو فاصله است مادام که هر دو محل يک شهرو يک آبادى شمرده شود فاصله بودن نهر بين دو طرف شهر مضر نيست نظير بغدادو اسلامبول پس اگر قصد کند ده روز در دو طرف نهر اقامت کند حکم سفر قطع مى شود.

مساءله 7 - در نيت اقامت قصد خارج نشدن از محدوده شهر شرط نيست و نه تنها شرط نيست بلکه قصد خارج شدن و رفتن به باغها و بستانهاى اطراف شهر ضررى ندارد و با داشتن چنين قصدى حکم مقيم را دارد بلکه از اين هم بالاتر اگر در حال قصد اقامه کردن نيت اين را داشته باشد که از حد ترخص شهر خارج شود و بلکه تا کمتر از چهار فرسخ برود نيز ضررى ندارد البته اين در صورتى است که منظورش رفتن و به زودى برگشتن باشد مثلا بعد از يک ساعت و دو ساعت برگردد بطورى که مکث در خارج شهر آن قدر نباشد که عرفا نگويند او ده روز در فلان محل اقامت کرد و اما اگر زائد بر اين مقدار ( يعنى دو ساعت ) مکث کند آن وقت باقى ماندن و نماندن حکم سفر مشکل مى شود مخصوصا اگر شب را در حل ديگر بماند.

مساءله 8 - در تحقق اقامه قصد اجمالى کافى نيست و بنابراين تابع و شخص ‍ ديگر از قبيل زن که تابع شوهر خويش است و رفيقى که بنا دارد ويا اجبار دارد تابع رفيق خود باشد اگر قصد کند که هر قدر متبوع من در اين محل بماند من نيز مى مانم کافى نيست هرچند که در واقع متبوع او از اول قصد داشته باشد که ده روز بماند ولى او نمى دانسته .

بنابراين اگر براى تابع بعد از گذشتن چند روز معلوم شود که متبوعش از اول قصد ده روز ماندن را کرده بايد همچنان نماز را شکسته بخواند مگر آن که از آن ساعت نيت کند که ده روز بماند بلکه مسافرى هم که تصميم داشته تا آخر ماه و يا مثلا تا روز عيدبماند ولى نداند که تا آن روز چند روز است و در واقع ده روز بوده بعيد نيست بگوئيم اين چنين قصد اقامه اى براى تمام خواندن نماز کافى نيست و واجب است نماز را شکسته بخواند ولکن در عين حال تا ممکن است احتياط را ترک نکند.

مساءله 9 - اگر تصميم بگيرد که در محلى ده روز اقامت کند و سپس از تصميم خود برگردد اگر در حالى که تصميم بر اقامت داشت نمازى چهار رکعتى خوانده بايد مادام که در آن محل هست همچنان تمام بخواند هرچند تصميم داشته باشد يک ساعت يا دو ساعت بعد از آنجا کوچ کند و اگرچنانچه هنوز نمازى نخوانده و يا نمازى خوانده که مانند نماز صبح شکسته نمى شود همينکه از تصميمش برگشت بايد نماز را شکسته بخواند و اگر نماز را چهاررکعتى بخواند در حالى که از تصميمش بر اقامت غفلت داشته و يا با چنين غفلتى بدين جهت چهار رکعتى خوانده که در بقعه اى متبرک و شريف قرار داشته نه به خاطر قصد اقامه چنين کسى احتياط را ترک نکند و بين قصر و اتمام جمع کند هرچند که خالى از وجه نيست بگوئيم وظيفه او قصر است .

مساءله 10 - اگر از مسافرى که قصد اقامه کرده نمازى چهار رکعتى فوت شود و او آن نماز را چهار رکعتى قضاء کند و آن گاه از قصد اقامتش عدول کند بقاء وظيفه و حکم تمام خواندنش مشکل است و احتياط آن است که بين هر دو وظيفه جمع کنديعنى هم تمام بخواند و هم شکسته .

و اما اگر قبل از قضاء نماز فوت شده از تصميمش برگردد ظاهرا وظيفه اش ‍ نيز از تمام بقصر بر مى گردد.

مساءله 11 - اگر تصميم بگيرد بر اقامت و سپس نيت روزه کند آن گاه بعد از ظهر آن روز و قبل از آن که يک نماز چهار رکعتى خوانده باشد از تصميمش ‍ برگردد نمازش شکسته مى شود ولى روزه اش صحيح است و در حقيقت او مثل کسى است که در وطن روزه بگيرد و بعد از ظهر بسفر برود.

مساءله 12 - در منصرف شدن از قصد اقامه فرقى نيست بين اينکه تصميم گرفته باشد که ده روز نماند و يا در ماندن ده روز مردد شود حکم هر دو يکى است و آن اين است که اگر اين انصراف و ترديد بعد از خواندن يک نماز چهاررکعتى حاصل شده تا در آن محل هست وظيفه اش تمام است و اگر قبل از خواندن چهار رکعتى پيدا شده وظيفه اش قصر است .

مساءله 13 - بعد از تمام شدن ده روز در تمام خواندن احتياجى به قصد اقامت جديد نيست مادام که در آن محل هست و سفر جديدى نکرده بر وظيفه تمام باقى است .

مساءله 14 - اگر قصد اقامت کند و با خواندن يک چهار رکعتى وظيفه تمام بر او مستقر گردد آن گاه بخواهد مقدار کمتر از هشت فرسخ از آن محل خارج شود و قصدش اين باشد که باز به محل اقامتش برگردد از جهت اينکه محل اقامه اوست و هنوز اعراض نکرده مثلا بهمين جهت رحل خود را در آن جا باقى گذاشته حال اگر قصد دارد بعد از برگشتن ده روز ديگر در آن جا بماند اشکالى نيست دراينکه بر وظيفه تمام باقى است و اگر چنين قصدى ندارد باين معنا که يا مردد در ماندن است و يا تصميم دارد نماند اقوى اين است که باز در رفتن و مقصد و برگشتن و محل اقامه بر وظيفه تمام باقى است خصوصا در جائى که مقصد او ( جائى که از محل اقامه قصد رفتن به آنجا را داشت ) در مسيروطنش قرار داشته باشد که در همه جا تمام مى خواند مگر آن که از اول قصد داشته باشد و يا دربين رفتن و يا در مقصد و يا در مراجعت تصميم بگيرد سفرى جديد بکند بين قصر و اتمام جمع کند مخصوصا در بر گشتن و در محل اقامت و بالاخص در جائى که محل اقامتش سر راه وطنش قرار داشته باشد.

بله اگر زمانى که تصميم مى گيرد از محل اقامت بمقدار کمتر از هشت فرسخ برود اين تصميم را نيز بگيرد که در مراجعت به سفر ديگرى برود که محل اقامتش در سر راه او قرار دارد حکمش اين است که در هنگام برگشتن و در محل اقامت بوظيفه قصر عمل کند و نماز را شکسته بخواند و اما هنگام رفتن و در مقصدى که در پيش دارد مسئله محل اشکال است و احتياط کردن و به وظيفه قصر و اتمام عمل نمودن را ترک نکند هرچند که وجوب تمام در آن دو بعيد نيست همه اينها راجع به کسى است که در بين اقامت ده روز تصميم بگيرد کمتر از هشت فرسخ سفر کند.

و اما کسى که از اول ورودش بمحل اقامت در هنگام قصد اقامت کردن قصد داشته باشد که به کمتر از هشت فرسخ نيز برود حکمش در سابق گذشت که گفتيم اگر مى خواهد برود و بزودى برگردد عيب ندارد و قصد اقامتش ‍ درست است و اگر مى خواهد مدتى در آن جا بماند و يا شب بيتوته کند اشکال دارد.

و اگر از محل اقامت به کمتر از هشت فرسخ برود و مردد باشد که بمحل اقامت برگردد يا نه و يا اصلا از برگشتن و برنگشتن غافل باشد ترک احتياط به جمع بين هر دو وظيفه سزاوار نيست هرچند که اقوى مادام که تصميم بر سفر جديد نگرفته بقاء بر تمام است مگر آن که تصميم داشته باشد سفر جديدى را آغاز کند يعنى از محل اقامت به بيش از هشت فرسخ و يا به آن مقدار سعى کند.

مساءله 15 - کسى که قصد اقامه در محلى کرده اگر تصميم بگيرد به سفرى شرعى يعنى هشت فرسخ و بيشتر برود و سپس از شروع در سفر تصميم بگيرد که بمحل اقامت خود برگردد و ده روز در آن جا بماند اگر تصميم به برگشتن بعد از رسيدن به چهار فرسخ باشد وظيفه اش در رفتن و در مقصدش و در برگشتنش شکسته خوانده است و اگر قبل از چهار فرسخ باشد در حال خروج از هنگامى که از حد ترخص مى گذرد تا حالى که تصميم مى گيرد که برگردد وظيفه اش شکسته خواندن است و آن چه که شکسته خوانده قضاء نمى کند.

و اما در حال تصميم ببرگشت احتياط جمع است هرچند که ميتواند نماز را شکسته بخواند و همچنين اگر تصميم بگيرد باينکه برگردد و اقامت جديدى را از سر نگيرد چه اينکه تصميمش قبل از رسيدن به چهار فرسخ باشد، بعد از آن بر وظيفه قصر باقى مى ماند و حتى در محل اقامتش نيز شکسته مى خواند.

مساءله 16 - اگر به نيت قصر داخل نماز شود و در بين نماز تصميم بگيرد که در آن محل ده روز اقامه کند بايد نمازش را چهار رکعتى تمام کند و اگر به نيت تمام داخل نماز شود و در بين نماز تصميم بگيرد که ازآن محل کوچ کند در صورتى که اين تصميم قبل از داخل شدن در رکوع رکعت سوم باشد آن نماز را در دو رکعتى سلام مى دهد و اگر چنانچه بعد از دخول در رکوع رکعت سوم پيدا شده و هنوز هم نماز تمام نشده اقوى اين است که نمازش باطل است و بايد مجددا به نيت دو رکعتى نماز را شروع کند هرچند که نزديک تر به احتياط آن است که هم آن نماز را چهار رکعتى سلام بدهد و هم آن را دو رکعتى اعاده کند و اين احتياط تا زمانى که مسافرت نکرده رعايت نمايد يعنى بين قصر و اتمام جمع کند

سوم از قواطع سفر

سومين چيزى که حکم سفر را قطع مى کند باقى ماندن به مدت سى روز در حال ترديد است و منظور از ترديد اين است که نمى داند و تصميمى ندارد که چند روز بماند و از همين باب است آن صورتى که بدون ترديد مى گويد فردا مى روم و نمى رود و در مدت سى روز هر روز تصميم مى گيرد که فردا بيرون رود و چون فردا مى شود بيرون نمى رود که در همه اين مدت وظيفه اش قصر است و چون سى روز با اين وضع پشت سر گذاشت ديگر حکم سفر در حق او قطع شده بايد نماز را تمام بخواند.

و نيز از همين باب است آن صورتى که تصميم قطعى مى گيرد باينکه بيش از نه روز نماند و در نتيجه نماز را شکسته بخواند وبعد از نه روز مجددا تصميم بگيرد که نه روز ديگر بماند و همچنين تا مدت سى روز نماز را شکسته بخواند که چنين شخصى نيز بعد از سى روز بايد تمام بخواند هرچند که بعد از سى روز بيش از يک نماز در آن محل نماند که همان يک نماز را بايد تمام بخواند.

مساءله 17 - ظاهرا يکماه هلالى نيز حکم سى روز را داشته باشد هرچند که آن ماه بيست و نه روز باشد البته به شرطى که تردد مکلف از روز اول ماه پيدا شده باشد.

مساءله 18 - در مسئله مورد بحث شرط است که تردد او در ماندن محل باشد همانطور که در محل اقامت گفتيم شرط است که يکى باشد و بنابراين اگر تردد او در ماندن ده روز در دو محل باشد بعد از سى روز تردد باز هم نمازش شکسته است و حکم سفر درباره او قطع مى شود.

مساءله 19 - کسى که سى روز به حال ترديد در محلى باقى بماند و وظيفه اش ‍ از قصر مبدل به تمام شده حال اگر از محلى که سى روز و بيشتر در آن به حال ترديد باقيمانده بود بيرون برود و مسافتى کمتر از مسافت شرعى طى کند و نيتش اين باشد که بهمان مکان برگردد مانند کسى است که از محل اقامه به کمتر از مسافت بيرون رود و حکمش در سابق گذشت .

مساءله 20 - اگر شخصى بيست و نه روز مثلا و يا کمتر در محلى به حال ترديد بماند آن گاه بمحلى ديگر سفر کند و در آنجا نيز مدت بيست و نه روز به حال ترديد بسر ببرد و باز بمحلى ديگر برود و همين طور مادام که چنين وضعى دارد نماز را شکسته مى خواند مگر آن که يا در محلى قصد ده روز ماندن کند و يا سى روز تمام به حال ترديد بماند که در اين صورت وظيفه اش از قصر به تمام مبدل مى شود.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

No image

شرط ششم

No image

شرط هفتم

No image

شرط سوم استمرار قصد است

No image

شرط پنجم

Powered by TayaCMS