تفصيل احکام
برخى از مؤمنان، معارج کمال و تقرّب به ذات حق را از طريق مراحلومراتب بلند و متعالى به ترتيب ذيل طى مىکنند:
الف - اوّلين وابستگى
اوّلين گام در وابستگى به خط جهاد، دورى جستن از تأثيرات محيطخانوادگى است. کسى که علاقه و محبّتش به پدر، مادر، فرزندان، برادرانو همسرش، مهمتر و بيشتر از محبّت به خدا و پيوستن به دين او و ايمان بهپيامبر و جهاد در راه خدا باشد، بايد در انتظار اين باشد که خداوند کيفرشرا براى او برساند.
از همين روست که خداوند بعداز آنکه مؤمن را از تسليم شدن در برابرخانواده منع مىکند، به پيروى از راه کسانيکه به سوى خدا برگشتهاند،دستور مىدهد و مىفرمايد:
)وَإِن جَاهَدَاکَ عَلَى أَن تُشْرِکَ بِي مَا لَيْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِيالدُّنْيَا مَعْرُوفاً وَاتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنَابَ إِلَيَّ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْتَعْمَلُونَ(297)).
"و هرگاه آن دو تلاش کنند که تو چيزى را همتاى من قرار دهى که از آن آگاهىندارى، از ايشان اطاعت نکن، ولى با آن دو، در دنيا به طرز شايستهاى رفتار کن، وازراه کسانى پيروى کن که توبهکنان به سوى من آمدهاند، پس بازگشت همه شما بهسوى من است و من شما را از آنچه عمل مىکرديد آگاه مىکنم."
کسانيکه به سوى خدا بازگشتهاند، کسانى هستند که آنان، جامعهوخانوادههاىشان از ايمان دور بودند ولى بعد به بهشت ايمان بازگشتند،و پيروى از راه آنان به معناى پذيرفتن روش آنان است که با روشهاى جامعهجاهلى مغايرت دارد. روش آنان برائت جستن از طاغوت و طرفداران او،و برائت جستن از فرهنگ و نظامهاى طاغوتى، وبرگزيدن شيوه رويارويىو مقابله با طاغوت بجاى تسليم در برابر اوست.
اين وابستگى، مجاهد را بطور کلّى از محيط خانوادگى او جدا نمىکند)مگر در شرايط رويارويى سخت(؛ بلکه وابستگى خود را به خط جهاد،اصل و اساس روابط خود قرار داده، که براساس آن فرهنگ خود را بازمىيابد و تصميمات لازمه را اتّخاذ مىکند، امّا در خانواده خود همچنان بهعنوان يک عضو مفيد باقى مىماند، به آنان نيکى مىکند، در امور زندگى باآنان همکارى مىنمايد مشروط به اينکه با شيوه جهادى او تضاد و تعارضنداشته باشد. بلکه او سعى مىکند خانواده را نيز به سوى خط جهاد سوقدهد، و هرگز نااميد نمىشود، زيرا اميدوار است خداوند آنان را به راهدرست هدايت کند.
شايسته است دراين جا حديث شريف منقول از امام صادقعليه السلام را باگوش جان بشنويم و بخوانيم:
حضرت صادقعليه السلام فرمود:
"برّ الوالدين من حسن معرفة العبد باللَّه؛ إذ لا عبادة أسرع بلوغاً بصاحبها إلى رضا اللَّهتعالى من حرمة الوالدين المسلمَين لوجه اللَّه؛ لأنّ حق الوالدين مشتقّ من حقّ اللَّه تعالى إذاکانا على منهاج الدين والسنّة. ولا يکونان يمنعان الولد من طاعة اللَّه إلى معصيته، ومناليقين إلى الشکّ، ومن الزهد إلى الدنيا، ولا يدعوانه إلى خلاف ذلک. فإذا کانا کذلکفمعصيتهما طاعة، وطاعتهما معصية"(298).
"نيکى به پدر و مادر ناشى از حسن خداشناسى بنده است، زيرا هيچ عبادتى ماننداحترام خالصانه به پدر و مادر مسلمان نيست که صاحبش را هرچه سريع و زود، بهخوشنودى خداوند برساند، چون حق پدر و مادر از حق خداوند متعال نشأت يافتهاست، البتّه در صورتيکه پدر و مادر به روش دين و سنّت حرکت کنند و در اطاعت خدامانع فرزندشان نشوند، و اورا از اطاعت به معصيت، و از يقين به شک، و از پارسايىبه دنياپرستى نکشانند، و گرنه اگر چنين کنند، مخالفت با پدر و مادر، اطاعت،واطاعت آنان معصيت خواهد بود."
ب - مهاجرت و يارى رساندن
دارالاسلام آن سرزمينى است که مسلمانان در آنجا اجتماع مىکنند، چهاز اهالى آن سرزمين باشند و يا از کسانيکه به آنجا مهاجرت کردهاند، همگىحقوق برابر دارند. همگى يک امّت، و کيان سياسى واحد هستند، و سايرمسلمانانى که در نقاط ديگر دنيا پراکنده هستند، دراين کيان حقى ندارند،مگر اينکه به دارالاسلام هجرت کنند، وا گر مهاجرت کردند و همراه بامسلمانان آنجا، جهاد نمودند، آنان و پيشينيان، همگى در حقوق، برابرخواهند بود، و پيشينيان اين فضيلت را دارند که زودتر از ديگران مبادرتبه اين کار کردهاند.
اين وابستگى دينى، هويّت سياسى مسلمان را تشکيل مىدهد و بر همهوابستگىهاى خونى، نژادى، قومى، ملّى و منطقهاى او مُقدّم است.
خداوند سبحان مىفرمايد:
)إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَآوَوْا وَنَصَرُوا أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يُهَاجِرُوا مَا لَکُمْ مِنوَلاَيَتِهِم مِن شَيْءٍ حَتَّى يُهَاجِرُوا وَإِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْکُمُ النَّصْر إِلَّا عَلَىقَوْمٍ بَيْنَکُمْ وَبَيْنَهُم مِيثَاقٌ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ(299)).
"کسانيکه ايمان آوردند و هجرت نمودند و با اموال و جانهاى خود در راه خداجهاد کردند، و آنها که پناه دادند و يارى نمودند، آنها ياران يکديگرند، و آنها که ايمانآوردند و مهاجرت نکردند، هيچ گونه ولايت در برابر آنها نداريد تا هجرت کنند و اگردر حفظ دين خود از شما يارى طلبند، بر شماست که آنها را يارى کنيد جز بر ضدگروهى که ميان شما و آنها پيمان است و خداوند به آنچه عمل مىکنيد بيناست."
وقتى در جمله )أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ( "آنان ياران يکديگرند" تدبّروتأمّل کنيم، درک مىکنيم که در دارالاسلام بين اهالى اصلى آن سرزمينومهاجرين چه رابطه عميق و مستحکمى پديد مىآيد، مشروط به اين کهاهالى اصلى اين سرزمين، به مهاجرين پناه و يارى بدهند و ساير مسلمانانهم به اين سرزمين مهاجرت کنند، امّا اگر مسلمانى مهاجرت نکند، او حقهيچ نوع ولايتى و يا حقوق سياسى يا اقتصادى ندارد.
آرى تنها به عنوان اينکه مسلمان است اگر از برادران مسلمان خود، درامور دينى يارى خواست بايد يارى شود تا خطراتى که او را صرفاً از جهتوابستگى دينىاش تهديد مىکند، دفع شود، ولى مصالح امّت اسلامىساکن در دارالاسلام، مهمتر از هر چيزى است و لذا اگر مسلمانان براساسمصالح امّت، با دولت ديگر ميثاق و معاهدهاى امضا نمايند، سپسمسلمانان ساکن در آن دولت در معرض فشارها وتنگناها قرار گيرندومسلمانان را به يارى بخواهند، نبايد آن ميثاق نقض شود و با آن دولتوارد جنگ شد به گونهاى که کيان امّت و دولت اسلامى در دارالاسلام درمعرض خطر قرار گيرد.
در آيه ديگر خداوند مىفرمايد:
)وَالَّذِينَ تَبَوَّءُوْا الدَّارَ وَالْإِيمَانَ مِن قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلاَ يَجِدُونَ فِيصُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَن يُوقَشُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ(300)).
"و براى کسانى است که در اين سرا ]= سرزمين مدينة[ و در سراى ايمان، پيشاز مهاجران مسکن گزيدند و کسانى را که به سويشان هجرت کنند دوست مىدارند،ودر دل خود نيازى به آنچه به مهاجران داده شده احساس نمىکنند، و آنها را بر خودمقدّم مىدارند هر چند خودشان بسيار نيازمند باشند، کسانيکه از بخل و حرص نفسخويش باز داشتهاند رستگارانند."
از اين آيه الهام مىگيريم که بين اهالى بومى دارالاسلام و مهاجرين بايديکنوع پيوند و همبستگى روحى و درونى بوجود آيد، تا هسته اصلى امّتواحدهاى که مافوق همه امتيازات خونى، نژادى و قومى است، ايجادشود. آرى پيوند خويشاوندى تنها در چارچوب امّت واحده مىتوانداعتبار و موقعيّت داشته باشد، زيرا در کتاب خدا "اُولوالارحام" يعنىخويشاوندان نسبت به يکديگر سزاوارترند.
خداوند در قرآن، ما را از هر نوع وابستگى ديگر که موازى با وابستگىدينى و اعتقادى و مکتبى باشد، بر حذر مىدارد و مىفرمايد:
)أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تُتْرَکُوا وَلَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جَاهَدُوا مِنکُمْ وَلَمْ يَتَّخِذُوا مِن دُونِاللَّهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً وَاللَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ(301)).
"آيا گمان کرديد که به حال خود رها مىشويد در حاليکه خداوند هنوز کسانى راکه از شما جهاد کردند و غير از خدا و رسولش و مؤمنان را محرم اسرار خويشانتخاب نمودند، از ديگران مشخّص ساخته است؟ )بايد آزمون شويد و صفوف ازهم جدا گردد( و خداوند به آنچه عمل مىکنيد آگاه است."
بدين سان جايز نيست که مسلمان، غير از مؤمنين کس ديگرى را محرماسرار خود قرار دهد، يعنى ولايت وارداتى و بيگانه از ولايت اصلى رابپذيرد زيرا ولايت اصلى بايد از آن خدا و پيامبرش و مؤمنين باشد، نه از آنهيچ گروه قومى، منطقهاى و حزبى مخالف.
ج - برائت از دشمنان
برائت از دشمنان خدا شرط ولايت خدا و رسول اوست، زيرا قلبانسان نمىتواند حامل دو نوع ولايت و جايگاه دو نوع محبّت متضادباشد، و هر انسان هم جز يک قلب بيشتر ندارد.
خداوند مىفرمايد:
)لاَ تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُواآبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولئِکَ کَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُمبِروحٍ مِنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْوَرَضُوا عَنْهُ أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ(302)).
"هيچ قومى را که ايمان به خدا و روز رستاخيز دارند نمىيابى که با دشمنان خداورسولش دوستى کنند، هرچند پدران يا فرزندان يا برادران يا خويشاوندانشانباشند، آنان کسانى هستند که خدا، ايمان را بر صفحه دلهاىشان نوشته، و با روحىاز ناحيه خودش آنها آنها را تقويت فرموده، و آنها را در باغهايى از بهشت وارد مىکندکه نهرها از زير درختانش جارى است، جاويدانه در آن مىمانند. خدا از آنها خوشنوداست و آنان نيز از خدا خوشنودند. آنها حزب اللَّهاند بدانيد حزب اللَّه رستگارانند."
بدين ترتيب وابستگى به خط مکتب، مستلزم اين است که دل بايد ازهمه انواع وابستگىهاى ديگر، حتّى وابستگى خانوادگى معارض باولايت خداوند، پاک شود.
قرآن کريم از دوستى و مودّت با دشمنان خدا و رسول منع کرده است،زيرا آنان به حق و حقيقت، کفر ورزيدند و مؤمنين را از سرزمينشاناخراج کردند. و دشمن تو همان کسى است که مخالف ارزشها و منافع توباشد. خداوند مىفرمايد:
)يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِيَاءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْکَفَرُوْا بِمَا جَاءَکُم مِنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِيَّاکُمْ أَن تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُمْ إِن کُنتُمخَرَجْتُمْ جِهَاداً فِي سَبِيلي وَابْتِغَاءَ مَرْضَاتِي تُسِرُّونَ إِلَيْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَاأَخْفَيْتُمْ وَمَا أَعْلَنتُمْ وَمَن يَفْعَلْهُ مِنکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ(303)).
"اى کسانيکه ايمان آوردهايد! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگيريد شمانسبت به آنان اظهار محبّت مىکنيد، در حاليکه آنان به آنچه از حق براى شما آمده کافرشدهاند، و رسول اللَّه و شما را بخاطر ايمان به خداوندى که پروردگار همه شماست ازشهر و ديارتان بيرون مىرانند. اگر شما براى جهاد در راه من و جلب خوشنوديمهجرت کردهايد با آنان پيوند دوستى بر قرار نسازيد. شما مخفيانه با آنها رابطهدوستى بر قرار مىکنيد در حاليکه من به آنچه پنهان يا آشکار مىسازيد از همهداناترم، و هر کس از شما چنين کارى کند از راه راست گمراه شده است."
اينکه انسان در ولايتها، گرايشها و محبّتهاى خود دچار دوگانگىوتضاد شود، از خطرناکترين بيماريهاى جامعه است، و بايد با تمام توان بااين آفت مبارزه شود؛ زيرا همين بيمارى، محور نفاق و دورويى، ريشهفساد سياسى و علّت ضعف و ناتوانى در جامعه است.
د - جدا شدن از صفّ بازماندگان از جهاد
کسى که از رفتن به جهاد سرباز مىزند، در واقع معارض و مخالف خطجهادى است، و ممکن است گاهى به ثروت و سرمايه خود تکيه کند ويا بابعضى از اعمال ظاهرى و تشريفاتى، سرباززدن خود را توجيه نمايد،ومردم را چنين فريب دهد که گويا بخاطر آن اعمال، نقش او نقش رهبرىاست.
گروهىاز مسلمانان بودند که در عصر رسول اللَّه از جهاد سرباززدند،برخلاف اوامر پيامبر که آنان را به جهاد دستور داده و خود هم شخصاً بهجهاد پرداخت. علّت اصلى تخلّف و سرباززدن آنان هم اين بود که از جهادبا جان و مال کراهت داشتند، امّا براى توجيه عملشان، شدّت گرما را بهانهآورده را هم از جبهه رفتن منع مىکردند.
گروه ديگرى از ثروتمندان هم بودند که از رسول خداصلى الله عليه وآله اجازهمىخواستند که به آنان اجازه دهد تا در کنار زنان بمانند و به صحنه جنگنروند.
چنين گروههاى گريزان از جهاد، در واقع مانعى بر سر راه نهضتهستند، و بر مجاهدين است که از آنان فاصله گرفته و صف خود را از آنانجدا سازند، بهانهها و عذر تراشىهاى آنان در ممانعت از ادامه مسير،گوش ندهند.
بسيارى از کسانيکه از جهاد شانه خالى مىکنند، براى اينکه واقعيّتخود را توجيه نمايند، به منفى بافى پرداخته و درباره جهاد و مجاهدين بهپخش افکار منفى مىپردازند. آيات قرآن پارهاى از اين منفى بافىها رايادآور شده است:
)فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللَّهِ وَکَرِهُوا أَن يُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْوَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَقَالُوا لاَتَنْفِرُوا فِي الْحَرِّ قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرّاً لَوْ کَانُوايَفْقَهُونَ(304)).
"بازماندگان از جنگ از مخالفت با رسول خدا خوشحال شدند، و کراهت داشتندکه با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد کنند و گفتند: دراين گرما حرکت نکنيد.بگو آتش دوزخ از اين هم گرمتر است اگر مىدانستند."
)وَإِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِيداً قَالُوامَعْذِرَةً إِلَى رَبِّکُمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ(305)).
"گروهى از آنان گفتند: چرا جمعى را اندرز مىدهيد که سرانجام خدا آنها را هلاکخواهد کرد يا به عذاب شديدى گرفتار خواهد ساخت. گفتند: اين اندرزها براى اعتذاردر پيش پروردگار است. و شايد آنها تقوا پيشه کنند."
)وَقَالُوا إِن نَتَّبِعِ الْهُدَى مَعَکَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنَا أَوَلَمْ نُمَکِّن لَهُمْ حَرَماً آمِناًيُجْبَى إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ کُلِّ شَيْءٍ رِزْقاً مِن لَدُنَّا وَلکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ(306)).
"و آنها گفتند: ما اگر هدايت را همراه تو پذيرا شويم ما را از سرزمينمانمىربايند، آيا ما حرم امنى در اختيار آنان قرار نداديم که ثمرات هر چيزى به سوى آنآورده مىشود. رزقى است از جانب ما ولى بيشتر آنان نمىدانند."
)قَالُوا أَنُؤْمِنُ لَکَ وَاتَّبَعَکَ الْأَرْذَلُونَ(307)).
"گفتند: آيا ما به تو ايمان بياوريم در حاليکه افراد پست و بىارزش از تو پيروىکردهاند؟"
)الَّذِينَ قَالُوا لإِخْوانِهِمْ وَقَعَدُوا لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا قُلْ فَادْرَءُوا عَنْ أَنْفُسِکُمُالْمَوْتَ إِن کُنْتُمْ صَادِقِينَ(308)).
"آنهايى که به برادران خود گفتند: اگر آنها از ما پيروى مىکردند، کشتهنمىشدند. بگو پس مرگ را از خودتان دور سازيد اگر راست مىگوئيد."
از همين افکار توجيهگرانه و منفىبافانه است مباهات آنان -در حاليکهاکثر آنان پولدار و ثروتمند هستند- به بعضى از خدمات اجتماعى ظاهرىکه انجام مىدهند همچون عمارت و آباد کردن مسجد و سقايت )آب دادن(مردم. خداوند سبحان دراين رابطه مىفرمايد:
)أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِوَجَاهَدَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لاَيَسْتَوُونَ عِندَ اللَّهِ وَاللَّهُ لاَيَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ * الَّذِينَ آمَنُواوَهَاجَرُوا وَجَاهَدَوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللَّهِ وَأُولئِکَهُمُ الْفَائِزُونَ(309)).
"آيا سيراب کردن حجّاج و آباد ساختن مسجدالحرام را همانند کسى قرار داديد کهبه خدا و روز قيامت ايمان آورده و در راه او جهاد کرده است؟ اين دو در نزد خدامساوى نيستند، و خداوند گروه ظالمان را هدايت نمىکند * آنها که ايمان آوردندوهجرت کردند و با اموال و جانهاىشان در راه خدا جهاد نمودند، مقامشان نزد خدابرتر است و آنها رستگارند."
در حديث شريف آمده است که حضرت علىعليه السلام به عباس فرمود:
"يا عمّ، ألا تهاجر؟ ألا تلحق برسول اللَّهصلى الله عليه وآله؟ فقال: ألست في أعظم من الهجرة؟اُعمّر المسجد الحرام وأسقي حاجّ بيت اللَّه، فنزلت الآية..."(310).
"اى عمو! آيا مهاجرت نمىکنى؟ آيا به رسول خداصلى الله عليه وآله ملحق نمىشوى؟ عباسگفت: آيا من مشغول کارى بزرگتر از هجرت نيستم؟ مسجدالحرام را بازسازىمىکنم و به حاجيان بيتاللَّه آب مىدهم."
دراين موقع بود که اين آيه نازل شد: )أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ...(.
جهاد، معيار صادق و روشن است، زيرا در جهاد است که اراده انسانمورد آزمايش بزرگ و سخت قرار مىگيرد، و با شهوات و هواهاى نفسانىمقابله مىشود، امّا ساختن يک مسجد دراين جا و يک درمانگاه در آنجا ازآسانترين کارهاست براى کسى که مالک ميلوينها پول است و يا امکاناتدولت را در اختيار دارد، و همچنين است چاپ نسخههايى از قرآن و دادنچند درهم به فقرا.
از همين جاست که ما بايد بين مجاهدين و بين رياکاران و کسانيکهدوگانه عمل کرده و از جهاد واجب شانه خالى مىکنند، فرق قائل شويموصفوف آنان را از يکديگر جدا کنيم.
ه - جدايى از ترک کنندگان جهاد
بازنشستگان از جهاد هم دو گروه هستند؛ گروهى صاحبان عذرمىباشند همچون کور و بيمار و مانند آنها، امّا گروه دوم کسانى هستند کهدر ساير امور زندگى اشتغال دارند همچون کشاورز در مزرعهاش، کارگردرکارخانهاش، و کاسب در مغازهاش، مهندس، پزشک و هر صاحبحرفه ديگر. خداوند مجاهدان را بر بازنشستگان از جهاد برترى دادهوفرموده است:
)لاَ يَسْتَوِي الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِبِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِينَ دَرَجَةًوَکُلّاً وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرَاً عَظِيماً(311)).
"هرگز افراد با ايمانى که بدون بيمارى و ناراحتى از جهاد بازنشستند بامجاهدانى که در راه خدا با مال و جان جهاد کردند يکسان نيستند. خداوند مجاهدانىرا که با مال و جان خود جهاد نمودند بر قاعدان ]= ترک کنندگان جهاد [برترى مهمىبخشيد. و به هر يک از اين دو گروه وعده پاداش نيک داده و مجاهدان را بر قاعدان باپاداش عظيمى برترى بخشيده است."
در سايه عزّت و کرامت و استقلال است که هر انسانى ارزش خود رادارد، و در صورت فقدان آنها هيچ فردى ارزش و احترام ندارد، و لذا دفاعمهمتر از هر چيز و والاتر از هر ارزشى است.
اگر نظام سياسى يک کشور فاسد يا زير دست قدرت بيگانه باشد،هر گونه حرکت و هر فرد و همه ثروتهاى امّت در خدمت آن رژيم فاسد،يا حداقل غير مفيد و بيهوده خواهد بود، زيرا در حديث معروف آمدهاست: "إذا فسد السّلطان فسد الزّمان"؛ "وقتى حکومت فاسد شود همه زمانه فاسدخواهد شد." و خداوند سبحان هم فرموده است:
)وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِکَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُفَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيراً(312)).
"و هنگاميکه بخواهيم شهر و ديارى را هلاک کنيم، مترفين )ثروتمندان( را امرمىکنيم پس آنان فسق و فساد مىکنند ومستحق مجازات مىشوند. بعد به شدّت آنهارا درهم مىکوبيم."
اين آيه به رهبرى مترفين و ثروتمندانى تفسير شده است که به عذابالهى منتهى خواهد شد.
از همين رو بايد گفت: کسانيکه براى نجات امّت از يوغ رژيمهاىفاسد جهاد مىکنند، يا کسانيکه از نظام سياسى صالح و شايسته حمايتمىنمايند و از موجوديّت آن پاس مىدارند، در واقع از همه ارزشهاىجامعه و از حرمت همه مردم پاس مىدارند، و در سايه وجود آنان است کههر تلاشى سودبخش و مفيد واقع مىشود.
بدين ترتيب درمىيابى که هر فردى براى خود کار مىکند، امّا مجاهدبراى ديگران تلاش مىورزد، و به همين جهت خداوند مجاهدين را برقاعدين برترى و فضيلت بخشيده است.
از اين بصيرت قرآنى حقايق زير روشن مىگردد:
1 - بر جامعه است که به مجاهدين خدمت کنند و آنان را در مسايلسياسى بر ساير مردم ترجيح بدهند، پس اگر مردم خواستند شخصى رابراى اداره کشور برگزينند، بهتر آن است که از ميان مجاهدين انتخابشود.
2 - بر دولت است که بخش مهمّى از بودجه دولت را به مجاهديناختصاص دهد. در قرآن مجيد موارد مصرف حقوق شرعى را برشمرده کهدر مقدّمه آنها "سبيل اللَّه" است و بارزترين و روشنترين مصداق "سبيلاللَّه" امور جهادى است.
3 - بر دولت است که قوانين و مقرّرات خاصّى را براى مجاهدين وضعکند؛ مانند مقدّم داشتن آنان بر ساير مردم در صحنه سياسى، و تخصيصامتيازات اقتصادى براى آنان به مقتضاى شرايط موجود کشور.
4 - همچنين شايسته است جامعه، مجاهدين را در ساير شؤوناجتماعى نيز مورد احترام قرار دهد، مانند کمک دادن به آنان در صورتنياز و برتر دانستن آنان در تأمين اجتماعى و در ازدواج و حتّى در مجالسومانند آن.
5 - بر مجاهدين است که از وحدت و اتّفاق خود پاس بدارند، و اجازهندهند که اختلافات اجتماعى در صفوف آنان نيز رخنه کرده و در ميان آنانچند دستگى ايجاد نمايد، که در اين صورت هيبت و اقتدار آنان سقوطکرده و آبرو و عزّت آنان فروخواهد ريخت.
و - صفّ جهاد
ذوب شدن در بوته جهاد، مهمترين شرط تشکيل وحدت صفجهادى، ترقى و تعالى مجاهدين تا مرتبه پيوستن به حزب اللَّه است،مرتبهاى که بالاترين درجات تکامل در تشکيلات ايمانى و جهادى است.
خداوند سبحان دراين رابطه مىفرمايد:
)يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْوَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِوَلاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لاَئِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ(313)).
"اى کسانيکه ايمان آوردهايد! هر کس از شما از آيين خود باز گردد، خداوندجمعيتى را مىآورد که آنها را دوست دارد و آنان او را دوست دارند، در برابر مؤمنانمتواضع و در برابر کفّار سرسخت و نيرومندند، در راه خدا جهاد مىکنند و ازسرزنش هيچ ملامتگرى هراسى ندارند. اين فضل خداست که به هر کس بخواهدمىدهد و فضل خدا وسيع، و او داناست."
جامعه مسلمان گاهى در معرض فتنههاى بزرگى قرار مىگيرد و دربرابر اين فتنهها به درّه ارتداد سقوط مىکند، ارتداد از ارزشهاى وحى،ارتداد ازا حکام و راهنماييهاى کتاب و سنّت. در چنين حالاتى مشيّتالهى ايجاب مىکند که حزب اللَّه، از ميان گروهى که داراى صفاتوويژهگيهاى ذيل هستند، به وجود آيد:
اوّل - خداوند آنان را دوست دارد. خداوند کسى را براى شخصخودش دوست نمىدار، بلکه بدان جهت دوست مىدارد که صفات نيک،ايمان و عمل صالح در وجود او به کمال رسيده است. وقتى که خدا کسى رادوست بدارد فرشتگان و اولياى او نيز آن کس را دوست مىدارند و آسمانو زمين مسخّر او واقع مىشوند، زيرا همگى فرمانبردار خداوند هستند.
دوم - آنان هم خدا را دوست مىدارند و احساس مىکنند که خداوند بهآنان تفضّل و عنايت کرده است، پس بايد آنان به واسطه سود بخش بودن،وبه واسطه نماز، زکات، جهاد و فداکارى خدا را شکر کنند. آنان وقتىنماز مىگزارند و زکات مىپردازند و جهاد مىکنند، از راه جبر و اکراه ايناعمال را انجام نمىدهند، بلکه داوطلبانه وبا آگاهى و اختيار کامل دستبه اين اعمال مىزنند و اين ناشى از محبّت آنان به خداوند است.
سوم - چون رابطه آنان با خداوند رابطه محبّت است و اين بالاترينمراتب انسجام، توافق و هماهنگى است، همديگر را نيز دوست مىدارندو در روابط بين خود با تساهل و آسانگيرى رفتار مىکنند، تا آنجا که بهعلّت بالا بودن مراتب فروتنى، ايثار، فداکارى و اجتناب از خودخواهىدر ميان آنان، ناظر خيال مىکند که هر يک از آنان برده ديگرى است، زيراآنان در برابر مؤمنين متواضع و فروتن هستند.
چهارم - امّا رابطه آنان با کفّار، براساس قدرت و مبارزه جويى است،زيرا آنان با کفّار با عزّت وسربلندى و پايدارى برخورد مىکنند و تحتتأثير افکار آنان قرار نمىگيرند و از آنان نمىهراسند.
پنجم - تلاش جامعه مسلمان، متراکم، سنگين و با دوام است، در برابرهمه دشواريهاى داخلى و خارجى پايدارى مىکند و در راه خدا پيوسته درجهاد است و بر ضدّ دشمنان خارجى و نقطه ضعفهاى داخلى خود مبارزهمىکند.
ششم - ا نان در رفتار خود تحت تأثير گفتههاى ديگران قرار نمىگيرند،بلکه مطابق با انديشه سالم و بصيرت نافذ خود عمل مىکنند، و لذاشايعات و تبليغات هيچگاه به جهاد آنان نمىتواند لطمهاى وارد کند.