مسائل متفرقه اجاره
مساله 2193 :
مالى را که مستاجر بابت اجاره مىدهد بايد معلوم باشد، پس اگر ازچيزهايى است که مثل گندم با وزن معامله مىکنند، بايد وزن آن معلوم باشد، و اگراز چيزهايى است که مثل تخم مرغ با شماره معامله مىکنند، بايد شماره آن معين باشد، و اگر مثل اسب و گوسفند است، بايد اجاره دهنده آن را ببيند يا مستاجر خصوصيات آن را به او بگويد.
مساله 2194 :
اگر زمينى را براى زراعت جو يا گندم اجاره دهد و مال الاجاره را جو يا گندم همان زمين قرار دهد، اجاره صحيح نيست.
مساله 2195 :
کسى که چيزى را اجاره داده، تا آن چيز را تحويل ندهد حق ندارد اجاره آن را مطالبه کند، و نيز اگر براى انجام عملى اجير شده باشد، پيش از انجام عمل حق مطالبه اجرت ندارد.
مساله 2196 :
هرگاه چيزى را که اجاره داده تحويل دهد، اگرچه مستاجر تحويل نگيرد يا تحويل بگيرد و تا آخر مدت اجاره از آن استفاده نکند، بايد مال الاجاره آن را بدهد.
مساله 2197 :
اگر انسان اجير شود که در روز معينى کارى را انجام دهد و در آن روز براى انجام آن کار حاضر شود، کسى که او را اجير کرده اگرچه آن کار را به او مراجعه نکند، بايد اجرت او را بدهد، مثلا اگر خياطى را در روز معينى براى دوختن لباسى اجير نمايد و خياط در آن روز آماده کار باشد، اگرچه پارچه را به او ندهد که بدوزد، بايد اجرتش را بدهد، چه خياط بيکار باشد، چه براى خودش يا ديگرى کار کند.
مساله 2198 :
اگر بعد از تمام شدن مدت اجاره معلوم شود که اجاره باطل بوده، مستاجر بايد مال الاجاره را به مقدار معمول به صاحب ملک بدهد، مثلا اگر خانهاى را يک ساله به صد تومان اجاره کند بعد بفهمد اجاره باطل بوده، چنانچه اجاره آن خانه معمولا پنجاه تومان است، بايد پنجاه تومان را بدهد و اگر دويست تومان است، بايد دويست تومان را بپردازد، و نيز اگر بعد از گذشتن مقدارى از مدت اجاره معلوم شود که اجاره باطل بوده، بايد اجاره آن مدت را به مقدار معمول به صاحب ملک بدهد.
مساله 2199 :
اگر چيزى را که اجاره کرده از بين برود، چنانچه در نگهدارى آن کوتاهى نکرده و در استفاده بردن از آن هم زيادهروى ننموده ضامن نيست، و نيز اگرمثلا پارچهاى را که به خياط داده از بين برود، در صورتى که خياط زيادهروى نکرده و در نگهدارى آن هم کوتاهى نکرده باشد نبايد عوض آن را بدهد.
مساله 2200 :
هرگاه صنعتگر چيزى را که گرفته ضايع کند ضامن است.
مساله 2201 :
اگر قصاب سر حيوانى را ببرد و آن را حرام کند چه مزد گرفته باشد چه مجانى سر بريده باشد، بايد قيمت آن را به صاحبش بدهد.
مساله 2202 :
اگر حيوانى را اجاره کند و معين نمايد که چقدر بار بر آن بگذارد، چنانچه بيشتر از آن مقدار بار کند و آن حيوان بميرد يا معيوب شود ضامن است و نيز اگر مقدار بار را معين نکرده باشند و بيشتر از معمول بار کند و حيوان تلف شود يا معيوب گردد ضامن مىباشد.
مساله 2203 :
اگر حيوانى را براى بردن بار شکستنى اجاره دهد، چنانچه آن حيوان بلغزد يا رم کند و بار را بشکند صاحب حيوان ضامن نيست، ولى اگر به واسطه زدن و مانند آن کارى کند که حيوان زمين بخورد و بار را بشکند ضامن است.
مساله 2204 :
اگر کسى بچهاى را ختنه کند و ضررى به آن بچه برسد يا بميرد،چنانچه بيشتر از معمول بريده باشد ضامن است و اگر بيشتر از معمول نبريده باشد ضامن نيست.
مساله 2205 :
اگر دکتر به دستخود به مريض دوا بدهد يا درد و دواى مريض را به او بگويد و مريض دوا را بخورد، چنانچه در معالجه خطا کند و به مريض ضررى برسد يا بميرد دکتر ضامن است، ولى اگر فقط بگويد فلان دوا براى فلان مرض فايده دارد و به واسطه خوردن دوا ضررى به مريض برسد يا بميرد دکتر ضامن نيست.
مساله 2206 :
هرگاه دکتر به مريض يا ولى او بگويد که اگر ضررى به مريض برسد ضامن نباشد، در صورتى که دقت و احتياط خود را بکند و به مريض ضررى برسد يا بميرد، دکتر ضامن نيست.
مساله 2207 :
مستاجر و کسى که چيزى را اجاره داده با رضايتيکديگر مىتوانند معامله را به هم بزنند و نيز اگر در اجاره شرط کنند که هر دو يا يکى از آنان حق به هم زدن معامله را داشته باشند مىتوانند مطابق قرارداد اجاره را به هم بزنند.
مساله 2208 :
اگر اجاره دهنده يا مستاجر بفهمد که مغبون شده است چنانچه در موقع خواندن صيغه ملتفت نباشد که مغبون است، مىتواند اجاره را به هم بزند ولى اگر در صيغه اجاره شرط کنند که اگر مغبون هم باشند حق به هم زدن معامله را نداشته باشند، نمىتوانند اجاره را به هم بزنند.
مساله 2209 :
اگر چيزى را اجاره دهد و پيش از آن که تحويل دهد کسى آن را غصب نمايد مستاجر مىتواند اجاره را به هم بزند و چيزى را که به اجاره دهنده داده پس بگيرد،يا اجاره را به هم نزند و اجاره مدتى را که در تصرف غصب کننده بوده به ميزان معمول از او بگيرد، پس اگر حيوانى را يک ماهه به ده تومان اجاره نمايد و کسى آن را ده روز غصب کند و اجاره معمولى ده روز آن پانزده تومان باشد مىتواند پانزده تومان را از غصب کننده بگيرد.
مساله 2210 :
اگر چيزى را که اجاره کرده تحويل بگيرد و بعد ديگرى آن را غصب کند نمىتواند اجاره را به هم بزند و فقط حق دارد کرايه آن چيز را به مقدار معمول از غصب کننده بگيرد.
مساله 2211 :
اگر پيش از آن که مدت اجاره تمام شود ملک را به مستاجر بفروشد اجاره به هم نمىخورد و مستاجر بايد مال الاجاره را به فروشنده بدهد و همچنين است اگر آن را به ديگرى بفروشد.
مساله 2212 :
اگر پيش از ابتداى مدت اجاره ملک بطورى خراب شود که هيچ قابل استفاده نباشد يا قابل استفادهاى که شرط کردهاند نباشد اجاره باطل مىشود و پولى که مستاجر به صاحب ملک داده به او برمىگردد بلکه اگر طورى باشد که بتواند استفاده مختصرى هم از آن ببرد مىتواند اجاره را به هم بزند.
مساله 2213 :
اگر ملکى را اجاره کند و بعد از گذشتن مقدارى از مدت اجاره به طورى خراب شود که هيچ قابل استفاده نباشد يا قابل استفادهاى که شرط کردهاند نباشد اجاره مدتى که باقى مانده باطل مىشود و اگر استفاده مختصرى هم بتواند از آن ببرد مىتواند اجاره مدت باقى مانده را به هم بزند.
مساله 2214 :
اگر خانهاى را که مثلا دو اطاق دارد اجاره دهد و يک اطاق آن خراب شود چنانچه فورا آن را بسازد و هيچ مقدار از استفاده آن از بين نرود اجاره باطل نمىشود و مستاجر هم نمىتواند اجاره را به هم بزند، ولى اگر ساختن آن به قدرى طول بکشد که مقدارى از استفاده مستاجر از بين برود اجاره به آن مقدار باطل مىشود و مستاجر مىتواند اجاره باقى مانده را به هم بزند.
مساله 2215 :
اگر اجاره دهنده يا مستاجر بميرد اجاره باطل نمىشود ولى اگر خانه مال اجاره دهنده نباشد مثلا ديگرى وصيت کرده باشد که تا او زنده است منفعتخانه مال او باشد، چنانچه آن خانه را اجاره دهد و پيش از تمام شدن مدت اجاره بميرد، از وقتى که مرده اجاره باطل است.
مساله 2216 :
اگر صاحب کار بنا را وکيل کند که براى او عمله بگيرد چنانچه بناکمتر از مقدارى که از صاحب کار مىگيرد به عمله بدهد زيادى آن بر او حرام است و بايد آن را به صاحب کار بدهد، ولى اگر اجير شود که ساختمان را تمام کند و براى خود اختيار بگذارد که خودش بسازد يا به ديگرى بدهد در صورتى که کمتر ازمقدارى که اجير شده به ديگرى بدهد زيادى آن براى او
مساله 2217 :
اگر رنگرز قرار بگذارد که مثلا پارچه را با نيل رنگ کند چنانچه با رنگ ديگر رنگ نمايد حق ندارد چيزى بگيرد.
مساله 2219 :
جاعل بايد بالغ و عاقل باشد و از روى قصد و اختيار قرارداد کند و شرعا بتواند در مال خود تصرف نمايد، بنابراين جعاله آدم سفيهى که مال خود را در کارهاى بيهوده مصرف مىکند اگر حاکم شرع او را از عمل منع کرده باشد صحيح نيست.
مساله 2220 :
کارى را که جاعل مىگويد براى او انجام دهند بايد حرام نباشد و نيز بايد بىفايده نباشد که غرض عقلايى به آن تعلق نگرفته باشد. پس اگر بگويدهر کس شراب بخورد يا در شب به جاى تاريکى برود ده تومان به او مىدهم جعاله صحيح نيست.
مساله 2221 :
اگر مالى را که قرار مىگذارد بدهد معين کند مثلا بگويد: "هر کس اسب مرا پيدا کند اين گندم را به او مىدهم"، لازم نيست بگويد آن گندم مال کجاست و قيمت آن چيست. ولى اگر مال را معين نکند مثلا بگويد: "کسى که اسب مرا پيدا کند ده من گندم به او مىدهم"، بايد خصوصيات آن را کاملا معين نمايد.
مساله 2222 :
اگر جاعل مزد معينى براى کار قرار ندهد مثلا بگويد: هر کس بچه مرا پيدا کند پولى به او مىدهم و مقدار آن را معين نکند چنانچه کسى آن عمل را انجام دهد بايد مزد او را به مقدارى که کار او در نظر مردم ارزش دارد بدهد.
مساله 2223 :
اگر عامل پيش از قرارداد کار را انجام داده باشد يا بعد از قرارداد به قصد اين که پول نگيرد انجام دهد حقى به مزد ندارد.
مساله 2224 :
پيش از آنکه عامل شروع به کار نکند جاعل و عامل مىتوانند جعاله را به هم بزنند.
مساله 2225 :
بعد از آن که عامل شروع به کار کرد اگر جاعل بخواهد جعاله را به هم بزند اشکال ندارد ولى بايد مزد مقدار عملى را که انجام داده به او بدهد.
مساله 2226 :
عامل مىتواند عمل را ناتمام بگذارد، ولى اگر تمام نکردن عمل اسباب ضرر جاعل شود بايد آن را تمام نمايد. مثلا اگر کسى بگويد: "هر کس چشم مرا عمل کند فلان مقدار به او مىدهم" و دکتر جراحى شروع به عمل کند، چنانچه طورى باشد که اگر عمل را تمام نکند چشم معيوب مىشود بايد آن را تمام نمايد و در صورتى که ناتمام بگذارد حقى به جاعل ندارد.
مساله 2227 :
اگر عامل کار را ناتمام بگذارد چنانچه آن کار مثل پيدا کردن اسب است که تا تمام نشود، براى جاعل فايده ندارد عامل نمىتواند چيزى مطالبه کند و همچنين است اگر جاعل مزد را براى تمام کردن عمل قرار بگذارد مثلا بگويد: "هر کس لباس من را بدوزد ده تومان به او مىدهم". ولى اگر مقصودش اين باشد که هر مقدار از عمل که انجام گيرد براى آن مقدار مزد بدهد، جاعل بايد مزد مقدارى را که انجام شده به عامل بدهد، اگر چه احتياط اين است که به طور مصالحه يک ديگر را راضى نمايند.