گفتار در صید

گفتار در صید

گفتار در صيد

همان طور که حيوان حلال گوشت به وسيله تذکيه يعنى ذبح به طريق شرع حلال مى شود به وسيله صيد معتبر شرعى نيز حلال مى شود، و شکار يا به وسيله حيوان انجام مى شود و يا به غير حيوان و به عبارت ديگر آلت و وسيله اى که با آن حيوان شکار مى شود يا حيوان است و يا جامد و تمام کلام در هر يک از اين دو قسم در ضمن مسائلى بيان مى شود.

مساءله 1 - در شکار حيوان و کشته شده اش جز آن چه با سگ شکارى صيد مى شود حلال نيست ، چه اينکه آن سگ تازى سلوقى باشد يا غير آن و اينکه سپاه باشد يا غير آن پس کشته هيچ درنده ديگر از قبيل ببر و پلنگ و غير آنها و لاشخورهاى پرنده چون باز و عقاب و قرقى و غير آنها حلال نيست ، هرچند که تربيت شده باشد بنابراين هر شکارى را که سگ تعليم ديده بگيرد و با گزيدن او را بکشد يا مجروح کند تذکيه شده و خوردنش ‍ حلال است و احتياج به ذبح ندارد، پس گزيدن سگ و مرجوح کردنش از هر جاى بدن حيوان که باشد به منزله ذبح است .

مساءله 2 - در حليت شکار سگ اين شرط معتبر است : که سگ آداب شکار را آموخته باشد و براى اينکار تربيت شده باشد و نشانه آن اين است که سگ عادت کرده باشد که هرگاه صاحبش او را با صداى مخصوص بطرف شکار بفرستد حيوان در صورت نبودن مانع بطرف شکار برود و چون او را با صدائى مخصوص از رفتن بازبدارد و به برگشتن بخواند برگردد، بله اين معنا که با ديدن شکار و نزديکيش به آن گوش به دعوت صاحبش که او را به برگشتن مى خواند ندهد مضر نيست ، و احتياط آن است که اين عادت را هم داشته باشد که وقتى شکار را گرفت آن را نخورد و همچنان نگاه دارد تا صاحبش برسد و از اين عادت تخلف نکند جز به ندرت .

مساءله 3 - در حلال بودن شکار سگ تربيت شده چند چيز معتبر است : اول : اينکه شکار با فرستادن صاحب سگ انجام شده باشد، پس اگر سگ بدون تحريک صاحبش حيوانى را تعقيب و شکار کند مقتول او حلال نيست ، هرچند که بعد از دويدنش صاحبش هم او راتحريک کند و حتى اگر تحريک صاحبش در دويدن او اثر بگذارد يعنى سريعتر بدود که چون حرکتش ‍ بسوى شکار باجازه و تحريک صاحبش نبوده بنابراحتياط مقتولش حلال نيست ، و همين طور است حال در جائى که صاحبش نبوده بنابراحتياط مقتولش حلال نيست ، و همين طور است حال در جائى که صاحب سگ او را براى کارى ديگر غير شکار روانه کرده باشد مثلا فرستاده باشد تا دشمنى يا درنده اى را از او دور کند و حيوان در بين راه به آهوئى برخورد کند و آن را از پاى درآورد، و آن چه در ارسال معتبر است قصد جنس شکار است نه شخص شکار پس اگر صاحب سگ آن حيوان را روانه کند به سوى آهوئى که ديده و حيوان برود و آهوئى را شکار کند که صاحبش آن را نديده بود آن آهوى مرده حرام نيست ، ودر حلال بودنش همين مقدار کافى است که سگ با اجازه صاحبش بشکار آهو رفته است و همچنين است اگر صاحبش او را براى شکار حيوانى بفرستد و او آن حيوان را با حيوانى ديگر شکار کند که هر دو حلالند.دوم : اينکه فرستنده سگ مسلمان و يا بحکم مسلمان باشد نظير کودک مسلمان که محلق به مسلمان است به شرطى که به حد تمييز رسيده باشد، پس اگر سگ را کافر يا محلق به کافر نظير ناصبى ها (که لعنت خدا بر آنان باد) بفرستد شکارش حلال نيست .سوم : اينکه هنگام روانه کردن سگ نام خدا را بر زبان بياورد پس اگر آنرا عمدا ترک کند مقتول سگ حلال نيست ، و اما اگر ترک نام خدا به خاطر فراموشى باشد ضرر ندارد و احتياط آن است که هنگام روانه کردن سگ نام خدا را ببرد و اکتفاء نکند به گفتن آن در هنگام اصابه .چهارم : اينکه مردن شکار مستند به گزيدن سگ و مرجوح کردن آن باشد پس اگر حيوان صيد شده بسبب ديگر مرده باشد نظير صدمه زدن و يا خفه کردن و يا خسته کردن و يا زهره ترک شدن از ترس يا پرت کردنش از بلندى يا غير اينها حلال نيست .پنجم : اينکه صاحب سگ حيوان شکار شده را زنده نيابد و يا اگر زنده يافت مهلت ذبح کردن آن را نداشته باشد، و حاصل کلام اينکه وقتى سگ خود را به طرف شکار روانه کرد اگر بعد از آن که سگ آن حيوان را گرفت و گزيد و بيجانش کرد بآن رسيد و ديد که حيوان مرده آن حيوان حلال و مزکى است ، وهمچنين اگر وقتى به آن رسيده زنده بود لکن فرصت ذبح آن را نيافت تا مرد، و اما اگر فرصت ذبح آن را داشته باشد حلال نمى شود مگر به ذبح و اگر با اين وضع او را ذبح نکند و بميرد ميته است ، و کمترين نشانه زنده بودنش اين است که ببيند چشم بهم مى زند يا پايش را تکان مى دهد و يا دم و دستش را مى جنباند اگر در چنين حالى آن را دريافت و وقت کافى براى ذبح آن داشت و ذبحش نکرد ميته مى شود، و همچنين است حال اگربه بيند که بعد از گزيدن سگ همچنين ميدود و سگ آن را دنبال مى کند تا آن که مى ايستد اگر ديد زمانى از حياتش باقى است که مى تواند آن را ذبح کند جز با ذبح حلال نمى شود، و اما اگر اين مقدار فرصت نيابد بدون ذبح هم حلال است و ملحق به نداشتن فرصت است ، آن جائى که فرصت دارد لکن ترک تزکيه به خاطر کوتاهى وى نباشد مثل اينکه با عجله کارد را آماده کرد و از غلاف بيرون کشيد لکن حيوان در همين فاصله کوتاه مرد حلال است ، اما اگر کارد در غلافى تنگ و غير متعارف بوده و بيرون کشيدن کارد از آن وقت برده باشد و بدين جهت حيوان مرده باشد حلال نيست ، و همچنين است صورتى که غلاف تنگ و غير متعارف نباشد لکن کارد به خاطر کارد خونين و چسبنده بودنش به غلاف چسبيده باشد، و از جلمه مواردى که صياد تقصير ندارد اين مورد است که حيوان شکار شده با تتمه نيرويش آن چنان دست و پا بزند که نگذارد صياد آن را ذبح کند و درنتيجه بدون ذبح بميرد، بله بنابراحتياط اگر نگوئيم بنابر اقوى نبايد نداشتن آلت ذبح را ملحق به اين صورت کرد پس اگر حيوان را زنده درک کند و زمان براى ذبحش نيز باشد لکن به خاطر نداشتن کارد حيوان بدون ذبح بميرد حلال نيست .

مساءله 4 - آيا بر آن کسى که سگ را جهت شکار روانه مى کند دويدن و شتاب کردن به سوى صيد هنگام روانه کردن سگ واجب است يا هنگامى که سگ را مى بيند که به شکار رسيده هرچند که شکار هنوز تسليم نشده باشد و يا هنگامى که شکار را گرفته و نگاه داشته و شکار نمى تواند بگريزد و يا آن که اصلا شتابکردن واجب نيست ؟ظاهر اين است که واجب است و وجوبش ‍ از هنگامى است که شکار را متوقف کرده ، پس زمانى که صياد احساس کرد سگ شکار را متوقف کرده واجب است به مقدار متعارف شتاب کند تا اگر حيوان را زنده يافت آن را ذبح کند پس اگر شتاب نکند و وقتى برسد که حيوان مرده باشد خوردن آن حلال نيست ، و اما قبل از متوقف کردن شکار ظاهر اين است که شتاب واجب نيست هرچند که نزديکتر به احتياط است و ترک اين احتياط سزاوار نيست ، البته اين در جائى است که احتمال بدهد شتاب کردنش و خود را زودتر به شکار رساندنش اثرى دارد يعنى احتمال دهد که اگر شتاب کند شکار را زنده درک مى کند و به دليل وسعت وقت و داشتن آلت مى تواند آن را ذبح کند، و اما اگر اين احتمال را ندهد هرچند به خاطر اين احتمال ندهد که بداند کارد همراهش نيست بدون اشکال شتاب کردن واجب نيست ، پس در چنين فرضى اگر حيوان را بحال خود واگذارد تا سگ آن را با گزيدن بکشد خوردنش حلال است ، بله اگر در همين فرض ‍ بخواهد بفهمد که حيوان به خاطر گزيدن سگ مرد و يا به علت ديگر و نميتواند بفهمد مگر با دويدن و زودتر وضع او را زير نظر گرفتن در اين صورت دويدن به خاطر اين جهت لازم است .

مساءله 5 - در حلال شدن شکار شرط نيست اينکه شکارچى يک نفر باشد يعنى يک نفر سگ را روانه کند، و نيز شرط نيست که سگ يکى باشد پس ‍ اگر چند نفر يک سگ را و يا يک نفر چند سگ را و يا چند نفر چند سگ را روانه کنند و آن سگها يک شکار را از پاى درآورند خوردن آن حلال است ، بله در جائى که شکارچى و يا سگ شکارى متعدد است همه آن شرائطى که شرعا در شکارچى و در سگ معتبر بود در آنها نيز معتبر است پس اگر فرستنده سگ دو نفر باشند يکى مسلمان و ديگرى کافر يا يکى نام خدا را ببرد و ديگر نبرد و يا يکى از سگها تربيت شده باشد و ديگر نشده باشد و هر دو شکار را کشته باشند اين شکار حلال نيست .

مساءله 6 - شکارى که به وسيله غيرسگ يعنى با آلت جمادى کشته شده باشد خوردنش حلال نيست ، مگر آن که آلت اسلحه اى تيز باشد که چون شمشير و کارد و خنجر و امثال اينها با تيزيش حيوان را بکشد و يا چون تير و نيزه و پيکان بخاطر نوک تيزش بدون شکار را سوراخ کند حتى عصائى که در نوک آن آهن تيزى بکار رفته باشد بدون فرق بين اينکه تيغه نوک تيزى بر سر آلت نصب شده باشد و يا آلت خودش نوک تيز ساخته شده باشد، بلکه بعيد نيست که اصلا آهنى بودن آلت صيد شرط نباشد بنابراين کافى است که آن آلت سلاحى برنده يا فرو رونده باشد از هر فلزى که باشد حتى از فلز روى يا طلا و نقره لکن نزديکتر به احتياط آن است که آهنى بودن آن را معتبر بدانيم و بنابراحتياط بايد چيزى باشد که عادة به عنوان سلاح استعمال شود و اين شامل شکار کردن به وسيله آمپول و سيخ کباب و چيزى خاردار و امثال اينها نميشود و ظاهرا در آلت شکار و آهنى تيز اين شرط معتبر نيست که بدن شکار را پاره کن و زخم براو وارد آورد پس اگر شکار را هدف تير قرار داد و يا با نيزه ضربه به او وارد آورد و او را بکشد خوردن آن حلال است ، هرچند که زخمى و اثرى از تير و نيزه در بدن حيوان نيابد و معراض هم ملحق به آهن تيز است ، و معراض به طورى که گفته اند چوبى است نوک تيز بدون اينکه نوک آن آهن تيزى بکار رفته باشد بلکه در دوطرف چوب نازک و تيز و وسط آن ضخيم و سنگين است و احتمال هم دارد که معراض تير نوک تيزى باشد که بر سر آن پيکانى فلزى بکار نرفته لکن وسط آن سنگين است و سبب مى شود نوک تيز در بدن شکار فرو رود و فرو رفتنش در بدن شکار به خاطر سنگينى وسط تير است نه به خاطر تيزى نوک آن و به هر حال معراض چه آن باشد و چه اين شکار صيد شده با اين آلت وقتى حلال است که بدن حيوان را پاره کرد و در آن فرو رفته باشد هرچند اندک ، پس اگر حيوان به خاطر سنگينى معراض مرده باشد و هيچ زخمى بر نداشته باشد حلال نيست و احتياط آن است که از معارض تجاوز نشود و شکارى که به وسيله آلتى غير فلزى نوک تيز و غير معراضى کشته شده گوشت آن را نخوريد.

مساءله 7 - هر آلت جمادى که داراى آهنى تيز باشد و يا تيز و غير آهنى باشد که با تيزيش حيوان را زخمى سازد شکارش حلال است ، و هر آلتى که چنين نباشد يعنى نه تيز باشد و نه آهنى بلکه مانند سنگ و گرز و چماق و گلوله باشد مقتول آن حلال نيست ، همچنانکه مقتول به وسيله تور و بند و امثال آن حلال نيست ، بله شکار کردن با اين گونه آلات و همچنين با غير سگ نظير ببر و پلنگ و باز و غيره و حيوان را زنده گرفتن اشکالى ندارد لکن شکار با اينگونه آلات و اينگونه جانداران حلال نيست مگر وقتى که حيوان را زنده بگيرد و آن را ذبح کند.

مساءله 8 - بعيد نيست شکارى که به وسيله آلتى که گلوله معروف است کشته شده باشد حلال باشد به شرطى که همه شرائط موجود باشد و بنابراحتياط به شرطى که گلوله نوک تيز باشد و يا تيزيش در بدن شکار فرو برود، پس بنابراحتياط بايد از خوردن حيوانى که به وسيله گلوله اى شکار شده که اين طور نيست اجتناب شود هرچند که گلوله با قوتى که داشته بدن حيوان را زخمى و پاره کرده باشد و گلوله اى که در مساءله قبل ى گفتيم غير اين گلوله اى است که با تيزى خود بدن شکار را پاره مى کند.

مساءله 9 - در حليت حيوانى که با آلات جمادى کشته شده اين شرط معتبر نيست که شکارچى آن و آلت شکارش يکى باشد، پس اگر شخصى آن حيوان را با تير بزند و ديگرى آن را با نيزه بزند و هر دو نام خدا را برده شکار را کشته باشند اگر شکارچيها شرائط را داشته باشند آن شکار حلال است ، بلکه حتى اگر يکى از آن دو سگ خود را به طرف شکار بفرستد و ديگرى آن را با تيز بزند و در نتيجه شکار با گزيدن سگ و زخم تير کشته شود حلال است .

مساءله 10 - در صيد به وسيله آلت جمادى همه شرائط در شکار با حيوان شرط است ، پس در آنجا نيز معتبر است اينکه صياد مسلمان باشد و هنگام بکار بردن آلت شکار نام خدا را ببرد و اينکه بکار بردن آلت براى شکار باشد، پس اگر تير را بهدفى ديگر و يا به طرف دشمن و يا خوکى بيندازد ولى به آهو اصابت کند و آن را بکشد حلال نيست هرچند که هنگام تيراندازى تصادفا به خاطر غرضى نام خدا را هم برده باشد، و همچنين اگر تير بدون اختيار از دستش رها شود و تصادفا به شکارى برخورده آن را بکشد، شرط ديگر حلال بودن شکار با آلات جمادى اين است که وقتى به آن مى رسد مرده باشد و يا اگر زنده است آن قدر زنده نماند که گنجايش ذبح آن را داشته باشد بنابراين اگر گنجايش ذبح را داشته باشد جز با ذبح حلال نمى شود و کلام در اينکه دويدن و بعجله خود را به شکار رساندن واجب است يا نه اينجا نيز حکم شکار با حيوان را دارد و کلام در آن جا گذشت ، شرط ديگر حليت آن اين است که قتل شکار تنها مستند باشد به آلتى که شکار با آن حلال است پس اگر چيزى ديگرى سبب قتل حيوان شده باشد آن حيوان حلال نيست ، بنابراين اگر بعد از اصابت تير به شکار حيوان از کوه پرت شود و يا در آب بيفتد و غرق شود به طورى که هم تير سبب قتل آن باشد و هم پرت شدن يا غرق شدن آن حيوان حلال نيست بلکه در صورتى هم که شکارچى نداند تير او سبب مستقل در قتل حيوان بوده يا نه باز حلال نيست و همچنين اگر دونفر حيوان را هدف قرار دهند و بکشند و يکى از آن دو شرط را دارا نباشد.

مساءله 11 - در مباح بودن شکار شرط نيست که وسيله شکار مباح باشد، پس ‍ اگر کسى با سگ غصبى يا آلت تيراندازى غصبى شکار کند هر چند عمل غصبش حرام است اما شکارش حرام نيست ، چيزى که هست بايد اجرت المثل آلت غصبى را به مالکش بپردازد و شکار ملک صياد است نه ملک مالک وسيله .

مساءله 12 - حيوانى که کشته آن به وسيله سگ يا هر آلت شکارى ديگر با اجتماع همه شرائط حلال است عبارت است از: هر حيوان وحشى و گريز پاچه مرغ باشد يا حيوان صحرائى و چه اينکه به حسب اصل خلقت وحشى باشد مانند کبک و آهو و گاو وحشى و يا آن که به حسب اصل خلقت اهلى بوده و سپس وحشى و يا چموش شده باشد پس گاو و شتر وحشى شده نيز با شکار حلال است ، و خلاصه کلام هر حيوان حمله ور از بهائم چون گاوميش حمله گر و مثل آن هر حيوان حلال گوشتى را که به آسانى به دست نمى آيد مگر با تدبير حيله ميتوان شکارش کرد، اما حيوان اهلى که با انسان انس گرفته چه اينکه انس او به حسب اصل خلقت بوده باشد مانند مرغ خانگى و گاو و گوسفند و يا عارضى باشد مانند آهو و کبک اهلى شده و همچنين بچه حيوان وحشى قبل از آن که قادر بر دويدن شده باشد، و جوجه مرغى وحشى قبل از به پرواز درآمدنش با تذکيه شکارى حلال نمى شود بلکه بايد ذبح شود، پس اگر مرغ وحشى جوجه اش را با تيز بزند و هر دو را بکشد تنها مرغ حلال مى شود نه جوجه اش .

مساءله 13 - ظاهرا همين طور که تذکيه شکارى در حيوان وحشى حلال گوشت اثر مى گذارد و خوردن گوشت آن را حلال مى سازد و پوست آن را پاک مى کند در حيوان وحشى حرام گوشت نيز اثر مى گذارد و آن را تذکيه مى کند در نتيجه پوست آن پاک و قابل انتفاع است ، البته اين در وقتى است که حيوان با آلتى جمادى شکار شود و اما اگر با سگ شکارى صيد شود در قبول تذکيه اش تاءمل و اشکال است .

مساءله 14 - اگر قطعه اى از بدن شکار بيفتد در صورتى که آلت شکار آلت محلل نباشد مثلا تور يا طناب باشد آن جزئى که از بدن شکار افتاده و سر حيوان و محل کارد (که در گردن حيوان است ) در آن جزء نباشد حرام است ، و اما بقيه آن حيوان اگر هنوز حرکت داد در صورتى که حيات مستقر حيوان از بين رفته باشد و اين حرکتش حرکت مذبوح باشد آن نيز حرام است ، و اما اگر حيات مستقرش باقى است با تذکيه يعنى سر بدن حلال مى شود، و اما در صورتى که آلت شکار آلتى محلل يعنى شمشير و مثل آن باشد و همه شرائط نيز موجود باشد اگر به سبب آن قطع حياة مستقر در هر دو جزء (جزئى که سر و گردن در آن هست و آن جزء ديگر) از بين رفته باشد هر دوجزء حلال است و اگر باقى باشد آن جزئى که سر و محل تذکيه در آن نيست حرام و متيه است چه زمان بقدر تذکيه باشد يا نباشد و اما جزء ديگر که سر در آن است در صورت نبودن فرصت براى تذکيه حلال است و اگر فرصت نباشد و حيوان را تذکيه نکند حلال نمى شود.

مساءله 15 - حيوان وحشى چه از جنس پرنده باشد و چه غير آن به يکى از سه طريق ملک شخص مى شود: 1 - اينکه آن را تحت سيطره خود قرار دهد مثل اينکه پاى حيوان يا شاخ و پر آن مرغ را بگيرد و آن را با طناب و مثل آن ببندد به شرطى که مقصودش از اين کار صيد کردن و تملک آن باشد زيرا در صورت نداشتن قصد تملک مشکل است بگوئيم مالک آن شده است همچنانکه با داشتن قصد خلاف مالک نمى شود.2 - اين که شکار را در تله و طناب و تورى که به منظور صيد بکار برده شود بيندازد. 3 - اينکه به وسيله آلت صيد حيوان تسليم شده باشد مثلا تيرى باو زده که جراحت آن مانع از دويدن شده و يا بال مرغ به علت شکسته شدن مانع از پريدن آن شده باشد، حال چه اينکه آلت صيد از آلت محلله باشد نظير تير و سگ (آزموده ) معلم و يا نباشد مثل فلاخن يا چوب و از وسائل حيوانى چون پلنگ و يا باز و شاهين و غير اينها در اين شرط معتبر است که بکار بردن آلت به قصد شکار و تملک آن باشد بنابراين اگر بعنوان بازى و تفريح يا تمرين هدفگيرى يا غرضى ديگر تيز بيندازد و به شکار اصابت کند مالک آن نمى شود و اگر شخصى ديگر آن حيوان را بقصد تملک بگيرد مالکش ‍ مى شود.

مساءله 16 - ظاهرا ملحق به آلت شکار است هر چيزى که حيوان را ثابت نگه بدارد و از گريختن و دفاع مانعش شود، نظير گودال کندن بر سر راه او و يا آب بستن در زمين خاکى تا گل شود و پاى حيوان در گل فرو رود و يا ريختن دانه در محلى تنگ و دردار تا گنجشکها داخل آن شوند و صياد درب را برويشان ببندد تا حيوان نتواند بگريزد، و اما اگر اين عمل را در اطاقى انجام دهد يعنى درب اطاق را باز بگذارد تا گنجشک داخل شود آن گاه آن را ببندد گنجشک بتواند پرواز نموده به چنگ او نيفتد ظاهرا به صرف بستن در مالک آن نمى شود، همچنانکه اگر مرغى در خانه او آشيانه بسازد سبب نمى شود که به صرف اين مالک آن مرغ شود و نيز اگر شکارى در زمين گل شده او در گل فرو رود و نتواند خود را خلاص کند صرف اين سبب نمى شود که او مالک شکار گردد، بنابراين اگر شخصى ديگر آن حيوان را بقصد تمليک بگيرد مالک مى شود هرچند که اگر بدون اجازه داخل زمين غير شده گناه کرده است .

مساءله 17 - اگر دنبال حيوانى بدود آن قدر که حيوان را خسته کند مادام که آن را نگرفته مالکش نمى شود پس اگر در همين حال شخصى ديگر آن حيوان خسته را به قصد تملک بگيرد مالکش مى شود.

مساءله 18 - اگر حيوانى در دامى بيفتد که به منظور شکار نصب شده باشد ولکن دام به خاطر سستيش و به علت نيرومندى حيوان نتواند آن را نگه دارد و از آن فرار کند نصب کننده دام ملک آن حيوان نيست ، و همچنين اگر دام را با خود ببرد و بدون اين که دام از فرار او جلوگيرى کرده باشد صيادى ديگر آن را شکار کند مال آن حيوان ميشود، ولى بايد دام را به صاحبش ‍ برگرداند، بله اگر دام حيوان را نگه بدارد و از فرارش جلوگيرى کرده باشد و سپس سببى از اسباب خارجى باعث فرار آن شود به خاطر اين فرار از ملک صاحب دام خارج نمى شود مثل آن جائى که صياد شکار را با دست خود نگاه داشته سپس از دست او فرار کند و نيز جائى که حيوان دام را با خود ببرد لکن طورى دست و پاى او را گرفته باشد که حيوان نتواند از خود دفاع کند که در اين صورت حيوان در ملک صاحب دام است و اگر کسى آن را صيد کند بايد آن را با دام به صاحب دام بدهد.

مساءله 19 - اگر صياد تير به طرف صيد بيندازد و آن را مجروح کند لکن نه به نحوى که حيوان نتواند بگريزد و در اين حال داخل خانه کسى شود و صاحب خانه آن را بگيرد مالکش مى شود، اما نه به علت اينکه صاحب خانه است بلکه به اين علت که توانسته آن را بگيرد همچنانکه اگر او را هدف قرار بدهد لکن زمينگيرش کند و شخصى ديگر او را هدف قراردهد و از پاى درآورد ملک دومى خواهد بود.

مساءله 20 - اگر صياد صيدى را که گرفته رها کند اگر منظورش از اين کار اعراض از آن نباشد از ملکش خارج نمى شود و ديگرى با شکار کردن آن مالک آن نمى شود، و اما اگر منظورش اعراض از آن باشد ظاهر اين است که مثل همه شکارهاى بيابان مباح مى شود و براى ديگران جائز است آن را شکار کنند و مالکش بشوند و بنابراقوى صياد اولى نميتواند بعد از آن که ديگرى تملکش کرده به آن برگردد.

مساءله 21 - شکار غير پرنده تنها وقتى به ملک صياد درمى آيد که نداند ملک ديگرى است هرچند از اين جهت که در دست او بوده و چون يد اماره مالکيت است پس آن غير مالک آن بوده ، مثل اين که ببيند در گردن حيوانى که شکار کرده طوقى بسته شده و يا گوشواره اى بگوش آن است و يا پاره طنابى به يکى از چهار دست و پاى آن است که اگر چنين نشانى در حيوان ببيند مالک آن نمى شود، بلکه بايد اگر صاحبش را مى شناسد به او برگرداند و اما اگر نمى شناسد حکم لقطه را دارد به خلاف مرغ که وقتى شکار شد اگر صياد ديد پر حيوان بريده شده حکم آن است که بداند مالک دارد که بايد آن را بمالکش اگر مى شناسد برگرداند و اگر نمى شناسد معامله لقطه را با آن بکند، و اما اگر پر و بال حيوان سالم باشد به وسيله صيد به ملک صياد در مى آيد (هرچند که علامت يد در آن ديده شود) مگر آن که مالک معلومى داشته باشد که در اين صورت بايد آن را به مالکش برگرداند، ولى نزديکتر به احتياط آن است که اگر از جهت وجود آثار يد در مرغ بداند که قبلا مالکى داشته و او مالکش را نمى شناسد با آن معامله لقطه کند مانند غير مرغ .

مساءله 22 - اگر برجى بسازد براى اينکه کبوترها در آن آشيانه بسازند و او از کود حيوان استفاده کند مثلا، بصرف آشيانه کردن کبوتر در آن صاحب برج مالک حيوان نمى شود، در نتيجه ديگران مى توانند آن کبوتر را شکار کنند و اگر بکنند مالک مى شوند بلکه حتى اگر کبوترها را از داخل برج او بگيرد مالکش مى شود، هرچند که از جهت داخل شدن در برج بدون اذن صاحبش گناه کرده است ، و همچنين است آن صورتى که کبوتر در چاه ملکى يا خانه باغ ملکى و امثال آن آشيانه کند که صرف آشيانه کردن حيوان را ملک مالک چاه و خانه نمى کند.

مساءله 23 - ظاهر اين است که براى مالک شدن زنبور عسل گرفتن ملکه آن در صورتى که مال کسى نباشد کفايت مى کند، پس هر کس که از کوهها مثلا امير کندوئى را بگيرد و آن را تحت استيلاى خود قرار دهد مالک آن و همه زنبورهائى که دور آن جمع شوند مى شود البته زنبورهائى که تابع آن اميرند يعنى هرجا بنشيند مى نشينند و هر جا برود با او مى روند و اگر داخل کندو شود داخل آن مى شوند و اگر او از آن کندو بيرون شود آنها نيز بيرون مى آيند.

مساءله 24 - تذکيه ماهى به يکى از دو طريق است : اول : اينکه آن را زنده از آب درآورند دوم : اينکه اگر به خودى خود از آب بيرون افتاده قبل از مردنش آن را بگيرند چه با دست و چه با آلتى چون تور و امثال آن ، و بنابراين اگر ماهى به علت جست و خيزش از آب بيفتد و يا موج دريا آن را بيرون بيندازد و يا نهر و درياچه محل زندگى ماهى خشک شود و ماهيان بميرند حرام مى شوند، و اما اگر قبل از مردن کسى آن را بگيرد حلال است و معيار در حلال بودنش گرفتن آن است پس بنابراقوى صرف تماشاى مردن حيوان در حلال شدنش کافى نيست .

مساءله 25 - در حلال شدن ماهى بردن نام خدا هنگام بيرون آوردنش از آب و يا هنگام گرفتن آن بعد از بيرون افتادنش شرط نيست ، همچنان که در حليت آن مسلمان بودن صياد معتبر نيست ، پس اگر کافر حيوان را از آب بيرون آورد و يا حيوان بيرون افتاده را زنده بگيرد حلال است چه اينکه کافر اهل کتاب باشد ويا غير آن ، بله اگر ماهى بيجان را در دست کافر ببيند خوردن آن حلال نيست مگر آن که بداند کافر آن را قبل از مردنش از آب گرفته و يا از بيرون آب برداشته و اين معنا به صرف بودن ماهى در دست کافر و نيز بصرف گفتن او احراز بخلاف اينکه ماهى در دست مسلمان ديده شود که بايد حکم به حليت آن کرد تا خلافش ثابت شود.

مساءله 26 - اگر ماهى از آب بداخل شکتى بپرد مادام که کسى آن را بادست نگرفته ملک هيچ کس از سرنشينان کشتى و حتى مالک کشتى نمى شود بلکه کسى مالک آن مى شود که آن را با دست بگيرد، البته به شرطى که مقصودش قصد تملک باشد بله اگر صاحب کشتى در مقام صيد ماهى باشد به اين که در شب چراغى در کشتى خود روشن کند و به چيزى نظير دهل بگويد تا ماهيان بدرون کشتى بپرند که در اين صورت اگر ماهيانى به درون کشتى بيفتند اقوى آن است که مالک کشتى مالک آنها مى شود و پريدن ماهى به خاطر اين تمهيدات به منزله بيرون آوردن زنده از آب است وهمين تذکيه آن است .

مساءله 27 - اگر به قصد صيد ماهى تورى در آب بيندازد و يا در آب محوطه اى براى اين منظور درست کند هر مقدارى ماهى که در آن تور و آن محوطه بيفتد و در آن بماند ملک او مى شود، پس اگر آنها را زنده از آب بيرون بياورد بدون اشکال حلال است ، و همچنين است در صورتى که ماهيها در آن تور و آن محوطه به خاطر فرورفتن آب هرچند به سبب جزر بميرند که چنانچه بعد از فرونشستن آب مرده باشند حلال است ، و اما ماهيانى که در داخل آب مرده باشند آيا حلال است يا حرام ؟ دو قول است که مهشورتر به احتياط نزديکتر قول بحرمت است و بلکه اين قول خالى از قوت نيست ، و اگر بعد از بيرون آوردن تور ببيند بعضى از ماهيها و يا همه آنها مرده اند و نداند که قبل از بيرون کشيدن تور در داخل آب مرده و يا بعد از بيرون کشيدن تور درخشکى مرده اند احتياط آن است که از خوردن آن اجتناب کند.

مساءله 28 - اگر ماهى را زنده از آب بيرون آورند و دوباره آن را به آب برگردانند و در آب بميرد حرام است ، حال چه اينکه آزاد رهايش کند و يا نخى بگردنش بسته باشد.

مساءله 29 - اگر ماهى روى آب افتاده باشد و بعلتى حال گريختن نداشته باشد، مثل اين که با چيزى به او زده باشند و يا چيزى بلعيده باشد که مثل زهر بوده و ياعلتى ديگر داشته باشد اگر در اين حال کسى آن را بگيرد و از آب بيرون بيندازد و در خشکى بميرد حلال است و اما اگر در آب مرده باشد حرام است ، و اگر شخصى زهر نامبرده را در آب بريزد و ماهيها آن را ببلعند و روى آب بيفتند به طورى که حال گريز از آنها سلب شود اگر مقصود آن شخص شکار ماهى بوده ديگران نمى توانند آن ماهيان را مالک شوند و اما اگر مقصود او شکار نبوده باشد مالک آنها نمى شود و ديگران مى توانند ماهيان را بگيرند و مالک شوند، حال چه اينکه مقصود صاحب زهر ماهى معينى بوده باشد يا نه و اما اگر قصد شکار و تملک داشته بعيد نيست همين سلب حالت گريز از ماهى سبب ملکيت او شود بنابراين اگر ديگران آن ماهى يا ماهيان را بگيرند مالک نمى شوند، و همچنين است صورتى که بيحال کردن ماهى به سبب ديگر باشد مثل اينکه حيونرا در آب با گلوله بزند و حيوان روى آب بيفتد و خلاصه کلام اينکه بعيد نيست بيحال کردن ماهى به قصد شکار و تملک بهر وسيله که باشد مانند حيازت سبب ملکيت آن باشد.

مساءله 30 - در حلال شدن ماهى اين شرط معتبر نيست که حيوان بعد از بيرون آوردنش از آب و يا زنده گرفتن آن بعد از آن که خودش از آب بيرون افتاده به خودى خود بميرد، بلکه اگر مردنش به دست گيرنده آن باشد مثلا قبل از آن که بميرد آن را قطعه قطعه کند يا شکمش را پاره کند و يا آن را با چوب بزند تا بميرد گوشتش حلال است ، بلکه اصلا در حلال بودن آن مردنش شرط نيست و جائز است زنده آن را ببلعد بلکه اگر قطعه اى از ماهى را جدا کند و بقيه آن در آب بماند آن قطعه حلال است چه اينکه بقيه در آن بميرد يا زنده بماند، بله اگر همين کار را در آب انجام دهد يعنى قطعه اى از بدن ماهى قطع کند حلال نيست چه اينکه بقيه در آب زنده بماند و يا بميرد.

مساءله 31 - تذکيه درمورد ملخ باين است که آن را زنده بگيرد، چه با دست و چه با آلت پس اگر ملخ قبل از گرفتنش مرده باشد حرام است ، و در شکار ملخ گفتن بسم الله و مسلمان بون شکارچى معتبرنيست چنان که در صيد ماهى گذشت ، بله اگر ملخ را مرده در دست کافر ببيند حلال نيست مگر بعد از آن که علم پيدا کند به اينکه کافر آن را زنده گرفته است ، و اما در دست او بودن و نيز ادعاى او به اين که من آن را زنده گرفته ام کافى در احراز نيست .

مساءله 32 - اگر آتش به جنگلى و شبه جنگلى بيفتد و همه ملخهاى در آن را بسوزاند خوردن آن ملخ ‌ها حلال نيست هرچند که به منظور کشتن ملخها جنگل را آتش زده باشند، بله اگر ملخ بعد از آن که آن را گرفتندبه نحوى از انحاء بميرد حلال است همچنانکه اگر فرض کنيم آتش خودش وسيله اى براى صيد ملخ باشد يعنى اگر آتشى بيفروزند ملخها از اطراف جمع شده خود را در آتش مى اندازند که بنا بر درستى اين فرض اگر شخصى به همين منظور آتشى روشن کند و ملخها جمع گشته در آتش بسوزند بعيد نيست آن ملخها حلال باشد.

مساءله 33 - ملخ مادام که بال درنياورده و نمى تواند پرواز کند و عرب آن را دبا (برون عصا) مينامد حلال نيست .

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

No image

گفتار در نذر

No image

گفتار در عهد

No image

گفتار در اقسام کفاره

No image

گفتار در احکام کفارات

No image

گفتار در صید

پر بازدیدترین ها

No image

سوم : خیار شرط

No image

کتاب وکالت

No image

ششم خیار رؤ یت است

No image

کتاب حواله و کفالت

Powered by TayaCMS