19. معـــــــــاد ترسيم گر عدالت خداوند
شکى نيست که افراد بشر در اين جهان به صورت هاى مختلف زندگى مى کنند، گروهى عادل ودادگر، خدمتگذار ووظيفه شناس مى باشند وگروهى ديگر ظالم وستمگر بوده وهدفى جز ارضاء خواسته هاى درونى خود ندارند. نه قانونى را به رسميّت مى شناسند ونه براى خواسته هاى خود حد ومرزى را معتقدند. وگروه سومى گاهى به صورت گروه نخست وگاهى به شکل گروه دوّم زندگى مى کنند. هرگاه مرگ پايان زندگى همه انسانها باشد وسرانجام زندگى وظيفه شناس با قانون شکن، يکسان باشد، چنين وضعى، با عدل خداوندى متناسب نخواهد بود. عدل الهى ايجاب مى کند که وضع اين دو گروه يکسان نباشد وميان آنها تفاوتى وجود داشته باشد وچون اين تفاوتها در زندگى دنيوى وجود ندارد طبعاً بايد در سراى ديگر وجود داشته باشد. قرآن به اين دليل از معاد اشاره کرده مى فرمايد:
(أَفَنَجْعَلُ المُسْلِمينَ کَالْمُجرِمين * مالَکُمْ کَيْفَ تَحْکُمُونَ)(سوره قلم آيات 35و36).
آيا ما فرد تسليم و وظيفه شناس را با جنايتکار قانون شکن يکسان قرار مى دهيم، چگونه حکم و داورى مى کنيد؟
هرگاه «مرگ» پايان زندگى باشد، آفرينش انسان لغو وبيهوده خواهد بود، آفرينش انسان در اين جهان، آنگاه چند صباح زندگى کردن، نمى تواند خود هدف باشد، وخداوند حکيم پيراسته از
صفحه 104
آن است که فعل او، خالى از حکمت وهدف باشد، هرچند اين هدف مربوط به خود مخلوق باشد.
به خاطر اين دو جهت معاد که هم ترسيم گر هدف زندگى وهم ترسيم کننده عدل الهى است بايد تحقق پذيرد.
دلايل امکان معاد
بازگشت انسان به زندگى مجدد روى اصول علمى وفلسفى کاملاً امرى ممکن است; زيرا:
اولاً ـ طبق اصل «لاوازيه» ماده جهان نابود نمى شود چيزى که هست صورتها عوض مى شود، ولى اصل آن محفوظ مى ماند. بنابر اين انسانهايى که مى ميرند، صورت آنها تغيير مى کند ولى ماده آنها به صورتهاى مختلف از قبيل خاک و گاز محفوظ مى ماند. واين خود مايه اى مى شود براى زندگى مجدد.
ثانياً ـ طبق اصلى که «مادام کورى» آن را ثابت کرده وگفته فاصله ماده وانرژى بسيار کم است وپيوسته ماده به انرژى تبديل مى شود وکليه انرژيها در جهان محفوظ مى باشد «طبق اين اصل» کليه کارها وحرکات انسان که به شکل انرژى در آمده در جهان محفوظ است.
بنابراين امکان اين که، انسان اعمال و حرکات خود را در سراى ديگر ببيند، به حکم بقاى انرژى امکان پذير مى باشد.
گذشته از اينها قرآن در امکان معاد برهان روشنى دارد که نقل آن بستگى دارد که مجموع آيه که مرکب از يک اعتراض و دو جواب است نقل گردد.
اينک مجموع متن و ترجمه آيه:
(وَقالُوا أءِذا ضَلَلْنا فِي الأرضِ أءِنّا لَفي خَلْق جَديد بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ کافِرونَ * قُلْ يَتَوفيکُمْ مَلَکُ المَوتِ الَّذي وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إلى رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ)(سوره سجده آيات 11ـ 12)
مى گويند: آنگاه که ما مرديم واعضاء بدن ما در زمين پخش و پراکنده وگم شد آيا بار ديگر به اين
صفحه 105
جهان بر مى گرديم؟ بلکه آنان به ملاقات با پروردگار کفر مىورزند. بگو فرشته مرگ که مأمور بر أخذ جان شماست جان شما را مى گيرد سپس به سوى پروردگار خود باز مى گرديد.
توضيح اين که اين آيه مرکب از يک اعتراض ودو پاسخ است وشيوه استدلال قرآن بر امکان معاد در صورتى روشن مى شود که هر سه فراز از آيه جدا از هم مطالعه شود.
اينک اين سه فراز:
الف ـ اعتراض: آيا آنگاه که ما مرديم واعضاى بدن ما در زمين پخش وپراکنده وگم شد آيا بار ديگر به اين جهان باز مى گرديم؟
ب ـ پاسخ اجمالى: آنان به ملاقات با پروردگار خود کفر مىورزند.
ج ـ پاسخ تفصيلى:بگو فرشته مرگ که مأمور قبض روح شماست جان شما را مى گيرد و سپس به سوى پروردگار خود باز مى گرديد.
فراز سوّم به صورت قاطعانه مى گويد آنچه که بودن شما به آن بستگى دارد آن گم نمى شود وآن را فرشته وحى مى گيرد وحفظ مى کندو در روز رستاخيز، به سوى پروردگار خود باز مى گرديد.
اين فراز از آيه مى رساند آنچه که گم مى شود بدن انسان است که هرگز انسان بودن انسان به آن بستگى ندارد. گم شدن يا گم نشدن آن تأثيرى در امکان معاد ندارد. وآن که شخصيت انسان به آن بستگى دارد همان روح وروان اوست که هرگز گم نمى شود ودر پيشگاه خدا محفوظ مى باشد.
بنابر اين هرگاه اين روح با هر بدنى همراه شد معاد انسان متحقق مى گردد.وديگر نيازى نيست که آن ذرات گم شده گرد آورى شود تا معاد انسان ممکن گردد.
ياد آورى مى شود که اين جمله نه بدان معناست که معاد انسان جسمانى نيست وتنها روحانى است ونيز نه بدان معناست که آن ذرات پخش شده قابل گرد آورى نيست، بلکه در عين اعتراف به اين که معاد انسان هم جسمانى وهم روحانى است وگرد آورى اين ذرات در امکان خداست ولى بايد توجه نمود که محور معاد بقاء روح وروان است. وشخصيت انسان به اين که
صفحه 106
اين انسان همان انسان دنيوى است به وسيله بقاء روح وروان او انجام مى گيرد.
قرآن در اثبات امکان معاد طرقى را ارائه کرده است که ما از ميان آنها به دو طريق اشاره مى کنيم واين موضوع بحث ما را در بخش آينده تشکيل مى دهد.
صفحه 107