جزيه
سوال: جزيه براى چيست؟
توضيح اين که: منظور از بعثت رسول اکرم هدايت و ارشاد مردم است که همواره توام با معنويات مىباشد؛ ولى از آن طرف، در قوانين اسلام مطالبى ديده مىشود که با غرض اصلى اسلام - ارشاد مردم به راه راست - سازگار نيست؛ چنان که مىفرمايد: اگر مسيحيان و يهوديان حاضر شوند جزيه بپردازند، آنان را آزاد بگذاريد؛ در صورتى که جزيه خود نحوى توجه به امور مادى است؛ بعلاوه، چگونه اسلام اجازه مىدهد که آنان را تشويق کند که بر آيين تحريف شده خود باقى بمانند؟
پاسخ: يکى از افتخارات اسلام اين است که کسى را مجبور نمىکند که بطور اکراه پيرو اين آيين گردند، چنان که در آيه 256 از سوره بقره فرموده است: «لااکراه فى الدين قد تبين الرشد من الغى؛ در قبول دين اکراهى نيست. (زيرا) راه درست از راه انحرافى روشن شده است.» سر اين مطلب هم واضح است؛ زيرا اسلام از روز نخست دعوت عمومى خود را بر اساس منطق و دليل نهاده و در راه مبارزه با خرافات و موهومات، يگانه سلاحش همان تشريح حقايق و روشن نمودن افکار عمومى بوده است. با داشتن چنين سلاح نيرومندى که افراد بيدار و فهميده را به خود جلب مىکند، چه نيازى به زور و اجبار دارد؟
اساسا عقيده و ايمان واقعى احتياج به مقدمات و مبانى مخصوصى دارد که تا در انسان از روى درک و بصيرت و اختيار حاصل نشود، محال است در دل جاى گيرد؛ و اگر روزى با جبر و فشار تحميل شود، از محيط زبان بيرون نمىرود و راهى به قلب پيدا نخواهد کرد؛ و البته با برطرف شدن عوامل جبر، فورا به صورت نخست باز خواهد گشت.
ايمان يک چنين افرادى در اسلام بى ارزش است. اسلام مىخواهد افرادى را تربيت کند که تا آخرين نفس، پايبند به اصول مقدس اسلام بوده و آنى از آن غفلت نورزند. اين چنين ايمانى جز با منطق و دليل و تنوير افکار، ميسر نمىشود.
هدف جهاد در اسلام، و مبارزه در برابر تهاجم دشمن، خود بحثى است جداگانه. اما جزيه: جزيه ماليات سرانهاى بود که اهل کتاب آن را در هر سال، به دولت اسلامى مىپرداختند؛ و علت قرار دادن چنين ماليات اين بود که چون کشورهاى آنان به دست مسلمانان اداره مىشد و يا به صورت يک اقليت در جوامع اسلامى زندگى مىکردند، دولت اسلامى مجبور بود که حفاظت و نظم و امنيت آنها را به عهده بگيرد؛ از اين لحاظ لازم بود ماليات عادلانهاى از هر فرد که اسلام را نپذيرفته است دريافت کند و در راه تامين وسايل زندگى و حفظ جان و مال آنان مصرف نمايد.
ناگفته پيداست، نيروهايى که دولت اسلامى مجبور بود در نقاط مختلف کشور متمرکز سازد تا جان و مال آنها رااز هر گونه تجاوز احتمالى مصون دارد، احتياج به هزينههاى زيادى داشت که يگانه راه تامين آن اين بود که از خود مردم گرفته و در طريق رفاه خودشان مصرف نمايد - به خصوص اين که غير مسلمانان هرگز در جنگهايى که با دشمنان اسلام روى مىداد، نفراتى به ميدان نمىفرستادند.
شواهد تاريخى گواهى مىدهند مبلغى که از اهل ذمه دريافت مىکردند، عنوان جريمه وفشار نداشت؛ بلکه هدف صرف آن در تامين آسايش آنان بوده است. اينک نمونه هايى را يادآور مىشويم:
1- هنگامى که «عبادة بن صامت» فرمانروايان مصر وساير قبطيان را به دين اسلام دعوت مىکرد، به آنان چنين گفت: اختيار با شماست، خواستيد آيين اسلام را با کمال آزادى اختيار کنيد و اگر نمىخواهيد مسلمان شويد، مىتوانيد جزيه بدهيد و تحت فرمان حکومت اسلامى باشيد و تا ما باشيم و شما باشيد، همه ساله رفتارى با شما خواهيم نمود که طرفين از هم خوشنود باشيم؛ ما با شما هم پيمان مىشويم، جان و دارايى شما را حفاظت مىکنيم و هر کس به اموال شما تجاوز کند با او مىجنگيم!
2- پس از آن که مسلمانان در نبرد با روميان فاتح شدند و قسمتهاى زيادى از «شامات» به دست آنان افتاد، مردم «حمص» حاضر شدند جزيه بپردازند؛ سپس مسلمانان به عللى صلاح ديدند پيمانى که بين خود و مردم مسيحى «حمص» بسته بودند با رضايت طرفين ملغى سازند؛ از اين لحاظ سردار بزرگ مسلمانان در يک مجمع عمومى به مردم «حمص» چنين خطاب کرد: آنچه به ما دادهايد از ما پس بگيريد و ما را از هم پيمانى خود آزاد سازيد. مردم «حمص» در پاسخ گفتند: هرگز ما از شما جدا نمىشويم، دادگسترى و پرهيزکارى شما به مراتب بهتر از رفتار روميان است، ما حاضريم - اگر شما بپذيريد - همراه نيروهاى اسلامى با ارتش روميان بجنگيم!
3- مقدار جزيه هايى را که رسول اکرم (ص) براى نصارى «نجران» معين نموده، درست مطلب ما را روشن مىسازد؛ زيرا قرار شد که مردم آنجا سالى سه هزار «حله» که بهاى هر حله چهل درهم بود، بطور تدريج در دو وقت بدهند؛ دو هزار آن را در ماه صفر وهزار ديگر را در ماه رجب و همچنين رسول اکرم (ص) با اهل «اذرح» صلح نموده که سالى صد دينار بدهند.
بطور مسلم اين رقم پولها در برابر نگهبان و حفظ جان و مال آنها در برابر دشمن، چندان قابل توجه نبود. [1]
پىنوشتها
---------------
[1]. پاسخ به پرسشهاى مذهبى - نويسندگان: آيات عظام ناصر مکارم شيرازى و جعفر سبحانى