کتاب سبق و رمايه
فصل اوّل : الفاظ و اصطلاحات
تعريف سبق و رمايه
و آن: «معامله است بر اجراى خيل و مناضلت با تير، براى معرفت سابق، از مرکوب و راکب و رامى».و در صحّت اين معامله و مشروعيّت آن، خلافى نيست.
الفاظ مستعمله در اين باب
و شرح الفاظ مستعمله در اين باب از اين قرار است:
«سابق»: تعيين مى شود مراد از آن به عرف متعامِلَيْن، پس حمل مى شود بر ثابت از سبق، به تمام يا به اُذُن يا به عُنُق و کاهل. و تقييد آنها بر خلاف متفاهم عرف از اين کلمه، متّبع است.
«مُصلّى»: اسبى است که محاذات نمايد سر او با استخوانهاى يمين و شمال ذنبِ سابق به معنى متقدّم.
و «تالى» و «بارع» و «مرتاح» و «حظّى» و «عاطف» و «مؤمِّل» و «لطيم» و «سُکَيت» و «فِسْکِلْ» هر کدام متأخّر از مذکور در سابق بر آن است. و ممکن است مرادِ متراهِنَيْن، مطابق مفهوم لغوى نباشد، و متّبعْ دالّ بر مراد است.
و «سبق» (بسکون): مصدر و معامله خاصه است؛ و (بفتح) عوض در اين معامله و از آن تعبير به «خَطَر» مى شود.
و «محلِّل» در عقد سبق به نحو اشتراط مذکور است، که آخذ است اگر سابق باشد، و گرنه بر او چيزى نيست.
و «غايت»: منتهاى مسابقه است.
و «مناضله»: مسابقه در تير اندازى است.
«سباق»: اعم از مسابقه با اسب (که «رهان» اسم خاص آن است) و تير اندازى است (که «نِضال» اسم خاص آن است).
«رَشق» (بفتح): تيراندازى، و (به کسر) عدد تيرهايى که هر کسى مجموع آنها را استعمال مى نمايد.
و «رِشق وجه و يدٍ» (به کسر را): به معناى پشت هم تيرها را انداختن به نحو اتصال در جهت واحده تا تمام شود عدد مقصود.
اسامى تيرها با توجه به اصابت به هدف
و براى سهم در حال تيراندازى، اسمايى مذکور است و براى آنها معانى[اى] ذکر شده، و در مغايرت بعضى از آنها با بعضى ديگر تأمل است. از آنها: «حابى» و «خاصر» و «خازق» و «خاسق» و «خارق» و «خارم» است؛ پس حابى آن است که بر زمين برسد و از آنجا مندفع به غرض بشود. خاصر آن است که به يکى از دو طرف هدف برسد. خازق آن است که خدشه اى در هدف برساند. خاسق آن است که نفوذ نمايد در هدف. خارق آن است که برسد به هدف و خارج شود از آن. خارم آن است که اثرى در کنار هدف بگذارد.
«غَرَض» آن است که مقصود متعاملين اصابه آن است و به آن «رُقْعه» مى گويند. و «هَدَف» محل غرض است از خاک يا ديوار و غير آنها. و به غَرَض «قرطاس» هم گفته مى شود از هر چه باشد. و گاهى نقشى در غرض قرار داده مى شود مثل هلال و به آن «دايره» اطلاق مى نمايند، و در وسطْ چيزى قرارداده مى شود و به آن «خاتم» اطلاق مى نمايند.
و تحقق اصابت تابعِ شرط است: ممکن است هدف کافى باشد با شرط، و ممکن است غير خاتم کافى نباشد با شرط. و بر اسامى حکمى مرتّب نيست مگر آنکه در قرارْ شرط شود مسمّى به اسمى در عرف، و آن معلوم باشد نزد متعاملين.
اقسام مرامات: مبادرت و محاطّه
و «مبادرت» (که يکى از دو قسم مرامات است) عبارت است از: مبادرت يکى از آنها به مطلق اصابت، يا اصابت عددى معيّن (مثل سه از پنج با تساوى در عدد تيراندازى از مقدارى معيّن از آن يا مطلق)؛ پس اگر در اوّل تيراندازى اصابت کرد يکى و خطا کرد ديگرى، مصيب سبقت کرده و غالب شده؛ به خلاف قراردادن اصابت عددى در مطلق پنج تيراندازى، که تا اتمام عدد معلوم مى شود سابق.قسم دوّم مرامات عبارت است از «محاطّه»: که اسقاط مقدار مساوات طرفين است مثلا، پس از آن آنکه مصيب است سابق و غالب است.
و از «تذکره» قسم سوم منقول است: و آن عبارت از اسقاط اقرب به غرض است، ابعد از آن را که اصابه هدف کرده پس به زيادتى قرب، غالب و مصيب است.
چيزهايى که با آن مسابقه مشروع است
جايز است مسابقه ـ يعنى معامله خاصه ـ با «نصل» و «خفّ» و «حافر».
و داخل است در نصل: تير و شمشير و نيزه. و در لحوق آنچه فايده اينها را داشته باشد به اينها ـ مثل چاقو و حراب و عصايى که در سر آن آهن تيزى قرارداده مى شود ـ وجه است.
و داخل است در خُفّ: شتر و فيل؛ و در حافر: اسب و اُلاغ و اَستَر؛ پس مسابقه در همه اينها مشروع و نافذ است؛ به خلاف طيور و به اَقدام و با کشتيها و با کُشتى گرفتن، و بر تقدير جواز عمل، معامله بر آنها نافذ نيست، و اظهر عدم حرمت است؛ و در نفوذ معامله بر آنها اگر بدون عوض باشد، تأمل است.