8.عامل عصمت در پيامبران چيست؟
عامل باز دارنده راهنمايان آسمانى از گناه همان ايمان قوى وتقواى فوق العاده آنهاست که از علم به عواقب گناه سرچشمه مى گيرد. به طور مسلم، علم صد درصد قطعى به واکنش عملى، در انسان ايجاد عصمت مى کند وآنچنان تقوائى در او پديد مى آورد که هرگز انديشه گناه در مغز او خطور نمى کند، فرض کنيد، به انسانى يک ميليارد دلار بدهند واز او بخواهند که دست به سيم عريان بزند، که برق کشنده در آن جريان دارد، بطور مسلم هيچ انسان عاقلى به هيچ قيمتى خود را آلوده به چنين گناهى نمى کند زيرا نتيجه اين نوع گناه مرگ است واو در اين نتيجه شک وترديدى ندارد.
حالا اگر يک نفر نسبت به عواقب شوم ونتايج مرگ بار گناه که دوزخ وآتش سوزان است چنين علم قطعى پيدا کند، به طور مسلّم دست به گناه نزده واين علم در او يک نوع تقوا ومصونيّتى پديد مى آورد که به هيچ نحو شکست نمى خورد.
در اين جا ممکن است سوال شود که گاهى برخى از آگاهى هاى قطعى در انسان ايجاد مصونيّت نمى کند زيرا مى بينيم افرادى که مى دانند الکل ضرر دارد وسيگار مضر است مع الوصف مى نوشند ومى کشند پس چرا علم در اين مورد عصمت ايجاد نمى کند؟
پاسخ اين سوال روشن است وآن اين که علم در صورتى مى تواند مصونيّت آفرين باشد که از
صفحه 62
مغز به قلب واز حالت علمى به صورت ايمان در آيد. وتا علم رنگ ايمان به خود نگيرد مايه هدايت ورستگارى نمى گردد، از باب مثال مى گوييم، همه ما مى دانيم که مرده نمى تواند به انسان ضررى برساند ولى در عين حال همگى از آن مى ترسيم وحاضر نيستيم يک شب با او در بستر بخوابيم. حال آنکه مرده شور نمى ترسد و واهمه ندارد. تفاوت علم ما با علم مرده شور، در اين است که علم ما فقط آگاهى است وهنوز به علم خود ايمان نداريم. در حالى که مرده شور بر اثر ممارست، مؤمن است واز مرده نمى ترسد. علم اين گروه که الکل مى نوشند علمى است که به حالت ايمان (که بازدارندگى اثر آن است) در نيامده است.
گذشته از اين، اين گروه يک محاسبه ديگرى نيز مى کنند وآن اينکه زندگى توأم با کيفيت را بر زندگى با کميّت اما بدون کيفيّت مقدّم مى دارند . ودرحقيقت زندگى نخست را بر زندگى دوّم ترجيح مى دهند ومعتقدند شصت سال زندگى با عيش ونوش بهتر از هشتاد سال زندگى پيراسته از آن است.
چگونه از خطا مصون مى شوند؟
عامل باز دارنده پيامبران از گناه روشن شد، اکنون بايد ديد عامل باز دارنده آنان از خطا چيست؟
عامل باز دارنده آنان از خطا يک عامل غيبى است که در روايات از آن به روح القدس تعبير آورده اند. خداوند آنان را با قدرت ونيروئى مجهز کرده که نمى گذارد آنان به خطا واشتباه بيفتند، وپيوسته آنان در متن واقعيات قرار مى گيرند واين لطف الهى در حق آنان براى اين است که اعتماد مردم را به خود جلب کنند، ودر نتيجه هدايت مردم که براى آن هدف برانگيخته شده اند عملى گردد.
ب. دارنده معجزه
يکى از ديگر صفات آنان اين است که بايد براى اثبات حقانيت خود دليل وگواهى همراه داشته باشند ويکى از طرق اثبات حقانيت، داشتن معجزه است هرچند، معجزه دليل منحصر نيست
صفحه 63
ونبوت پيامبران را از راههاى ديگر نيز مى توان ثابت کرد، معناى معجزه اين است که پيامبر کارى را صورت مى دهد که همه افراد بشر در برابر آن عاجز وناتوان گردند. يک چنين عمل خارق العاده نشانه آن است که آورنده آن با قدرت الهى مجهز است. زيرا اگر تنها قدرت بشرى بود، جهت نداشت که همه افراد بشر در طول زمان از مقابله با او عاجز گردند. ولذا هرکار خارق العاده که مايه عاجز شدن همه مردم نباشد يا محصول رياضت است که مرتاض ديگر نيز مى تواند آن کار را انجام دهد ويا محصول صنعت است که ديگر افراد نيز مى توانند با آن مقابله نمايند. از اين جهت کار مرتاضان هند به خاطر امکان مقابله وکار پرتاب فضانورد به فضا به خاطر وجود معارضه در بلوک ديگر معجزه نيست بلکه علل روشن وقابل تحصيلى دارد.
در اينجا بحث ديگرى پيش مى آيد وآن اين که چگونه معجزه گواه بر صدق گفتار آورنده آن است؟ درست است که معجزه حاکى از مجهز شدن به قوه الهى است ولى چگونه دليل بر راست گوئى آورنده آن است؟
پاسخ اين سوال روشن است زيرا خداى علاقمند به هدايت بندگان، هرگز چنين قدرت را به آدم دروغگو نمى دهد. زيرا اين کار با هدفى که خدا در آفرينش بشر دارد سازگار نيست.
وبه ديگر سخن داشتن معجزه مايه جذب مردم است وتمام انسانها بدون اختيار به چنين فردى جذب مى شوند. و اگرچنين قدرت در اختيار آدم دروغگو نهاده شود قطعاً مايه گمراهى مى گردد وخداى مهربان وعلاقمند به هدايت بندگان چنين قدرتى را در اختيار مدعى دروغگو نمى گذارد.
ج . پيراستگى از عيوب و نقايص
پيامبران از هر عيب و نقص جسمى وروحى که مايه دورى مردم از آنان مى گردد بايد پيراسته باشند. زيرا وجود چنين عيوب مايه دورى مردم از انبياء مى گردد. ودرنتيجه هدف از بعثت، که هدايت مردم است به دست نمى آيد.
صفحه 64
د. زندگى عادى ومعمولى
پيامبران به حکم اين که براى هدايت مردم برانگيخته شده اند زندگى عادى ومعمولى خواهند داشت آنان بسان مردم راه مى روند، کار مى کنند، عقد زناشوئى مى بندند وهرگز کارهاى متناسب با مرتاضان وتارکان دنيا را انجام نمى دهند. ولذا بايد برنامه پيامبران يک برنامه مفيد وسازنده باشد وهرگز نبايد مردم را به رهبانيت وترک زندگى دعوت کنند. در صدر اسلام يکى از خرده هائى که بر پيامبر مى گرفتند اين بود که مى گفتند:
(...ما لِهذا الرَّسُولِ يَأکُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشي فِي الأسواقِ...)(سوره فرقان آيه7)
چرا اين پيامبر غذا مى خورد ومانند ما در بازار راه مى رود .
آنان که اين ايراد را مى کردند از هدف بعثت آگاه نبودند که پيامبر بايد با مردم بياميزد و از آنان فاصله نگيرد تا بهتر بتواند در آنان نفوذ کند.
هـ . اخلاص دردعوت
شيوه تمام پيامبران اين بود که در دعوت خود خواهان اجر و پاداش نبودند ومنطق همگى اين بود که :
(وَما أسْألُکُمْ عَلَيْهِ مِنْ أجْر إنْ أجْرِيَ إلاّ على رَبِّ العالَمين)(سوره شعراء آيه109)
براى کار خود اجر و پاداشى نمى طلبم، اجر من بر عهده خداى جهانيان است .
واگر پيامبر گرامى در موردى مى فرمايد:
(...قُلْ لا أسئَلُکُم عَلَيْهِ أجْراً إلاّ المَوَدَّةَ فِي القُربى)(شورى آيه 23)
بگو من مزد و پاداشى جز دوستى خاندانم نمى خواهم .
بدين جهت است که يک چنين پاداش، پاداش صورى است نه حقيقى، زيرا نتيجه ارتباط با خاندان پيامبر به خود انسان باز مى گردد، نه به خود آنها، اين نوع ارتباط از قبيل ارتباط ناقص
صفحه 65
با کامل وشاگرد با استاد است که قهراً به سود طرف ناقص تمام مى شود نه کامل.
اکنون وقت آن رسيده است که ببينيم وسيله آگاهى پيامبران از تعاليم خود چيست؟ وتفاوت آنان با نوابغ چگونه است؟ اين مطالب موضوع بحت ما است در بخش آينده.
صفحه 66