فصل دوّم : احکام قبله

فصل دوّم : احکام قبله

فصل دوّم : احکام قبله

ماهيت قبله و کيفيت استقبال

س . ماهيّت «قبله» و کيفيّت استقبال را بيان فرماييد.

ج . بدان که: «قبله» مکانى است که «خانه کعبه» در آن واقع است و محاذى آن تا به آسمان و همچنين تا به آخر زمين، قبله است؛ و «حجر اسماعيل» داخل قبله نيست هر چند در «طواف گاه» داخل است.و واجب است بر نمازگزار، توجّه به عين «کعبه»؛ و در حقِّ بعيد، جهت، کافى است.

1 . با تشخيص جهت با علايم مقرّره.

نحوه اماريّت مسجد و حرم براى عين کعبه

و امّا مسجد براى اهل حرم و حرم براى خارج از آن، پس اظهر اماريّت آنها است براى غير متمکن از مشاهده عين کعبه که با تشخيص مبدأ و منتهاى مسجد، کعبه را تشخيص مى دهد در وسط موضع مسجد. و خارج از حرم، کعبه را که محفوف به مسجد است، تشخيص مى دهد در وسط تقريبى آن مقدار. و در هر اماره اى، طلبِ اقربِ خطوط به صاحب علامت، لازم است، پس مطابق است با جهت براى [ شخصِ ] بعيد؛ پس از آن حدّى که استقبالِ عين حرم با علامت قرار دادن آن براى بعيد، ممکن نيست، نوبت به علامت ديگرى که فايده اش بيش است که «جهتِ عين کعبه» است مى رسد تا به حدّى که صف مستطيل مستقيماً به نحوى که از سعه حرم هم اَطول است، جايز است بدون انحراف، چنانچه از ملاحظه دواير متداخله معلوم مى شود؛ پس صف مستطيل مستقيماً، براى بعيد، جايز است با رعايت علامت اگر چه از مساحت حرم،ازيد باشد.و در «مکّه» جايز نيست، در مقدار متجاوز از محاذات کعبه اگر چه محاذى مسجد باشد به مقتضاى اماريّت مذکوره. و متصوّر است صف مستطيل مستقيم در مکّه ازيد از مساحت مسجد با رعايت محاذات عرفيّه کعبه در خط موقف خودشان که تشکيل دايره اى اوسع از دايره اى که خطّ مسجد در آن است مى دهد.و مؤيّد آنچه ذکر شد، محکىّ از «ذکرى» است که به ازدياد بُعد، ازدياد محاذات مى شود؛ شاهدش اين که اگر در دايره قريبه صغيره صد نفر در خطّ مستطيل مستقيم باشند، در دايره کبيره بعيده، هزار نفر در صف مستقيم مستطيل اقامت جماعت مى نمايند؛ و اين مقتضاى جمع بين «ادلّه عين» و «ادلّه مسجد و حرم» است که ملتزم به اماريّت اين دو باشيم براى عين با رعايت شرط اماريّت اوسع از اماره ديگرى بر آن تا زمان امکانِ اين اماره و ملتزم به اماريّت اماره ديگرى از علايم مقررّه براى بعيد بشويم در صورت عدم امکان آن. و فرقى بين دو اماره عرضيّه در صورت وجود هر دو نيست. و آنچه مذکور شد از اماريّت مسجد و حرم براى عين کعبه، ظاهرِ محکىّ از «مقنعه» است.و بعيد نيست که باعث تعبير به قبله بودنِ حرم نه اماره بودن، در نصوص و فتاوى، اين باشد که [ شخصِ ] بعيد، به علامت ها تعيين درجه حرم تقريباً مى نمايد نه عين کعبه. و تفاوت ابعاض حرم، تأثيرش در تفاوت توجّه [ شخصِ [بعيدِ مستقبل، قطعاً مغتفر است، زيرا زيادت آن بر مقدار عرض اِصبع، معلوم نيست و محافظت بر آن، خلاف سيره و موجب عسر اکيد است.

اظهر عدم محکوميّت حجر اسماعيل ـ کلاًّ يا بعضاً ـ به حکم کعبه است در غير طواف.و اظهر صدق استقبال است براى مُشاهِد کعبه به مقابله وجه، اگر چه با بعضى از اطراف کعبه باشد؛ و همچنين متّحد با مشاهد در موقف. و در خروج وجه تماماً، تامّل است و در [ شخصِ ] بعيد که به حکم مشاهِد نيست، اين مداقّه، بى ثمر است با رعايت علايم معتبره.

مراد از «جهت» و کفايت «ظن» در تشخيص آن

و «جهت»، ناحيه اى است که تشخيص داده مى شود ايصال آن به کعبه. و اظهر، کفايت ظنّ عقلايى در تشخيص است، اگر چه احوط رعايت علم و مراتب ظنّ است چنانچه عسر و حرج در آن نباشد.و در صورت عدم ظنّ، احتياط در چهار طرف مى نمايد، يا در هر قدر از آن که وقت کافى باشد بدون حرج.

چند فرع

و آنچه استقبال آن لازم است، «موضع کعبه» است از زير و بالا تا هر کجا باشد نه بنا.مُصلّىِ در داخل کعبه، استقبال [ به ] هر طرفى از آن مى نمايد اگر چه به طرف بابِ مفتوح باشد؛ ولکن فريضه را اختياراً به جا آوردن در آن، مکروه است و احوط خروج است. و مصلّى بر سطح کعبه، چيزى از آن را مقابل خود قرار دهد در جميع احوال، حتى در حال سجود، در نقطه انتهاى سجده نکند که با مجموع بدن، مستقبل نيست، به خلاف قيام در آن نقطه مستدبراً، يا با يکى از طرف خود با حفظ ابراز چيزى در مستقبل.صف مستطيل در مسجدالحرام، مقدارى از آن که خارج از محاذات عرفيّه کعبه باشند، نماز آنها باطل است و همچنين در خارج مسجد و خارج حرم و خارج از حرم.و چون قبله، کعبه است از بالا و پايين هر چه باشد، پس منخفِض و مُستعلى بر کعبه، فرض مى کند کعبه را محاذى خودش و استقبال آن مى نمايد.

بعضى از علايم قبله يابى

ستاره جُدَى، خورشيد و...

و احوط در علايم مذکوره در کتب اصحاب ـ که معروفتر آنها «جُدَى» براى «اهل عراق» است و منصوص است ـ رعايتِ درجات هر بلدى از آن و موافقت با منصوص در خصوصيّات بلد و با محسوب اهل فنّ مى باشد.و به اين حساب در ساير مواضع و در ساير علامات مقاربه با جُدى که خَلف مِنْکَب اَيمن گذاشتن آن است، مثل گذاشتن «عين آفتاب» نزد زوال به ابروى راست و «فجر» را به دوش چپ و «مغرب آفتاب» را به طرف يمين و ماه را در شب هفتم نزد غروب و شب بيست و يک نزد فجر بين عينين استقبال کردن، به همه اينها با موافقت ممکنه با قواعد هيئت عمل مى شود. و از اين جهت «سيّد»؛ در «منظومه»، جُدَى را در «موصِل» بين المنکبين و در «بصره» خَلف اُذن يُمنى و در اَواسط ـ مثل مَشاهد ـ خلف منکب ايمن، يعنى دوش راست قرار داده است؛ و همچنين آفتاب به ابروى راست در مثل موصِل علامت قبله است، نه مطلقِ عراق.و از علامت بودن وضع جُدَى، خَلفِ «منکب ايمن» در نصّ و فتوابراى عراقى، اين است که واجب بر [ شخص ] بعيد، استقبال حسّى است، به آن جهت که اماره است بر استقبال حقيقى، زيرا استدبار «جُدَى» ـ مثلاً ـ ملازم است با استقبال نقطه فرضيّه در مقابل آن، و نمى شود وحدت استقبال آن در ناحيه عظيمه، مگر در حسّ.و همچنين استفاده مى شود از روايتِ تفصيلِ بين وضع على اليمين و بين کتفين، اغتفار مابين اين دو براى مساحت عظيمه واقعه بين آن دو مکان متباعد؛ لکن احتياط، در ترک انحراف عمدى است در غير موارد عسر.

و از تطبيقِ علامت بودن قرار دادنِ «آفتاب» به ابروى راست براى «مستقبلِ جنوب» در اواسط عراق مثل «مشاهد مشرَّفه»، مثل «کربلا» ، معلوم مى شود اعتبار در ساير اماکن، زيرا مساوى با مکّه در طول و زايد در عرض، قبله آن، نقطه جنوب است؛ و ناقص در عرض، نقطه شمال؛ و مساوى در عرض و زايد در طول؛ نقطه مغرب؛ و ناقص در طول، نقطه مشرق است، و اگر مکّه زايد شد در طول و عرض، بين مشرق و شمال قبله است. و اگر ناقص شد در هر دو، مابين جنوب و مغرب قبله است. و اگر در طول، زايد و در عرض، ناقص باشد، بين جنوب و مشرق، قبله است. و در عکس، بين دو نقطه مغرب و شمال، قبله است.و تعيين درجه انحراف، با محاسبه و مقايسه طول و عرض دو بلد، معلوم مى شود.

علايم غير منصوصه

و علايم غير منصوصه که مذکور در کتب اصحاب است ـ براى عراقى يا شامى مثلاً ـ شايد مبنى بر کفايت مطلق ظن مطلقا، يا در وقت عدم امکانِ اقوى بدون عسر، باشد وگرنه قيودِ موافقت آنها با مقتضاى حساب طول و عرض بلدين که به آن اشاره شد زياد است از قبيل زمان و مکان و محلّ مقابله از اعضاى بدن مستقبل.

طريق منقول از محقق طوسى براى استعلام قبله

و از جمله طرق استعلام قبله آن است که استفاده مى شود از آنچه محقّق طوسى ـ بنا بر محکّى ـ در «تذکره» فرموده است که: آفتاب در درجه هشتم «جوزاء» و بيست و سوّم «سرطان» در سمت الراس مکّه وقت «نصف النهار» واقع مى شود، پس در بلاد شماليّه مخالفه با مکّه در طول، تفاوت بين طولين ملحوظ و مأخوذ مى شود و براى هر 15 جزء، يک ساعت مستويه و براى يک جزء، چهار دقيقه گرفته مى شود.و مجموع ساعات، بُعد «نصف النهارِ بلد» از «نصف النهارِ مکّه» قبل از آن، اگر مکّه در شرق بلد است؛ و بعد از آن، اگر مکّه در غربِ بلد است پس از تعيين آن با شاخص، سايه آن به سمت قبله است.و از آن جمله، دايره هنديّه است در بلاد مخالفه با مکّه مشرَّفه در عرض و طول.

رعايت علم و مراتب ظنِّ به قبله

و احوط با تمکّن، رعايت ترتيب در علم به قبله، يا ظنّ حاصل از اَمارات منصوصه يا غير منصوصه، يا مطلق ظنّ است و اين که عمل به لاحق نکند با تمکّن از عمل به ظنّ و اجتهاد در تحصيل ظنّ به قبله، بلکه احتياط به نماز به چهار طرف، در صورت محضِ احتمال و عدم تمکّن از اجتهاد است.و آيا شهادت عدلين، بلکه عدل واحد، بلکه واحد با خبرويّت، در صورت استناد آنها به يقين نه به اجتهاد، مقدّم است بر اجتهاد مکلَّف به سبب امارات غير منصوصه، يا عکس، يا آن که احتياط لازم است؟ اقرب رعايت اقوى در مرتبه ظن است و آن، مقدّم بر احتياط به نماز در جهات است.

اماريّت قبله بلاد مسلمين

«قبله بلاد» و قراى مسلمين و مقابر مسلمين از اَمارات ثابته است. و اگر ظنّ اجتهادى از ساير اَمارات برخلاف جهت آنها باشد، پس اگر اطمينان به غلط در بنا در جهت آنها حاصل شود، عمل به اجتهاد مى نمايد و گرنه احتياط مى نمايد، اگر چه فرض [ غلط ]، بعيد است و عمل به اقوى از دو ظنّ، خالى از وجه نيست. و همچنين در مخالفت اجتهاد به امارات ديگر، با قبله بلد در غير جهت، يعنى در يمين و شمال به حدّى که موجب بطلان است در عمد، نه به نحوى که مغتفر است، مثل قدر عرض اِصبع بنا بر اظهر که مخالفت، بى اثر است؛ پس با مخالفت قادحه و عدم اطمينان به غلط، عمل به اقوى، يا احتياط مى نمايد. و قبله بلد ـ که خودش اماره معتبره است ـ بايد معلوم باشد، يا اطمينان به قول عدّه اى حاصل شود، يا ظنّ به آن حاصل شود در صورت فقدان بالاتر از ظنّ و مرتبه آن و عدم تمکّن از اعلى مگر به نحوِ موجبِ حرَج.

غير متمکّن از علم و اجتهاد در قبله

کسى که متمکّن از علم و اجتهاد نيست بدون حَرج، مانند «نابينا» و «محبوس» و «عامى محض» که به هيچ وجه، وسيله آشنايى به جهات قبله [ پيدا ] نمى کند، مگر به ظنّ حاصل از تقليد غير، اعتماد به اخبار غير مى نمايد؛ و احوط در اين صورت، رعايت مراتب ظنّ است [ که ] به پايين[ تر ] اکتفا ننمايد با تمکّن از بالاتر در درجه ظن، اگر چه به تأخير در وقت باشد بر حسب احتياط در «صاحبان عذر». و از اين باب است عدم اکتفا به قول مُخبرِ از اجتهاد به اَمارات، با تمکن از استعلام از مُخبرِ از يقين. و اگر اختلاف نمايند، تقديم نمايد قولى را که ظنّ مکلّف به آن اقوى است، اگر چه مفضول يا غير عادل باشد بنا بر اظهر، اگر چه احتياط در محلّ آن است، بلکه احتياط در ظنّ ضعيف با عدم تمکّن از اقواى از آن در اضافه نماز به جهت ديگر، خوب است.و همچنين حکم کسى که متمکّن از تعلّم بود و ترک کرد تا زمان ضيقِ وقت از تعلّم و اجتهاد غير از ظنّ تقليدى، تقليد مى نمايد.

کسى که قبله را نمى داند

احوط در فاقد علم و ظنّ، نماز به چهار طرف متقابل است با تمکّن و وسعت وقت. و اگر وقت، وسعت نداشت، يا نتوانست، اکتفا به ممکنِ از چهار نماز، مى نمايد اگر چه يک نماز باشد؛ لکن دور نيست اکتفا به يک نماز با تخيير اگر چه در سعه وقت باشد، و اين که تکرار، مستحب و موافق احتياط باشد.و در صورت تعدّد نماز، لازم نيست توافق بين دو نماز در خطوط تقابل، و جايز است بنا بر اظهر، بعد از يک نماز ظهر ـ مثلاً به خطىّ ـ يک نماز عصر به همان خط بخواند تا چهار طرف به همين نحو فارغ شود بنا بر احتياط متقدّم و همچنين دو نماز در هر دو جامه مشتبه طاهر آن به نجس.و اگر مظنون يکى از دو طرف باشد ـ مثلاً ـ ساقط است دو احتمال ديگر، و احوط تکرار دو طرفِ ظنّ است؛ و همچنين اگر مردّد بين سه جهت باشد بنا بر عدم کفايت سه نماز در احتياط فاقد ظنّ.

عدم لزوم استقبال در نافله و لزوم در غير آن و حکم مسافر

بر مسافر، استقبال در فرايض، واجب است. و جايز نيست نماز فريضه بر دابّه در صورت ترک استقبال يا واجبات ديگر نماز، مگر در وقت ضرورت به نحوى که خواهد آمد.و اظهر عدم وجوب استقبال است در «نافله منذوره»، مگر در نذر هم قصد استقبال باشد. و از جمله فرايض است نماز بر جنازه که استقبال در آن لازم است. و فريضه اى که معنون به استحباب فعلى باشد، مانند «نماز عيدين» و «فريضه معاده»، اگر چه به احتياط استحبابى اعاده شود، احتياط در جريان حکم فريضه در آنها است.

قبله شخص سواره و پياده

و در ضرورت مانعه از نزول، فريضه را بر مرکوب مى تواند به جا آورد و تا مى تواند ابعاض آن را با استقبال به جا مى آورد؛ و اگر نتواند، کافى است بدون استقبال و اعاده ندارد با رعايت مسأله جواز بدار و عدمش. و احوط عدم ترک استقبال در تکبيرة الاحرام است با تمکّن از آن، اگر چه با منحرف کردن مرکوب از جهت سير باشد، به خلاف ساير ابعاض نماز که با تمکّن در سير، به «جهت» استقبال مى کند، نه مطلقا.و همچنين احوط، رعايت ابعدِ از استدبار، بلکه اقربِ به جهت قبله است با موافقت با ضرورى از سير و تمکّن از رعايت مذکور. و در ساير افعال نماز، رعايت عمل مختار با تمکّن ـ اگر چه به نزول در خصوص آن فعل مثل رکوع و سجود باشد ـ مى نمايد؛ و اگر متمکّن نباشد، روى مرکب به جا مى آورد به انحناى رکوعى و سجودى با وضع جبهه بر زين مثلاً؛ و اگر متمکّن نباشد با ايماى به سر، با اخفضيّتِ سجود از رکوع انجام مى دهد.اظهر عدم فرق در احکام مذکوره، بين راکب و ماشى است؛ پس ترجيح در غير استقرار راکب و قيام ماشى از ساير افعال نماز است که تمکّن از آنها در يکى بالخصوص از آن دو، مرجّح اختيار آن است بر ديگرى. و احوط با تمکّن، اختيارِ اقربِ به استقرار است به ترک عَدْوْ و رکض دابّه. و با تمکّن از قيام بر مرکوب، نمازِ در حال رکوب، مقدّمِ بر نماز در حال مشى است با مساوات در ساير افعال، بنا بر اظهر.ماشى و راکب در تقديرى که جايز است فريضه را به جا آورند، در ساير شروط و موانع، با قايمِ مستقرّ بر زمين فرقى ندارند، پس بايد از نجاست بدن و لباس و موضع سجده و ساير موانع مفروضه اجتناب نمايند بنا بر اظهر، و همان که معفوّ است براى غير اينها، معفوّ است از اينها. و اظهر وجوب تأخير نماز است براى ماشى و راکب با علم به تمکّن در آخر وقت از نماز مختار بدون عسر، و احوط تأخير آن است با رجاى تمکّن در آخر وقت؛ و اظهر جواز بدار و اجزاى آن است با يأس از تمکّن در آخر وقت.

نماز در کشتى و مانند آن

و امّا نماز در سفينه و مَحمِل در حال سير با عدم فوات استقبال و فعلى از افعال نماز تا آخر آن با قدرت بر خروج يا نزول، پس اظهر جواز است، اگر چه احوط، خروج يا نزول يا تأخير تا آخر وقت است براى تحصيل استقرار مطلق يعنى، استقرار آنچه بر آن مستقرّ است که على القاعده شرطيّت ندارد جز استقرار نمازگزار در موقف خود.و در ضرورت مفوِّتِ استقبال هم، نماز جايز است با رعايت فعلِ مختار در هر چه ممکن باشد اگر چه در بعض رکعات باشد و با ملاحظه مسأله جواز بدار که احوط تأخير است در صاحبان اعذار، واللّه العالم.

حکم استقبال در غير يوميّه

و معتبر است استقبال در فرايض با امکان و در مثل نماز عيدين در زمان عدم وجوب بنا بر احوط، نه در نافله منذوره بنا بر اظهر، چنانکه گذشت.

و معتبر است استقبال در معاده احتياطيّه اگر چه ندبى باشد و در معاده جماعت اگر چه مندوب است و در نماز جنازه و در نماز قضا و نماز قصر و در رکعات احتياط و اجزاى منسيّه، و حکم استقبال در سجده سهو، در محلّش مذکور خواهد شد.و لازم است استقبالِ مذبوح و منحور با امکان در وقت ذبح و نحر، و استقبال ميّت در زمان احتضار و نماز ميّت و دفن او، بلکه بين غسل و دفن بر حسب احتياط متقدّم؛ و در حال احتضار باطن پاها سوى قبله و در نماز مستلقى و سر او به سوى مغرب و طرف راست او به سوى قبله و در زمان دفن، مضطجعِ بر طرف راست و روى و پيش روىِ بدن او به سوى قبله باشد.

نحوه خواندن نافله در حال سوارى و راه رفتن

اظهر ـ چنانچه منسوب به مشهور است ـ لزوم استقبال است در حال استقرار، در مطلق نماز در غير مواضع آتيه استثنا. و لازم نيست استقبال در نافله، بر ماشى و راکب حتى در تکبيرة الاحرام بنا بر اظهر، اگر چه افضل و احوط است در تکبيرة الاحرام و افضل است در غير آن هم با امکان.و ظاهراً سقوطِ [ استقبال ] در ماشى و راکب، مربوط به صورت مضايقه در سير و مشى است به سبب رعايت استقبال، نه مطلقا.و اظهر عدم اختصاص سقوط [ استقبال ] در نافله از راکب و ماشى، به سفر است، بلکه در حضر هم ساقط است به همان نحو که در سفر ساقط است.و اظهر اين است که سقوط استقبال در دو مورد مذکور، رخصت است نه عزيمت، و بلا بدل است مثل جهت سير و رأس دابّه و صدر سفينه، نه با بدل پس نمازهايى که با رکوب به عکس مقصد و به خلف مرکوب واقع شود صحيح است، و در همه احوال است چنانکه گذشت.و احوط براى راکب در نافله، مواظبت بر رکوع و سجود است با تمکّن. و کفايت مى کند ايما براى غير متمکّن؛ و احوط اخفضيّت سجود است از رکوع.و رکوب و مشى و لوازم غالبيّه آنها به نحو مذکور، مغتفر است در نافله؛ و ساير موانع و مبطلات، به حال خود باقى است، مانند نجاست بدن و لباس و فعل کثير و نحو اينها. و سقوط، فقط در حال سير است، نه در مقيم و واقف در اثناى سير به سوى مقصد اگر چه در سفر باشد.

و با عدم تمکّنِ از استقبال، ساقط است، مثل نماز مطارده و ذبح دابّه صائله و متردّيه که ممکن نباشد استقبال آنها.

وظيفه نابينا در تشخيصِ قبله

اعمى مى تواند عمل به رأى خودش نمايد اگر اماره اى پيدا کرد. و اگر ديگرى اِخبار نمود از يقين يا اماره، به ظنِّ اقوى عمل مى نمايد. و در صورت مساوات، مخيّر است؛ پس اگر عمل به وظيفه کرد و مخالفت با واقع نمود، حکم غير اعمى را دارد بنا بر اظهر. و اگر بدون تحرّى نماز خواند، در وقت، اعاده مى نمايد و وجوب قضا بر او، مورد اشکال است؛ و اگر به مقدارِ مغتفر باشد مخالفتِ با واقع و قصد قربت محقّق باشد، اعاده و قضا ندارد بنابر اظهر.

بصير شدن نابينا

و اگر نابينا نماز خواند با تقليدِ [ از ] غير، يا اماره ظنيّه غير، و در اثنا بصير شد، اگر تغييرى در تمکّن و رجوع به اماره يا تقليدِ غير، محقق نشد، اتمام مى نمايد. و اگر متمکّن از تحصيل ظنِّ اقوى شد بدون ابطال نماز يا طول مدّت غير مغتفره، اجتهاد مى نمايد و با موافقت با سابق يا انحراف يسير مغتفر، اتمام مى نمايد؛ و اگر مخالفت بين يمين و يسار است، انحراف مى نمايد به سوى قبله و پس از اتمام، احتياطاً اعاده مى نمايد استحباباً؛ و با مخالفت به يمين و يسار، يا استدبار، موظّف به استيناف است، و اگر محتاج به زمان کثير در اجتهاد باشد، احوط اجتهاد بعد از اتمام است با ظنّ معتبرِ سابق و پس از نماز، اجتهاد نموده و بر حسب آن، عمل مى نمايد.

نابينا شدن بصير در اثناى نماز

بصير اگر در اثناى [ نماز ] نابينا شد، بر حسب رأى سابق خود اتمام مى نمايد و منحرف نمى شود. و اگر بدون اختيار، منحرف شد به حدِّ غير مغتفر و غير مبطل مطلق، عمل به قول غير در عدول به قبله مى نمايد اگر خودش تشخيص نداد؛ و اگر پيدا نشد تا وقتى که انتظارِ بيش از آن مبطل است، احتياطاً اتمام با ملاحظه اقربِ به قبله سابقه مى نمايد و اعاده بعد از تقليد يا اجتهاد مى نمايد اگر موجب اعاده باشد و اگر وقتِ اعاده نباشد، اکتفا به همان نماز مى نمايد، و در صورت وسعت و عدم مسدِّد، احتياط به چهار طرف ـ بر حسب احتياط متقدم در محلش ـ مى نمايد. و اگر ممکن است و مانعى نباشد، [ مى تواند [آنچه را که خوانده است، يکى از چهار محسوب بدارد.

کشف اشتباهِ در قبله در اثنا يا بعد از نماز

و اگر نماز خواند با اجتهاد و بعد از نماز، مطّلع بر خطأ شد، پس اگر انحراف، به مابين مشرق و مغرب، يعنى يمين و يسارِ مستقبل بود، نماز صحيح است و گرنه اعاده مى نمايد در وقت. و در وجوب قضا، تأمل است اگر در خارج وقت متبيّن شد؛ و اقرب عدم وجوب اعاده است.و لحوقِ ناسى به متحرّى، در حکم مذکور ـ يعنى عدم اعاده در مابين يمين و يسار و عدم قضا در مستدبر ـ خالى از اشکال نيست؛ و احوط ثبوت اعاده و قضا است در ناسى مطلقا.و اگر در اثناى نماز، مطّلع بر خطأ شد، پس اگر انحراف بين يمين و يسار بوده، به قبله متوجّه مى شود در بقيه نماز و اتمام مى نمايد، و اگر مستدبِر است ـ يعنى بين يمين و يسار نيست ـ قطع و استيناف مى نمايد نماز را.و اگر در اثناى نماز و بعد از خروج وقت، مطّلعِ بر خطأ و استدبارى که موجب اعاده دروقت است شد ـ مثل اين که يک رکعت را در وقت، ادراک کرد و بعد از خروج وقت و قبل از فراغ،مطلع بر خطأ شد ـ احوط اتمام بعد از استقامت و اعاده،يعنى قضاى نما،است.

تعدّد اجتهاد در تشخيص قبله و خطأ در آن

و به يک اجتهاد، براى اعمال متعدّده، اکتفا مى نمايد اگر سببِ تجدّد شکى حاصل نشود، و گرنه براى هر عملى، تجديدِ اجتهاد مى نمايد، بلکه در اثناى عمل واحد اگر تجديد موقوف به ابطال نباشد، اجتهاد مى کند. و بر تقدير ظهور خطأ مغتفر به نحو متقدّم، يعنى بين يمين و يسار، مستقيم و منحرف به سوى قبله تشخيص داده شده اخير، مى شود و اتمام مى نمايد و احتياطاً اعاده مى نمايد استحباباً؛ و گرنه احتياطاً اتمام بعد از انحراف و اعاده مى نمايد بر طبق اجتهاد اخير، و همچنين احتياطاً اتمام مى نمايد اگر اجتهاد مبطل باشد؛ و بعد از نماز، اجتهاد و عمل به مقتضاى آن مى کند.لکن اگر مخالفت مضرّه به اجتهادِ لاحق، تشخيص داده شد و نماز را با اجتهاد يا اجتهادها به جا آورد، بعد متبدّل شد ظنِّ اجتهادى، اظهر عدم وجوب اعاده و قضا است، اگر چه احوط اعاده و قضا است، به خلاف صورت علم که محلّ تفصيلِ متقدّمِ بين يمين و يسار و مابين آنها است.پس اگر چهار نماز را با چهار اجتهاد به جا آورد، اعاده هيچ کدام لازم نيست اگر با علم به خطأ لازم باشد؛ و اگر اجتهاد اخير باقى است، با آن مى تواند نمازهاى ديگر را به جا آورد. و اگر علم به خطأ در اجتهادهاى سابقه پيدا کرد، نه آن که تبديلِ ظنّى به ظنى شد با آن که فعلاً بدون ظنّ است، اعاده مى کند هر نمازى را سه مرتبه در سه طرف ديگر بنا بر احوط، زيرا معلوم، صورت علم به خطأ و ظهور قبله است، نه علمِ به خطأ در اجتهاد و مجرّد زوال ظن سابق است با احتمال قبله در طرف مظنون سابق، و لذا در صورت تبدّل اجتهاد به اجتهاد، علم به خطأ در طريق اجتهادِ سابق، موجب اعاده نيست.

و همچنين است قضا بنا بر احوط در صورتى که مخالفت، موجب اعاده باشد.

علم به خطأ در قبله در اثناى نماز

و اگر علم به خطأ در اثناى نماز حاصل شد، پس در ضيق وقت، با انحراف به سوى محتمل اتمام مى نمايد؛ و در سعه وقت، اگر مى داند متمکّن از اجتهاد است، نماز را بعد از اجتهاد و تحصيل ظنّ، استيناف مى نمايد؛ و اگرنه، احتياطاً با انحرافِ به محتمل، اتمام مى نمايد به رجاى واقعِ استقبال، [ و ] پس از آن اجتهاد مى نمايد و در صورت موافقت، اکتفا مى نمايد [ به همان نماز ] و در صورت مخالفت اگر چه کثير نباشد، اعاده مى نمايد؛ و اگر ظنّى حاصل نکرد، آنچه به جا آورده است، يکى از چهار نماز محسوب مى شود.

تحيّر به دو طرفِ فقط

اگر شخص، متحيّر است در بين دو طرف فقط مثلاً و متمکّن از اجتهاد نباشد، کفايت مى کند نماز به سوى آن دو جهت، بنا بر وجوب احتياط بر کسى که مردّد بين چهار طرف است به نماز خواندن در چهار طرف.

اختلاف امام و مأموم، در قبله

احوط ترک اقتدا است با اختلاف با امام در تشخيص قبله با اجتهاد اگر چه يسير و مابين يمين و يسار باشد، فضلاً از کثير و استدبار، لکن بعد از نماز با اجتهاد در تاريکى و ندانستنِ جهت استقبالِ نماز بعد از نماز، هر فردى از امام و مأموم و منفرد، حکم به صحّت نماز خود مى کند. و اگر بعد از نماز دانست مخالفت با امام را، احوط اعاده است با اخلال به وظيفه منفرد. و اگر عالم بود به مخالفت قبله امام با واقع، يا آن که امام عالم بود به مخالفت قبله ماموم با واقع، احوط لحوق آن است به اجتهاد هر دو در اعاده و قضا بر تقدير اقتدا و در ترک اقتدا.و اگر همه متحيّر بودند و در وظيفه ظاهريّه متّحد بودند وجوباً يا جوازاً، مى توانند با عدم علم و ظنّ به قبله، به هر طرفى که موظّفند همه نماز با جماعت به جا آورند.

جواز اکل ذبيحه و اکتفاى به نماز ميّت با اختلاف در اجتهاد

و اظهر جواز اکل ذبيحه براى دو مجتهد در امر قبله است به نحو اختلاف؛ و همچنين [ جايز است ] اکتفا به نمازِ شخصِ ديگرى بر ميّت با استدبار از نظر اجتهادِ غير نمازگزار. و در صورت علم به خلاف عمل مباشر با واقع، احتياط ترک نشود.

اختلاف در قبله نماز جمعه

و احوط عدم تکميل نماز جمعه با دو مختلفِ در اجتهادِ در قبله است براى امام و مامومين و [ احوط ] عدم عقد [ نماز ] جمعه است با اين اختلاف در مکان واحد مگر با دورى يک فرسخ بين دو نماز.و با عدم امکان بُعد، احوط ـ با عينيّت جمعه ـ آن است که جمعه را با وحدت و اختلاف در قبله بر حسب اجتهاد يا علم به جا آورند؛ و يا اين که دو جمعه اقامه شود در محلّ واحد که قبله هر کدام، يکى است و بعد از آن، ظهر هم به جا آورده شود؛ و با تخيير، اکتفا به ظهر نمايد؛ و بر هر تقدير يک خطبه کافى است. و اگر دو نماز جماعت خوانده شود، احتياطاً با هم شروع شود، لکن کفايت آن در احتياط جمعه، مورد تأمّل است و تخييرى بودن واجب، اظهر و از اين جهت، طريق احتياط، واضح است.

تبدّل اجتهاد امام يا مأموم، در اثناى نماز

و اگر اجتهاد مأمومين در اثناى غير جمعه، متغيّر شد و با امام، مخالف شد؛ پس اگر فيمابعد، فرقى بين نماز منفرد و مأموم نيست، منحرف شده و با قصد وظيفه فعليّه اتمام نمايد و اعاده ندارد؛ و اگر فرق دارد، احتياطاً قصد انفراد نمايد و با انحراف اتمام نمايد و پس از آن اعاده نمايد؛ و محتمل است ضميمه احتياط اتمام با امام با انحراف به احتمال جواز اين جماعت که محتاج به قصد انفراد نباشد.و اگر اجتهادِ امامْ متغيّر شد، منحرف مى شود و مأمومين، به اجتهادِ خودشان عمل مى نمايند [ و ] در صورت قصد انفراد يا ائتمام، احتياطاً اعاده نمايند مگر به قصد وظيفه فعليّه انجام دهند و فرقى فيمابعد، بين نماز جماعت و فرادى نباشد که اعاده لازم نيست.

اقتداى با جهل به قبله در ضيق وقت

و اگر وقت، ضيق باشد الاّ از يک نماز، جايز است براى متحيّر [ غير مجتهد که [اقتدا نمايد به مجتهد[ ى ] که اجتهادش موافق يک جهت است، در آن جهت؛ و همچنين [ جايز است [براى مجتهد، اقتدا به مجتهد در همان جهت خاصه، لکن تقليد هم از طرفين، ممکن است و رافع تحيّر است؛ پس اختصاصِ به صورتِ عجز از غير از يک نماز ندارد با ظنّ حاصل از تقليدِ غير اگر چه مأموم باشد؛ و در صورت تقليد، واجب است به همان جهت نماز خواندن، چه به جماعت باشد و چه فرادى، واللّه العالم.

امورى که قبله براى آنها لازم است

س . چيزهايى که واجب است در آنها رو به قبله بودن، چند چيز است؟

ج . پنج چيز است:

اوّل: «نماز واجب» چه نمازهاى شبانه روز باشد يا غير آن. و از آن جمله است «نماز ميّت» و «نماز مستحبّى» که به نذر و مانند آن بر خود، واجب کرده باشد بنا بر وجهى که موافق با احتياط است.و نماز «عيد فطر» و «اضحى» ـ که در اين زمان واجب نيست ـ حکم نماز واجب را دارد، و همچنين «فرايض يوميّه» که بر سبيل استحباب، اعاده آن مى نمايد، يا قضايى که تبرّعاً از جانب ميّت به جا مى آورد، حکم نماز واجب را دارد.و امّا نمازهاى مستحبّى، پس اگر در وقتِ قرار گرفتن بر زمين باشد، پس واجب است بنا بر احتياط در آنها رو به قبله بودن؛ و اگر در زمانِ راه رفتن و سوارى باشد واجب نيست حتى در وقت تکبير گفتن و غير آن از ساير ارکان نماز.

دوّم: «انسان در حالت احتضار». گذشت لازم نبودن اين احتياط.

سوّم: «ميّت در حال نماز کردن بر او» به قسمى که سر او به طرف راست نمازگزار و پاهاى او به سمت چپ او باشد بعد از آن که او را به پشت بخوابانند.

چهارم: «ميّت در هنگام دفن» [ که ] او را [ بايد ] به پهلوى راست بخوابانند، و سر او به سمت مغرب، و رو و شکم و پيش روىِ بدن او، رو به قبله باشد.

پنجم: «حيوانى که مى خواهند او را تذکيه نمايند»، زيرا که در تحقّقِ تذکيه، شرط است رو به قبله نمودن آن حيوان در آن حال.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

No image

مقدمه

No image

فصل دهم : نماز جمعه

No image

احکام جماعت

No image

فصل دوازدهم : نماز قضا

No image

فصل سیزدهم : نماز جماعت

Powered by TayaCMS