17. امامت و تعيين جانشين
زندگى عرب در محيط مکّه ومدينه بلکه تمام شبه جزيره به صورت قبيله اى بود و قبيله اى از قبيله ديگرى منشعب شده وقبايلى را پديد آورده بودند. در چنين زندگى، افراد قبيله تابع بزرگ قبيله هستند واز خود استقلال فکرى ندارند وهرچه بزرگ قبيله گفت همان را مى گويند وتأييد مى کنند، بنابراين در شهرى مثل مدينه واطراف آن تمام تصميمات مربوط به ده نفر از سران قبيله خواهد بود. آيا صحيح است پيامبر مصلحت جامعه را به دست ده نفر يا کمى بيشتر بسپارد که آنان تصميم بگيرند، اگر در تمام امّت در آن روز قدرت تصميم گيرى بود ودر تصميم حر وآزاد بودند، جا داشت که بگوييم امّت از طريق مشاوره، لايق ترين وشايسته ترين فرد را برگزيند.
ولى در اجتماع قبيلگى که افراد قدرت بر تصميم ندارند وتصميم در دست يک اقليّت ناچيز است، مسئله شورا وگزينش اصلح امکان پذير نيست.
اتفاقاً برداشت خود پيامبر از مسأله امامت برداشت تنصيصى بود نه انتخابى، زيرا وقتى يکى از سران قبايل ايمان خود را مشروط بر اين کرد که پس از وى رهبرى به او واگذار شود حضرت در پاسخ او فرمود:«اَلأمرُ إلَى اللّهِ يَضَعُهُ حَيْثُ يَشاءُ » کار در دست خداست او هرکس را صلاح ببيند او را بر مى گزيند(1).
1 . سيره نبوى نگارش ابن هشام 2 / 424 - 425.
صفحه 100
سرگذشت غدير
محاسبات اجتماعى ثابت کرد، که مصلحت امّت در تعيين امام بود نه در واگذارى آن به امت، اتفاقاً، از نظر عمل اين امر نيز تأييد شد. پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله وسلم) در سال دهم هجرت هنگام بازگشت ازحجة الوداع در نقطه اى به نام غدير نزديکى «جحفه» دستور داد کاروان متوقف شود تا رسالت بزرگى که خدا بر دوش او نهاده است به انجام رساند، در اين نقطه که مرکز جدا شدن عراقى ها، مصرى ها ومدنى ها بود، منبرى ترتيب داد وبر روى آن قرار گرفت وخطابه اى خواند و در مقدمه آن فرمود:
«نزديک است من از ميان شما بروم ومن دو يادگار گرانبها در ميان شما مى گذارم: يکى کتاب خدا و ديگرى اهل بيت من است» .
آنگاه افزود:
«آيا من أولى وشايسته تر به جان ومال شما از خود شما نيستم؟» .
صداى تصديق از همگان بلند شد. آنگاه فرمود:
«مَنْ کُنْتُ مَولاهُ فَهذا عَلِيٌّ مَولاهُ، أَللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عَادِ مَنْ عاداهُ »
هرکه را مولا منم، على مولاى اوست. خدايا دوستان على را دوست بدار ودشمنانش را دشمن بدار.
مقصود ازلفظ «مولى» در اين جمله همان أولى به نفس است که درجمله قبلى وارد شده است وهدف اين است که آن اولويت وشايستگى که پيامبر نسبت به خود مردم داشت بعد از درگذشت او در على بن ابى طالب مجسم ومتمرکز است واولويت فردى به انسان نسبت به جان ومال او جز ولايت الهى چيز ديگرى نيست ودارنده چنين ولايتى حق امر ونهى دارد که بايد همگان از آن پيروى کنند. ويک چنين مقام که اطاعت او لازم است، همان «اولو الأمرى» است که در قرآن بدان اشاره شده است آنجا که مى فرمايد:
صفحه 101
(...أطِيعُوا اللّهَ وَ أطيعُوا الرَّسُولَ وأُولِى الأمْرِ مِنْکُمْ)
خدا ورسول او وصاحبان فرمان را اطاعت کنيد. (سوره نساء آيه 59)
مرد صاحب فرمان همان حاکم اسلامى وخليفه پيامبر و رئيس مسلمين است که بايد از او پيروى کرد.
حديث غدير در هر قرنى متواتر است
حديث غدير در هر قرن سينه به سينه نقل شده آنگاه دانشمندان آن را در کتابهاى خود ضبط کرده اند در قرن نخست که عصر صحابه است متجاوز از يکصد وده (صحابى) آن را نقل کرده اند ودر عصر دوم که عصر تابعان است نود تابعى آن را بازگو کرده اند واز قرن سوّم به بعد که عصر علما ونويسندگان است تا عصر حاضر قريب سيصد و شصت (360) نفر آن را در کتاب خود آورده (1) وبر صدور آن از پيامبر صحّه گذارده اند (2). وشايد در ميان احاديث اسلامى حديثى که از نظر تواتر به پاى آن برسد، پيدا نشود. وتازه اينها از اهل تسنن هستند که اين حديث را نقل کرده اند واگر مدارک شيعه را برآن اضافه کنيم موقعيت حديث به عالى ترين درجه تواتر مى رسد.
تا اينجا خلافت امير مؤمنان به وسيله حديث غدير ثابت شده، واما امامت پيشوايان ديگر به وسيله امام قبلى منصوص و تعيين شده است. رواياتى که در اين مورد از پيشوايان ما نقل شده است در کتاب «اصول کافى»، کتاب الحجة ودر کتاب «إثبات الهداة بالبيّنات و المعجزات» جمع مى باشد. علاقمندان مى توانند براى آگاهى ازاين احاديث به دو کتاب ياد شده مراجعه نمايند.
با در گذشت امام على (عليه السلام) يازده امام ديگر يکى بعد از ديگرى زمام خلافت را به دست گرفتند وامامت هريک ازآنان به تنصيص خدا بوده است و شرح حال هريک از اين دوازده امام را در کتاب «سيره پيشوايان» مطالعه فرماييد.
1 . الغدير 73ـ151.
2 . الغدير 14ـ60.
صفحه 102