احکام امر به معروف و نهى از منکر
از بزرگترين واجبات بر مکلفين امر به معروف و نهى از منکر است . خداوند متعال مى فرمايد : - ( والمؤمنون والمؤمنات بعضهم اولياء بعض يأمرون بالمعروف وينهون عن المنکر ) - " ، ( و مردان و زنان مؤمن ، بعضى از ايشان دوستان بعضى ديگر هستند ، امر مى کنند به معروف و نهى مى کنند از منکر ) . امر به معروف و نهى از منکر راه انبياى خداست ، و به اين فريضهء الهيه ، بقيهء فرايض و مقررات دين اجرا مى شود ، و کسب و کار حلال ، و امنيت جان و عرض و مال مردم حفظ ، و حق به حق دار مى رسد ، و زمين از لوث منکرات و بديها تطهير و به معروف و خوبيها آباد مى شود . و به روايتى از امام ششم ( عليه السلام ) اکتفا مى شود که فرمود : " رسول خدا ( صلى الله عليه وآله و سلم ) فرمود : چگونه است حال شما ، زمانى که زنان شما فاسد ، و جوانان شما فاسق شوند ، و حال آن که امر به معروف و نهى از منکر نکرده ايد ؟ گفته شد : چنان خواهد شد يا رسول الله ؟ فرمود : بلى ، و بدتر از آن هم خواهد شد ، چگونه است حال شما ، زمانى که امر کنيد به منکر ، و نهى کنيد از معروف ؟ گفته شد : يا رسول الله چنان خواهد شد ؟ فرمود : بلى ، و بدتر از آن هم خواهد شد ، چگونه است حال شما زمانى که معروف را منکر و منکر را معروف ببينيد ! " مسأله 2068 - امر به معروف و نهى از منکر با شرايطى که بيان مى شود ، واجب کفايى است ، به اين معنى که اگر به مقدار کافى کسانى اين وظيفه را انجام دادند از ديگران تکليف ساقط مى شود ، و اگر نه همه گناهکارند .
مسأله 2069 :
وجوب امر به معروف و نهى از منکر مشروط به شرايطى است :
( اول ) آن که امر کننده ء به معروف و نهى کننده ء از منکر ، عالم به معروف و منکر باشد ، پس جاهل به معروف و منکر نبايد متصدى امر و نهى شود ، و امر و نهى جاهل به معروف و منکر ، خود منکرى است که بايد از آن نهى شود .
( دوم ) آن که احتمال تأثير بدهد ، و اگر بداند تارک معروف و فاعل منکر ، به امر و نهى ترتيب اثر نمى دهد ، واجب نيست .
( سوم ) آن که تارک معروف ، و فاعل منکر ، از ترک و فعل منصرف نباشد ، ولى اگر برايش انصراف حاصل شده باشد ، يا احتمال انصراف باشد ، واجب نيست .
( چهارم ) آن که در ترک معروف و فعل منکر معذور نباشد ، و معذور مثل آن است که مقلد کسى باشد که آن فعل را واجب يا حرام نمى داند ، هر چند به حسب اجتهاد يا تقليد آمر يا ناهى - امر کننده و نهى کننده - واجب و حرام باشد .
( پنجم ) آن که اگر نداند امر و نهى او تأثير مى کند ، ضررى - از امر و نهى او - بر جان يا عرض يا مال مسلمانى وارد نشود ، و اگر بداند تأثير مى کند ، بايد اهم و مهم را ملاحظه نمايد ، پس چنانچه امر به معروف و نهى از منکر - از جهت اهميت فعل معروف و ترک منکر - شرعا اهم از آن ضرر باشد ، وجوب امر به معروف و نهى از منکر ساقط نمى شود .
مسأله 2070 :
هر گاه شرايط وجوب امر به معروف و نهى از منکر ، براى مکلف - به علم يا اطمينان - ثابت شد ، امر به معروف و نهى از منکر واجب مى شود ، و اگر وجود يکى از شرايط مشکوک باشد واجب نيست .
مسأله 2071 :
اگر تارک معروف و فاعل منکر ادعا کند که در ترک و فعل عذر شرعى دارد ، امر و نهى واجب نيست .
مسأله 2072 :
بر هر مسلمانى واجب است از بدعت گذاران در دين ، و کسانى که موجب افساد در دين و تزلزل عقايد حقه هستند ، اظهار برائت و بيزارى کند ، و ديگران را از فتنه و فساد آنان بر حذر دارد .
مسأله 2073 :
سرکشى کردن به خانهء ديگران و تجسس براى اطلاع از ترک معروف و فعل منکر جايز نيست .
مسأله 2074 :
امر به معروف و نهى از منکر ، در مواردى که براى امر کننده و نهى کننده موجب حرج و مشقت غير قابل تحمل از نظر عرف باشد ، واجب نيست ، مگر در امورى که اهميت آنها در شرع مقدس به مرتبه اى باشد که تکليف به آنها به واسطهء حرج رفع نشود ، مانند حفظ دين و نفوس مسلمين .
مسأله 2075 :
بر هر مکلفى به مقتضاى فرمان خداوند متعال - ( يأيها الذين ءامنوا قوا انفسکم واهليکم نارا وقودها الناس والحجارة ) - ( اى کسانى که ايمان آورده ايد ، نگهداريد خود را و اهل خود را از آتشى که آتش افروز آن مردم و سنگ است ) ، واجب موکد است که اهل خود را امر به معروف و نهى از منکر کند ، و به آنچه خود را به آن امر مى کند ، آنان را امر کند ، و از آنچه خود را نهى مى کند ، آنان را نهى نمايد .
مسأله 2076 :
بر هر مکلفى واجب است که به قلب خود ، از منکر کراهت داشته باشد ، هر چند نتواند از آن جلوگيرى نمايد . و در مقام امر به معروف و نهى از منکر ، اول به اظهار کراهت قلبى ، هر چند به ترک معاشرت با تارک معروف و فاعل منکر ، و به وسيلهء زبان به موعظه و نصيحت ، و بيان ثواب معروف و عذاب منکر ، او را وادار به معروف نمايد ، و از منکر باز دارد . و اگر اين دو اثر نکرد ، و جلوگيرى متوقف بر زدن بود ، بايد به گونه اى باشد که موجب ديه و قصاص نشود ، و اگر نه ، چنانچه - مثلا - موجب به جراحتى شود ، در صورتى که به عمد باشد ، مجروح مى تواند قصاص کند و اگر از روى خطا باشد ، مى تواند ديه بگيرد .
مسأله 2077 :
وظيفهء آمر به معروف و ناهى از منکر آن است که در امر به معروف و نهى از منکر غرض شارع مقدس را - که ارشاد گمراه و اصلاح فاسد است - در نظر داشته باشد ، و اين مهم حاصل نمى شود ، مگر به آن که مبتلا به گناه را مانند عضو فاسد پيکر خود بداند ، و همچنان که به علاج پاره ء تن خود مى پردازد ، به معالجهء مبتلايان به مفاسد و امراض روحى بپردازد ، و امر به معروف و ناهى از منکر نبايد غفلت کند که شايد در صحيفهء عمل آن گناهکار حسنه اى باشد که خدا او را به آن ببخشد ، و در دفتر عمل خودش سيئه اى باشد که او را به آن مؤاخذه کند . مسأله 2078 - امر به معروف در مستحبات مستحب است . خاتمه : هر چند هر گناهى بزرگ است - چون عظمت و جلال و کبرياى خداوند ، محدود به حدى نيست ، پس نافرمانى خداوند متعال هم با توجه به اين که معصيت خداوند على عظيم است ، بزرگ است ، و روايت شده : " نظر نکن به آنچه معصيت کردى ، بلکه ببين چه کسى را معصيت کردى " - ولى در مقايسهء گناهان به يکديگر ، بعضى بزرگتر و عذاب آن شديدتر است ، و بر برخى از گناهان به طور صريح يا ضمنى ، تهديد و وعيد به عذاب و آتش شده ، و يا در روايات وارده از اهل بيت عصمت ( عليهم السلام ) از آنها تعبير به کبيره شده است ، و به مقتضاى آيهء کريمهء - ( ان تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفر عنکم سيئاتکم ) - ( اگر دورى کنيد از گناهان کبيره اى که نهى شده ايد از آن ، مىپوشانيم از شما بديها و سيئات شما را ) . اجتناب از آنها موجب آمرزش گناهان ديگر است . و بعضى از فقهاء ( اعلى الله مقامهم ) آنها را تا هفتاد و بعضى بيشتر از آن شمرده اند ، و قسمتى از آنها که بيشتر مورد ابتلاست ذکر مى شود :
1 - شرک و کفر به خداوند متعال ، که با هيچ گناه کبيره اى قابل قياس نيست .
2 - يأس و نااميدى از روح و رحمت خداوند متعال .
3 - امن از مکر خداوند متعال .
4 - قسم دروغ به خداوند متعال .
5 - انکار آنچه خداوند نازل فرموده است .
6 - محاربه با اولياى خداوند متعال .
7 - محاربه با خدا و رسول به قطع طريق و افساد در زمين
8 - حکم به غير آنچه خداوند نازل فرموده است .
9 - دروغ بستن بر خدا و رسول و اوصيا .
10 - منع از ذکر خداوند ، در مساجد و سعى در خراب کردن آنها .
11 - منع زکاتى که واجب است .
12 - تخلف از جهاد واجب .
13 - فرار از جنگ مسلمين با کفار .
14 - اضلال - گمراه کردن - از راه خداوند متعال .
15 - اصرار بر گناهان صغيره .
16 - ترک عمدى نماز و ساير واجبات الهيه .
17 – ريا
18 - اشتغال به لهو ، مانند غنا و تار زدن .
19 - ولايت ظالم .
20 - اعانهء - کمک کردن - ظالم .
مسأله 21 :
شکستن عهد و قسم .
مسأله 22 :
تبذير ( فاسد کردن مال و بيهوده خرج کردن آن ) .
مسأله 23 :
اسراف .
مسأله 24 :
شرب خمر .
مسأله 25 :
سحر .
مسأله 26 :
ظلم .
مسأله 27 :
غنا .
مسأله 28 :
عقوق والدين ( اذيت و بدرفتارى با پدر و مادر ) .
مسأله 29 :
قطع رحم .
مسأله 30 :
لواط .
مسأله 31 :
زنا .
مسأله 32 :
نسبت دادن زنا به زن محصنه .
مسأله 33 :
قيادت ( جمع کردن بين مرد و زن به زنا ، يا دو مرد به لواط ) .
مسأله 34 :
دزدى .
35 – ربا
مسأله 36 :
خوردن سحت ( خوردن حرام ) مانند بهاى خمر ، و اجرت زن زناکار ، و رشوه اى که حاکم براى حکم مى گيرد .
مسأله 37 :
کم فروشى .
مسأله 38 :
غش مسلمين .
مسأله 39 :
خوردن مال يتيم به ظلم .
مسأله 40 :
شهادت دادن به ناحق .
مسأله 41 :
کتمان شهادت .
مسأله 42 :
اشاعهء فاحشه و گناه بين مؤمنين .
مسأله 43 :
فتنه .
مسأله 44 :
سخن چينى کردن که موجب تفرقه بين مؤمنين شود .
مسأله 45 :
ناسزا گفتن به مؤمن و اهانت به مؤمن و ذليل کردن او .
مسأله 46 :
بهتان بر مؤمن ( تهمت زدن به مؤمن )
مسأله 47 :
غيبت ، و آن ذکر عيب مستور و پوشيده ء مؤمن ، در غياب او است ، چه آن عيب را به گفتار بيان کند ، يا به رفتار بفهماند ، هر چند در اظهار عيب مؤمن قصد اهانت و هتک حيثيت نداشته باشد ، و اگر به قصد اهانت ، عيب مؤمن را اظهار نمايد ، دو گناه مرتکب شده است . و مرتکب غيبت بايد توبه کند ، و بنابر احتياط واجب از کسى که غيبت او را کرده ، حليت بطلبد ، مگر آن که حليت طلبيدن موجب مفسده اى شود . و در مواردى غيبت جايز است :
1 ) متجاهر به فسق ، يعنى کسى که آشکارا و علنى گناه مى کند ، که غيبت کردن از او در همان گناه جايز است .
2 - غيبت کردن مظلوم از ظالمى که بر او ظلم کرده ، نسبت به آن ظلم .
3 - در مورد مشورت ، که اظهار عيب به قصد نصيحت مشورت کننده ، در حدى که نصيحت محقق شود ، جايز است .
4 - غيبت بدعت گذار در دين ، و کسى که موجب گمراهى مردم مى شود .
5 - غيبت براى اظهار فسق شاهد ، يعنى اگر کسى که شهادت مىدهد فاسق است ، غيبت او به اظهار فسق او ، براى آن که به شهادت او حقى ضايع نشود ، جايز است .
6 - غيبت کردن از شخصى براى دفع ضرر از جان يا عرض يا مال آن شخص .
7 - غيبت کردن از گناهکار به قصد بازداشتن ا و از آن گناه ، در صورتى که به غير آن بازداشتن او ممکن نباشد .