زکاة گندم و جو و خرما و کشمش
مسأله 1872 :
زکاة گندم و جو و خرما و کشمش وقتى واجب مى شود که به مقدار نصاب برسند, و نصاب آنها ((288)) من تبريز ((45)) مثقال کم است که تقريبا ((847)) کيلو گرم مى شود.
مسأله 1873 :
اگر پيش از دادن زکاة از انگور و خرما و جو و گندمى که زکاة آنها واجب شده خـود و عـيالاتش بخورند, يا مثلا به فقير به غيرعنوان زکاة بدهد, بايد زکاة مقدارى را که مصرف کرده بدهد.
مسأله 1874 :
اگر بعد از آنکه زکاة گندم و جو و خرما و انگور واجب شد, مالک آن بميرد, بايد مقدار زکاة را از مال او بدهند, ولى اگر پيش از واجب شدن زکاة بميرد, هر يک از ورثه که سهم او به اندازه نصاب است , بايد زکاة سهم خود را بدهد.
مسأله 1875 :
کسى که از طرف حاکم شرع مامور جمع آورى زکاة است , موقع خرمن که گندم و جـو را از کـاه جدا مى کنند و بعد از خشک شدن خرما و انگور مى تواند زکاة را مطالبه کند, و اگر مالک ندهد و چيزى که زکاة آن واجب شده , از بين برود, بايد عوض آن رابدهد.
مسأله 1876 :
اگر بعد از مالک شدن درخت خرما و انگور يا زراعت گندم و جو, زکاة آنها واجب شود, بايد زکاة آن را بدهد.
مسأله 1877 :
اگر بعد از آنکه زکاة گندم و جو و خرما و انگور واجب شده , زراعت و درخت را بفروشد, فروشنده بايد زکاة آنها را بدهد, وچنانچه داد بر خريدار چيزى واجب نيست .
مسأله 1878 :
اگـر انسان گندم يا جو يا خرما يا انگور را بخرد و بداند که فروشنده زکاة آن را داده , يا شک کند که داده يا نه , چيزى بر اوواجب نيست .
و اگر بداند که زکاة آن را نداده , چنانچه حـاکـم شرع معامله مقدارى را که بايد از بابت زکاة داده شود, اجازه ندهد, معامله آن مقدار باطل است .
و حاکم شرع مى تواند مقدار زکاة را از خريدار بگيرد, و اگر معامله مقدار زکاة را اجازه دهد, مـعامله صحيح است .
وخريدار بايد قيمت آن مقدار را به حاکم شرع بدهد, و در صورتى که قيمت آن مقدار را به فروشنده داده باشد, مى تواند از او پس بگيرد.
مسأله 1879 :
اگر وزن گندم و جو و خرما و کشمش موقعى که تر است به ((288)) من (( 45 )) مثقال کم برسد و بعد از خشک شدن کمتر ازاين مقدار شود, زکاة آن واجب نيست .
مسأله 1880 :
اگر گندم و جو و خرما را پيش از خشک شدن مصرف کند, چنانچه خشک آنها به اندازه نصاب باشد, بايد زکاة آنها رابدهد.
مسأله 1881 :
خرما بر سه قسم است : ((1)) آن است که خشکش مى کنند, و حکم زکاة آن گفته شد ((2)) آن است که در حال رطب بودنش مى خورند ((3)) آن است که نارس خلال آن را مى خورند.
در قسم دوم چنانچه مقدارى باشد که خشک آن به ((288)) من ((45)) مثقال کم برسد, زکاة آن واجب است , و اما قسم سوم ظاهر اين است که زکاة بر آن واجب نباشد.
مسأله 1882 :
گندم و جو و خرما وکشمشى که زکاة آنها را داده اگر چند سال هم نزد او بماند زکاة ندارد.
مسأله 1883 :
اگر گندم و جو و خرما و انگور از آب باران يا نهر مشروب شود, يا مثل زراعتهاى مـصر از رطوبت زمين استفاده کند, زکاة آن ده يک است , و اگر با ماشين آلات يا با دلو و مانند آن آبيارى شود, زکاة آن بيست يک است .
مسأله 1884 :
اگر گندم و جو و خرما و انگور, هم از آب باران مشروب شود و هم از آب دلو و مـانـنـد آن اسـتفاده کند, چنانچه طورى باشدکه عرفا بگويند آبيارى آن با ماشين آلات يا با دلو و مـانـنـد آن شده , زکاة آن بيست يک , و اگر بگويند آبيارى با آب نهر و باران شده , زکاة آن ده يک است , و اگر طورى است که عرفا مى گويند به هر دو آبيارى شده , زکاة آن سه چهلم است .
مسأله 1885 :
چـنـانچه در صدق عرفى شک کند و نداند که آبيارى طورى است که در عرف مـى گـويـند با هر دو آبيارى شده يا اينکه مى گويند آبيارى آن مثلا با باران است , اگر سه چهلم بدهد کافى است .
مسأله 1886 :
اگر شک کند و نداند که عرف مى گويند با هر دو آبيارى شده يا اينکه مى گويند با دلـو و نحو آن آبيارى شده است , در اين صورت دادن يک بيستم کافى است , و همچنين است حال اگر احتمال آن نيز برود که در عرف بگويند با آب باران آبيارى شده است .
مسأله 1887 :
اگر گندم و جو و خرما و انگور با آب باران و نهر مشروب شود و به آب دلو و مانند آن مـحتاج نباشد ولى با آب دلو هم آبيارى شود, و آب دلو به زياد شدن محصول کمک نکند, زکاة آن ده يـک اسـت , و اگر با دلو و مانند آن آبيارى شود و به آب نهر و باران محتاج نباشدولى با آب نهر و باران هم مشروب شود و آنها به زياد شدن محصول کمک نکنند, زکاة آن يک بيستم است .
مسأله 1888 :
اگـر زراعـتـى را با دلو و مانند آن آبيارى کنند و در زمينى که پهلوى آن است زراعـتـى کـه از رطـوبت آن زمين استفاده نمايد ومحتاج به آبيارى نشود, زکاة زراعتى که با دلو آبيارى شده يک بيستم , و زکاة زراعتى که پهلوى آن است بنابر احتياط يک دهم مى باشد.
مسأله 1889 :
مـخارجى را که براى گندم و جو و خرما و انگور کرده است , نمى تواند از حاصل کـسر نموده و ملاحظه نصاب نمايد, پس چنانچه يکى از آنها پيش از ملاحظه مخارج به ((288)) من ((45)) مثقال کم برسد, بايد زکاة آن را بدهد.
مسأله 1890 :
تخمى را که به مصرف زراعت رسانده , چه از خودش باشد يا خريده باشد, نمى تواند نـيـز از حاصل کسر کند وسپس ملاحظه نصاب بنمايد بلکه نصاب را نسبت به مجموع حاصل بايد ملاحظه نمايد.
مسأله 1891 :
آنـچـه کـه دولت از عين مال مى گيرد, زکاة آن واجب نيست , مثلا اگر حاصل زراعت ((850)) کيلو گرم باشد و دولت ((50)) کيلو گرم را به عنوان ماليات بگيرد, فقط زکاة در ((800)) کيلو واجب مى شود.
مسأله 1892 :
مصارفى که انسان پيش از تعلق زکاة نموده , بنابر احتياط واجب نمى تواند از حاصل کسر نموده و فقط زکاة بقيه رابدهد.
مسأله 1893 :
مصارفى را که بعد از تعلق زکاة است مى تواند از حاکم شرع يا وکيل او در صرف آنها اجازه بگيرد و آنچه نسبت به مقدارزکاة خرج شده بردارد.
مسأله 1894 :
واجب نيست صبر نمايد تا جو و گندم به حد خرمن برسد و انگور و خرما خشک گردد و آنگاه زکاة را بدهد, بلکه همين که زکاة واجب شد جايز است مقدار زکاة را قيمت نموده و به عنوان زکاة قيمت آن را بدهد.
مسأله 1895 :
بعد از آنکه زکاة تعلق گرفت مى توان عين زراعت يا خرما و انگور را پيش از درو کـردن يـا چيدن به مستحق يا حاکم شرع ياوکيل اينها مشاعا تسليم نمايد و پس از آن در مصارف شريک مى باشند.
مسأله 1896 :
در صـورتى که مالک عين مال را از زراعت يا خرما و انگور به حاکم يا مستحق يا وکيل آنها تسليم نمود, لازم نيست آنها رامجانا به طور اشاعه نگاه دارد بلکه مى تواند براى اينکه تا وقت درو يا خشک شدن برسد براى ماندن آنها در زمينش اجرت مطالبه نمايد.
مسأله 1897 :
اگـر انـسان در چند شهر که فصل رسيدن حاصل آنها با يکديگر اختلاف دارد و زراعـت و ميوه آنها در يک وقت بدست نمى آيد گندم يا جو و خرما يا انگور داشته باشد و همه آنها محصول يک سال حساب شود, چنانچه چيزى که اول مى رسد به اندازه نصاب يعنى ((288)) من ((45)) مـثـقال کم باشد, بايد زکاة آن را موقعى که مى رسد بدهد و زکاة بقيه را هر وقت بدست مى آيد ادا نمايد, و اگر آنچه اول مى رسد به اندازه نصاب نباشد, صبر مى کند تا بقيه آن برسد, پس اگـر روى هـم بـه مـقدار نصاب شود, زکاة آن واجب است , و اگر به مقدارنصاب نشود, زکاة آن واجب نيست .
مسأله 1898 :
اگـر درخت خرما يا انگور در يک سال دو مرتبه ميوه بدهد, چنانچه روى هم به مقدار نصاب باشد, بنابر احتياط زکاة آن واجب است .
مسأله 1899 :
اگـر مـقـدارى خرماى خشک نشده يا انگور دارد که خشک آن به اندازه نصاب مـى شـود, چنانچه به قصد زکاة از تازه آن به قدرى به مصرف زکاة برساند که اگر خشک شود به اندازه زکاتى باشد که بر او واجب است اشکال ندارد.
مسأله 1900 :
اگر زکاة خرماى خشک يا کشمش بر او واجب باشد, نمى تواند زکاة آن را خرماى تازه يا انگور بدهد بلکه چنانچه ملاحظه قيمت نمايد و انگور يا خرماى تازه يا مويز يا خرماى خشک ديـگـر از بـابـت قيمت بدهد نيز محل اشکال است , و نيز اگر زکاة خرماى تازه ياانگور بر او واجب بـاشـد, نمى تواند زکاة آن را خرماى خشک يا کشمش بدهد, بلکه چنانچه به اعتبار قيمت خرما و انگور ديگرى بدهداگرچه تازه باشد محل اشکال است .
مسأله 1901 :
کسى که بدهکار است و مالى هم دارد که زکاة آن واجب شده اگر بميرد, بايد اول تمام زکاة را از مالى که زکاة آن واجب شده بدهند بعد قرض او را ادا نمايند.
مسأله 1902 :
کسى که بدهکار است و گندم يا جو يا خرما يا انگور هم دارد, اگر بميرد و پيش از آنکه زکاة اينها واجب شود, ورثه قرض اورا از مال ديگر بدهند, هر کدام که سهمشان به ((288)) من ((45)) مثقال کم برسد, بايد زکاة بدهد, و اگر پيش از آنکه زکاة اينها واجب شود,قرض او را نـدهـنـد, چنانچه مال ميت فقط به اندازه بدهى او باشد, واجب نيست زکاة اينها را بدهند, و اگر مـال مـيـت بـيشتر از بدهى او باشد,بايد جنس زکاة دار را نسبت به مجموع مال ملاحظه کنند به هـمان نسبت از جنس زکاة دار کسر شود, پس سهم هر يک از ورثه به اندازه نصاب برسد زکاة بر او واجب است .
مسأله 1903 :
اگـر گـنـدم و جو و خرما و کشمشى که زکاة آنها واجب شده خوب و بد دارد, احتياط واجب آن است که زکاة هر کدام از خوب و بد را از خود آنها بدهد.