فصل چهارم : در سعى کردن است
و در آن، سه مقصد است :
مقصد اوّل : در آداب سعى، ما بين صفا و مروه و مستحبات قبل از سعى است
چون اراده سعى نمايد سنّت است که بيايد به نزد حجر الأسود و آن را ببوسد و دستها را يا بدن را بمالد يا اشاره کند به آن؛ پس بيايد به نزد چاه زمزم و خود يک دلو يا دو دلو آب بکشد از دلوى که مقابل حجر الأسود است، و بر سر و پشت و شکم ريزد و بخورد و اين دعا را بخواند: أللهم اجعله علما نافعا، ورزقا واسعا، وشفاء من کل داء وسقم.» پس متوجّه صفا شود از درى که محاذى حجر الأسود است و آن درى است که حضرت رسول خدا ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّمـ از آن در بيرون مىرفت؛ و به آرام دل و تن برود بالاى کوه صفا تا نظر کند به خانه کعبه و رو به رکن عراقى کند و حمد و ثناى الهى به جا آورد و از نعمتهاى الهى به خاطر آورد؛ پس هفت نوبت «ألله أکبر» بگويد، و هفت نوبت «ألحمد للّه»؛ و هفت نوبت «لا إله الاّ اللّه»؛ پس سه مرتبه بگويد: «لا إله الاّ اللّه وحده لا شريک له، له الملک وله الحمد، يحيي ويميت، ويميت و يحيي، وهو حىّ لايموت وهو على کلّ شيء قدير.» پس صلوات بر محمّد و آل محمّد بفرستد؛ ديگر سه نوبت بگويد: «ألله أکبر على ما هدانا، ألحمد للّه على ما أولينا، والحمد للّه الحىّ القيّوم، والحمد للّه الحى الدائم.» پس سه نوبت بگويد: «أشهد أن لا إله الاّ اللّه، و أشهد أن محمّدا عبده ورسوله، لا نعبد الاّ إياه، مخلصين له الدين ولوکره المشرکون.»؛ و سه مرتبه بگويد: «أللّهم إني أسالک العفو و العافية واليقين فى الدنيا والآخرة.»؛ پس سه مرتبه بگويد: أللهم آتنا فى الدنيا حسنة وفى الآخرة حسنة، وقنا عذاب النار.»؛ پس صد مرتبه بگويد: «ألله أکبر» و صد مرتبه «لا إله الاّ اللّه» بگويد و صد مرتبه «الحمد للّه» بگويد و صد مرتبه «سبحان اللّه». پس بگويد: «لا إله الاّ اللّه وحده وحده، أنجز وعده، ونصر عبده، و غلب الأحزاب وحده، فله الملک وله الحمد وحده. اللهم بارک لي فى الموت، وفيما بعد الموت أللهم إني أعوذ بک من ظلمة القبر ووحشته، أللهم أظلني في ظل عرشک يوم لاظل الاّ ظلک.»
و بسيار تکرار کن سپردن دين و نفس و اهل خود را به خداوند عالم و بگو: «أستودع اللّه الرحمان الرحيم الذي لا تضيع ودائعه ديني ونفسي و أهلي و مالي وولدي. أللهم استعملني على کتابک وسنة نبيک،و توفني على ملته وأعذني من الفتنة.»؛ پس سه نوبت بگويد:«ألله أکبر»،پس دو مرتبه دعاى سابق را بخواند؛پس يک بار تکبيربگويد؛پس بگويد دعاى سابق را.
و اگر همه عمل سابق را نتوانى بخوانى، پس هر قدر که مى توانى بخوان. و مستحب است که اين دعا بخواند: «أللهم اغفرلي کل ذنب أذنبته قطّ فإنْ عدت فعد على بالمغفرة، فإنک أنت الغفور الرحيم. أللهم افعل بي ما أنت أهله، فإنّک إن تفعل بي ما أنت أهله ترحمني، و إن تعذبني فأنت غنى عن عذابي و أنا محتاج إلى رحمتک، فيامن أنا محتاج إلى رحمته ارحمني. أللهم لا تفعل بي ما أنا أهله، فإنّک إن تفعل بي ما أنا أهله تعذبني ولم تظلمني. أصبحت أتّقي عدلک ولا أخاف جورک، فيا من هو عدل لا يجور ارحمني.» پس بگو: «يا من لايخيب سائله ولا ينفد نائله، صلّ على محمّد و آل محمّد وأعذني من النار برحمتک.»
و در حديث است که کسى که خواهد مال او زياد شود، پس بايد که طول دهد ايستادن در صفا را.
و در پايه چهارم، رو به کعبه اين دعا بخواند: «أللّهم إني أعوذبک من عذاب القبر وفتنته وغربته ووحشته وظلمته وضيقه وضنکه. أللهم أظلّني في ظلّ عرشک يوم لاظل ّظلّک.» پس از آن پايه، پايين آيد و پشت خود را برهنه کند و بگويد: «يا ربّ العفو، يا من أمر بالعفو يا من هو أولى بالعفو يا من يثيب على العفو العفو العفو، يا جواد، يا کريم يا کريم، يا قريب يا بعيد، اردد علىّ نعمتک، واستعملني بطاعتک ومرضاتک.»
مقصد دوّم :در سعى و واجبات آن و بعضى از احکام متعلّقه به آن است
بدان که واجب است بعد از نماز طواف، سعى کردن يعنى رفتن و آمدن ما بين صفا و مروه که دو مکان معيّنند نزديک مسجد.
و بدان که سعى ـ مثل طواف ـ رکن است و حکم ترک آن عمدا يا سهوا چنان است که در طواف گذشت.( پس تارک آن عمدا، باطل است حج او و بايد پس از حج افراد، در سال آينده حج نمايد؛ و سهوا رجوع مى نمايد براى سعى مع الإمکان، و استنابه مى نمايد مع التعذّر.) و بدان که طهارت از حدث و خبث و ستر عورت هيچ يک از اينها در سعى، معتبر نيست لکن احوط مراعات طهارت از حدث است. و واجب است که آن را بعد از طواف و نماز او به جا آورد. و اگر فراموش کند و تقديم سعى بر طواف کند، احوط اعاده سعى است، و هم چنين است جاهل به مسأله.و واجب است که ابتدا کند از جزء اوّل صفا به آن که پاشنه پا را بچسباند( در غير سوار و محمول.) به جزء اوّل مسافت. و احوط آن است که چهار درجه( لازم نيست رعايت اين احتياط و هم چنين در مروه.) از صفا بالا رود. و نيّت کند و آن را مستمر بدارد تا نزول از آنها.
و نيّت چنين کند که هفت مرتبه سعى مى کنم ميانه صفا و مروه در فرض عمره تمتّع به جهت اطاعت فرمان خداوند عالم؛ پس، از آن جا برود پياده يا سواره بر حيوان يا دوش انسان تا برسد به مروه به قسمى که انگشت پا را بچسباند به آن درجى که به مروه بالا مى روند، و اين را يک شوط حساب مى کنند؛ و احوط بالا رفتن است به درجات مروه نيز. و از آن جا برمىگردد به نحوى که ابتداى از صفا کرده تا برسد به صفا به نحوى که به مروه ختم کرده بود؛ پس به هر رفتن و برگشتنى دو شوط حاصل مىشود و شوط هفتم، به مروه ختم مىشود.
و واجب است که رفتن و برگشتن، از راه متعارف باشد؛ پس اگر از ميان مسجد الحرام، يا از طرف «سوق الّليل» ـ مثلاً ـ به مروه رود يا به صفا بيايد، مُجزى نخواهد بود.
و واجب است که متوجّه مروه باشد در وقت رفتن، و متوجّه صفا باشد در وقت برگشتن، پس اگر به طور قهقرى، طىّ مسافت کند، مجزى نخواهد بود؛ بلى التفات به چپ و راست، بلکه به پشت سر، ضرر ندارد.و بدان که جايز است به جهت استراحت، نشستن بر صفا يا مروه تا راحت حاصل شود، و احوط ترک جلوس است در ما بين صفا و مروه بدون عذر.
و بدان که جايز است تأخير سعى از طواف به جهت رفع خستگى و به جهت تخفيف حرارت هوا و جايز نيست تأخير آن تا فردا؛ و اقوى جواز تأخير آن است تا شب آن روز، و احوط ترک آن است بدون عذر واللّه العالم.
کم و زياد کردن عمدى و سهوى اشواط سعى
و بدان که زياد کردن در سعى بر هفت شوط عمدا، مبطل سعى است به نحوى که در طواف گذشت.
و اگر سهوا زياده کند، پس اگر کمتر از يک شوط باشد، او را طرح مىکند و سعى او صحيح است؛ و اگر يک شوط يا بيشتر باشد، باز سعى صحيح است. و جمعى ذکر کردهاند که مستحب است که زايد را تمام کند هفت شوط تا سعى ديگرى باشد و بر طبق آن، خبر صحيحى وارد شده.
و اگر کم کند سهوا، پس واجب است بر او تمام، هر وقت که متذکّر شود هر چند که در بلد خود رفته باشد؛ و اگر متمکّن از مراجعت نيست، نايب مىگيرد. و احوط در صورت عدم اکمال چهار شوط، استيناف سعى است و حلال نمى شود بر او آنچه حرام شده به احرام.و جمعى ذکر کرده اند که اگر نسيانِ بعضِ سعى کند و در عمره تمتّع باشد، پس به گمان اتمام اعمال عمره مُحِلّ شد، پس مقاربت با زنان نمود، واجب است بر او کشتن گاوى به جهت کفّاره و سعى را تمام مى کند، و بر طبق اين، روايتِ معتبره هست؛ بلکه جماعتى ملحق کرده اند به جماع، گرفتن ناخنها را و بر اين نيز روايتى هست و عمل به آن احوط است.و اگر شکّ کند در عدد اشواط سعى بعد از انصراف از آن، شکش اعتبارى ندارد. و اگر در اثناى سعى بوده باشد، پس اگر يقين داند که تا هفت شوطْ تمام کرده است يا زيادتر و اين متصوّر مىشود در وقتى که خود را به مروه ببيند [ که ]نمى داند که هفت شوط شده يا نُه شوط، پس شکّ او اعتبار ندارد و بنا بر تمام مى گذارد. و اگر در بين شوط باشد، ظاهرا سعى او باطل است، چنانچه هرگاه شکّ او به کمتر از هفت متعلّق شود.
مقصد سوّم : در مستحبات حال سعى است
بدان که سنّت است که در حال سعى پياده باشد؛ و آن که ميانه رود از صفا تا به مناره و از آن جا تند رود مثل شتر تا بازار عطّاران؛ و اگر سواره باشد، چارپاى خود را حرکت دهد مادامى که آزارى به کسى نرساند، و از آن جا ميانه رود تا مروه. و از براى زنان اين هَروَله نيست.و چون به مناره رسد بگويد: «بسم اللّه وبالله، واللّه أکبر، وصلّى اللّه على محمّد وأهل بيته. أللهم اغفر وارحم وتجاوز عما تعلم، إنک أنت الأعز الأکرم، واهدني للّتي هى أقوم. أللهم إنّ عملي ضعيف فضاعفه لي وتقبّل مني. أللهم لک سعيي وبک حولي وقوتي، تقبّل مني عملي، يا من يقبل عمل المتقين.»؛ پس تند برود تا به مناره ديگر رسد، چون از آن جا بگذرد، بگويد: «يا ذا المن والفضل والکرم و النعماء والجود اغفر لي ذنوبي، إنه لايغفر الذنوب الاّ أنت.» و چون به مروه رسد، دعاى اوّل را بخواند که در صفا خواند و بگويد : «أللهم يا من أمر بالعفو، يا من يحبّ العفو، يا من يعطي على العفو، يا من يعفو على العفو، يا ربِّ العفو العفو العفو العفو.» و سعى کند در گريه کردن و خود را به گريه بدارد و دعاى بسيار کند در حال سعى و اين دعا بخواند: «أللهم إني أسألک حسن الظن بک على کل حال، و صدق النيّة فى التوکّل عليک.» و اگر فراموش کند تند رفتن را، هر جا که به خاطرش آمد، پشت پشت برگردد تا به موضع تند رفتن برسد پس تند برود.
فصل پنجم : در تقصير است
واجب است بعد از فراغ از سعى، «تقصير». و آن گرفتن بعضى از ناخنها يا قدرى از شارب است.(و مانند اينها قدرى از موى سر يا ريش است.) و نيّت چنين کند که تقصير مىکنم به جهت مُحلّ شدن از عمره تمتّع در فرض حجّةالاسلام به جهت اطاعت و فرمانبردارى خداوند عالم.
و تراشيدن کفايت نمى کند از تقصير، بلکه حرام است.( و مأمورٌبه إراقه دَم است اگر تراشيد به جاى تقصير، در نصّ و فتواى مشهور.)
ترک تقصير
و بدان که کسى که تقصير را فراموش کند تا وقتى که احرام حج او منعقد شود، عمره او تمام است و بر او فديه است يک گوسفند على الأحوط. و اگر عمدا ترک کند تا مُحرِم به حج شود، جمعى تصريح فرمودهاند به آن که عمره تمتّع او باطل است و حج او افراد مى شود و بعد از آن عمره مفرده مى کند، و بعضى تصريح کردهاند که حج را در سال آينده اعاده مى کند، و بعضى احرام ثانى را باطل مى دانند و تقصير را بر او لازم مى دانند با سعه وقت از براى ادراک حج تمتّع.
و شخص مُحرم بعد از تقصير، حلال مىشود از براى او بغير از سر تراشيدن( ظاهر، عدم حرمتِ احرامى آن است؛ و اما حرمت به جهت منافات با وجوب توفير در وقتى که احتمال وجوب دارد که بعد از سى روز از ماه اوّل حج باشد، يا وقتى که يک ماه به وقت حج نمانده باشد، پس محل تأمّل است.)،
جميع آنچه به احرام بر او حرام شده بود، بنا بر آنچه معروف است در ما بين علما ـ رضوان اللّه عليهم ـ که طواف نساء، مختصّ حج است و عمره غير تمتّع؛ و در عمره تمتّع، طواف نساء مشروع نيست. اگر چه «شيخ شهيد»ـ قدّس سرّه ـ حکايت کرده از بعض اصحاب وجوب آن را و قائل را تعيين نفرموده، و «علامه»ـ قدّس سرّه ـ فرموده که خلاف در مسأله بر ما معلوم نيست. و چون مظنه خلاف در مسأله هست و در بعض اخبار ضعيفة السّند دلالتى بر آن هست پس بىشبهه احتياط در دين، مقتضىِ فعل طواف نساء است با نماز آن(لکن اقوى عدم وجوب اين احتياط است.) بعد از تقصير.
عدم تمکّن از انجام عمره تمتّع
و بدان که هرگاه مکلّف را ممکن نباشد اتيان به عمره تمتّع به جهت تنگى وقت ورود به مکّه يا به جهت عروض حيض که اگر منتظر پاکى شود به جهت اتيان به طواف، وقت وقوف به عرفات و مشعر مى گذرد، پس اگر احرام بسته است به جهت عمره، نقل مى کند نيّت احرام را به احرام حج افراد؛ و الاّ از مکّه احرام مى بندد(اگر ممکن نباشد غير آن، و الاّ احتياط در رعايت احتمالات در محلّ احرام اوست.) و به عرفات و مشعر مى رود و به مکّه مراجعت مى کند و طواف و سعى حج را و طواف النساء را به جا [ مى ] آورد و بعد از آن عمره مفرده به جا مى آورد و اين کفايت مى کند از آنچه بر او واجب بوده است از حج تمتّع.
ابطال عمره تمتّع
و اگر خود به اختيار خود، عمره را باطل کرد در وقتى که وقتْ وسعت اعاده آن را ندارد به آن، ظاهرا حج او افراد مى شود و بعد از اين عمره مفرده به جا مى آورد؛ و لکن کفايت آن در برائت ذمّه مکلّف از حج تمتّع، محل تأمّل است، چنانچه اشاره به آن شد در فصل طواف.