ه - حقوق مالى
قرآن کريم:
1 - )وَلَا تَتَمَنَّوْا مَا فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلَى بَعْضٍ لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّااکْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ وَسْأَلُوا اللَّهَ مِن فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ کَانَ بِکُلِّ شَيْءٍعَلِيماً(341)).
"برتريهايى را که خداوند براى بعضى از شما نسبت به بعضى ديگرقائل شده است هرگز آرزو نکنيد، مردان وزنان هر کدام بهرهاى از کوششهاوتلاشها وموقعيت خود دارند، و)به جاى آرزو کردن اين گونه تفاوتها(از فضل خدا ولطف وکرم او تمنا کنيد، چون خداوند به همه چيزداناست."
از اين آيه چنين به دست مىآيد که زنان نيز همچون مردان مالکتلاش خويش هستند در حدود مالکيت مشروط ونسبى که دينحنيف مشخص کرده است، ومردم در آن نسبت به يکديگر برترىمىيابند وبه رقابت در انجام امور خير مىپردازند.
2 - )لِلْرِجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلْنِسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَکَالْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ نَصِيباً مَفْرُوضاً(342)).
"مردان از اموالى که پدر ومادر ونزديکان به جاى مىگذارند سهمىدارند، وزنان نيز از آنچه پدر ومادر وخويشاوندان به جاى مىگذارندسهمى، خواه آن مال کم باشد يازياد، اين سهمى است تعيين شده ولازمالاداء."
بدين ترتيب زن نيز همچون مرد در حدود احکام شرعى که درمسأله ارث مقرر داشته است ارث مىبرد واين چنين است که زنشخصيت مالى مستقلى مىبايد.
3 - )يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَحِلُّ لَکُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ کَرْهاً وَلَا تَعْضُلُوهُنَلِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَيْتُمُوهُنَّ إِلَّا أَن يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِفَإِن کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَى أَن تَکْرَهُوا شَيْئاً وَيَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْراً کَثِيراً(343)).
"اى افراد با ايمان! بر شما حلال نيست، که از زنان از روى اکراه)وايجاد ناراحتى براى آنها( ارث ببريد، وآنها را تحت فشار قرار ندهيدبه خاطر اينکه قسمتى از آنچه را به آنها دادهايد )از مهر( تملک کنيدمگر اين که عمل زشت آشکارى انجام دهند، وبا آنها بطور شايستهمعاشرت کنيد واگر )به جهاتى( همسرانتان در نظر شما ناخوشايند باشند،اى بسا آنچه را نمىپسنديد خداوند در آن خير وبرکت فراوانى قرار دادهباشد."
از بينشهاى اين آيه اين است که:
الف - مالکيت زن با احکام شرع، حمايت مىشود، زيرا خداوندمؤمنان را باز مى دارد از اين که در راه تلاش در به دست آوردن ارثزن، او را تحت فشار قرار دهند، ونبايد زن را وادارند تا همه ارث خودرا براى شوهر بگذارد وحال آن که شوهر از ارث زن بهرهاى مشخصدارد )شروع آيه با عبارت: اى کسانيکه ايمان آوردهايد، اين رامىرساند که ما بعد از آن از شرايط ايمان است(.
اين آيه به گونه ديگرى نيز تفسير شده است، چه زن در جاهليتهمچون کالا به ارث برده مىشد، وفرزند بزرگتر جامه خود را برهمسر پدرش مىافکند واين زن بهره آن فرزند مىشد، در حالى کهخداوند سبحان باز مىدارد از اين که زنى به نکاح آدمى در آيد که قبلاًبه نکاح پدر درآمده است.
ب - وارد کردن فشار بر زن با بدرفتارى براى بخشيدن مهر خود دربرابر گرفتن طلاق وحتى اگر طلاقى هم در کار نباشد، جايز نيست.
ج - به يک شرط مىتوان بر زن، تنگ گرفت وآن در صورتى استکه آشکارا او گناه بزرگى را )مانند زنا( انجام دهد، ودر غير اينصورت مرد بايد با او خوشرفتارى نمايد، واين خوشرفتارى همروزى او را، دربر مىگيرد هم پوشاک او را وهم خوراک او را متناسببا امکانات مرد وهماهنگ با شرايط زندگى در عرف جامعه.
در حديث شريفى از پيامبرصلى الله عليه وآله روايت شده است که فرموده:
"درباره زنان تقوا پيشه کنيد، زيرا شما بر اساس امانت الهى آنها راستاندهايد، وبا کلمه الهى رابطه جنسى را با آنها حلال کردهايد، وشمابر آنها حقى داريد واز حقوق شماست بر آنها که کسى را جز شما دربسترتان راه ندهند، ودر کار نيک از شما سرکشى نکنند، وهرگاهچنين کردند براى آنها خواهد بود نفقه و پوشاک با خوشرفتارىومعروف."(344)
د - هرگاه مردى به هر دليلى زنش را ناپسند بدارد )به دليل بداخلاقى زن يا مسن بودن او يا از ميان رفتن رنگ وروى وزيبايى او(بايد بر اين زن شکيبايى ورزد، چه بسا خداوند در اين زن براى او خيروبرکت قرار مىدهد، بدين ترتيب شايسته نيست که مرد در روابطخود با زن احساساتش را ملاک قرار دهد، بلکه زن شريک زندگى اوويار وى در فراخى وسختيهاست.
4 - )وَإِنْ أَرَدتُّمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَکَانَ زَوْجٍ وَآتَيْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنطَاراً فَلاَتَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئاً أَتَأْخُذُونَهُ بُهْتَاناً وَإِثْماً مُبِيناً * وَکَيْفَ تَأْخُذُونَهُ وَقَدْ أَفْضَىبَعْضُکُمْ إِلَى بَعْضٍ وَأَخَذْنَ مِنکُم مِيثَاقاً غَلِيظاً(345)).
"واگر تصميم گرفتيد که همسر ديگرى به جاى همسر خود انتخاب کنيدومال فراوانى )به عنوان مهر( به او پرداختهايد، چيزى از آن را نگيريد،آيا براى باز پس گرفتن )مهر زنان( متوسل به تهمت وگناه مىشويد *وچگونه آن )مهر( را باز پس مىگيريد در حالى که با يکديگر تماسوآميزش کامل داشتهايد، وهمسران شما پيمان محکمى به هنگام عقدازدواج از شما گرفتهاند."
حقايق زير را از اين آيه برمى گيريم:
الف - طلاق آخرين راه حلى است که مرد مىتواند پس از اميدبخش نبودن همه راههاى ديگر بدان توسل جويد، ولى روا نيست بههنگام طلاق، مرد، مهرى را که به زن پرداخته باز ستاند که اين کاربهتان وگناهى است آشکار.
ب - دو دليل موجب مالکيت مهر از سوى زن است: دليل اول -عقد که پيمانى است استوار وبايد بدان وفا کرد وبه موجب آن زن،مالک مهر مىشود. دليل دوم - دخول است که موجب منجَّز شدنمالکيت مهر مىگردد، که در آن بازگشتى نيست حتى در صورتطلاق.
بدينسان دريافتيم که زن خواه با ارث، يا کاسبى ودر آمد، يا مهر،مالک مىشود، چنان که مالک حق نفقه وپوشاکى مىشود که بايدشوهر براى او قائل شود، واينها برخى از حقوق مالى زن است.