جنگ با باغیان و شورشیان‌

جنگ با باغیان و شورشیان‌

جنگ با باغيان و شورشيان‌

قرآن کريم :

1 - )وَلَوْ أَنَّا کَتَبْنَا عَلَيْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِن دِيَارِکُم مَا فَعَلُوهُ إِلَّاقَلِيلٌ مِنْهُمْ وَلَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا مَا يُوعَظُونَ بِهِ لَکَانَ خَيْراً لَهُمْ وَأَشَدَّ تَثْبِيتاً * وَإِذاًلَآتَيْنَاهُم مِن لَدُنَّا أَجْراً عَظِيماً(460)).

"اگر به آنان دستور مى‌داديم يکديگر را به قتل برسانيد، و يا از وطن و خانه خودبيرون رويد، تنها عدّه کمى از آنان عمل مى‌کردند، و اگر اندرزهايى را که به آنان داده‌مى‌شد انجام مى‌دادند براى آنها بهتر بود، و موجب تقويت ايمان آنها مى‌شد، و دراين‌صورت پاداش بزرگى از ناحيه خود به آنها مى‌داديم."

2 - )الَّذِينَ آمَنُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ کَفَرُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ‌الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا أَوْلِيَاءَ الشَّيْطَانِ إِنَّ کَيْدَ الشَّيْطَانِ کَانَ ضَعِيفاً(461)).

"کسانيکه ايمان دارند، در راه خدا پيکار مى‌کنند و آنها که کافرند در راه طاغوت‌به جنگ مى‌پردازند، پس شما با ياران شيطان پيکار کنيد و از آنها نهراسيد، زيرا که‌نقشه شيطان ضعيف است."

3 - )وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى‌الْأُخْرَى‌ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى‌ تَفِي‌ءَ إِلَى‌ أَمْرِ اللَّهِ فَإِن فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ‌وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ(462)).

"و هرگاه دو گروه از مؤمنان باهم به نزاع و جنگ بپردازند آنها را آشتى دهيد و اگريکى از آن دو بر ديگرى تجاوز کند با گروه متجاوز پيکار کنيد تا به فرمان خدا بازگردد، و هرگاه بازگشت، در ميان آن دو به عدالت، صلح برقرار سازيد و عدالت پيشه‌کنيد که خداوند عدالت پيشگان را دوست مى‌دارد."

فقه آيات‌

از آيه نخست استفاده مى‌کنيم که وقوع جنگ داخلى امکان دارد، و آن ازدشوارترين جنگها است که جز مؤمنان حقيقى و واقعى کسى ديگر تاب‌تحمّل آن را ندارد.

از آيه دوّم هم استفاده مى‌شود که مقاومت و پيکار در برابر ياران‌طاغوت يک فريضه و واجب است، و باغيان يعنى کسانيکه بر ضد امام‌وحکومت حق شورش و عصيان مى‌کنند، از اوليا و ياران طاغوت به شمارمى‌روند.

آيه سوّم هم نشان مى‌دهد که جنگ با کسانيکه بعداز صلح، دست به بغى‌و تجاوز مى‌زنند واجب است. و همچنين از اين آيه استفاده مى‌شود که بين‌گروههايى از مؤمنين که با هم جنگ دارند بايد اقدام به صلح و آشتى کرد،وبا کسانى که صلح را ردّ مى‌کنند بايد جنگيد.

خداوند مى‌فرمايد:

)لَئِن لَمْ يَنتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِلَنُغْرِيَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لاَ يُجَاوِرُونَکَ فِيهَا إِلَّا قَلِيلاً(463)).

"اگر منافقان و بيماردلان و آنها که اخبار دروغ و شايعات بى‌اساس در مدينه‌پخش مى‌کنند دست از کار خود برندارند تو را بر ضد آنان مى‌شورانيم، سپس جزمدّت کوتاهى نمى‌توانند در کنار تو دراين شهر بمانند."

از اين آيه هم الهام مى‌گيريم که اگر منافقان دست از اذيّت و آزاربرندارند، جنگ با آنان واجب است، و اين نشان مى‌دهد که جنگ با باغيان‌و شورشيان به طريق اولى واجب است، زيرا باغيان از خطرناکترين‌گروههاى منافق هستند.

حديث شريف :

1 - در حديثى مفصّل از حفص بن غياث، از امام صادق‌عليه السلام آمده است‌که آن‌حضرت فرمود:

"سأل رجل أبي عن حروب أمير المؤمنين وکان السائل من محبّينا. فقال له أبوجعفر: بعث اللَّه محمّداً بخمسة أسياف... إلى أن قال: وأمّا السيف المکفوف فسيف على‌أهل البغي والتأويل، قال اللَّه عزّ وجلّ: )وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوابَيْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى‌ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى‌ تَفِي‌ءَ إِلَى‌ أَمْرِ اللَّهِ(464)).

فلمّا نزلت هذه الآية قال رسول اللَّه‌صلى الله عليه وآله: إنّ منکم من يقاتل بعدي على التأويل کماقاتلت على التنزيل، فسئل النبيّ‌صلى الله عليه وآله مَن هو؟ فقال: خاصف النعل، يعني أميرالمؤمنين. فقال عمّار بن ياسر: قاتلت بهذه الراية مع رسول اللَّه ثلاثاً وهذه الرابعة، واللَّه‌لو ضربونا حتى يبلغونا المسعفات من هجر، لعلمنا أنّا على الحقّ وأنّهم على الباطل،وکانت السيرة فيهم من أمير المؤمنين‌عليه السلام ما کان من رسول اللَّه‌صلى الله عليه وآله في أهل مکّة يوم فتح‌مکّة، فإنّه لم يسب لهم ذرّية، وقال: من أغلق بابه فهو آمن، ومن ألقى سلاحه أو دخل دارأبي سفيان فهو آمن. وکذلک قال أمير المؤمنين‌عليه السلام يوم البصرة، نادى: لا تسبوا لهم ذرّيّة،ولا تجهزوا على جريح، ولا تتّبعوا مدبراً، ومن أغلق بابه وألقى سلاحه فهو آمن"(465).

"مردى از پدرم درباره جنگهاى اميرالمؤمنين‌عليه السلام پرسيد و سوال کننده ازدوستان ما بود. امام باقرعليه السلام فرمود: خداوند حضرت محمّدصلى الله عليه وآله را با پنج شمشيرمبعوث کرد.... تا اينکه فرمود: و امّا شمشير بازداشته شده، شمشيرى است که با آن‌بر ضد اهل بغى و تأويل بايد جنگيد، خداوند فرموده است: "اگر دو گروه از مؤمنان‌باهم جنگ کردند، بين آنان آشتى دهيد پس اگر يکى از آنها بر ديگرى تجاوز کرد، باگروه تجاوزگر بجنگيد تا به امر خدايا باز گردد."(466) وقتى اين آيه نازل شد، پيامبرخداصلى الله عليه وآله فرمود: از شما کسى است که بعداز من بر "تأويل" مى‌جنگد همانسان که من‌بر "تنزيل" جنگيدم. از پيامبرصلى الله عليه وآله سوال شد که او کيست؟ فرمود: آن که بر کفشش‌پينه مى‌دوزد، يعنى اميرالمؤمنين على‌عليه السلام. پس عمّار بن ياسر گفت: با اين پرچم سه‌بار در کنار رسول خداصلى الله عليه وآله جنگيدم و اين )جنگ با اهل بغى( چهارمى است. سوگندبه خدا اگر ما را آنقدر بزنند تا به درختان هجر برسيم، ما به يقين مى‌دانيم که ما بر حق‌و آنان بر باطل هستند. روش اميرالمؤمنين‌عليه السلام در ميان آنان، همان روش پيامبرصلى الله عليه وآله‌در ميان اهل مکّه در روز فتح مکّه بود زيرا آن‌حضرت، فرزندان آنان را به اسيرى‌نگرفت و فرمود: هرکه درب منزلش را ببندد او در امان است، و کسى که سلاحش رابر زمين بيفکند، يا وارد خانه ابوسفيان شود، در امان است. حضرت على‌عليه السلام نيز درجنگ جمل چنين فرمود: فرزندان آنها را به اسيرى نگيريد، زخميان را نکشيد، فرارى‌را دنبال نکنيد و کسى که در خانه‌اش را ببندد و سلاح بر زمين بگذارد، او در امان‌است."

2 - در حديث عبدالرحمان بن جندب، از پدرش آمده است که حضرت‌على‌عليه السلام در هر محل که با دشمنان‌مان برمى‌خورديم، دستور مى‌دادومى‌فرمود:

"لا تقاتلوا القوم حتّى يبدؤوکم، فإنّکم بحمد اللَّه على حجّة وترککم إيّاهم حتّى‌يبدؤوکم حجّة اُخرى لکم، فإذا هزمتموهم فلا تقتلوا مدبراً، ولا تجهزوا على جريح،ولاتکشفوا عورة، ولا تمثّلوا بقتيل"(467).

"شما با اين قوم، آغاز به جنگ نکنيد تا آنان شروع کنند زيرا شما بحمد اللَّه بر حق‌هستيد و حجّت )دليل حقّانيت( داريد، و اينکه شما آنها را وابگذاريد تا آنان شروع به‌جنگ نمايند، حجّت ديگرى نيز بر ضدّ آنان بدست خواهيد آورد. پس اگر آنان راشکست داديد، فراريها را نکشيد، زخميان را به قتل نرسانيد، کشف عورت نکنيدوهيچ کشته‌اى را مثله ننماييد."

3 - حفص بن غياث مى‌گويد: از امام صادق‌عليه السلام سوال کردم درباره دوگروه از مؤمنين که يکى از آن دو باغى و متجاوز و ديگرى عادل بود و گروه‌عادل گروه باغى و سرکش را شکست داد، امام‌عليه السلام فرمود:

"ليس لأهل العدل أن يتبعوا مدبراً، ولا يقتلوا أسيراً، ولا يجهزوا على جريح، وهذاإذا لم يبق من أهل البغي أحد، ولم يکن فئة يرجعون إليها، فإذا کانت لهم فئة يرجعون‌إليها فإنّ أسيرهم يقتل، ومدبرهم يتبع، وجريحهم يجاز عليه"(468).

"براى اهل عدل روا نيست که فرارى را دنبال کنند، و اسير را به قتل برسانند،وزخمى را بکشند، و اين در صورتى است که از اهل بغى کسى باقى نماند و گروه‌ومرکزيتى نداشته باشند که به آن برگردند، امّا اگر گروه و مرکزيتى داشتند که به آن‌باز مى‌گشتند، اسير آنان کشته مى‌شود، و فراريان دنبال مى‌گردند، و زخمى‌ها هم‌کشته مى‌شوند."

4 - ابوبکر حضرمى مى‌گويد: از امام صادق‌عليه السلام شنيدم که مى‌فرمود:

"لَسيرة عليّ‌عليه السلام في أهل البصرة کانت خيراً لشيعته ممّا طلعت عليه الشمس، إنّه‌علم أنّ للقوم دولة فلو سباهم لسبيت شيعته، قلت: فأخبرني عن القائم‌عليه السلام يسيربسيرته؟ قال: لا. إنّ عليّاًعليه السلام سار فيهم بالمنّ لما علم من دولتهم، وإنّ القائم يسير فيهم‌بخلاف تلک السيرة لأنّه لا دولة لهم"(469).

"سيره و رفتار على‌عليه السلام با اهل بصره، براى شيعيانش بهتر از هر چيزى بود که‌خورشيد بر آن طلوع کرده است. حضرت مى‌دانست که آن گروه باغى در آينده دولتى‌خواهند داشت، پس اگر از آنان به اسارت مى‌گرفت، شيعيان آن‌حضرت نيز به اسارت‌گرفته مى‌شدند. گفتم: پس از قائم‌عليه السلام خبر بده آيا او هم به سيره على‌عليه السلام رفتارمى‌کند؟ فرمود: نه. على‌عليه السلام چون مى‌دانست که آنان صاحب دولت خواهند شد، باآنان با منّت رفتار کرد، امّا حضرت قائم‌عليه السلام برخلاف آن سيره رفتار مى‌کند زيرا آنان‌دولتى ندارند."

5 - عبداللَّه بن سليمان مى‌گويد: به امام صادق‌عليه السلام عرض کردم: على‌عليه السلام‌اهل بصره را کشت ولى اموال آنان را وانهاد. امام فرمود:

"إنّ دار الشرک يحلّ ما فيها، وإنّ دار الإسلام لا يحلّ ما فيها، فقال: إنّ عليّاًعليه السلام إنّمامنّ عليهم کما منّ رسول اللَّه‌صلى الله عليه وآله على أهل مکّة، وإنّما ترک عليّ‌عليه السلام لأنّه کان يعلم أنّه‌سيکون له شيعة، وأنّ دولة الباطل ستظهر عليهم، فأراد أن يقتدى به في شيعته، وقدرأيتم آثار ذلک، هو ذا يسار في الناس بسيرة عليّ‌عليه السلام ولو قتل عليّ‌عليه السلام أهل البصرةجميعاً واتّخذ أموالهم، لکان ذلک له حلالاً، لکنّه منّ عليهم ليمنّ على شيعته من بعده"(470).

"اموال دارالشرک حلال است، امّا اموال دارالاسلام حلال نيست.

پس فرمود: على‌عليه السلام بر آنان منّت گذاشت همانطور که رسول خداصلى الله عليه وآله بر اهل مکّه‌منّت گذاشت، زيرا على‌عليه السلام مى‌دانست که شيعيانى خواهد داشت و دولت باطل بر آنان‌غالب خواهد شد، پس آن‌حضرت خواست که آنان در مورد شيعيان او به او اقتدا کنند،و شما آثار اين رفتار را ديديد، و اکنون به سيره على‌عليه السلام رفتار مى‌شود، و اگرحضرت على‌عليه السلام همه اهل بصره را مى‌کشت و اموال آنان را مى‌گرفت، براى او حلال‌بود ولى او بر آنان منّت نهاد تا بعداز او بر شيعيان او منّت بگذارند."

6 - امام صادق‌عليه السلام از پدرش روايت مى‌کند که در نزد حضرت على‌عليه السلام‌از حروريّه ياد شد پس فرمود:

"إن خرجوا على إمام عادل أو جماعة فقاتلوهم، وإن خرجوا على إمام جائر فلاتقاتلوهم فإنّ لهم في ذلک عقالاً"(471).

"اگر بر امام عادل يا بر جماعت مسلمين شوريدند پس با آنان بجنگيد، امّا اگر برامام جائر شوريدند با آنان نجنگيد..."

7 - فضل بن شاذان از امام رضاعليه السلام در يک حديث طولانى نقل مى‌کند:

"فلا يحلّ قتل أحد من النصّاب والکفّار في دار التقيّة إلّا قاتل أو ساع في فساد، وذلک‌إذا لم تخف على نفسک وعلى أصحابک"(472).

"در شرايط تقيّه کشتن ناصبى يا کافر جايز نيست مگر اينکه قاتل باشد يا سعى درفساد نمايد، و اين هم در صورتى است که برخود و ياران خود نترسى."

8 - امام صادق‌عليه السلام از پدرش نقل مى‌کند که:

"إنّ عليّاعليه السلام لم يکن ينسب أحداً من أهل حربه إلى الشرک ولا إلى النفاق، ولکنّه کان‌يقول: هم إخواننا بغوا علينا"(473).

"هيچ يک از کسانى را که با او مى‌جنگيدند، به شرک يا نفاق نسبت نمى‌داد ولى‌مى‌فرمود: آنان برادران ما هستند که بر ما ستم و تجاوز روا داشته‌اند."

تفصيل احکام :

1 - از شاخه‌هاى جهاد، جنگ با کسانى است که بر امام عادل‌شوريده‌اند، اگر او دعوت به اين جنگ نمايد. تخلّف از اين جنگ، ازگناهان کبيره است.

2 - وجوب اين جنگ هم وجوب کفائى است. پس اگر کسانى به اين‌جنگ بروند و نياز رفع گردد، از ديگران ساقط مى‌شود مگر اينکه کسى راامام بطور معيّن و مشخّص به اين جنگ فراخواند.

3 - اين جنگ در احکام خود مانند ساير جنگهاست تا زمانيکه جنگ به‌پايان برسد که دراين صورت احکام آن با احکام ساير جنگها تفاوت‌خواهد داشت که بيان مى‌گردد.

4 - قبل از شروع جنگ با گروه شورشى، بايد براى اصلاح و هدايت‌آنان تلاش شود، بلکه براى پرهيز از ريختن خون مسلمين بايد همه‌راههاى مسالمت‌آميز پيموده شود.

5 - جنگ با باغيان و شورشيان واجب است تا زمانى که به حکم خداوندگردن نهند يا سرکوب شوند، و اگر آنان گروهى داشته باشند که به سوى آن‌برمى‌گردند، بايد زخميان آنان کشته شوند، و فراريان آنان هم تعقيب‌گردند، واسيران‌شان هم کشته شوند. و اگر چنين نباشد، هدف تنهاسرکوب آنان خواهد بود و به تعقيب کردن فراريان و شکست خوردگان‌وکشتن زخميان و اسيران آنان نيازى نخواهيم داشت.

6 - با باغيان بعداز پايان جنگ، معامله مسلمان مى‌شود، يعنى اسيران‌آنان آزاد مى‌گردند، زنان و کودکان‌شان اسير نمى‌شوند، و اموال‌شان به آنان‌باز گردانده مى‌شود، چه اموالى که ارتش بر آن تسلّط يافته يا اموالى که‌هنوز تحت استيلاى آنان قرار نگرفته است، و چه اموال منقول آنان باشدويا غير منقول.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

 

پر بازدیدترین ها

No image

مصرف خمس (آیت الله عبدالله جوادی آملی)

مال خمسی، به شش سهم تقسیم می شود: سه سهم (نصف خمس آن، برای خدا و پیامبر و امام تلاافته است که به امام می رسد، و در دوران غیبت باید آن را به فقیه جامع شرایط فتوا پرداخت کنند....
Powered by TayaCMS