گفتار در مراتب امر به معروف و نهى از منکر

گفتار در مراتب امر به معروف و نهى از منکر

گفتار در مراتب امر به معروف و نهى از منکر

امر به معروف و نهى از منکر مراتبى دارد که با حاصل شدن غرض از مرتبه پائين تر جائز نيست از مرتبه بالاتر آغاز شود بلکه اگر احتمال داده شودکه غرض با مرتبه پائين تر حاصل مى شوند نبايد مرتبه بالاتر را بکار بست .

مرتبه اول : اينکه وقتى عمل منکرى و يا ترک معروفى ببيند انزجار قلبى و ناراحتى درونى خود را با قيافه خود اظهار بدارد و به او بفهماند که بايد آن منکر را ترک کند و آن معروف را انجام دهد، و همين قيافه گرفتن نيز درجاتى دارد.

1 - اينکه چشم خود را ببندد.

2 - اينکه چهره خود را عبوس کرده خود را گرفته خاطر نشان دهد.

3 - اينکه صورت و يا همه بدن خود را از او بگرداند.

4 - اينکه اصلا با او قهر کند وديگر با او مراوده و امثال آن نکند.

مساءله 1 - اگر احتمال دهد که با نشان دادن مرتبه اول از عکس العمل طرف متنبه شده از منکر دست برداشته و يا معروف را انجام مى دهد جائز نيست ، مرتبه دوم را انجام دهد و در همان مرتبه نيز واجب است به درجه پائين تر آن اکتفاء کند وآسانتر آنرا انجام دهد مخصوصا درجائى که تشخيص دهد اگر مرتبه شديدتر را انجام دهد طرف مقابل پرده حيا را ميدارد و جرى تر مى شود که در اين صورت تعدى از مقدار لازم جائز نيست مثلا اگر احتمال دهد که تنها با بستن چشمانش مطلوب حاصل مى شود و طرف مطلب را مى فهمد جائز نيست مرتبه بالاتر را از خود نشان دهد.

مساءله 2 - اگر روى گرداندن و دورى کردن تنها در تخفيف منکر اثر داشته باشد نه در ريشه کن شدن آن ، احتمال هم ندهد که امر و نهى زبانى در ريشه کن ساختن آن دخالت داشته باشد وبيش از آن هم برايش ممکن نيست دورى کردن واجب است .

مساءله 3 - اگر احتمال رود که اعراض علماء دين و رؤ ساء مذهب (اعلى الله کلمتهم )از ظلمه و سلاطين جور در آنان تاءثير مى گذارد ولو به همين مقدار که ظلم آنان را تخفيف مى دهد واجب است اعراض کنند واگر عکس اين فرض شود به اين معنى که مراوده و معاشرت با آنان باعث تخفيف ظلمشان باشد در آن صورت بايد رعايت اهم و مهم را نموده جانب اهم را گرفت و در صورتى که هيچ محذورى درمعاشرت با آنان نبوده حتى اين احتمال در بين نبود که شايد معاشرت با آنان باعث شوکت وتقويتشان شود و جرئتشان برهتک حرمتهاى الهى را زياد کند ويا احتمال اينک شايد معاشرت با آنان هتک به مقام علم و روحانيت و سوء ظن مردم به علما اسلام شود، در اين صورت معاشرت با آنان به اين منظور واجب است .

مساءله 4 - اگر معاشرت علماء دين و رؤ ساى مذهب باسلاطين جور هيچگونه مصلحتى که مراعات آن لازم باشد نداشته باشد جائز نيست مخصوصا در صورتى که معاشرت آنان باعث اتهام شده مردم تصور کنند که بکارهاى سلاطين راضيند.

مساءله 5 - اگر احتمال داده شود که نپذيرفتن هداياى ظلمه و سلاطين جور باعث تخفيف ظلم يا تخفيف جرئت آنان بر بدعتهاشان مى شود واجب است نپذيرند و پذيرفتن آن جائز نيست واگر احتمال عکس اين در بين باشد آنوقت بايد جهات اهم و مهم را مشخص نموده همانطور که قبلان گفتيم جانب اهم رعايت شود.

مساءله 6 - اگر در قبول هداياى آنان تقويت شوکت آنان و جرئت يافتنشان بر ظلم يا بر رسمى کردن بدعتهايشان شود قبول آن حرام است ، و اگر احتمال اين محذورها داده شود احتياط آنست که قبول نکنند و اما اگر عکس شد واجب است کليه جهات رعايت شده اهم را مقدم بدارند.

مساءله 7 - راضى بودن به فعل منکر و ترک معروف حرام است بلکه بعيد نيست که کراهت قبلى از آن دو واجب باشد و اين رضا و کراهت قبلى غير از امر به معروف و نهى از منکر است .

مساءله 8 - حرمت رضايت به منکر وجوب کراهت از آن به هيچ شرطى مشروط نيست ، بلکه حرمت آن و وجوب اين مطلق و در همه احوال است .

مرتبه دوم : امر به معروف و نهى از منکر زبانى است

مساءله 1 - اگر بداند که جلوگيرى از گناه و وادار سازى به انجام تکاليف با مرتبه اول حاصل نمى شود واجب است در صورت احتمال تاءثير پا به مرحله بگذارد.

مساءله 2 - اگر احتمال دهد که با ارشاد و موعظه به نرمى غرض حاصل مى شود واجب است چنين کند و جائز نيست ازآن تجاوز کند.

مساءله 3 - اگر بداند که غرض با آن حاصل نمى شود پا به مرحله بعدى مى گذارد يعنى با تحکم او را امر به معروف و نهى از منکر مى کند، و در اين مرحله اگر احتمال تاءثير مى دهد، واجب است از آسانترين و نرم ترين کلام آغاز کند وجائز نيست از آن تجاوز نموده (با خشونت سخن بگويد)مخصوصا اگر چنانچه مورد کسى است خشونت نسبت به او هتک او است .

مساءله 4 - اگر جلوگيرى از منکر و اقامه واجب متوقف بر سخن درشت و تشديد در امر و تهديد بر مخالفت باشد همه اينها جائز مى شود بلکه واجب است ولى احتزار از دروغ رعايت شود.

مساءله 5 - جائز نيست براى نهى از منکر از عملى حرام نظير ناسزا و دروغ و اهانت کمک بگيرد زيرا خود آنها منکرند، بله اگر منکر عملى باشد که شارع به هيچ شرائطى راضى به آن نيست نظير کشتن نفس محترمه وکارهاى قبيح و کبائريکه مايه هلاکت است جائر است بلکه اگر منع از چنان منکرى حاصل نمى شود مگر به وسيله آنگونه محرمات ارتکاب آنها براى جلوگيرى از بزرگتر از آنها واجب مى شود.

مساءله 6 - اگر در بعضى از مراتب نهى زبانى (مرحله دوم )اهانت و ايذاء کمترى هست نسبت به آنچه در مرحله اول گفتيم و غرض به همان حاصل مى شود واجب است به همان مقدار اکتفا شود و وظايف مرحله اول را انجام دهد، مثلا اگر فرض شود موعظه و ارشاد با بيان نرم و روى گشاده مؤ ثر و يا محتمل التاءثير است و کمتر از اعراض وقهر کردن و امثال آن طرف را آزار مى دهد نبايد از اين نهى زبانى که مرحله دوم است تجاوز نموده به اعراض که مرحله اول است تمسک بجويد اشخاص چه امر کنندگان و چه امر شوندگان از نظر اخلاق و احوال بسيار مختلفند، بسيارى هستند که اعراض و قهر کردنشان طرف را بيشتر آزار ميدهد و براى او سنگين تر واهانت آميزتر است تا امر به معروف و نهى از منکر زبانى ، بنابراين بر امر کننده ونهى کننده لازم است رعايت مراتب و اشخاص را بنمايد و وظيفه خود را به آسانتر و آسانترين راه انجام دهد.

مساءله 7 - اگر فرض شود که بعضى از مراتب مرحله اول مساوى با بعضى از مراتب مرحله دوم باشد ديگر ترتيبى بين دو مرحله نبوده مکلف مخير است از هر يک از دو راه که خواست امر به معروف و نهى از منکر کند مثلا اگر فرض شود که در موردى امر به معروف زبانى و روى گردانى به يک اندازه طرف را ناراحت مى کند و آمر به معروف وناهى از منکر بداند و اين احتمال دهد که هر دو طريق مؤ ثر است مخير است يبن آن دو و جائز نيست به مرتبه شديدتر تجاوز کند.

مساءله 8 - اگر احتمال دهد که وقتى امر به معروف او مؤ ثر مى شودکه اين چند مرتبه از مرحله اول يا چند مرتبه از مرحله دوم جمع کند، ويا بين همه مراتب مرحله اول و دوم جمع کند (و چنين جمعى ممکن هم باشد)ويا بين دو مرتبه جمع کند و آن نيز ممکن باشد بايد تا آنجا که ممکن است جمع کند، بنابراين اگر بداند که بعضى از مراتب مرحله اول هيچ اثرى ندارد ولى اگر هم چهره خود رادر هم بکشد و هم عبوس شود وهم از طرف قهر کند وهم زبان او را نهى کند واين نهى زبانى راهم با خشونت وتهديد جفت نموده و علاوه صدا راهم بلند نموده او را بترساند و امثال اين آن وقت احتمال تاءثر دارد واجب است جمع کند.

مساءله 9 - اگر دفع منکرى يا اقامه معروف موقوف بر توسل به ظالمى شود که آن ظالم طرف را از معصيت دور کند توسل به ظالم جائز است ، بلکه اگر مطمئن است که ظالم از مقتضاى تکليف تجاوز نمى کند واجب است بر ظالم نيز واجب است که متوسل او را اجابت کند بلکه جلوگيرى از گنهکار بر خود ظالم مستقلا واجب است همانطور که بر سايرين واجب است ، و بر ظالم نيز مراعات آنچه که بر غير ظالم لازم بود لازم است و او نيز بايد از آسانترين راه آغاز کند.

مساءله 10 - اگر مطلوب و مقصود از نهى از منکر با مرتبه پائين تر از شخصى حاصل و از شخص ديگر با مرتبه بالاتر حاصل مى شود ظاهرا هر يک تکليف خود را به طور کفائى دارند و بر دومى واجب نيست امر به معروف ونهى از منکر را به شخص اول محول کند که از وى به مرتبه اول حاصل شود.

مساءله 11 - اگر نهى از منکر به وسيله شخصى باعث کم شدن منکر و از ديگرى باعث از بين رفتن منکر مى شود بر هر دوى آنان واجب است به وظيفه خود قيام کنند، لکن اگر دومى قيام کرد و منکر را ريشه کن ساخت تکليف از اولى ساقط مى شود بخلاف اينکه اولى وظيفه اش راانجام دهد و گناه را کمتر سازد که وظيفه دومى را ساقط نمى کند.

مساءله 12 - اگر اجمالا بداند که انکار او به هر مرتبه اى که باشد موثر مى افتد واجب است اول با مرتبه پائين تر نهى از منکر کند، اگر ديد غرض حاصل نشد آنگاه به مرتبه بالاتر منتقل شود.

مرتبه سوم : انکار عملى و به کارگيرى دست است .

مساءله 1 - اگر يقين کند يا مطئمن باشد که امر به معروف و نهى از منکر با دو مرتبه قبلى مؤ ثر نيست واجب است به مرتبه سوم منتقل شود يعنى اعمال قدترت کند البته با رعايت نرم تر و نرم تر.

مساءله 2 - اگر ممکنش باشد که بين منکرو کسى که مى خواهد آنرا مرتکب شودحائل گردد واجب است به همين مقدار اکتفا کند، البته در صورتى که محذور آن کمتراز طرف ديگر جلوگيرى باشد.

مساءله 3 - اگر حائل شدن بين او و گناه مستلزم آن باشد که يا در خود او تصرفى کند و يا در ابزار کارش به اينکه آن ابزار را از کار بيندازد (مثلا متوقف بر اين شد که دست او را بگيرد و يا او را طرد کند و يا در جام شرابش و يا در کارد او تصرف کند و يا تصرف ديگرى نظير اينها)جائز و بلکه واجب است چنين کند.

مساءله 4 - اگر جلوگيرى از منکر موقوف بر اين باشد که بدون اجازه او داخل خانه و يا ملک اوشود يا دراموالش از قبيل فرش و رختخواب او تصرف کند جائزاست البته اين در وقتى است که گناه از امور مهمه اى باشد که مولا تبارک و تعالى به هيچ وجه راضى به ارتکاب آن نيتس نظير ريختن خون بى گناه ، و اما در غير اينگونه منکرات جواز تصرف در ملک اومشکل است هرچند که بعيد نيست بعضى از مراتب تصرف در بعضى از منکرات جائز باشد.

مساءله 5 - اگربازدارى عملى گنهکار باعث آن شود که ضررى به گنهکار را بخورد مثلا جام شرابش بشکند و يا کاردش دو نيم شود در صورتى که اين گونه ضررها از نظر عرف لازمه جلوگيرى باشد بعيد نيست بگوئيم که شخص ناهى از منکر ضامن آن نيست ، و اما اگر از ناحيه گنهکار ضررى به آم ر به معروف وناهى از منکر وارد شود ضامن و گنهکار است .

مساءله 6 - اگر بطرى شراب و يا جعبه آلات قمار را بشکند، با اينکه نهى از منکر حاجتى به آن ندارد هم ضامن آن است و هم مرتبک گناه شده .

مساءله 7 - اگر در نهى از منکر از مقدار لازم تعدى و اين تعدى منجر به آن شود که ضررى بر فاعل منکر برسد ناهى از منکر ضامن است و در تعدى خود مرتکب حرام شده است .

مساءله 8 - اگر حائل شدن ميانه فاعل و فعل منکر موقوف بر اين باشد که فاعل را در جائى حبس کند و يا نگذارد از خانه اش بيرون شود جائز و بلکه واجب است با مراعات نرم تر و نرم تر و آسانتر چنين کند، و جائزنيست اورا اذيت کند و زندگى را بر او تنگ بگيرد.

مساءله 9- اگر مطلوب حاصل نشود مگر به اينکه به نحوى او را تنگنا قرار دهد و بزحمت بيندازد ظاهرا جائز و بلکه واجب است البته با رعايت نرمتر و نرمتر.

مساءله 10 - اگر غرض حاصل نشود مگر وقتى که طرف را بزند و دردى بر او وارد آورد، ظاهرا با رعايت مراتب ملايمتر و آسانتر جائز باشد، التبه در اينجا سزاوار آن است که از فقيهى جامع الشرائط اذن بگيرد بلکه در حبس ‍ کردن و تنگ گرفتن بر فاعل نيز اجازه گرفتن وامثال آن سزاوار است .

مساءله 11 - اگر جلوگيرى فاعل از گناه مستلزم زخمى کردن وى و يا کشتنش ‍ باشد جائز نيست ، مگر به اذن امام که بنابراقوى جائز مى شود و در اين عصر که عصر غيبت امام عليه السلام فقيه جامع الشرائط قائم مقام آن حضرت است اگر شرائط حاصل باشد.

مساءله 12 - اگر عمل منکر عملى است که مولى سبحانه و تعالى به هيچ وجه راضى به وقوع آن نيست ، نظير ريخته شدن خون بى گناه دفع آن جائز بلکه واجب است ، هرچند که منجر به زخمى شدن فاعل و يا کشته شدن او باشد، بنابراين دفاع از جان يک فرد بى گناه با زخمى کردن فاعل و يا کشتن او واجب است ، در صورتى که بدون زخمى کردن ويا کشتن جلوگيرى ممکن نباشد، و در اينجا احتياج به اذن امام عليه السلام و يا فقيه جامع الشرائط نيست ، پس اگر شخصى بر شخص ديگر هجوم برده که اورا بشکد دفع او واجب است ولو با کشتن او البته به شرطى که فاعل ايمن از هر فسادى باشد و اگر کشت چيزى به عهده اش نمى آيد.

مساءله 13 - اگر غرض با زخمى کردن فاعل حاصل مى شود کشتن او جائز نيست در زخمى کردن هم بايد رعايت آسانتر و آسانترش را بکند و اگر تعدى کند ضامن است ، همچنانکه اگر فاعل منکر او را زخمى کند ويا به قتل برساند ضامن است .

مساءله 14 - سزاوار آنست که آمر به معروف و ناهى از منکر در امر و نهيش و مراتب انکارش چون طبيبى باشد که با مهربانى بيمار خود را معالجه مى کند و چون پدرى مشفق باشد که همواره مصلحت فرزند را رعايت مى کند و اينکه انکارش لطف و رحمتى خاص براى فاعل و لطف و رحمتى عام براى امت باشد، و اينکه نيت خود را براى رضاى خداى عزوجل خالص کند اين عمل خود را از شوائب هواها و از اظهار علو پاک بدارد و درحال نهى از منکرش خود را شخصى منزه و مافوق فاعل نبيند، چون بسيار مى شود که مرتکب يک گناه و ياچند گناه فضائلى در نفس دارد که خدايتعالى آنرا دوست مى دارد هرچند که از عمل از خشمگين است چه بسيار مى شود که خود آمر به معروف و ناهى از منکر برعکس اين فرض است (يعنى در باطن دلش صفات بسيار نکوهيده اى دارد که مورد خشم خدا است و از خودش خبر ندارد).

مساءله 15 - از بزرگترين مصاديق امر به معروف و نهى از منکر و شريفترين و لطيف ترين و مؤ ثرترين آن در نفوس مخصوصا اگر علماء دين و رؤ ساء مذهب (اعلى لله کلمتهم )مباشر آن باشند، امر به معروف و نهى از منکر کسانى است که اهل معروف باشند و به عمل به واجبات و مستحب دين شناخته شده باشند، کسانى که خود از منکرات و بلکه از مکروهات دورى مى کنند و به اخلاق انبياء و روحانيين متخلق باشند وخود را از اخلاق سفيهان و اهل دنيا منزه بدارند، به طورى که عمل و زى و اخلاق آنان خود آمر به معروف و ناهى از منکر و الگو براى مردم باشد، واما اگر (العياذ بالله )برخلاف اين باشند و مردم عالم دين را که مدعى جانشينى انبياء و زعامت امتند را ببينند که به گفته هاى خود عمل نمى کند طبعا رفتار او باعث ضعف عقيده مردم و جرئت يافتن آنان بر معاصى و بدگمان شدنشان به سلف صالح مى شود، پس بر علماء و مخصوصا رؤ سا مذهب واجب است از مواضع تهمت دورى کنند، و بزرگترين موضع تهمت تقرب به سلاطين جور و رؤ ساء ظلمه است ، و بر امت اسلامى است که اگر به عالمى اينطورى برخورد کردند اگر احتمال صحت مى دهند عمل او را حمل بر صحت کنند والا از او اعراض نموده او را از خود برانند چون چنين فردى روحانى نيست وتنها به لباس روحانيت درآمده ، شيطانى است که رداء علماء را به تن کرده ، پناه مى بريم به خدا از شرى که چنين افراد براى اسلام دارند.

Powered by TayaCMS