اهل کتاب کیانند؟

اهل کتاب کیانند؟

اهل کتاب کيانند؟

قبل از اين که به بررسى ادله حرمت ازدواج با برخى از بيگانگان بپردازيم , لازم است در اين مبحث مـشـخـص کـنيم که مقصود از اهل کتاب که در سوره مائده اجازه ازدواج با آنان داده شده است کيانند وغير اهل کتاب چه کسانى هستند.

اصطلاح اهل کتاب در فقه اسلامى معمولا در برابر مشرکان ومنکران خداوند قرار دارد, بدين معنا کـه از ديـدگاه فقه اسلامى , پيروان اديان آسمانى نسبت به افرادى که داراى آيين الهى نيستند, داراى حـقـوق وامتيازات مساوى نيستند واز نظر نوع برخورد نيز مسلمانان با پيروان اديان الهى , همانند يهود ونصارا, برخوردى متفاوت از مشرکان وبى دينان داشته ودارند, فى المثل , مسلمانان بـه پـيروان اديان الهى اجازه مى دهند که در عين حفظ عقيده ومذهب خود در جمع مسلمانان با پـرداخـت مـالياتى تحت عنوان جزيه , به صورت تحت الحمايه وهم پيمان , زندگى آزادى داشته بـاشـنـد, ولى از ديدگاه بسيارى از فقها, مشرکان وبى دينان چنين حکمى ندارند ونمى توانند به صورت تحت الحمايه در جامعه اسلامى زندگى نمايند.

چنان که از نظر فقهاى اسلام , ازدواج با زنان يهودى ومسيحى , به عنوان يک اصل اولى جايز است , هر چند که اکثر فقهاى شيعه ازدواج با اهل کتاب را تنها به صورت موقت جايز دانسته اند, ولى همه فـقـهاى اسلام , ازدواج با مشرکان را مطلقا ممنوع دانسته وبسيارى از آنان هر نوع همخوابگى را ـ هر چند تحت عنوان بردگى باشدـ جايز ندانسته اند.

عـامـل اصـلـى ايـن بـرخورد متفاوت نسبت به اهل کتاب ومشرکان , آيات قرآن کريم است که در بـرخـورد با مشرکان , تحت الحمايگى را ضمن پرداخت ماليات سرانه , مطرح نساخته , ولى درباره اهل کتاب , جنگ را تنها موقعى که آنان پرداخت جزيه را تعهد ننمايند, جايز دانسته است .

برهمين اساس , در سوره توبه (آيه 29) مى خوانيم : قــاتـلوا الذين لايومنون بالله ولا باليوم ادخر و لايحرمون مها حرم الله ورسوله ولا يدينون دين الحق من الذين اوتوا الکتاب حتى يعطوا الجزيةعن يدوهم صاغرون, با کسانى از اهل کتاب که به خدا وروز قيامت ايمان نمى آورند وچيزهايى را که خدا وپيامبرش حرام کرده است بر خود حرام نمى کنند ودين حق را نمى پذيرند جنگ کنيد, تا آن گاه که به دست خود در عين مذلت جزيه بدهند.

در تـفـسـيـر آيه فوق , هر چند که مفسران مباحث گسترده اى را مطرح نموده اند واحيانا اختلاف نـظرهايى نيز در فهم آيه داشته اند, ولى آنچه را متفقا تاييد کرده اند, همين نکته است که جنگ با اهل کتاب در صورتى که آنان آمادگى پرداخت جزيه را داشته باشند جايز نيست .

همچنين در سوره مائده (آيه 5) آمده است : الـيـوم احـل لـکـم الطيبات وطعام الذين اوتوا الکتاب حل لکم وطعامکم حل لهم والمحصنات من الـمومنات والمحصنات من الذين اوتوا الکتاب من قبلکم اذا ا تيتموهن اجورهن محصنين غير مسافحين ولا مـتـخذى اخدان , امروز چيزهاى پاکيزه بر شما حلال شده است .

طعام اهل کتاب بر شما حلال است وطعام شما نيز بر آنها حلال است .

ونيز زنان پارساى مومنه وزنان پارساى اهل کتاب , هرگاه مهرشان را بپردازيد, به طور زناشويى نه زناکارى ودوست گيرى , بر شما حلالند.

بـراسـاس آيـه سـوره مائده , همگى فقهاى اسلام ـ جز کسانى که اين آيه را منسوخ به آياتى مانند ولاتمسکوا بعصم الکوافر ((37)) وب دانسته اند ـ قائل به جواز ازدواج با اهل کتاب هستند وظاهرا تنها بـعضى از فقهاى شيعه به قرينه جمله اذا اتيتموهن اجورهن آيه را ناظر به ازدواج موقت دانسته اند, ولى بسيارى از فقهاى شيعه اين دلالت را تمام ندانسته وقائل به جواز ازدواج دائم نيز هستند که از جمله اين فقها, صاحب جواهر, فقيه بزرگ شيعه مى باشد.

الـبـتـه از آن جـا کـه از نظر آيين يهود ومسيحيت ازدواج زنان يهودى ومسيحى با همه بيگانگان ممنوع است , ونيز از نظر آيين اسلام نيز ازدواج زنان مسلمان با غيرمسلمانان مطلقا ممنوع است , بـر ايـن آيه شريفه عملا اثرى مترتب نبوده , جز اين که در مواردى زنانى از مسيحيان ويهوديان بر خلاف عقيده دينى خود حاضر به ازدواج با مردان مسلمان بوده باشند, در عين حال اصل بحث در کتب فقهى هميشه مطرح بوده وهست .

نـکـتـه مهمى که در اين بخش مطرح است اين که به هر حال مقصود قرآن از واژه اوتوا الکتهاب در سـوره تـوبـه وواژه من الذين اوتوا الکتهاب من قبلکم در سوره مائده چه کسانى هستند؟

آيا مقصود در آيـات فوق , تنها مسيحيان ويهوديان هستند ويا اين که اين آيات شامل افرادى غير از اين دو گروه نـيـزـ در صـورتـى که ثابت شود که آنان نيز داراى کتاب آسمانى بوده ودر اصل , اعتقاد توحيدى داشته اند ـ مى شود؟

بـسـيارى از فقها معتقدند که مقصود از اهل کتاب , تنها يهوديان ومسيحيان هستند ودليل آنان بر اين مطلب آيه ديگرى از قرآن است که مى فرمايد: وههذا کتهاب انزلنهاه مبهارک فاتبعوه واتقوا لعلکم ترحمون *ان تقولوا انمها انزل الکتهاب على طائفتين من قبلنها وان کنا عن دراستهم لغهافلين * اوتقولوا لوانا انزل علينا الکتهاب لکنها اهدى منهم ((38)) , ايـن کـتابى است مبارک , آن را نازل کرده ايم , پس , از آن پيروى کنيد وپرهيزگار باشيد! باشد که مـورد رحمت قرار گيريد * تا نگوييد که تنها بر دو طايفه اى که پيش از ما بودند کتاب نازل شده وما از آموختن آنها غافل بوده ايم* يا نگوييد که اگر بر ما نيز کتاب نازل مى شد, بهتر از آنان به راه هدايت مى رفتيم .

چه اين که در اين آيه , تنها دو گروه يهوديان ومسيحيان را به عنوان کسانى که پيش از اسلام به آنان کتاب آسمانى نازل شده معرفى مى کند واين مطلب هر چند مدعاى کسانى اسـت کـه در صـدد بوده اند به عذر اين که داراى کتاب آسمانى نيستند, از زيربار مسووليت شانه خـالـى کـنـنـد, ولـى بـه هر حال اينان معتقدند که قرآن ادعاى آنان را ظاهرا تاييد نموده است , بـنـابـرايـن , احکام ويژه اهل کتاب در آيات فوق منحصر به همين دو طايفه مى باشد که يهوديان ومسيحيان هستند.

ولـى برخى از فقها و به خصوص بعضى از فقهاى شيعه دلالت آيه فوق را بر چنين انحصارى , تمام نـدانـسته وهر گروه ديگرى را که ثابت شود پيش از اسلام داراى کتاب آسمانى واعتقاد توحيدى بـوده انـد, مشمول همين احکام مى دانند ودر نتيجه انعقاد پيمان ذمه ونيز ازدواج با آنان را مجاز مى دانند.

بـه عـنوان نمونه , بعضى از فقهاى اهل سنت براساس روايتى که از على (ع) نقل شده که بر پايه آن , مـجـوسـيـان نـيـز در اصل داراى کتاب آسمانى بوده وپيامبرى داشته اند وبعدها دچار انحرافات عـقـيدتى شده اند ((39)) , آنان را نيز اهل کتاب دانسته اند, ولى اکثر فقها اين روايت را از نظر سند معتبر نمى دانند, در عين حال , براساس روايت ديگرى از پيامبر(ص)ـ که بيشتر از طريق اهل سنت نقل شـده ـ کـه : سنوا بهم سنةاهل الکتاب , انعقاد پيمان ذمه را با مجوس مجاز مى دانند, ولى ازدواج با زنـان آنان را مباح نمى شمارند, چه اين که اين دسته از فقها معتقدند که حليت ازدواج , مخصوص اهل کتاب است , در حالى که مجوسيان اهل کتاب نيستند ويا لااقل ثابت نشده که آنان کتاب آسمانى داشـتـه انـد وقـهـرا ازدواج بـا آنان به حکم آيات عامى که ازدواج با کفار را جايز نمى داند, صحيح نـخـواهـد بـود, ولى انعقاد پيمان ذمه به حکم روايت سنوا بهم سنةاهل الکتاب جايز است , زيرا اين روايـت , حـکم موجود در سوره توبه را در مورد اهل کتاب تعميم داده ومجوس را نيز داراى چنين صلاحيتى دانسته است .

((40)) اکـثـر فـقهاى اهل سنت براساس همين روايت نبوى ودلايل ديگر, انعقاد پيمان ذمه را مخصوص اهـل کـتـاب ندانسته واخذ جزيه از همه مشرکان را جايز دانسته اند, به استثناى مشرکان عرب که آنان را از اين حکم مستثنا کرده اند. ((41)) وليکن حقيقت اين است که اهل کتاب منحصر به يهود ومسيحيت نيست , بلکه شامل فرق ديگرى نيز که داراى کتاب آسمانى وآئين توحيدى بوده اند مى شود, مانند: مجوسيان وپيروان زرتشت وپيروان حضرت ابراهيم وحضرت نوح وب .

جمله على طائفتين من قبلنها هـمـان گـونـه که علامه طباطبائى (ره ) در تفسير الميزان مى نويسد: ((42)) ناظر است به حصر شـريـعـت وقانونى که امکان داشت در اختيار مسلمانان ومردم عرب قرار گيرد وناظر به انحصار کتاب آسمانى نيست , ولذا از آن جا که شريعت نوح وابراهيم به دليل گذشت زمان نمى توانست به صورت کتاب شريعت در اختيار مسلمانان قرار گيرد وتنها تورات , به عنوان شريعت در جزيرةالعرب مطرح بود که آن هم به زبان عبرى بود ونه تنها مسلمانان , بلکه يهوديان ومسيحيان عرب نيز با آن آشـنايى نداشته اند .

قرآن کريم مى فرمايد: ما پس از تورات موسى قرآن را براى شما نازل کرديم , تا براى شما که به زبان عربى آشنا هستيد عذرى نبوده باشد.

جالب اين که آيه 154 و155 همين سوره , يعنى دو آيه قبل از آيه فوق مى فرمايد: ثم اتينها موسي الکتهاب تمهاما على الذى احسن وتفصيلا لکل شيء وهدي ورحمةلعلهم بلقهاء ربهم يومنون * وههذا کتهاب انزلنهاه مبهارک فاتبعوه واتقوا لعلکم ترحمون, سـپـس به موسى کتاب داديم تا بر کسى که نيکوکار بوده است نعمت را تمام کنيم وبراى بيان هر چـيـزى ونيز براى راهنمايى ورحمت , باشد که به ديدار پروردگارشان ايمان بياورند * اين کتابى است مبارک , آن را نازل کرده ايم .

پس , از آن پيروى کنيد وپرهيزگار باشيد! باشد که مورد رحمت قرار گيريد.

بـنـابـراين , کتاب تورات براى يهوديان ومسيحيان نازل شده وپس از آن , قرآن به زبان عربى براى مسلمانان نازل گشته وقهرا در اين آيه نظرى به انحصار کتاب آسمانى در تورات نيست .

نـکـتـه قـابـل توجه اين که بسيارى از فقها ومفسران براساس همين آيه شريفه از دو کتاب تورات وانجيل ياد کرده اند, در حالى که در آيه شريفه , تنها تورات مورد توجه است که کتاب مشترک يهود ونـصـارا بـوده واسـاسـا هـيچ نظرى به کتاب انجيل ندارد, چه اين که مسيحيان در شريعت , تابع مـقـررات توراتند وحضرت عيسى در آيين يهود تحولاتى به وجود آورده وبه تعبير قرآن بخشى از مـحرماتى را که به عنوان عقوبت وکيفر بر يهود حرام شده بود, نسخ فرموده وپاره اى از دستورات مـربـوط بـه اخلاق واحکام را به اين آيين افزوده است , ولذا در حقيقت انجيل کتاب شريعت نيست , چـنـان کـه زبور نيز چنين است , ولى تورات وقرآن دو کتاب شريعتند واستبعادى ندارد که کتاب زرتـشـت نـيز کتاب شريعت باشد, يا صابئين نيز داراى کتاب باشند, ولى چنين منابعى به صورت جدى در دسترس اعراب نبوده وقهرا نمى توانستند از آنها استفاده نمايند.

مـهمتر اين که در قرآن کريم در موارد متعددى از کتب نازل شده بر پيامبران ديگر, بلکه از شرايع الهى ديگر بحث شده است , مثلا, آمده است که : شـرعـ لکم من الدين ماوصى به نوحا والذى اوحينها اليک ومها وصينها به ابراهيم وموسى وعيسى ان اقيموا الدين ولا تتفرقوا فيه کبر على المشرکين مها تدعوهم اليه ((43)) , براى شما آيينى مقرر کرد, از همان گونه که به نوح توصيه کرده بود واز آنچه بر تو وحى کرده ايم وبه ابراهيم وموسى وعيسى توصيه کرده ايم که دين را بر پاى نگه داريد ودر آن فرقه فرقه مشويد.

تحمل آنچه بدان دعوت مى کنيد بر مشرکان دشوار است .

بـنـابـرايـن , شرايع الهى براساس آيه فوق , پنج شريعت است که همه آنها به اقامه دين وعدم تفرقه فـرمـان داده انـد وپـيـروان خود را به عبادت خداوند ودورى از شرک دعوت کرده اند واين همان چيزى است که پذيرش آن بر مشرکان دشوار بوده است .

حـاصـل ايـن که شرايع الهى همگى در اصل توحيد با يکديگر متحدند, هر چند از نظر احکام با هم تفاوتهايى دارند: لـکـل جـعـلـنـهـا منکم شرعةومنههاجا ولوشهاء الله لجعلکم امةواحدةولکن ليبلوکم فى مها اتيهکم فاستبقوا الخيرات الي الله مرجعکم جميعا فينبئکم بمها کنتم فيه تختلفون ((44)) , بـراى هـر گـروهـى از شـما شريعت وروشى نهاديم , واگر خدا مى خواست همه شما را يک امت مى ساخت , ولى خواست در آنچه به شما ارزانى داشته است , بيازمايدتان , پس در خيرات بر يکديگر پيشى گيريد.

همگى بازگشتتان به خداست تا از آن چه در آن اختلاف مى کرديد, آگاهتان سازد.

در ايـن زمـيـنـه روايـتـى نيز از امام باقر(ع) نقل شده که دقيقا مويد همين برداشت از دو آيه فوق مى باشد, متن روايت چنين است : انـ اللّه بـعـث نوحا الى قومه ان اعبدوا اللّه واتقوه واطيعون ثم دعاهم الى اللّه وحده وان يعبدوه ولا يـشرکوا به شيئا ثم بعث الانبياء على ذلک الى ان بلغوامحمدا(ص)فدعاهم الى ان يعبدوا اللّه ولا يشرکوا به شيئا وقال شرع لکم من الدين ما وصى به نوحاب فلما استجاب لکل نبي من استجاب له من قومه من المومنين جعل لکل نبي منهم شرعةومنهاجا والشرعةوالمنهاج سبيل وسنة ((45)) .

بنابراين , معنا ندارد کـه در ايـن سـوره که موضوع سخن در باب تعدد شرايع است , از انحصار کتاب شريعت در تورات سـخـنـى به ميان آمده باشد .

نهايتا ممکن است آيه 156 انعام در صورت ترديد در آنچه گفته شد مجمل باشد وقهرا براى انحصار کتاب به آنچه بر يهود ونصارا نازل شده , قابل استناد نخواهد بود.

نکته مهمتر اين که از آيه 68 و69 سوره مائده به دست مى آيد که يهود ونصارا وصابئين داراى حکم واحدى هستند ((46)) وهمگى مامورند که بر آنچه بر آنان نازل شده عمل نمايند: قل يها اهل الکتهاب لستم على شيء حتى تقيموا التوريهه والانجيل ومها انزل اليکم من ربکم وليزيدن کثيرا مـنـهـمـ مـها انزل اليک من ربک طغيهانا وکفرا فلاتاس على القوم الکهافرين * ان الذين امنوا والذين هادوا والصابون والنصهارى من امن بالله واليوم الاخر وعمل صهالحا فلا خوف عليهم ولاهم يحزنون, بگو: اى اهل کتاب ! شما هيچ نيستيد, تا آن گاه که تورات وانجيل وآن چه را از جانب پروردگارتان بـر شـما نازل شده است بر پاى داريد.آن چه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده است , بر طغيان وکـفـر بـيشترينشان بيفزايد, پس بر اين مردم کافر غمگين مباش !* هر آينه از ميان آنان که ايمان آورده انـد ويهود وصابئين ونصارا, هر که به خدا وروز قيامت ايمان داشته باشد وکار شايسته کند, بيمى بر او نيست ومحزون نمى شود.

در اين آيه شريفه , ممکن است ومها انزل اليکم من ربکم علاوه بر تورات وانجيل , ناظر به شرايع ديگر باشد وبه هرحال در اين آيه , صابئين نيز در صورتى که به وظايف الهى خود عمل نمايند, اهل نجات مـعـرفـى شـده انـد واگـر آيه 68 را به آيه 48 همين سوره که مى فرمايد: لکل جعلنها منکم شرعةومـنـهـهـاجـا ولـوشهاء الله لجعلکم امةواحدةولکن ليبلوکم فى مها اتيهکم فاستبقوا الخيرات الي الله مرجعکم جميعا ضميمه نماييم , دلالت آيه ياد شده بر اهل نجات بودن پيروان شرايع ديگر روشنتر خواهد شد.

و جـالـب تر اين که آيه هفدهم سوره حج , مجوسيان را نيز در برابر مشرکان ودر رديف يهود ونصارا ذکر کرده است : ان الذين آمنوا والذين هادوا والصابئين والنصارى والمجوس والذين اشرکوا ان الله يفصل بينهم يوم القيمة.

چـنـانچه در مجموع آنچه گفته شد دقت نظر شود, ترديدى باقى نمى ماند که صابئين ومجوس هـمـانند يهود ونصارا از مشرکان نبوده وقهرا اهل کتابند وآيات تحريم ازدواج نمى تواند شامل آنان شود .

اين مطلب در بررسى آيات ديگر روشنترخواهد شد ((47)) .

افـزون بـر ايـن که رواياتى نيز از پيامبر(ص)وامامان اهل بيت وارد شده که ادعاى فوق را تاييد مى کند, بـه عـنـوان نـمونه , شيعه واهل سنت هر دو روايت کرده اند که مردم مکه , يعنى مشرکان از پيامبر(ص)خواستند که با آنان همانند اهل کتاب پيمان ذمه منعقد سازد وآنان را در اعتقاداتشان آزاد بگذارد.

پـيـامبر پاسخ دادند که جز بااهل کتاب پيمان ذمه منعقد نمى کنند .

مردم مکه اعتراض کردند که شـمـا بـامجوس هجر ((48)) پيمان ذمه منعقد ساختيد, در حالى که آنان اهل کتاب نيستند, بلکه پـيـرو آيـيـن مـجـوس مى باشند .

پيامبر(ص)پاسخ داد: مجوسيان نيز پيامبرى داشتند که او را کشتند وکتابى داشتند که آن را سوزانيدند (بنابراين آنان نيز اهل کتاب هستند) ((49)) .

بـه هـر حـال دليلى بر اين مطلب وجود ندارد که از نظر قرآن , تنها يهود ونصارا اهل کتابند وقهرا عـمـوميت آيه الذين اوتوا الکتهاب من قبلکم شامل صابئين ومجوس وهر گروه ديگرى نيز که اثبات شـود داراى شريعت الهى بوده اند ـ هر چند در حال حاضر انحرافاتى وسيع در ميان آنان به چشم بـخـورد ـ مـى شـود واصـل نيز بر حليت ازدواج است , مگر آن جا که دليلى صريح آن را منع نمايد.

ظاهرا فقهايى که حکم به جواز نداده اند, بيشتر از باب احتياط بوده ويا اين که واژه مشرکان را در قـرآن به مفهوم لغوى گرفته وقهرا شامل يهود ونصارا وب نيز دانسته اند وبه حکم آيه سوره مائده , قـدر مـتيقن از افرادى را که از عموميت منع خارج شده اند, يهود ونصارا دانسته وبقيه را مشمول عـمـومـيـت نهى دانسته اند, وحال آن که در مباحث آينده روشن خواهد شد که واژه مشرکان در قـرآن مـعـنـاى اصـطـلاحى خاصى دارد وتنها شامل بت پرستان مى شود وقهرا غير از آنان کسان ديـگـرى تحت شمول عموميت نهى نبوده اند تا نياز به استثنا داشته باشند وآيه پنجم سوره مائده نيز همين واقعيت را بيان فرموده است ((50)) .

و شايد علت اين که فقهاى شيعه با همه قرائن ياد شده , معتقد به حرمت ازدواج با زنان مجوسى وب بوده اند ـ يعنى اصل را بر حرمت همه زنانى که اهل کتاب نيستند گذاشته اندـ رواياتى باشد که در تفسيرآيه 221 سوره بقره وارد شده است که بر اساس آنها, آيه ولاتنکحوا المشرکهات حتى يومن, زنان مـشـرک را تـا ايـمـان نياورده اند به زنى مگيريد در اصل به عنوان تحريم ازدواج با همه زنان غير مـسلمان نازل شده واز اين مجموع , تنها زنان اهل کتاب استثنا شده اند وقهرا ازدواج با همه زنانى کـه اهـل کـتاب نيستند يا در اهل کتاب بودن آنان شبهه وجود دارد, حرام مى باشد, جز اين که در مـورد زنـان مـجـوسـى , تنها هم بسترى با آنان بدون ازدواج وبه شرط عدم استيلاد (طلب فرزند کـردن ) جـايـز شمرده شده وقهرا اين روايات نيز استثناى ديگرى است از آيات سوره بقره وسوره ممتحنه , واما باقى زنان محکوم به حرمت خواهند بود.

روايات ياد شده به قرار ذيل است : على (ع) فرموده : واما الايات التى نصفها منسوخ ونصفها متروک بحاله لم ينسخ وما جاء من الرخصةفى العزيمة, فقوله تـعـالى ولاتنکحوا المشرکهات حتى يومن ولامةمومنةخير من مشرکةولو اعجبتکم ولاتنکحوا المشرکين حـتـى يـومنوا ولعبد مومن خير من مشرک ولو اعجبکم وذلک ان المسلمين کانوا ينکحون فى اهل الکتاب من اليهود والنصارى وينکحونهم حتى نزلت هذه الايه نهيا ان ينکح المسلم من المشرک او ينکحونه ثم قال اللّه تعالى فى سورةالمائدةما نسخ هذه الايةفقال : والـمـحـصـنـهـات من الذين اوتوا الکتهاب من قبلکم فاطلق اللّه مناکحتهن بعدان کان نهى وترک قوله ولاتنکحوا المشرکين حتى يومنوا على حاله لم ينسخه , ((51)) واما آياتى که نصف آن نسخ شده ونصف آن نسخ نشده وبه حال اول باقى است وآنچه مباح شناخته , پس از اين که حکم لازم داشته , اين آيه است که مى فرمايد: از مـشـرکـاتـ زن نـگيريد تا زمانى که ايمان آورند, وکنيز مسلمان براى شما بهتر است از زن آزاد مشرک , هر چند مطلوب طبع شما بوده باشند, وزن مسلمان را به مرد مشرک ندهيد تا زمانى که ايمان آورند وبدانيد که برده مسلمان براى شما بهتر است از مرد آزاد مشرک , هر چند به نظر شما جالب آيند.

و ايـن به دليل آن است که مسلمانان از اهل کتاب زن مى گرفتند وبه آنها زن مى دادند تا آن گاه که اين آيه نازل شد ومسلمانان را منع کرد که با زن مشرک ازدواج کنند ويا به مرد مشرک از زنان مسلمان زن بدهند, وسپس در سوره مائده خداوند متعال چيزى فرمود که ناسخ اين آيه است , چه اين که فرموده است : ب از زنان اهل کتاب براى شما حلال است که همسر برگزينيد.

پـس خـداونـد ازدواج بـا آنان را در آيه مائده آزاد گذاشت , پس از اين که در سوره بقره از آن منع فـرمـوده بـود, ولـى بـخش دوم آيه بقره را که مى فرمايد: با مردان مشرک زنان مسلمان را همسر نکنيد, همچنان به حال خود باقى است وخداوند آن را نسخ نفرموده است .

علامه مجلسى خود در اين باره مى نويسد: والمحصنهات من الذين اوتوا الکتهاب من قبلکم فقد احل اللّه نکاح اهل الکتاب بعد تحريمه فى قوله تعالى فى سورةالبقرةولاتنکحوا المشرکهات حتى يومن وانما يحل نکاح اهل الکتاب الذين يودون الجزيةعلى ما يجب فاما اذا کانوا فى دار الشرک ولم يودوا الجزيةلم تحل مناکحتهم .

((52)) هـمـان گـونـه کـه ملاحظه مى شود, اين روايات حاکى از اين است که آنچه در مدينه مورد ابتلاى مسلمانان بوده , ازدواج با اهل کتاب بوده وازدواج با مشرکان کمتر مى توانست مورد توجه باشد .

يکى از عـوامـل گـرايـش مسلمانان به ازدواج با زنان اهل کتاب , بالا بودن مهريه ها ومخارج مربوط به مراسم ازدواج با زنان مسلمان بود, ولذا مسلمانان وبه خصوص مهاجران , تمايلات جنسى خويش را از اين طريق ارضا مى نموده اند.

به هر حال روايات فوق گوياى اين مطلب است که ازدواج با زنان غيرمسلمان , به صورت کلى در اين آيات مورد تحريم قرار گرفته وقهرا جز با دليل نمى توان از شموليت اين عنوان کلى ـ که شامل هـمه کفار مى شود ـ فردى را خارج ساخت .

آنچه به طور قطع از دايره اين عموم خارج است , زنان مـسـيـحى ويهودى هستند (آنهم با اختلاف نظرى که در اين زمينه در ميان فقهاى شيعه مطرح اسـت ), ولـذا ازدواج بـا زنـان مجوسى وصابئى وهمه مشرکان , به حکم اين آيه , تحريم شده است .

الـبـته روايات فوق از نظر سند تمام نيست , ولذا نمى تواند مورد استدلال قرار گيرد وشان نزول ايـن آيات نيز به نقل مفسران در مورد زنان مشرک مکه بوده است , واز طرفى همان گونه که قبلا اشـاره کـرديـم , زنـان يـهـودى ومـسيحى بر طبق شريعت خود, ازدواج با افراد مسلمان را حرام مى دانستند وقهرا حاضر به ازدواج با مسلمانان نبودند, ولذا ازدواج جز با کنيزان آنها مطرح نبوده اسـت واز طـرفـى حـکـم تحريم ازدواج با مشرکان ـ براساس آنچه قبلا گفته شد ـ از سال ششم هجرت مطرح گرديده ودر اين مدت , مسلمانان تقريبا مشکلات اقتصادى را تاحدود زيادى پشت سر گذاشته بودند ومهمتر اين که زنان مسيحى در مدينه حضور نداشتند وازدواج با زنان يهودى نيز به سبب درگيرى يهود با مسلمانان مطرح نبود وفرض بر اين است که در آيات تحريم , کنيزان اهـل کـتـاب مـوضـوع تحريم نيستند, بلکه آن چه مورد توجه آيه است , زنان آزاد است , چرا که در صـورت اضـطـرار وعـدم امـکـان ازدواج با زنان آزاد مسلمان , قرآن دستور مى دهد که از کنيزان مسلمان بهره بگيرند, نه از زنان آزاد مشرک .

بنابراين براساس اين دسته از روايات غير معتبر وقرائن غير قطعى , نمى توان حکم به حرمت ازدواج بـا همه زنان غير مسلمان داد تا در نتيجه , اصالةالحرمه ـ که بيشتر مورد توجه قرار گرفته است ـ تثبيت گردد.

حاصل اين که آنچه از آيات شريفه مى توان استنتاج کرد, حرمت ازدواج به مفهوم عقد است , آن هم در مـورد زنـان مشرک , ولى در مورد زنان ديگر دليلى بر حرمت وجود نداشته تا نيازمند به اثبات اهل کتاب بودن آنها باشيم .

نـکـتـه ديـگـرى که در اين جا قابل توجه است , اين است که براساس شواهد تاريخى , حکم تحريم ازدواج بـا کـفار در سال ششم هجرى تشريع شده واگر اهل کتاب نيز مشمول آيات تحريم بودند, ممکن نبود که در سال نهم يا دهم براساس آيات سوره مائده , ازدواج با زنان اهل کتاب حلال شده بـاشد, وبه ديگر سخن , آيه اليوم احل لکم الطيبهات ((53)) با آيه اولئک يدعون الي النار ((54)) در سوره بـقـره از نـظـر بلاغت سازگار نبود, بنابراين آنچه در سوره بقره مورد تحريم قرار گرفته , غير از کسانى است که به عنوان طيبات يا در رديف طيبات در سوره مائده ذکر شده است .

از جـمله شواهد تاريخى در مورد جواز ازدواج با زنان مجوسى , مطلبى است که ابوحنيفه دينورى آورده , کـه در دوران خلافت على (ع) خليد بن کاس فرماندار خراسان گرديد وهنگامى که نزديک خراسان رسيد, به او خبر دادند که مردم نيشابور از اطاعت برگشته اند ويکى از دختران خسرو را کـه از کابل آمده , مردم متوجه او شده اند وخليد با آنان جنگ کرد وبه دختر خسرو امان داد واو را نزدعلى (ع) فرستاد.

عـلـى (ع) بـه او گفت : آيا دوست دارى تو را به همسرى اين پسرم , يعنى حسن در آورم ؟

گفت : با کـسـى که زير دست ديگرى است ازدواج نمى کنم , ولى اگر دوست داشته باشى با خودت ازدواج مـى کـنم .

على (ع) فرمود: من پيرم واين پسرم چنين خوبيهايى دارد .

گفت : تمام خوبيهايش را به خودت بخشيدم .

يکى از بزرگان دهقانان عراق به نام نرسى گفت : من از خاندان پادشاهى هستم واز خـويشاوندان او هستم , او را به ازدواج من در آور .

امام به آن دختر فرمود: هر جا خواهى برو وبا هرکس خواهى ازدواج کن که بر تو چيزى نيست ((55)).

ايـن گـونـه مـطـالب نيز شاهدى بر جواز ازدواج با زنان مجوسى بوده ومسلمانان به خصوص از هـمـخوابگى با زنان مجوسى منعى نداشته اند, ولذا على (ع) به دختر ياد شده , که بى شک مجوسى بـوده وهـنـوز مـسـلـمان نبوده است , پيشنهاد ازدواج با امام حسن (ع) را مى دهد و مسلمانان نيز کمترين احساس منعى نکرده اند, ومويد ديگر, برخورد على (ع) با اسيران زن ايرانى در دوران خليفه دوم بود که درباره آنان فرمود: اينان بايستى مورد تکريم قرار گيرند وبا هرکسى که خود خواهند ازدواج کنند, وبدين ترتيب , شهربانو به ازدواج امام حسين (ع) درآمد وترديدى نيست که ايرانيان در زمان پيشنهاد على (ع) هنوز مسلمان نبوده اند.

Powered by TayaCMS