گفتار در احکام ذبح

گفتار در احکام ذبح

گفتار در احکام ذبح

در اين کتاب پيرامون احکام ذبح کننده و شرائط او و احکام آلت و کيفيت ذبح در طى چند مسئله بحث مى شود.

مساءله 1 - در ذبح کننده شرط است : اينکه مسلمان و يا به حکم مسلمان باشد يعنى اگر کودک يا ديوانه است که قلم تکليف از او برداشته شده نه اسلامش ‍ اعتبار دارد و نه کفرش پدر او مسلمان باشد و او از پدرى مسلمان متولد شده باشد، بنابراين ذبيحه کافر حلال نيست خواه مشرک و خواه غير مشرک و حتى اهل کتاب که بنابر اقوى ذبيحه آنان نيز حلال نيست ، و اما داشتن ايمان در ذبح کننده شرط نيست بنابراين ذبيحه تمامى فرقه هاى اسلام حلال است به جز ناصبى ها که با اميرالمؤ منين و اهل بيتش عليهم السلام دشمنند که ذبيحه آنان حلال نيست هرچند که اظهار اسلام بکنند.

مساءله 2 - در ذابح مرد بودن شرط نيست پس ذبيحه طفل اگر به حد تميز رسيده باشد، و خنثى و زن حلال است ، و همچنين ذبيحه زن حائض و نفساء حلال است ، و همچنين ذبيحه شخص نابينا و کسى که ختنه نشده و ذبيحه ولدالزنا حلال است .

مساءله 3 - در حال اختيار ذبح کردن به وسيله چيزى از غير آهن جائز، نيست که اگر با داشتن وسيله اى آهنى با غير آهن حيوانى را ذبح کند حلال نمى شود، هرچند که فلزى شکل پذير چون مس و روى و طلا و نقره و غيره باشد، بله اگر وسيله اى آهنى در دسترس نباشد و ترس مردار شدن حيوان در بين باشد و يا صاحب حيوان مضطر به ذبح فورى و بدون تاءخير آن باشد در اين صورت جائز است با هر وسيله اى که اعضاء ذبح را قطع کند حيوان را ذبح نمايد هرچند که آن وسيله نى يا پوسته شفاف آن باشد و يا سنگ تيز يا شيشه يا غير آن ، بله در اينکه آيا در حال ضرورت ذبح با دندان و ناخن هم واقع مى شود و صحيح است يانه ؟اشکال است هرچند که عدم وقوع به آن دو در حالى که متصل به محل خود هستند خالى از رجحان نيست و نزديکتر به احتياط آن است که با انفصال هم اجتناب شود گرچه وقوع خالى از قرب نيست .

مساءله 4 - واجب در ذبح عبارت است از: قطع چهار عضو 1 - لوله حلقوم که همان مجراى دخول و خروج نفس در ريه است .2 - مرى که لوله اى است مخصوص طعام و آب که يکسر آن بآخر فضاى دهان و سر ديگرش به معده متصل است و در پشت حلقوم جاى دارد.3 و 4 - دو شاهرگ گردن است که در دو طرف حلقوم و يا مرى قرار دارد و غالبا از اين چهار لوله به اوداج اربعه تعبير مى شود و در ذبح قطع آنها معتبر است يعنى صرف شکافتن آنها کافى نيست بلکه بايد آن چه از اين چهار رگ در سمت سر واقع است به کلى از قسمت سمت بدن جدا شود.

مساءله 5 - جاى کارد در حلق حيوان زير چانه آن است به طورى که هر چهار رگ حيوان قطع گردد، بنابراين بايد کارد را در پائين گرهى که در گردن حيوان است و امروزيهاى اعراب آن را جوزه مى نامند قرار داد و آن گره را طرف سر حيوان انداخت نه سمت بدنش ، البته اين بنابر ادعائى است که خبرگان در اين کار دارند و مى گويند حلقوم و يا اعضاء چهار گانه ذبح وابسته به اين گره هستند به طورى که اگر اين گره همه اش سمت سر قرار نگيرد و ذبح از پائين آن واقع نشود چهار عضو همه اش قطع نمى شود حال اگر اين ادعاء درست باشد بايد رعايت شود، همچنانکه بايد از هرچهار لوله مقدارى در طرف سر بماند تا شخص ببيند و يقين کند که اين چهار لوله قطع شده يعنى از هر يک از آنها مقدارى طرف سرومقدارى سمت بدن واقع شده .

مساءله 6 - در ذبح اين شرط معتبر است که کارد زيرگلوى حيوان گذاشته شود و از آن طرف حيوان ذبح شود، پس اگر حيوان را از پشت گردنش ذبح کنند و هرچه هم سريع اين کار را انجام دهند به طورى که قبل از بيجان شدنش ‍ چهار لوله گردنش قطع شود حرام مى شود، بله اگر ذبح را زير گردن انجام دهد لکن چهار لوله را از زير قطع نکند بلکه کارد را از وسط گردن فرو کند و از سمت پشت به طرف جلو بکشد و چهار لوله را قطع کند حيوان حرام نميشود هرچند که بر وجهى وجيه تر عمل مکروهى انجام داده است و نزديکتر به احتياط ترک اين نحو است .

مساءله 7 - در ذبح اين شرط نيز معتبر است : که قطع چهار عضو پشت سر همم و قبل از خروج روح حيوان انجام شود پس اگر بعضى از آنها را قطع نموده حيوان را رها کند تا بيجان شود آن گاه بقيه را قطع کند حيوان حرام مى شود، بلکه نزديکتر به احتياط آن است که در بين عمل فاصله اى غير متعارف ندهد فاصله اى که عرف اين عمل را دو عمل و دو نوبت بداند هرچند که قبل از خروج روح قطع چهار لوله را در دو نوبت انجام داده باشد، بلکه بايد عمل در نظر عرف يک عمل شمرده شود.

مساءله 8 - اگر گردن حيوان را از پشت قطع کند و چهار عضو ذبح آن سالم بماند درصورتى که حيوان حرکتى که کشف از زنده بودنش کند داشته باشد و بعد از قطع چهار عضو آن از جلو حرکتى هرچند اندک بکند حلال مى شود، و اگر قبل از ذبح يعنى قطع چهار عضو حرکتى هرچند اندک داشته باشد لکن بعد از قطع آن چهار عضو حرکتى نکند در صورتى که خونش به طور معتدل بيرون شود حلال است و اگر خونش باين نحو نيايد و قبل از ذبح هم حرکتى هرچند اندک نداشته حرام است ، و اما اگر قبل از ذبح حرکت داشته لکن بعد از ذبح خونش به طور معتدل بيرون نيايد محل اشکال است .

مساءله 9 - اگر ذبح کننده اشتباه کند و گردن حيوان را از بالاى گره جوزه قطع کند و در نتيجه چهار عضو ذبح قطع نشود اگر جائى برايش باقى نماند حرام مى شود و اگر بماند به حدى که بشود آن اشتباه را جبران نمود دوباره از زير گره جوزه را قطع کند حلال مى شود و معيار در باقيماندن جان و مردن حيوان همان است که قبلا گذشت .

مساءله 10 - اگر گرگ مثلا محل ذبح حيوان را بخورد و شخصى حيوان را در حالى دريابد که هنوز جان دارد اگر ديد همه چهار رگ حيوان را خورده به طورى که هيچ يک از چهار رگ را باقى نگذاشته که کارد بر آن کشيده شود آن حيوان ديگر قابل تذکيه نيست و حرام است ، و بنابراحتياط درجائى هم که درنده از پشت گردن و يا زير گلوى حيوان خورده و مقدارى از چهار رگ آن در سمت سر و يا سمت بدن آويزان باقى مانده حرام است و با بريدن آن چه باقيمانده حلال نمى شود، همچنانکه در موردى هم که يکى يا دو تا از چهار عضو را به کلى خورده و بقيه را باقى گذاشته باشد احتياط همين است و بنابراين اگر مثلا همه حلقوم را خورده و مرى و دو شاهرگ را باقى گذاشته باشد مشکل است که با بريدن آن سه رگ حيوان حلال شود پس احتياط ترک نشود.

مساءله 11 - در تذکيه و حلال شدن ذبيحه علاوه بر شرائط گذشته چند چيز ديگر شرط است : اول : اينکه حيوان را رو به قبله کنند يعنى در حال ذبح گلو وسينه و شکم حيوان روبقبله باشد، پس اگر رعايت اين شرط نشده باشد اگر عمدا بوده حيوان حرام است و اگر فراموش شده و يا مسئله را نمى دانسته و يا قبله را اشتباه کرده يا در عمل اشتباه حيوان حرام نشده است ، و اما اگر ذبح کننده جهت قبله را نداند و يا اگر ميداند نتواند حيون را رو به قبله کند اين شرط ساقط مى شود و بنابراقوى رو به قبله شدن ذبح کننده شرط نيست هرچند که بهتر و به احتياط نزديکتر آن است که خود او نيز رو به قبله باشد.دوم : اين است که ذبح کننده هنگام مشغول شدن به ذبح نام الله را ببرد يا در حين کارد کشيدن و يا قبل از آن و متصل به آن به طورى که عرف فاصله بين ذبح و بردن نام الله را فاصله نداند، بنابراين اگر عمدا نام الله را نبرد حيوان حرام مى شود و اما اگر فراموش کرده باشد حرام نشده است ، و در اينکه آيا جهل به مسئله هم حکم فراموشى را دارد و ياحکم ترک عمدى را؟ دو قول است و ظاهرتر آن دو قول دومى است ، و در گفتن نام الله معتبر است اينکه به قصد ذبح و به اين عنوان گفته شود که شعار ذبيحه است پس اگر هنگام ذبح به طور تصادفى و اتفاقى نام الله به زبان او جارى شود و يا بفرض ديگرى اين نام مقدس را ببرد کافى نيست .سوم : اينکه بعداز تمام شدن عمل ذبح و قطع چهار رگ حرکتى از حيوان سربزند تا دلالت کند بر اينکه حيوان زنده را ذبح کرده است ، هرچند که آن حرکت مختصر باشد مثل اينکه تنها چشم خود را بچرخاند و يا گوش و دم خود را به حرکت دهد و يا پاى خود و يا جاى ديگر بدنش را حرکت دهد که اگر اين مقدار حرکت از او سربزند ديگر بيرون آمدن خون به نحو معتدل معتبر نيست ، پس اگر بعد از ذبح حرکت بکند لکن خون از او نريزد و يا به کندى و يا قطره قطره بريزد کافى است و لازم نيست خونش مانند ساير حيوانات بپرد و به مقدار معتدل بيرون آيد، و اين قول در بين متاءخرين مشهور است که بيرون آمدن خون به مقدار معتدل نيز علامتى مستقل است که بنابراين قول علامت زنده بودن حيوان يکى از دو چيز است : يا حرکت کردن بدنش ‍ بعد از ذبح و يا بيرون آمدن خونش به نحو معتدل و اين قول خالى از وجه نيست لکن ترک احتياط سزاوار نيست البته اين در موردى است که زنده بودن و نبودن حيوان مشکوک باشد، و اما اگر با بيرون آمدن خونش يقين حاصل شود که حيوان زنده بوده اشکالى در کفايت آن نيست .

مساءله 12 - در خوابانيدن ذبيحه بر زمين کيفيت خاصى معتبر نيست ، پس ‍ فرقى نيست بين اينکه حيوان را به پهلوى راستش بخواباند نظير خواباندن مرده انسان در قبر يا به پهلوى چپ بخواباند.

مساءله 13 - در بردن نام الله نيز کيفيت خاصى معتبر نيست ، پس لازم نيست کلمه (الله ) را در ضمن بسم الله الرحمن الرحيم بگويد بلکه معيار صدق اين معنا است که نام الله بر اين ذبيحه برده شود بنابراين کافى است بگويد: (بسم الله ) و يا بگويد: (الله اکبر) و يا (الحمدلله ) و يا (لا اله الا الله ) و امثال اينها، و در اين که آيا گفتن (الله ) بدون کلمه ديگرى که روى هم کلام تامى بشودو بر صفت کمالى و يا ثنائى و يا تمجيدى دلالت کند کافى است يا نه اشکال است ، بله بعيد نيست که جائز باشد تعدى از نام الله به نام ديگرى از اسماء حسناى حضرتش چون رحمان و بارى و خالق و غير اينها لکن در اين باره احتياط مستحبى ترک نشود، همچنانکه جواز تعدى از نام مبارک (الله ) بر مرادفش در زبانهاى غير عربى نظير لفظ يزدان در فارسى و لفظى ديگر در زبان ديگر خالى از وجه و قوت نيست ولى در اينجا نيزنزديک تر به احتياط آن است که همان لفظ جلاله (الله ) را بر زبان جارى سازد.

مساءله 14 - اقوى آن است که در حليت ذبيحه استقرار حيات به آن معنائى که تفسير شده معتبر نيست ، و آن معنا اين است که آن هائى که معتبر دانسته اند گفته اند (بايد حيوان در وصفى باشد که بتواند يک روز يا حداقل نيم روزى زنده بماند و اما اگر حيوان مشرف بر مردن است به طورى که ممکن نيست يک روز يا يک نصفه روز زنده بماند مثل اينکه شکمش پاره شده و دل و روده هايش بيرون ريخته و يا از پس گردن ذبح شده ولى چهار رگش ‍ باقى مانده و يا از بلندى پرت شده باشد با ذبح حلال نمى شود) لکن اين شرط معتبر نيست ، بلکه معتبر تنها اصل حيات است هرچند حيات مشرف بر ممات که اگر يقين به زنده بودن حيوان باشد با ذبح حلال مى شود، و اگر زنده بودنش مشکوک باشد آن چه کاشف از حيات قبل از ذبحش مى باشد همان حرکت عضوى از بدن بعد از ذبح است هرچند اندک باشد.

مساءله 15 - در حلال شدن ذبيحه اين شرط معتبر نيست که بعد از ذبح شدنش ‍ حتما مردن و خروج روحش مستند به همان ذبح باشد بلکه اگر به علت ديگرى هم باشد بنابر اقوى حلال است ، مثل اينکه بعد از ذبح شرعى حيوان در آتش و يا در آب بيفتد و يا از کوه سقوط کند و يا به علتى ديگر بميرد.

مساءله 16 - در بين بهائم تنها شتر است که تذکيه اش بايد به طور نح صورت بگيرد همچنانکه غير شتر بايد تذکيه اش به نحو ذبح باشد، پس اگر شتر را ذبح کنند ويا غيرشتر را نحر کنند مردار و حرام مى شود، بله در همين فرض ‍ اگر شتر بعد از آن که سرش را ببرند و يا گاو مثلا بعد از آن که نحر شود هنوز زنده باشد ممکن است اولى را نحر و دومى را ذبح کنند که در اينصورت مافات جبران شده و حيوان تذکيه مى شود.

مساءله 17 - کيفيت نحر و محل آن اين است که کارد و يا نيزه و امثال آن از آلات نوک تيز و آهنى را درگودى لنبه حيوان يعنى آن محل گودى که در بين آخر گردن و ابتداى سينه واقع است فرو مى کنند، تمام شرائطى که در تذکيه به وسيله ذبح معتبر بود در تذکيه به وسيله نحر نيز معتبر است يعنى نحر کننده نيز بايد شرائط ذبح کننده و آلت نحر نيز بايد شرائط ذبح را داشته باشد واجب است هنگام نحر نام الله تعالى را بر حيوان ببرد و واجب است حيوان را رو به قبله بنشاند، و در اينکه آيا در شتر نيز استقرار حيات شرط است يا نه همان مطالبى است که در ذبيحه گذشت .

مساءله 18 - جائز است شتر را هم ايستاده نحر کنند و هم نشسته که در هر دو حال شتر را رو به قبله مى کنند بلکه باين نحو نيز جائز است که حيوان را به پهلو بخوابانند به طورى که محل نحرش و مقاديم بدنش به طرف قبله باشد هرچند که افضل آن است که حيوان در حال نحر ايستاده باشد.

مساءله 19 - هر حيوانى که ذبح و يا نحر آن ممکن نيس يا به خاطر چموشى و وحشى بودنش و يا به خاطر آن که در جائى نظير چاه يا مکانى تنگ واقع شده که انسان دسترسى به محل ذبح يا نحرش ندارد و اگر کشته نشود مردار مى شود جائز است آن را با شمشير يا کارد يا نيزه يا غير اينها زخمى کنند و بکشند که در اين صورت خوردن گوشتش حلال است ، هرچند که زخم وارده در محل نحر حيوان يا محل ذبح آن وارد نشده باشد و در چنين وصفى ديگر شرطيت ذبح و نحر ساقط است و همچنين شرطيت رو به قبله بودن ، و اما ساير شرائط يعنى بردن نام خدا و شرائط ذبح کننده و نحر کننده مراعاتش واجب است ، و اما آلت همه آن شرائطى که در آلت جمادى صيد گذشت در آن نيز معتبر است و در اينکه آيا نيش سگ در چنين گاو و يا شتر وحشى کافى هست يا نه دو وجه است : اقوى از آن دو اين است که در حيوان وحشى شده کافى است و اما در حيوان پرت شده کافى نيست .

مساءله 20 - براى ذبح و نحر آداب و وظائفى مستحب و مکروه است ، از جمله مستحبات به طورى که فتواى به آن از جماعتى حکايت شده يکى اين است که دو دست و يک پاى گوسفند را ببندد و يک دست آن را آزاد بگذارند و ذبح کننده بعد از کشيدن کارد پشم گوسفند و موى بز را با دست خود بگيرد تا بدن حيوان سرد بشود، و در گاو مستحب آن است که چهار دست و پايش را بسته دم آن را آزاد بگذارند و در شتر مستحب آن است که شتر ايستاده باشد و دو دست آن را در ناحيه ساق پا يعنى مابين کف پا و زانو و يا در ناحيه ران زير بغلهايش را به هم ببندند و دو پايش راآزاد بگذارند و در مرغ مستحب آن است که بعد از ذبح رهايش کنند تا بال بزند.مستحب ديگر اينکه متصدى نحر و ذبح در حال ذبح و نحر رو به قبله باشند.و يکى ديگر اينکه قبل از ذبح آن را به حيوان عرضه کنند، و ديگر اينکه در ذبح و نحر مقدمات آن آسان ترين و راحت ترين طريقه را با حيوان معامله کنند طريقه اى که حتى المقدور حيوان کمتر شکنجه و آزار ببيند، حيوان را به آرام و ملايمت به سوى کشتارگاه ببرند و به ملايمت بخوابانند و کارد را تيز کنند و آن را به حيوان نشان ندهند بلکه همواره آن را از حيوان پنهان بدارند تا آن را نبيند و عمل ذبح و نحر را به سرعت انجام داده کارد را به شدت هرچه تمامتر به محل ذبح حيوان بکشند.و اما مکروهات ذبح و نحر يکى اين است که قبل از سرد شدن بدنش پوست او را بکنند بلکه بعضى از فقهاء فتوى به حرمت اين عمل داده اند، و اين به احتياط نزديکتر است لکن بنابر فتوى حرمت گوشت ذبيحه حرام نيست ، يکى ديگر از مکروهات آن اين است که کارد را پشت و رو در دست گرفته آن را به زير حلقوم حيوان فرو کرده از داخل چهار رگ حيوان را قطع کند، يکى ديگر اين است که حيوان را در حالى ذبح کنند که حيوانى ديگر از جنس همان حيوان ذبح او را نظاره کند و اما پيش چشم حيوانى از غير جنس آن حيوان کراهتش محل تاءمل است .هرچند که خالى از وجه نيست ، يکى ديگر اين است که حيوان را در شب و روز جمعه قبل از فرارسيدن وقت ظهر ذبح کنند که اين عمل کراهت دارد مگر آن که ضرورتى در بين باشد، يکى ديگر اين که حيوانى که خود انسان بزرگش کرده به دست خودش ذبح کند و اما ديگرى آن را ذبح کرده لکن پرورش دهنده آن سرش را از بدن جدا کند نزديکتر به احتياط ترک آن است بلکه حرمتش خالى از وجه نيست ، بله با اين عمل بنابر اقوى گوشت حيوان حرام نمى شود، البته اين در صورت عمد است ، و اما در صورت غفلت و يا پيشدستى کردن کارد بدون اشکال نه حرام است و نه مکروه ، نه کراهتى در خوردن آن است و نه در جدا کردن سر حيوان و نزديکتر به احتياط آن است که کارد را به نخاع حيوان نرساند و نخاع عبارت است از يک رشته سفيد رنگى که در وسط ستون فقرات حيوان از آخر گردن تا دم کشيده شده است .

مساءله 21 - اگر جنينى از شکم حيوان بيرون آيد و يا بيرون آورند در صورتى که زنده باشد و يا بدون تذکيه مردار شده باشد آن جنين حلال نيست مگر آن که زنده باشد و تذکيه اى مستقل بر او واقع گردد، و همچنين است در صورتى که مادر ذبح شده باشد و جنين زنده بيرون آيد يا بيرون آورده شده باشد که آن جنين جز به وسيله تذکيه و ذبح حلال نمى شود، پس اگر جنين ذبح نشود هرچند که به خاطر نبودن فرصت براى ذبح آن باشد بنابراقوى حلال نيست و اما اگر بعد از ذبح مادر جنين مرده بيرون آيد يا بيرون آورده شود خوردنش حلال است چون تذکيه آن به تذکيه مادر آن است لکن به شرطى که جنين تام الخلقه باشد و پشم و موى درآورده باشد و گرنه مردار و حرام است و بنابراقوى در حليت آن با شرط نامبرده فرقى نيست بين اينکه اصلا روح در آن حلول نکرده باشد و يا کرده و در شکم مادر مرده باشد.

مساءله 22 - اگر جنين حيوان در حال ذبح يا نحر مادرش زنده بود و بعد از ذبح مادرش و قبل از آن که شکمش را باز کنند و جنين را درآورند مرده باشد بنابراقوى آن جنين حلال است ، به شرطى که بين تذکيه مادر و بيرون آوردن جنين فاصله زيادى نيفتاده باشد و بلافاصله جنين را درآورده باشند و ببيند مرده است ، بلکه حتى در صورتى هم که در بيرون آوردن جنين عجله نکرده باشند و تاءخير اينکار به مقدار متعارف در بازکردن شکم ذبيحه ها بوده باشد حلال است ، هرچند که نزديک تر به احتياط آن است که در بيرون آوردن جنين و درک حيات آن عجله کنند و حتى اين کار را به مقدار متعارف هم تاءخير نيندازند، و اما اگر بيش از مقدار متعارف تاءخير انداخته باشد و در نتيجه جنين قبل از باز کردن شکم مادرش مرده باشد احتياط در اجتناب از آن است .

مساءله 23 - اشکالى نيست در اينکه هر حيوان حلال گوشت ذاتى هرچند که به خاطر عارضى حرام شده باشد چون جلالى و موطوئه تذکيه مى پذيرد، و به وسيله تذکيه گوشتش حلال مى شود چه حيوان صحرائى و چه دريائى وحشى و چه اهلى چه پرنده و چه چرنده هرچند که کيفيت تذکيه حيوانات حلال گوشت يکسان نيست و به طورى که در سابق گذشت مختلف است ، و اثر تذکيه در حيوان حلال گوشت پاک شدن گوشت و پوست و حلال شدن گوشت آن است ، البته اگر به خاطر عوارضى که گفتيم حرام نشده باشد، و اما حيوان حرام گوشت آن که خون جهنده ندارد تذکيه در آن هيچ اثرى ندارد نه از حيث حلال شدن خوردنش و نه از حيث پاک شدنش زيرا چنين جنبنده اى زنده و مرده اش پاک است و خوردنش حرام ، و اما آن که خون جهنده دارد اگر مانند سگ و خوک نجس العين باشد قابل تذکيه نيست و همچنين مسوخ غير درنده مانند فيل و خرس و ميمون و امثال آن و همچنين حشرات يعنى حيوانهاى کوچکى که در زيرزمينى منزل مى کنند مانند موش و ابن عرس ( ) و سوسمار و امثال آن که بنابراحتياط لازم اين دو حيوان نيز قابل تذکيه نيستند هرچند که طهارتشان خالى از وجه نيست ، و اما درندگان که حيوانات ديگر را مى درند و خوراکشان گوشت است چه مانند شير و پلنگ و ببر و روباه و ابن آوى و غير اينها از وحوش باشند و يا چون عقاب و باز و کرکس و غير اينها از پرندگان باشند اقوى آن است که تذکيه مى پذيرند و اثر تذکيه در آن ها طهارت گوشت و پوست آنها است در نتيجه بهره گيرى از آن حلال است ، مثلا جائز است از پوست آن ها جامه درست کنند و در غير نماز بپوشند يا زيرانداز خود کنند بلکه بنابراقوى جائز است پوست آنها را ظرف مايعات قرار دهند مثلا از پوست آنها مشک آب يا انبانه روغن وشيره درست کنند هرچند که دباغى نشده باشد لکن نزديکتر به احتياط آن است که از استعمال آن قبل از دباغى اجتناب شود.

مساءله 24 - ظاهر اين است که همه انواع حيوان حرام گوشت که نفس سائله دارند غير آن چه قبلا نامشان برده شد تذکيه را مى پذيرند و در نتيجه بعد از تذکيه گوشت و پوست آن ها پاک خواهد بود.

مساءله 25 - تذکيه همه حيوانات حرام گوشت قابل تذکيه يکى به وسيله ذبح با شرايطى که درذبح حيوان حلال گوشت بيان شد، راه ديگر تذکيه آنها شکار با آلت جمادى است در خصوص حلال گوشتهائى که ممتنع و بعبارتى ديگر وحشى باشند، و اما تذکيه پذيرفتن آنها به وسيله شکار با سگ آزموده تردد و اشکال است .

مساءله 26 - گوشتها و پيه و پوستهائى که در دست مسلمان ديده شود اگر انسان يقين نداشته باشد باينکه از حيوان مردار و غير مذکى است محکوم به طهارت است ميتواند آن را از او بستاند و معامله مذکى با آن بکند لکن بنابراحتياط به شرطى که مسلمان ذى اليد در آن تصرفى مشروط به تزکيه کرده باشد که در اين صورت خريد و فروش و خوردن و با خود داشتن آن در نماز و ساير استعمالهاى مشروط به طهارت و تزکيه جائز است و بر انسان واجب نيست تفحص کند، بلکه نه تنها مستحب هم نيست که تفحص و سؤ ال مورد نهى نيز واقع شده ، و همچنين آن چه از اين قبيل مواد حيوانى که در بازار مسلمين قرار دارد محکوم به طهارت و حليت است چه اينکه در بازار مسلمين در دست مسلمان باشد يا در دست کسى که مجهول الحال است ، و همچنين آن چه از اين قبيل مواد در سرزمين مسلمان نشين افتاده باشد و اثر استعمال هم در آن مشاهده شود مثلا اگر گوشت است پخته باشد و اگر پوست است دباغى شده يا دوخته باشد محکوم به طهارت است ، و همچنين است اگر چيزى از اين مواد از دست کافرى گرفته شود که گيرنده علم داشته باشد به اينکه کافر نامبرده آن را از مسلمان خريده يا گرفته است و بنابراحتياط بايد بداند که آن مسلمان با آن ماده حيوانى معامله مذکى کرده است که در اين صورت بنابر اقوى محکوم به طهارت است .و اما آن چه از مواد حيوانى که از دست کافر به دست مسلمان رسيده بايد معامله غير مذکى با آن بکند (يعنى آن را نجس و خوردنش را حرام بداند) و آن ماده حيوانى حکم ميته دارد، و معياردر اينکه چه محلى بلاد کفر و چه سرزمينى بلاد اسلام شمرده مى شود اکثريت سکنه آن سرزمين است به طورى که اهل عرف آن محل سکونت مسلمين بشمارد، هرچند که مسلمين در آن سرزمين تحت سلطه کفار باشند، همچنان که در بلاد کفر بودن نيز معيار همين است و اما اگر نسبت کفار و مسلمين مساوى باشد و هيچ يک بر ديگرى غلبه نداشته باشد حکم بلد کفر را دارد.

مساءله 27 - در مباح بودن آن چه از دست مسلمان گرفته مى شود فرقى نيست بين آن که از دست مؤ من گرفته شود يا از دست مخالف که معتقد به اين است که پوست حيوان مردار با دباغى پاک مى شود و نيز معتقد است به اينکه ذبيحه يهود و نصارى حلال است و شروطى که ما در تذکيه معتبر مى دانيم را رعايت نمى کند، و نيز فرقى نيست بين اينکه گيرنده از دس ‍ مسلمان فتوى و يا اجتهادش در شرايط تذکيه مطابق باشد با فتوى و يا اجتهاد دهنده آن و يا مخالف باشد، همين که گيرنده احتمال دهد که مذهب دهنده با مذهب او مطابق باشد کافى است مثلا گيرنده معتقد است به اينکه بايد نام خدا به لفظ عربى آن بر ذبيحه برده شود و دهنده چنين اعتقادى نداشته باشد همين که گيرنده احتمال دهد شايد بر ذبيحه حيوانى که ماده اى از آن از مخالف به دست او رسيده نام خدا به زبان عربى برده شده براى وى مباح است هرچند که رعايت عربيت در مذهب دهنده لازم نبوده (و خدا دانا است .)

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

No image

گفتار در صید

No image

گفتار در احکام ذبح

Powered by TayaCMS