نجاست و احکام وضو و نماز

نجاست و احکام وضو و نماز

نجاست و وضو و نماز

تأليف : حاج مجتبي عراقي

«الحمــد لله العلـي الأعلـي، والصلاة والسـلام علـيالنبي المصطفي، و علي اهل بيته اولي الدراية و النهي.»

اما بعد

يکي از آرمان ها و آرزوهاي ديرينه امام راحل ـ رَوَّحَ الله روحه و عطر الله رمسه ـ ايجاد اتفاق و اتحاد و وحدت بين گروه هاي مسلمان بود. او جديّت و کوشش فراوان داشت در: «اظهار يگانگي و عدم بروز و ظهور اختلاف و دوگانگي»، «رفع تشاجر و تنازع»، «ندادن اسلحه سرد و گرم به دست دشمن»، و «سرکوب کردن آنانکه با وسايل گوناگون به آتش اختلاف دامن مي زنند و در صددند که به هر وسيله و بهانه کوچکي ايجاد نفاق و پراکندگي و تشتت بنمايند.»

او به پيروي و متابعت از سلف صالح و پيشوايان پيشين، بر زنده کردن روزگار پرافتخار گذشته جدّيت مي فرمود، به اميد آن که عقب افتادگي ها جبران گردد و شکستگي ها التيام يابد، و عزّت و عظمت از دست رفته بازآيد و حکومت «لا اله الاّ الله، محمد رسول الله» در سراسر گيتي حکمفرما شود.

شالوده کار و زيربناي اصلي آن، اتحاد و اتفاق است «عليک بالجماعة، فانما يأخذ الذئب من الغنم القاصية.»

لذا مقرّر فرموده و أمريه صادر کردند که شيعه عموماً و ايرانيان خصوصاً، در نماز جماعت برادران أَهل سنت شرکت نمايند، و صفوف آنان را فشرده تر کنند، و در تمام احوال نماز، پيروي و متابعت داشته باشند و... ليکن متأسفانه مشاهده مي شود که عده اي از برادران ايراني با آنکه ـ حسب الأمر ـ در صفوف جماعت شرکت دارند و به اين امر خطير قيام و اقدام مي نمايند، از جهت عدم آشنايي به مسائل و احکام نماز، تخلف بسيار دارند، تا آنجا که اگر در بين چندين هزار نفر جمعيت نمازگزار، دو نفر ايراني باشد معلوم و مشخص مي گردد. از اين رو تصميم بر آن شد که در اين مختصر مسائلي چند از نجاست، طهارت، نماز و جماعت بيان گردد. اميد است مورد توجه و عنايت خاص روحانيون عاليقدر کاروان ها ـ دامت افاضاتهم ـ واقع گردد، و جماعت حجاج و معتمرين را به يادگرفتن اين مسائل و عمل نمودن به آن وادار کنند.

«ولله العزّة و لرسوله و للمؤمنين»

مقدّمـه

اول: در اصطلاح فقها و اهل حديث از اهل سنت و جماعت، لفظ «مندوب» و «مکروه» بجاي «واجب» و «حرام» آورده شده است.

دوم: در نقل مسائل، گاهي به لفظ «مستحب» آورده شده، که به معناي همان واژه اصطلاحي است ولي از آنجايي که در بين برادران اهل سنت ديده مي شود که در عمل کردن به آن، بسيار مواظبت دارند، لذا در شمار مسائل مندرجه نقل شد.

مسألة (1): يجوز رفع الحدث و إزالة النجاسات بسائر المايعات. (حلية العلماء، ج 1، ص 71)

فذهب قوم إلي أنّ ما کان طاهراً، يزيل عين النجاسة، مايعاً کان أَو جامداً، في أيّ موضع کانت، و به قال ابوحنيفة و أصحابه.(بداية المجتهد، ج 1، ص 85)

ازاله نجاست و برطرف کردن آن به غير آب، از مايعات، نيز جايز است.

مسألة (2): المني طاهر في الماء کان أَو في الجسد، أَو في الثوب، و لا تجب إزالته.(المحلي لابن حزم، ج 1، ص 125)

المني ليس بنجس. (کتاب الأمّ للشافعي، ج 1، ص 55)

مني پاک است و ازاله آن از بدن و جامه لازم نيست.

مسألة (3): إذا بيل علي الأرض و کان البول رطباً مکانه، أَو نشفته الأرض و کان موضعه يابساً فصب عليه من الماء ما يغمره حتي يصيرالبول مستهلکاً في التراب و الماء جارياً علي مواضعه کلها مزيلا لريحه ـ الي قوله ـ فقد طهر... و هکذا إذا کانت عليها عذرة، أَودم، أَو جسد نجس فازيل. (کتاب الأمّ للشافعي، ج 1، ص 52)

اگر زميني که با بول يا ساير نجاسات، مانند مدفوع انسان يا خون نجس شده، اگر به مقداري آب ريخته شود که جريان پيدا کند و بوي نجس برطرف گردد، محل آن پاک مي شود.

مسألة (4): و مثل ذلک ما إذا کان الماء المتنجس في طست أَو قصعة ثم صب عليه ماء طاهر حتي سال الماء من جوانبه فانه يطهر علي الراجح و ان لم يخرج مثل المتنجس.(الفقه علي المذاهب الأربعه، ج 1، ص 22)

اگر آب در طشت يا ظرف ديگر متنجس شد، در صورتي که آب پاک روي آن بريزند، بگونه اي که از اطراف ظرف لبريز شود، آبِ متنجّس پاک مي شود اگر چه به مقدار آن، از ظرف سرازير نشود.

مسألة (5): يصح الاستنجاء بالجامد النجس. (حلية العلماء، ج 1، ص 211)

پاک کردن محل مدفوع بوسيله چيز نجس، در صورتي که خشک باشد، جايز است.

مسألة (6): إذا وجد أَحدکم ذلک (اي المذي) فلينضح فرجه بالماء و ليتوضأ وضوء الصلاة.(المحلي لابن حزم، ج 1، ص 106)

أَما الذي ينقض الوضوء و لا يوجب الغسل فهو البول و المذي و الودي.(الفقه علي المذاهب الأربعه، ج 1، ص 79)

«مذي» (آبي که در ملاعبه با زن خارج مي شود) و «ودي» (آبي که بعد از ادرار خارج مي شود) نجس است، و وضو را باطل مي کند.

مسألة (7): کل نجاسة خارجة من البدن فانها تنقض الطهر، کـ «الدم» اذا سال، و «القيء» اذا ملاء الفم. (حلية العلماء، ج 1، ص 193)

القيء من کل مسلم او کافر حرام، يجب اجتنابه.(المحلي لابن حزم، ج 1، ص 191)

القسم الرابع من النواقض: هو ما يخرج من بدن الإنسان کالقيح الذي يخرج من الدمل، او الدم الذي يخرج بسبب ذلک، او بسبب جرح او نحو ذلک، و کل ذلک نجس ينقض الوضوء.(الفقه علي المذاهب الأربعه، ج 1، ص 86)

الحنفيّة قالوا: ان القيء نجس نجاسة مغلظه اذا ملاء الفم; بحيث لا يمکن امساکه، و لو کان مرة أَو طعاماً أَو ماءاً.(الفقه علي المذاهب الأربعه، ج 1، ص 13)

گويند: خروج خون زياد از بدن، يا چرک و خون از دمل، يا قي کردن در صورتي که دهان پر شود، چه آنکه طعام را قي کند، يا در اثر غلبه صفراء يا بواسطه غلبه رطوبت در مزاج، آب خارج شود، همه و همه نجس و لازم الاجتناب است، و وضو را باطل مي کند.

مسألة (8): اختلف العلماء في ايجاب الوضوء من لمس النساء باليد أو بغير ذلک من الأعضاء الحاسة ـ الي قوله ـ و ذهب آخرون الي ايجاب الوضوء من اللمس اذا قارنته اللذة، أو قصد اللّذة، وقع بحائل أو بغير حائل، بأي عضو اتفق، و هو مذهب مالک و جمهور أَصحابه. (بداية المجتهد، ج 1، ص 38)

فمن قبل امرأته أَو جسها بيده فعليه الوضوء.(کتاب الأمّ، ج 1، ص 15)

والحنابلة يقولون: انه ينقض مطلقا، حتي لو لمس المتوضي اُمه أَو اُخته.(الفقه علي المذاهب الأربعه، ج 1، ص 82)

نظر به اينکه فتواي پيشوايان اهل سنت در مسأله لمس و مَس زن در کيفيت نقض وضو با آن، مختلف است، لذا سزاوار است که هنگام طواف و مقدّمات طواف از گرفتن دست زن، و يا گذاشتن دست روي شانه او جداً خودداري شود.

مسألة (9): القهقهة تنقض الطهر. (حلية العلماء، ج 1، ص 195)

و فرض عليه ان لا يضحک و لا يتبسم عمداً، فإن فعل بطلت صلاته.(المحلي، ج 4، ص 7)

الحنيفة قالوا: القهقهة في الصلاة تنقض الوضوء. (الفقه علي المذاهب الأربعه، ج 1، ص 87)

خنديدن بصورت قهقهه موجب بطلان وضو و نماز است و لبخند (تبسّم) به صورت عمد نماز را باطل مي کند.

مسألة (10): قال مالک: من نام مضطجعاً أو ساجداً فعليه الوضوء، طويلا کان النوم أو قصيراً، و من نام جالساً فلا وضوء عليه، الا ان يطول ذلک به.

و قال أَبو حنيفة و أَصحابه: لا وضوء إلاّعلي من نام مضطجعاً.(بداية المجتهد، ج 1، ص 37)

ذهب أَبو حنيفة إلي انه لا ينقض النوم الوضوء الا ان يضطجع، أَو يتکيء أَو متورکاً علي إحدي إليتيه، أو إحدي ورکيه فقط، و لا ينقضه ساجداً أَو قائماً أَو قاعداً أو راکباً، طال ذلک أَو قصر.(المحلي لابن حزم، ج 1، ص 224)

و ان نام قاعداً مستوياً لم يجب عليه عنده الوضوء.(کتاب الأمّ، ج 1، ص 12)

خواب به خودي خود شکننده وضو نيست، مگر در صورتي که احساس کند حدث و ريح از او خارج شده، و يا احتمال آن را بدهد. و آن در صورتي است که به پهلو يا پشت بخوابد.

مسألة (11): الإسراف في صب الماء: فان کان موقوفاً علي الوضوء منه; کالماء المعد للوضوء في المساجد، فان الإسراف فيه حرام.(الفقه علي المذاهب الأربعه، ج 1، ص 76)

اسراف و زياده روي در آب هايي که در مساجد براي گرفتن وضو گذارده اند حرام است.

مسألة (12): اتفق العلماء علي أنّ ثلاثة من الاوقات منهي عن الصلاة فيها، و هي: وقت طلوع الشمس، و وقت غروبها، و من لدن تصلي صلاة الصبح حتي تطلع الشمس، و اختلفوا في وقتين: في وقت الزوال، و في الصلاة بعد العصر، و ذهب الشافعي إلي ان هذه الأوقات الخمسة کلها منهي عنه إلاّ وقت الزوال يوم الجمعة.(بداية المجتهد، ج 1، ص 104)

في کل وقت نهي عن الصلاة فيه: و هو بعدالفجر حتي تطلع الشمس، و بعد العصر حتي تغرب الشمس. (المغني لابن قدامة، ج 1، ص 789، تحت رقم 1026)

در پنج وقت نماز خواندن حرام است:

1 ـ بعد از اداي نماز صبح تا موقع طلوع آفتاب.

2 ـ موقع طلوع آفتاب.

3 ـ موقع زوال ظهر قبل از انعقاد نماز جماعت، مگر در روز جمعه.

4 ـ بعد از اداي نماز عصر.

5 ـ موقع غروب آفتاب.

مسألة (13): الأوقات الّتي نهي عن الصلوة فيها، خمسة:

وقتان نهي عن الصلاة فيها لأَجل «الفعل» و هما: بعد صلاة العصر حتي تصفر الشمس. و بعدالصبح حتي تطلع الشمس.

و ثلاثة نهي عني الصلاة فيها لأجل «الوقت»، و هي:

اذا طلعت الشمس حتي ترتفع. عندالاستواء حتي تزول.

و عند الإصفرار حتي تغرب.

و قال ابو حنيفة: في الأوقات التي نهي عن الصلاة فيها لاجل الوقت، لا يجوز ان يفعل فيها شيئاً من الصلوات الواجبة، سوي عصر يومه عند اصفرار الشمس، و الوقتان اللذان نهي عن الصلاة فيها لاجل الفعل لا يجوز فيها فعل النوافل، و لا فعل المنذورة. (حلية العلماء، ج1، ص181 ـ 180)

به فتواي أبي حنيفه: قبل از غروب آفتاب (يعني وقتي که آفتاب به زردي مايل مي شود) اگر نماز عصر را نخوانده است، فقط مي تواند همان را بخواند، و به هيچ وجه نماز ديگر را نبايد بخواند.ودر بقيه وقت ها نمي تواند نماز بخواند، حتي نمازهاي مستحبي و نافله و نمازهايي که نذر کرده باشد.

مسألة (14): و السنة أن يقنت في صلاة الصبح، رواه الشافعي.

و قال ابو حنيفة: لا يسن القنوت في الصبح.

القنوت في الصبح بعد رفع الرأس من رکوع الرکعة الثانية، سنة عندالشافعي بلاخلاف.

و اما غيرالصبح من المکتوبات، فهل يقنت فيها؟ فيه ثلاثة أقوال:

الأول: إن نزلت بالمسلمين نازلة کخوف، أو قحط، أَو وباء، أَو جراد، أَو نحو ذلک، قنتوا في جميعها و الاّ فَلا، و هو الصحيح المشهور الذي قطع به الجمهور.

(حلية العلماء في معرفة مذاهب الفقهاء، ج 1، ص 134)

قال ابو حنيفة و أصحابه: رفع اليدين للإحرام أوّلاً سنة لا فريضة، و منعوا منه في باقي الصلوات.(المحلي، ج 4، ص 87)

و ذهب أبو حنيفة الي أنّه: لا يجوز القنوت في صلاة الصبح، و إنّ القنوت إنّما موضعه الوتر. (بداية المجتهد، ج 1، ص 134)

خواندن قنوت در نماز (دست ها را مقابل صورت گرفتن و دعا خواندن) بگونه اي که در ميان شيعه معمول و متداول است (گرفتن دو دست به صورت در رکعت دوم، قبل از رفتن به رکوع) در هيچيک از مذاهب چهارگانه اهل سنت متداول نيست. از اين رو سزاوار است به منظور ايجاد همفکري و اتحاد، از بجا آوردن قنوت در نماز جماعت و فرادي خودداري شود.

مسألة (15): اما المواضع التي يصلي فيها: فإِنّ من الناس من أَجاز الصلاة في کل موضع لا تکون فيه نجاسة. و منهم من استثني الحمام و المقبرة و قال: هذا هو الثابت عنه عليه الصلاة و السلام، لانه قد روي النهي عنهما منفردين. و منهم استثني المقبرة فقط. (بداية المجتهد، ج 1، ص 120)

ان رسول الله ـ صلي الله عليه (و آله) و سلم ـ قال: الارض کلها مسجد إلاّ المقبرة و الحمام. (کتاب الأمّ، ج 1، ص 92)

قال أحمد: لا تصح الصلاة في المقبرة و ان کانت جديدة. (حلية العلماء، ج 1، ص 59)

و کذلک ان صلي في المقبرة أوالحش و أوالحمام أو في أعطان الإبل، أعاد.(المغني، لابن قدامة، ج 1، ص 753، تحت رقم 957)

و لا يصلّي في مقبرة لما روي ابو سعيد ـ رض ـ أنّ النبي ـ ص ـ قال: الأرض کلها مسجد إلاّ المقبرة و الحمام.(المجموع، ج 3، ص 157)

آقايـان حجاج و معتمرين از به جا آوردن نماز در بقيع ـ در مدينـه طيبه ـ و در حجـون ـ در مکه معظمه ـ و ساير قبرستان ها، جداً خودداري فرمايند.

مسألة (16): من کان في المسجد فاندفع الأذان (اي شرع فيه) لم يحل له الخروج. (المحلي لابن حزم، ج 3، ص 147)

ولا يجوز الخروج من المسجد بعد الأذان إلاّ لعذر.(المغني لابن قدامة، ج 1، ص 454، تحت رقم 561)

پس از شروع اذان، خارج شدن از مسجد جايز نيست، مگر در صورتي که عذر موجّه باشد.

مسألة (17): من سمع المؤذّن فليقل کما يقول المؤذّن من أوّل الأذان الي آخره، حاشا قول المؤذن: «حيّ علي الصلاة»، «حيّ علي الفلاح.»

فاذا قال المؤذن: «حي علي الصلاة»، قال: «لا حول و لا قوة الا بالله.»

و اذا قال: «حي علي الفلاح»، قال: «لا حول و لا قوة الا بالله.» (المحلي لإبن حزم، ج 3، ص 148)

قال الشافعي: فيجب لکل من کان خارجاً من الصلاة: من قاري أو ذاکر أو صامت، أو متحدث، أن يقول کما يقول المؤذّن، و في «حيّ علي الصلاة» «حيّ علي الفلاح» «لا حول و لا قوة الا بالله.»(کتاب الأمّ، ج 1، ص 88)

والمستحب لمن سمع المؤذن ان يقول مثل ما يقول، اِلا في الحيعلة، فانه يقول: «لا حول و لا قوة الا بالله.»(حلية الاولياء، ج 1، ص 45)

والمستحب لمن سمع المؤذن، أن يقول مثل ما يقول إلاّ في الحيعلتين، فانه يقول: «لا حول و لا قوة إلاّ بالله العلي العظيم.»(المجموع، ج 3، ص 115)

سزاوار است (واجب است) هر يک از جمله هاي اذان را که مؤذن ندا مي دهد، شنونده هم در هر جا و در هر حال که هست، همان جمله را بگويد، مگر در دو جمله «حي علي الصلاة» و «حي علي الفلاح» که بجاي آن بگويد: «لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم.»

مسألة (18): رفع اليدين للتکبير مع الإحرام في أَول الصلاة فرض، لا تجزي الصلاة إلاّ به.(المحلي لابن حزم، ج 3، ص 243)

رفع اليدين حذو المنکبين عند تکبيرة الإحرام مندوب، و فيما عدي ذلک مکروه.(الفقه علي المذاهب الأربعه، ج 1، ص 250)

ذهب أهل الکوفة: ابو حنيفة و سفيان الثوري و سائر فقهائهم إلي أنّه لايرفع المصلي يديه الاّ عند تکبيرة الإحرام فقط.(بداية المجتهد، ج 1، ص 136)

و قال ابو حنيفة و الثوري: لا يرفع يديه إلاّ في تکبيرة الإفتتاح.(حلية الاولياء، ج 2، ص 116)

مقصود از «مندوب» و «مکروه» در اصطلاح «واجب» و «حرام» است.

* * *

هنگام گفتن تکبيرة الإحرام در نماز، بلند کردن دست ها تا برابر سينه يا گوش ها واجب است و نماز بدون آن مجزي نيست. و در ساير تکبيرهاي نماز از قبيل تکبير قبل از رکوع و بعد از آن و همچنين در سجده هاي نماز، بلند کردن دست ها حرام است.

مسألة (19): و السنة ان يرفع يديه في تکبيرة الإحرام حذو منکبيه، و هو قول مالک. و قال أبو حنيفه: يرفعهما حيال أذنيه، و يثبت مرفوعتين حتي يفرغ من التکبير ثم يحطمهما. (حلية الاولياء، ج 2، ص 95)

و يکون ابتداء الرفع مع ابتداء التکبير، و انتهائه مع انتهائه.(المجموع، ج 3، ص 307)

مالک گفت: مستحب است نمازگزار هنگام گفتن تکبيرة الاحرام نماز، دست ها را تا برابر شانه ها بلند کند، و اول بلند کردن دست ها در اول گفتن تکبيرة الاحرام و آخر آن موقع رسيدن دست برابر شانه باشد.و ابو حنيفه گفته: دست ها را تا برابر گوش بلند کند، و شروع به گفتن تکبيرة الاحرام نمايد، و دست ها برابر گوش باشد تا تکبيرة الاحرام تمام شود سپس دست ها را پايين آورد.

مسألة (20): أما قول «آمين» يقوله الإمام و المنفرد ندباً و سنة، و يقولها المأموم فرضاً و لابد.(المحلي لان حزم، ج 3، ص 262)

فإذا فرغ من الفاتحة (أَمّنَ) و التأمين سنة يجهر.(حلية الاولياء، ج 2، ص 107)

فإذا فرغ الإمام قراءة أمّ القرآن، قال: آمين و رفع بها صوته ليقتدي بها من خلفه.(کتاب الأمّ، ج 1، ص 109)

گفتن «آمين» بر مأموم واجب است.

مسألة (21): اختلفوا في قرائة «بسم الله الرحمن الرحيم» في افتتاح القرائة في الصلاة. فمنع ذلک في الصلاة المکتوبة، جهراً کانت أَو سراً.

و قال ابو حنيفة: يقرئها مع ام القرآن في کلّ رکعة سراً.(بداية المجتهد، ج 1، ص 126)

قال ابو حنيفة و مالک و داود: ليست من فاتحة الکتاب، ولا من سائر السور غير النمل، و هي بعض آيت في النمل.(حلية الاولياء، ج 2، ص 103)

قال الشافعي: «بسم الله الرحمن الرحيم» الآيت السابعة، فان ترکها أو بعضها لم تجزه الرکعة التي ترکها فيها.(کتاب الأمّ، ج 1، ص 107)

در نمازهاي جهريه و اخفاتيه (در نمازهاي پنجگانه) در جماعت و فرادي «بسم الله الرحمن الرحيم» بطور سرّي و آهسته خوانده شود.

مسألة (22): يُسَنُّ وضع اليد اليمني علي اليسري تحت سرته أو فوقها، و هو سنة باتفاق ثلاثة من الأَئمة، و قال المالکية: انه مندوب. (الفقه علي المذاهب الأربعه، ج 1، ص 251)

نظر به اين که هيچ يک از ائمه اهل سنت قائل به وجوب دست روي دست گذاردن در حال نماز نشده اند، لذا ترک کردن تکتّف مانعي ندارد.

مسألة (23): لا يحل للمصلّي ان يرفع بصره الي السماء، و لا عند الدعاء في غير الصلاة ايضاً.(المحلي لابن حزم، ج 4، ص 15)

نظر کردن به طرف بالا در حال نماز، و همچنين در حال دعا کردن، جايز نيست.

مسألة (24): لا يمسح الحصا أو ما يسجد عليه، إلاّ مرّة واحدة، و ترکها أفضل، و لکن يسوي موضع سجوده قبل دخوله في الصلاة. (المحلي، ج 4، ص 7)

در بيابان، و در بين راه مدينه طيبه و مکه معظمه، و ساير اماکن، قبل از شروع به نماز، محل سجده را آماده کنيد سپس شروع به نماز نماييد که در بين نماز محتاج به تسويه و صاف کردن محل سجده نباشيد.

مسأله (25): من تعمد فرقعة أَصابعه أَو تشبيکها في الصلاة بطلت صلاته.(المحلي لابن حزم، ج 4، ص 49)

در حال خواندن نماز، انگشتان را داخل يکديگر نمودن، و به صدا درآوردن آنها موجب بطلان نماز است.

مسألة (26): أيّما رجل صلّي خلف الصف بطلت صلاته، و فرض علي المأمومين تعديل الصفوف الاوّل فالاوّل، و التراص فيها، و المحاذاة بالمناکب و الأرجل.(المحلي لابن حزم، ج 4، ص 53)

أجمع العلماء علي أنّ الصف الأوّل مرغب فيه، و کذلک تراص الصفوف و تسويتها لثبوت الأمر بها عن رسول الله ـ صلي الله عليه (وآله) و سلم ـ . (بداية المجتهد، ج 1، ص 152)

و ينبغي للقوم اذا قاموا الي الصلاة يتراصوا، و يسدوا الفرج، و يسووا بين مناکبهم في الصفوف. (الفقه علي المذاهب الأربعه، ج 1، ص 432)

آقايان حجاج و معتمرين کاملا مواظبت نمايند:

اولا: تنها در صف نايستند مگر آنکه بلافاصله شخص ديگري در کنارشان بايستد.

ثانياً: صف نماز بايد کاملا فشرده باشد، سر انگشتان، پاها و شانه ها برابر و مساوي يکديگر قرار بگيرد.

مسألة (27): من تختم في السبابة، أَو الوسطي، أَو الإِبهام، أَو البنصر ـ الا الخنصر وحده ـ و تعمد الصلاة کذلک ، فلا صلاة له. (المحلي لابن حزم، ج 4، ص 50)

در حال نماز در صورتي که انگشتر در دست داريد، فقط در انگشت کوچک باشد و در ساير انگشتان نباشد.

مسألة (28): الحنيفة قالوا: يقوم عند قول المقيم «حي علي الفلاح.»(الفقه علي المذاهب الأربعه، ج 1، ص 223)

قال أبو حنيفة و الثوري: اذا قال المؤذن «حي علي الصلاة» قاموا في الصّف.(حلية الاولياء، ج 1، ص 81)

و يستحب أن يقوم الي الصلاة عند قول المؤذن «قد قامت الصلاة.»(المغني لابن قدامه، ج 1، ص 538، تحت رقم 637)

بهتر آنست موقعي که گوينده اقامه گفت «حي علي الفلاح» براي نماز جماعت برخيزد.

مسألة (29): يحرم المرور بين يدي المصلي و لو لم يتخذه سترة. (کتاب الأمّ، ج 1، ص 272)

و من مر بين يدي المصلي فليرده.(المغني لابن قدامه، ج 2، ص 76، تحت رقم 1219)

يحرم المرور بين يدي المصلّي و لو لم يتخذه ستره بلا عذر، کما يحرم علي المصلي أن يتعرض بصلاته لمرور الناس بين يديه، بأن يصلي بدون سترة بمکان يکثر فيه المرور ان مرّ بين يديه أَحد، فيأثم بمرور الناس بين يديه بالفعل لا بترک السترة فلو لم يمر أحد لا يأثم، لانّ اتخاذ السترة في ذاته ليس واجباً. (الفقه علي المذاهب الأربعه، ج 1، ص 272)

اتفق الجمهور علي کراهية المرور بين يدي المصلّي، لما جاء فيه من الوعيد في ذلک و لقوله ـ عليه الصلاة و السلام ـ فيه: فليقاتله فانّه شيطان . (بداية المجتهد، ج 1، ص 184)

راه رفتن و عبور از بين محل ايستادن نمازگزار و محل سجده او، حرام است. در اين مسأله مراعات بسيار لازم است و در نزد اهل سنت با اهميت فراوان تلقي شده و در بعضي از روايات أَهل سنت آمده: «إنه شيطان فامنعه فإن أَبي فقاتله.»

مسألة (30): لا يحل للمصلي ان يفترش ذراعيه في السجود. (المحلي لابن حزم، ج 4، ص 21)

مکروهات الصلاة: و منها افتراش ذراعيه، اي مدّها کما يفعل السبع.(الفقه علي المذاهب الأربعه، ج 1، ص 275)

و يستجب أن يجافي مرفقيه عن جنبيه.(المجموع، ج 3، ص 429)

سزاوار نيست نمازگزار آرنج را روي زمين بگذراد; بلکه خوب است آنها را بالا نگاه دارد.

مسألة (31): من سُلّم عليه و هو في الصلاة ردّ بالإشارة بيده أو برأسه. (حلية العلماء، ج 2، ص 155)

اگر کسي در حال نماز سلام کرد، جواب او بايد با اشاره، به وسيله سر يا دست باشد.

مسألة (32): من زوحم يوم الجمعة أَو غيرها فلم يقدر علي السجود علي ما بين يديه فليسجد علي رجل من يصلي بين يديه، أَو علي ظهره، و يجزيه. (المحلي لابن حزم، ج 4، ص 83)

و يستثني من ذلک (اي الارتفاع في حال السجدة) مسألة قد تقضي بها الضرورة عند شدة الزحام، و هي سجود المصلي علي ظهر المصلي الذي أمامه، فإنّه يصح بشروط ثلاثة.(الفقه علي المذاهب الأربعه، ج 1، ص 233)

اگر بواسطه کثرت و فشردگي جمعيت در نماز جماعت ـ در روز جمعه يا غير آن ـ ممکن نشد که روي زمين سجده کنيد، مي توانيد روي پاها و يا به پشت شخصي که در جلوي شما نماز مي خواند سجده نماييد.

مسألة (33): اختار قوم اذا کان الرجل وتر من صلاته، ان لا ينهض حتي يستوي قاعداً و اختار آخرون ان ينهض من سجوده نفسه. (بداية المجتهد، ج 1، ص 140)

پس از سجده دوم از رکعت اول، و سجده دوم از رکعت سوم، لازم است فوراً و بي درنگ از سجده برخاستن به قيام و ايستادن، و جلسه استراحت را ترک کردن.

مسألة (34): ثم يسجد و هو فرض، و يکبّر عند الهوي. (حلية الاولياء، ج 2، ص 120)

و اذا هوي ليسجد ابتدأ بالتکبير قائماً، ثم هوي مع ابتدائه حتي ينتهي إلي السجود و قد فرغ من آخر التکبير.(کتاب الأمّ، ج 1، ص 110)

ثم يکبر للسجود، و لا يرفع يديه، و يکون ابتداء تکبيره مع ابتداء الخطاطة و انتهائه مع انتهائه. (المغني لابن قدامه، ج 1، ص 589، تحت رقم 716)

پس از رکوع به سجده رود، و در موقع سرازير شدن، تکبير بگويد. بدون اينکه براي گفتن تکبير دست ها را بالا برد، ابتدا گفتن تکبير در ابتداي سرازير شدن و انتهاي آن موقع رسيدن به سجده باشد.

مسألة (35): فان کان مأموماً لم يزد علي قول: «ربنا و لک الحمد» و موضع قول: «ربنا و لک الحمد» في حق الإمام و المنفرد بعد الإعتدال من الرکوع.(المغني لابن قدامه، ج 1، ص 58، تحت رقم 7081 و ص 586، تحت رقم 7091)

مأموم يا منفرد در نماز جماعت يا فرادي پس از برخاستن از رکوع و اعتدال، فقط بگويد: «ربنا و لک الحمد.»

مسألة (36): اذا قضي سجدته الثانية نهض للقيام مکبراً، و التکبير واجب في إحدي الروايتين. (المغني لابن قدامه، ج 1، ص 606، تحت رقم 738)

ثم يرفع رأسه مکبراً. کان ـ ص ـ اذا رفع رأسه من السجدة استوي قائماً بتکبيرة.(المجموع، ج 3، ص 440)

در سجده دوم از رکعت اول، و سجده دوم از رکعت سوم. در موقع برخاستن به قيام، تکبير بگويد.

مسألة (37): قال اصحابنا: لا تکره الصلاة، علي الصوف، و اللبود، و البسط، و الطنافس، و جميع الأمتعة. (المجموع، ج 3، ص 164)

و تجوز الصلاة علي ما اتخذ من شعر أو صوف، او و بر.

و قالت الرافضة: لا تجوز الصلاة إلاّ علي ما اخرجته الأرض من قطن أو کتان او قصب أَو حشيش.(حلية العلماء، ج 1، ص 60)

لا بأس بالصلاة علي الحصير و البسط من الصوف و الشعر و الوبر و الثياب من القطن و الکتان و سائر الطاهرات. (المغني لابن قدامه، ج 1، ص 760، تحت رقم 972)

به همه اشياء اعم از خوردني، پوشيدني، گياه، پشم، مو، کرک و هر چيزي که پاک باشد جايز است سجده نمودن، و فقط به چيزهاي نجس سجده کردن جايز نيست.

مسألة (38): قال ابو حنيفة: يجوز السجود علي کور العمامة، و به قال مالک و أحمد و زاد أبوحنيفة، فقال: اکره ان يسجد علي يديه، فان سجد عليها أَجزئه ـ الي ان قال ـ و يقول: «سبحان ربيّ الأعلي» ثلاثاً.(حلية العلماء، ج 2، ص 122)

والمستحب ان يقول: «سبحان ربّي الأعلي» ثلاثاً.(المجموع، ج 3، ص 432)

أبو حنيفه گفته است: در صورتي که يک طرف عمامه آزاد باشد و دور سرپيچيده نشده باشد، مي توان به همان طرف آزاد سجده کرد، و سجده کردن به پشت دست کراهت دارد ولي اگر سجده به پشت دست نمود، مجزي است.

و در سجده سه مرتبه بگويد: «سبحان ربي الاعلي.»

مسألة (39): قال ابو حنيفة: إذا حني ظهره قليلا کفي، و لا تجب الطمأنينة، و يقول: «سبحان ربّي العظيم.» ( حلية الاولياء، ج 2، ص 117)

مذهبنا انه يجب ان يحنّي بحيث تنال راحتاه رکبيته، و تجب الطمأنينة في الرکوع والسجود، و الإعتدال من الرکوع و الجلوس بين السجدتين، و بهذا کله قال مالک و احمد و داود.(المجموع، ج 3، ص 410)

والمستحب ان يقول: «سبحان ربّي العظيم» ثلاثاً.(المجموع، ج 3، ص 411)

ابو حنيفه گفته: در رکوع، اندک خم شدن کفايت مي کند و آرامش بدن در حال رکوع لازم نيست، ولي ديگران چون مالک و احمد گفته اند: در رکوع، بقدري خم شود که دست ها به زانو برسد، و بدن آرامش پيدا کند، و سه مرتبه بگويد: «سبحان ربّي العظيم.»

مسألة (40): ولا يصلّي في قارعة الطريق. قال ـ ص ـ سبع مواطن لا تجوز فيها الصلاة، و ذکر قارعة الطريق، و لانه يمنع الناس من الممر، و ينقطع خشوعه بممر الناس.(المجموع، ج3، ص162)

در کنار راه و محل رفت آمد مردم نماز خوانده نشود.

مسألة (41): و السنة أن ينظر إلي موضع سجوده، و قال الشافعي: إن رمي بصره أمامه کان حقيقاً و الخشوع أَولي، و هو قول أَبي حنيفة. (حلية العلماء، ج 2، ص 97)

سنّت مؤکّد است که در حال قيام نماز، به سجدگاه خود نگاه کند.

مسألة (42): فإذا جلس للتشهد الأخير تورک، فنصب رجله اليمني، و جعل باطن رجله اليسري تحت فخذه، و يجعل اليته علي الأرض. (المغني لابن قدامه، ج 1، ص 612، تحت رقم 749)

و السنة في هذا القعود ان يکون متورکاً، فيخرج رجليه من جانب الأيمن و يضع اليتيه علي الأرض.(المجموع، ج 3، ص 463)

در آخرين تشهد نماز (تورک) لازم است; يعني پاي راست را آزاد کند و کف پاي چپ را زير ران راست قرار دهد، و نشيمن گاه را روي زمين بگذارد.

مسألة (43): أجمع العلماء علي الاسرار بالشهادتين، و کراهة الجهر بهما.(المجموع، ج 3، ص 463)

در تشهد نماز آهسته خواندن شهادتين (اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريک له و اشهد ان محمداً عبده و رسوله) را تمام علما گفته اند.و بلند خواندن آن مکروه است.

مسألة (44): المشهور في المذهب ان عزائم سجودالقرآن أربع عشرة سجدة و هو قول أبي حنيفة و الشافعي. (المغني لابن قدامه، ج 1، ص 683، تحت رقم 749)

مطابق فتواي ابو حنيفه و شافعي: در چهارده سوره از سوره هاي قرآن سجده واجب است.لذا آقايان حجاج و معتمرين مواظب باشند در صورتي که در مسجدالحرام و يا مسجدالنبي اشتغال به قرائت قرآن دارند، در جاهايي از آن حاشيه به کلمه «سجده» برخورد کردند، از سجده کردن کوتاهي ننمايند.

مقدّمـه

از نقل مسائل گذشته دو مطلب معلوم شد:

1- ـ بيشتر علماي اهل سنت، فقط تکبيرة الاحرام اول نماز را واجب دانسته اند، و بقيّه تکبيرها ـ از قبيل تکبير رکوع و سجود و برخاستن از سجده ـ را واجب ندانسته اند و مي گويند مندوب يا مستحب است.

2ـ دست بلند کردن برابر شانه ها، و يا برابر گوش ها را در تکبيرة الأحرام دانسته اند، و در غير آن را اختلاف دارند و بعضي از علما جايز ندانسته اند.

از اين مقدمه معلوم مي شود:

چيزي که بعنوان استحباب در بين شيعه متداول است، و در بعض روايات جزء تعقيبات نماز گفته شده، که پس از سلام نماز دست ها را بلند کنند، و سه مرتبه «الله اکبر» بگويند از دو جهت که در مقدمه اشاره شد با نظريه اهل سنت مخالف است و آن را بدعت و حرام مي دانند.

خصوصاً با آنچه در بين بعضي از اهل سنت گفته شده که مي گويند: روافض بعد از نمازشان سه مرتبه دست ها را بلند مي نمايند و مي گويند: «خان الأمين»! و اشخاص مغرض و سودجو و بي سواد اين پيرايه را به شيعه و پيروان اهل بيت ـ صلوات الله عليهم اجمعين ـ بسته اند، و بدين وسيله تنور خود را گرم و آتش فتنه را مشتعل و ايجاد نفاق مي نمايند.

لذا واجب و لازم است که حتماً و جزماً بعد از اداي نماز جماعت و يا نماز فرادي از گفتن سه مرتبه «الله اکبر» خودداري نموده، و بهانه به دست ديگران ندهند.

من آنچه شرط بلاغ است با تو مي گويم.

والسلام علي من اتبع الهدي

مسألة (45): الفاظ الأَذان، هي: الله أکبر، الله أکبر، الله أکبر، الله أکبر. أشهد أن لا اله إلاّالله، أشهد أن لا اله إلاّالله. أشهد أنّ محمداً رسول الله، أشهد أنّ محمداً رسول الله. حي علي الصلاة، حي علي الصلاة. حي علي الفلاح، حي علي الفلاح. الله اکبر، الله اکبر. لا اله إلاّ الله.

هذه الصيغة متفق عليها بين ثلاثة من الأَئمة.

و يزاد في اذان الصبح بعد «حي علي الفلاح»، «الصلاة خير من النوم» مرتين ندباً، و يکره ترک الزيادة باتفاق.

در اذان نماز شبانه روز، فقط آنچه متداول بين اهل سنت است بايد گفته شود، و جمله «اشهد ان علياً ولي الله» واجب و لازم است که گفته نشود، و نيز جمله «حي علي خير العمل» را هم نبايد در اذان و اقامه آورد.

يک نصحيت دوستانه

متن حديث از «من لا يحضره الفقيه»:

و قال الصادق ـ عليه السلام ـ :«اول ما يظهر القائم ـ عليه السلام ـ من العدل: ان ينادي مناديه، أَن يسلم أَصحاب النافلة لأصحاب الفريضة الحجرالأسود و الطواف بالبيت.»(الکافي، ج 4، ص 427، باب نوادرالطواف، الحديث 1) (من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 310، في نوادرالحج، الحديث 25)

امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود:

اولين عدل را که قائم آل محمد ـ عليه السلام ـ پس از ظهورش بدان امر مي فرمايد: حسب الأمر گويندگان اعلام مي دارند: کساني که اراده طواف مستحب دارند، و يا قصدشان استلام حجرالاسود مي باشد لازم است مکان را جهت آنان که طواف واجب بر عهده شان مي باشد واگذار نمايند، و از مزاحمت به آنان خودداري کنند.

زائــر عـزيـز!

مسجدالحرام باب رحمت پروردگار عالميان مي باشد.

در اين اقيانوس پهناور و بي پايان درهاي غيرمتناهي و بي شمار از رحمت و نعمت دنيوي و اخروي بي حدّ و حساب بسوي بندگان باز است تا جايي که اگر بطور ساده هم بنشيني و به کعبه معظمه تماشا کني، آنهم يکي از همان درهاي لطف و عطوفت و مرحمت به بندگان است که اجر و مزدهاي گوناگون در آنست، و مي تواني در همان اندک نشستن و به ياد عظمت خداوند منان به کعبه نظر افکندن، با دامن پر برخيزي و تأمين آتيه خود و تمام بستگان را نموده، و جبران گذشته ها را بنمايي.

سزاوار نيست در اين چند روزي که در مکه معظمه مشرف هستي کاري انجام دهي که خلاف عدل و انصاف باشد.

چرا اين عدل دادگستر جهان امام زمان را انجام نمي دهي.

چرا ايجاد مزاحمت براي عده اي که در ميان آنها مردان و زنان پير و فرسوده، و اشخاص ضعيف و ناتوان هستند مي نمايي.

چه خوب است از اين عدل که حسب الأمر امام عصر اعلام مي گردد، همين الآن با آغوش باز استقبال شود.

چه خوب است که از در انصاف وارد شده، و از بجا آوردن طواف مستحب، بويژه هنگام هجوم جمعيت، صرف نظر نمايي، و زمينه را براي آنان که طواف واجب بر ذمّه دارند، رها نمايي.

و من الله التوفيق و الإستعانة

جدیدترین ها در این موضوع

No image

نماز طواف

No image

بیتوته در منا

No image

رمی جمرات سه گانه

No image

طواف وداع

No image

قرائت

پر بازدیدترین ها

No image

نماز طواف

No image

بیتوته در منا

No image

طواف وداع

No image

قرائت

No image

نماز طواف

Powered by TayaCMS