15. جمع قرائن و شواهد
آخرين راه براى شناخت پيامبر راستين از مدعى دروغين مطالعه يک رشته قرائن وشواهدى است که مسأله را يک طرفه کرده وحقيقت را بازگو مى کند زيرا انسان در سايه يک رشته شواهد حقيقت را حدس مى زند.
اينک اين قرائن در باره پيامبر
1ـ تاريخ زندگانى پيامبر قبل از بعثت
بررسى زندگانى پيامبر قبل از بعثت گواهى بر صدق وراستگويى او در ادعاى نبوّت، مى دهد. زيرا اين مرد چهل سال در ميان مردم به درستى و پاکى معروف بود تا آنجا که او را «محمّد امين» ناميدند. حتى هنگامى که سيلى از کوههاى مکّه سرازير وکعبه را آسيب رسانيد در بازسازى کعبه ميان قبايل چهارگانه مکّه، اختلافى رخ داد وهر رئيسى مى گفت افتخار نصب «حجر الأسود» بايد نصيب من گردد. در اين لحظه مردى پيشنهاد کرد اختيار اين کار را به دست کسى بسپاريد که قبل از همه از يکى از درهاى مسجد الحرام وارد شود در اين انتظار به سر مى بردند که پيامبر وارد شد و صداى همه به رضايت بلند شد. گفتند: اين مرد امين است وهرچه بگويد مورد قبول ما است.
او دستور داد پارچه اى آوردند، سنگ را در ميان پارچه نهاد و به هريک از سران چهارگانه دستور داد يکى از گوشه هاى پارچه را بگيرند وبه پاى ديوار کعبه بياورند. آنگاه خود با دست
صفحه 92
خود«حجر» را بر جايش نصب کرد واز اين طريق از يک خونريزى جلوگيرى نمود(1).
رسول گرامى در سفر خود به شام سفر کرد، مردى او را به بت سوگند
داد او در پاسخ گفت مبغوض ترين شىء در نظر من همين بتهاست، يک
چنين ابراز انزجار از بت پرستى در دوران کودکى نشانه يک نوع ارتباط با غيب است.
2ـ او يک مرد امىّ بود
تاريخ گواهى مى دهد که: پيامبر در طول زندگى نزد کسى درس نخوانده وکتابى رامطالعه نکرده است مع الوصف يک فرد امىّ يک چنين کتابى را آورده که عقول خردمندان را به شگفت واداشته ويک تنه در باره بسيارى از موضوعات سخن گفته وهمگى مورد تصديق خردمندان ومحققان واقع گشته است.
شکى نيست فرزند صحرا، پرورش يافته بيابان، بدون امداد غيبى نمى تواند پيرامون متجاوز از (500) موضوع سخن بگويد که مرور زمان از عظمت و صدق گفتار او سر سوزنى نکاسته است ودر اين مورد حافظ مى گويد:
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت *** به غمزه مسأله آموز صد مدرّس شد
وبه قول سعدى:
يتيمى که ناخوانده ابجد درست *** کتابخانه هفت ملّت بشست
3ـ بررسى تعاليم او
مطالعه تعاليم او مى رساند که بر خلاف مدعيان دروغگو که براى جلب افراد به آنان اجازه عيش وعشرت داده ودست آنان را در شهوترانى وثروت اندوزى باز ميگذارند، تا از اين طريق افراد غافل را به آيين خود جذب کنند وى چنين کارى نکرده است اين مسأله در صورتى روشن مى شود که به آيين هاى ساختگى باب وبها در ايران و آيين قاديانى در هند مراجعه شود
1 . تاريخ الخميس ج1ص258.
صفحه 93
وروشن گردد که چگونه آنان دست انسانها را در ارتکاب گناه در برابر پرداخت يک جريمه آزاد گذاردند. وآميزشهاى حرام را با پرداخت نُه مثقال طلا بلامانع(1) اعلام کردند،بنابراين افراد متمکن وثروتمند پيوسته مى توانند از اين طريق به لذايد نفسانى برسند ودرعين حال متديّن نيز باشند.
آيين قاديانى در دوران تسلّط انگلستان بر هند ظهور کرد وبراى جلب نظر اين دولت استعمار گر جهاد را تحريم نمود و زندگى پر ذلّت و اسارت را به رسميّت شناخت.
درحالى که در تعاليم اسلام به شدّت از شهوترانيهاى نامحدود ودور از عفت جلوگيرى شده وپرخاش بر ستمگر، وظيفه معرفى شده است.
4ـ مطالعه قوانين نظامى او
مطالعه قوانين پيامبر در نبرد نشان مى دهد که وى هيچگاه از اصل «ماکياوليستى» «هدف وسيله را توجيه مى کند» استفاده نمى کرد. آب به روى دشمن نمى بست ودر جنگ خيبر بااين که راه آب قلعه ها را به وسيله چوپانى به دست آورد اما آب را به روى آنان نبست (2). در دستورات نظامى او آمده است به نام خدا نبرد کنيد،مجروحى را تعقيب نکنيد، فرارى دشمن را که پشت به شما کرده دنبال ننماييد وبا زنان وپيران سالخورده، دشمن به خوشى رفتار کنيد.
هرگز آبهاى دشمن را مسموم نکرده وبه دام ودرخت دشمن آسيب نرسانيد. اين تعاليم بازگو کننده روح لطيفى است که در عين قدرت، اصول انسانى وفضايل اخلاقى را فراموش نکرده وپيروزى را در سايه اعمال ضد انسانى نمى طلبد.
5 ـ بررسى حالات ياران پيامبر
دوست انسان وعلاقمند او، تا حدّى مى تواند آيينه روحيّات انسان وکمالات ويا رذايل او باشد
1.مجموعه حدود واحکام.
2 . سيره ابن هشام ج1ص 424ـ425.
صفحه 94
زيرا خوبان هميشه گرد خوبان وبدان دور بدها جمع مى شوند وبه اصطلاح مردم، موقعيت امامزاده را بايد از زائر آن شناخت.
وقتى ما حالات ياران پيامبر را مطالعه مى کنيم، مى بينيم پاک دلان دور او را گرفته بودند که از نظر تقوا وعدالت براى آنان لنگه ونظيرى نيست واين شخصيت ها عبارتند از: على، سلمان، ابوذر، مقداد و... که هر کدام نمونه هاى بارز اخلاق وانسانيّت بودند.
اگر پيامبر اسلام نعوذ باللّه مدعى دروغينى بود، به تربيت چنين افرادى موفق نمى گشت واين افراد نيز دور او گرد نمى آمدند.
اين قرائن به خوبى نشان مى دهد که پيامبر اسلام، فرستاده خدا است وآنچه مى گويد از مقام وحى اخذ مى کند.
بااين بخش، بحث ما در باره خدا شناسى، صفات شناسى و پيامبر شناسى پايان يافت.
اکنون وقت آن رسيده است که ببينيم مسأله خلافت پيامبر وجانشينى او چگونه است؟ واين موضوع بحث ما را در بخش آينده تشکيل مى دهد.
صفحه 95