احکام زکات
مسأله 1849 :
زکوه نه چيز واجب است : اوّل گندم ، دوّم جو ، سوّم خرما ، چهارم کشکش ، پنجم طلا ، ششم نقره ، هفتم شتر ، هشتم گاو ، نهم گوسفند و اگر کسي مالک يکي از اين نه چيز باشد ، با شرايطي که بعداً گفته مي شود بايد مقداري که معّين شده به يکي از مصرفهايي که دستور داده اند ، برساند .
مسأله 1850 :
سلت که دانه اي است به نرمي گندم و خاصيت جو دارد و علس که مثل گندم است و خوراک مردم صنعا مي باشد ، زکوه هر دو بنابر احتياط واجب بايد داده شود .
شرايط واجب شدن زکات
مسأله 1851 :
زکوه در صورتي واجب مي شود که مال به مقدار نصاب ، که بعداً گفته مي شود برسد و مالک آن ، بالغ و عاقل و آ زاد باشد و بتواند در آ ن مال ، تصّرف کند .
مسأله 1852 :
بعد از آنکه انسان دوازده ماه مالک گاو و گوسفند و شتر و طلا ونقره بود بايد زکوه آن را بدهد . ولي از ا وّل ماه دوازدهم نمي تواند طوري در مال تص رّ ف کند که مال از بين برود و اگر تصرّف کند ضامن است و چنانچه در ماه دوازدهم بدون اختيار او بعضي از شرطهاي زکوه از بين برود زکوه بر او واجب نيست .
مسأله 1853 :
اگر مالک گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره در بين سال بالغ شود زکوه بر او واجب نبست .
مسأله 1854 :
زکوه گندم و جو وقتي واجب مي شود گه به آنها گندم و جو گفته شود و زکوه کشکش بنابر احتاط وقتي واجب مي شود که قوره است و موقعي هم که خرما قدري خشک شد ، که به او تمر مي گويند ، زکوه آن واجب مي شود ، ولي وقت دادن زکوه در گنده و جو موقع خرمن شدن و جدا کردن کاه آنها ودر خرما و کشمش موقعي است که خشک شده باشند .
مسأله 1855 :
اگر موقع واجب شدن زکوه گندم و جو و کشمش و خرما که در مسأله پيش گفته شد ، صاحب آنها بالغ باشد بايد زکوه آنها را بدهد .
مسأله 1856 :
اگر صاحب گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره در تمام سال ديوانه باشد ، زکوه بر او واجب نيست . ولي اگر در مقداري از سال ديوانه باشد و در آخر سال عاقل گردد چنانچه ديوانگي او بقدري کم باشد که مردم بگويند در تمام سال عاقل بوده ، بنابر احتياط زکوه بر او واجب است .
مسأله 1857 :
اگر صاحب گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره در مقداري از سال مست يا بيهوش شود ، زکوه از او ساقط نمي شود . و همچنين است اگر موقع واجب شدن زکوه گندم و جو و خرما و کشمش ، مست يا بيهوش باشد .
مسأله 1858 :
مالي را که انسان غصب کرده اند و نمي تواند در آن تصّرف کند زکوه ندارد . و نيز اگر زراعتي را از او غصب کنند و موقعي که زکوه آن واجب مي شود در دست غصب کننده باشد ، موقعي که به صاحبش بر مي گردد زکوه ندارد .
مسأله 1859 :
اگر طلا و نقره و چيز ديگري را که زکوه آن واجب است قرض کند و يکسال نزد او بماند ، بايد زکوه آن را بدهد و بر کسي که قرض داده چيزي واجب نيست .
زکوه گندم و جوئ و خرما و کشمش
مسأله 1860 :
زکوه گندم و جو و خرما و کشمش وقتي واجب مي شود که به مقدار نصاب برسند و نصاب آنها 288 من تبريز و 45 مثقال کم است که 207/847 کيلو گرم مي شود .
مسأله 1861 :
اگر پيش از دادن زکوه از انگور و خرما و غوره آنها و جو و گندمي که زکوه آنها واجب شده خود و عيالاتش به مقدار متعارف بخورند يا مثلاً به فقير بدهد ، زکوه مقداري که مصرف کرده واجب نيست .
مسأله 1862 :
اگر بعد از آنکه زکوه گندم و جو و خرما و انگور واجب شد مالک آن بميرد بايد مقدار زکوه را از مال او برهند . ولي اگر پيش از واجب شذن زکوه بميرد : هر يک از ورثه که سهم او به اندازهً نصاب است : بايد زکوه سهم خود را بدهد .
مسأله 1863 :
کسي که از طرف حاکم شرع مأمور جمع آوري زکوه است؛ موقع خرمن که گندم و جو را از از کاه جدا مي کنند و بعد از خشک شدن خرما و انگور ، مي تواند زکوه را مطالبه کند و اگر مالک ندهد و چيزي که زکوه آن واجب شده ، از بين برود بايد عوض آن را بدهد .
مسأله 1864 :
اگر بعد از مالک شدن درخت خرما و انگور يا زراعت گندم و جو زکوه آنها واجب شود ؛ مثلأ خرما در ملک او زرد يا سرخ شود ، بايد زکوه آن را بدهد .
مسأله 1865 :
اگر بعد از آنکه زکوه گندم و جو و خرما و انگور واجب شد ، زراعت و درخت را بفروشد ، بايد زکوه آنها رابدهد .
مسأله 1866 :
اگر انسان گندم يا جو يا خرما يا انگور را بخرد و بداند که فروشنده زکوه آن را داده ، يا شک کند که داده يا نه ، چيزي بر او واجب نيست . واگر بداند که زکوه آن را نداده ، چنانچه حاکم شرع معاملة مقداري را که بايد از بابت زکوه داده شود . اجازه ندهد معاملة ان مقدار باطل است . وحاکم شرع مي تواند مقدار زکوه را از خريدار بگيرد و اگر معاملة مقدار زکوه را اجازه دهد ، معامله صحيح است و خريدار بايد آن مقدار را به حاکم شرع بدهد ودر صورتي که قيمت آن مقدار را به فروشنده داده باشد ، مي تواند از او پس بگيرد .
مسأله 1867 :
اگر وزن گندم و جو و خرما و کشمش موقعي که تر است به 288 من 45 مثقال کم برسد و بعد از خشک شدن کمتر از اين مقدار شود ، زکوه آن واجب نيست .
مسأله 1868 :
اگر گندم و جو و خرما را پيش از خشک شدن در غير آنچه که در مسأله1863 ذکر شد مصرف کند چنانچه خشک آنها به اندازة نصاب باشد ، زکوه آنها واجب است .
مسأله 1869 :
خرمائي که تازةآن را مي خورند و اگر بماند خيلي کم مي شود چنانچه مقداري باشد که خشک آن به 288 من و 45 مثقال کم برسد ، زکوه آن واجب است .
(مسآله 1870 ) گندم و جو و خرما و کشمشي که زکوه آنها را داده ، اگر چند سال هم نزد او بماند زکوه ندارد .
مسأله 1871 :
اگر گندم و جو و خرما و انگور از آب باران يا نهر مشروب شود يا مثل زراعتهاي مصر از رطوبت زمين استفاده کند ، زکات آن ده يک است ، واگر با دلو و مانند آن آبياري شود، زکات آن بيست يک است و اگر مقداري از باران يا نهر يا رطوبت زمين استفاده کند و به همان مقدار از آبياري بادلو و مانند آن استفاده نمايد ، زکات نصف آن ، ده يک و زکات نصف ديگر آن ، بيست يک مي باشد يعني از چهل قسمت سه قسمت آن را بابت زکات بدهند .
مسأله 1872 :
اگر گندم و جو و خرما و انگور ، هم از آب باران يا مانند آن مشروب شود و هم از آب دل و يا مانند آن استفاده کند ، چنانچه طوري باشد که بگويند با دلو مثلأ آبياري شده نه باران ، زکات آن بيست يک است ، واگر بگويند با آب باران آبياري شده نه دلو ، مثلأ زکات آن ده يک است .
مسأله 1873 :
اگر گندم و جو و خرما و انگور ، هم از آب باران مشروب شود و هم از آب دلو و مانند آن استفاده کند ، چنانچه طوري باشد که بگويند آبياريبا دلو و مانند آن غلبه داشته ، زکوه آن بيست يک است و اگر بگويند آبياري با آب نهر و باران غلبه داشته ، زکوه آن ده يک است ؛ بلکه اگر نگويند آب باران و نهر غلبه داشته ولي آبياري با آب باران و نهر بيشتر از آب دلو و مانند آب باشد ، بنابر احتياط واجب زکوه آن ده يک مي باشد . و اگر عرفأ بگويند با هر دو آبياري شده ، زکوه آن سه چهلم است .
مسأله 1874 :
اگر شک کند که آبياري با آب باران شده يا آبياري به دلو ، بيست يک بر او واجب مي باشد
مسأله 1875 :
اگر گندم و جو و خرما و انگور با آب باران و نهر مشروب شود و به آب دلو مانند آن محتاج نباشد ولي با آب دلو هم آبياري شود ، و آب دلو به زياد شدن محصول کمک نکند ، زکوه آن ده يک است و اگر با دلو و مانند آن آبياري شود و به آب نهر و باران محتاج نباشد ، ولي با آب نهر و باران هم مشروب شود و آنها به زياد شدن محصول کمک نکنند ، زکوه آن بيست يک است .
مسأله 1876 :
اگر زراعتي را با دلو و مانند آن آبياري کنند و در زميني که پهلوي آن است زراعتي کنند که از رطوبت آن زمين استفاده نمايند و محتاج به آبياري نشود زکوه زراعتي که با دلو آبياري شده ، بيست يک و زکوه زراعتي که پهلوي آن است ، ده يک مي باشد .
مسأله 1877 :
مخارجي را که براي گندم و جو و خرما و انگور کرده است حتّي مقداري از قيمت اسباب و لباس را که به واسطة زراعت کم شده ، مي تواند از حاصل کسر کند . و چنانچه پس از کم کردن اينها به 288 من و 45 مثقال کم برسد ، بايد زکات باقيماندة آن را بدهد .
مسأله 1878 :
قيمت وقتي که تخم را براي زراعت پاشيده مي تواند جزء مخارج حساب نمايد .
مسأله 1879 :
اگر زمين و اسباب زراعت يا يکي از اين دو ملک خود او باشد ، نبايد کراية آنها را جزء مخارج حساب کند . و نيز براي کارهائي که خودش کرده يا ديگري بي اجرت انجام داده ، چيزي از حاصل کسر نمي شود .
مسأله 1880 :
اگر درخت انگور يا خرما را بخرد ، قيمت آن جزء مخارج نيست ، ولي اگر خرمايا انگور را پيش ازچيدن بخرد ، پولي راکه براي آن داده جزء مخارج حساب مي شود .
مسأله 1881 :
اگر زميني را بخرد و در ان زمين گندم يا جو بکارد ،پولي راکه براي خريدزمين داده جزء مخارج حساب نمي شود ، ولي اگر زراعت را بخرد ، پولي را که براي خريد آن داده مي تواند جزء مخارج حساب نمايد واز حاصل کم کند،اما بايد قيمت کاهي را که از آن بدست مي آيد از پولي که براي خريد زراعت داده کسر نمايد مثلاً اگر زراعتي را پانصد تومان بخرد وقيمت کاه آن صدتومان باشد ،فقط چهارصد تومان آن راميتواند جزء مخارج حساب نمايد.(مسأل1882 ) کسي که بدون گاو وچيز هاي يگرکه براي زراعت لازم است ميتواندزراعت کند،اگرآنهارا بخرد؛ نبايد پولي راکه براي خريداينها داده جزء مخارج حساب نمايد.
مسأله 1883 :
کسي که بدون گاووچيز هاي ديگري که براي زراعت لازم است نمي تواند زراعت کند ، اگر آنها رابخرد و به واسطه زراعت به کلي از بين بروند، مي تواند تمام قيمت آنها راجزء مخارج حساب نمايد و اگر مقداري از قيمت کم شود مي تواند آن مقدار را جزء مخارج حساب کند ،ولي اگر بعد از راعت چيزي ازقيمتشان کم نشود ،بنابر احتياط واجب چيزي ازقيمت انهارا جزء مخارج حساب ننمايد .
مسأله 1884 :
اگر دريک زمين جو وگندم وچيزي مثل برنج ولوبيا زکوه آن واجب نيست کارد،خرجهائي که براي هرمدام انها کرده فقط پاي همان حساب مي شود،ولي اگر براي هردو مخارجي کرده بايدبه هردو قسمت نمايد ، مثلاً اگرهردو به يک اندازه بوده، مي تواند نصف مخارج را از جنسي که زکوه دارد کسر نمايد .
مسأله 1885 :
اگر براي سال اوعملي مانند شخم زدن انجام دهد اگر چه براي سالهاي بعد هم فائده داشته باشد ، بايدمخارج آن را از سال اوَل کسر کند ولي اگر براي چند سال عمل کند بايد بين آنها تقسيم نمايد .
مسأله 1886 :
اگر انسان در چند شهر که فصل آنها با يکديگر اختلاف دارد و زراعت و ميوة آنها در يک وقت بدست نمي آيد ، گندم يا جو يا خرما يا انگور داشته باشد و همة آنها محصول يک سال حساب شود ؛ چنانچه چيزي که اوَل مي رسد به اندازة نصاب يعني 288 من و 45 مثقال کم ، باشد ، بايد زکوه آن را موقعي که مي رسد بدهد و زکوه بقيَه را هر وقت بدست مي آيد ادا نمايد و اگر آنچه اوَل مي رسد به اندازة نصاب نباشد ، در اين صورت اگر يقين دارد اينکه اکنون بدست آمده است با آنچه که بعدأ بدست مي آيد به اندازة نصاب مي شود باز هم بعد از تعلَق زکوه به بقيَه واجب است زکوه آنچه را که رسيده همان وقت و زکوه بقيَه را مقعي که مي رسد بدهد و اگر يقين ندارد که همة آنها به اندازة نصاب شود ، صبر مي کند تا بقيَة آن برسد ؛ پس اگر روي هم به مقدار نصاب شود ، زکات آن واجب است و اگر به مقدار نصاب نشود ، زکوه آن واجب نيست .
مسأله 1887 :
اگر درخت خرما يا انگور در يک سال دو مرتبه ميوه دهد ، اگر در هر مرتبه به مقدار نصاب نباشد ، زکوه آن واجب نيست ، براي اينکه زراعت در هر فصلي مستقلأ مورد حساب قرار مي گيرد و زراعت در دو فصل مثل زراعت دو سال است
مسأله 1888 :
اگرمقداري خرما يا انگورتازه دارد که خشک آن به اندازة نصاب مي شود ، چنانچه به قصد زکوه از تازة آن به قدري به مستحق بدهد که اگر خشک شود به اندازة زکوتي 0 باشد که بر او واجب است ، اشکال ندارد .
مسأله 1889 :
اگر زکوه خرماي خشک يا کشمش بر او واجب باشد نمي تواند زکوه آن را خرماي تازه يا انگور بدهد و نيز اگر زکوه خرماي تازه يا انگور بر او واجب باشد ، نمي تواند زکوه آن را خرماي خشک يا کشمش بدهد ، اما اگر يکي از اينها يا چيز ديگري را به قصد قيمت زکوه بدهد ، مانعي ندارد .
مسأله 1890 :
کسي که بدهکار است و مالي هم دارد که زکوه آن واجب شده اگر بميرد ، بايد اوَل تمام زکوه آن واجب شده بدهند ، بعد قرض او را اداء نمايند .
مسأله 1891 :
کسي که بدهکار است و گندم يا جو يا خرما يا انگور هم دارد ، اگر بميرد و پيش از آنکه زکوه اينها واجب شود ، ورثه قرض او از مال ديگر بدهند ، هر کدام که سهمشان به 288 من و 45 مثقال کم برسد ، بايد زکوه بدهد و اگر پيش از آنکه زکوه اينها واجب شود ، قرض او را ندهند ، چنانچه مال ميَت فقط به اندازة بدهي او باشد واجب نيست زکوه اينها رابدهند و اگر مال ميَت بيشتر از بدهي او باشد ، در صورتي که بدهي او به قدري است که اگر بخواهند اداء نمايند بايد مقداري از گندم و جو و خرما و انگور را هم به طلبکار بدهند ، آنچه را به طلبکار مي دهند زکوه ندارد و بقيَه مال ورثه است و هر کدام آنان که سهمش به اندازة نصاب شود ؛ بايد آن را بدهد
مسأله 1892 :
اگر گندم و جو و خرما و کشمشي که زکوه آنها واجب شده خوب و بد دارد بايد زکوه هر کدام از خوب و بد را از خود آنها بدهد و زکوه همه را از بد نمي تواند بدهد .
نصاب طلا
مسأله 1893 :
طلا دو نصاب دارد :
نصاب اوّل آن بيست مثقال شرعي است که هر مثقال آن 18 نخود است : پس وقتي طلا به بيست مثقال شرعي که پانزده مثقال معمولي است برسد اگر شرائط ديگر را هم که گفته شد داشته باشد ، انسان بايد چهل يک آن را که نه نخود ميشود ( هر مثقال معمولي 24 نخود است ) از بابت زکوه بدهد و اگر به اين مقدار نرسد زکوه آن واجب نيست .
و نصاب دوّم آن چهار مثقال شرعي است که سه مثقال معمول ميشود يعني اگر سه مثقال به پانزده مثقال اضافه شود ، بايد زکات تمام 18 مثقال را از قرار چهل يک بدهد و اگر کمتر از سه مثقال اضافه شود ، فقط بايد زکوه 15 مثقال آن را بدهد و زيادي آن زکوه ندارد و همچنين است هر چه بالا رود ، يعني اگر سه مثقال اضافه شود ، بايد زکوه تمام آنها را بدهد و اگر کمتر اضافه شود ، مقداري که اضافه شده زکوه ندارد .
نصاب نقره
مسأله 1894 :
نقره دو نصاب دارد :
نصاب اوّل آن 105 مثقال معمولي است که اگر نقره به 105 مثقال برسد و شرائط ديگر را هم که گفته شد داشته باشد ، انسان بايد چهل يک آن را که 2 مثقال و 15 نخود است از بابت زکوه بدهد و اگر به اين مقدار نرسد زکوه آن واجب نيست .
و نصاب دوّم آن 21 ال است ، يعني اگر 21 مثقال به 105 مثقال اضافه شود ، بايد زکوه تمام 126 مثقال را بطوري که گفته شد بدهد و اگر کمتر از 21 مثقال اضافه شود ، فقط بايد زکوه 105 مثقال آن را بدهد و زيادي آن زکوه ندارد و همچنين است هر چه بالا رود ، يعني اگر 21 مثقال اضافه شود ، بايد زکوه تمام آنها را بدهد و اگر کمتر اضافه شود مقداري که اضافه شده و کمتر از 21 مثقال است زکوه ندارد . بنابر اين اگر انسان چهل يک هر چه طلا و نقره دارد بدهد ، زکوتي را که بر او واجب بوده داده و گاهي هم بيشتر از مقدار واجب داده است مثلاً کسي که 110 مثقال نقره دارد ، اگر چهل يک آن را بدهد ، زکوه 105 مثقال آن را که واجب بوده داده و مقداري هم براي 5 مثقال آن داده که واجب نبوده است .
مسأله 1895 :
کسي که طلا يا نقره او به اندازه نصاب است ، اگر چه زکوه آن را داده باشد ، تا وقتي از نصاب اوّل کم نشده ، همه ساله بايد زکوه آن را بدهد .
مسأله 1896 :
زکوه طلا و نقره در صورتي واجب ميشود که آن را سکّه زده باشد و معامله با آن رواج باشد و اگر سکّه آن از بين رفته باشد ، بايد زکوه آن را بدهد .
مسأله 1897 :
طلا و نقره سکّه داري که زنها براي زينت بکار ميروند ، در صورتي که معامله با آن رايج باشد بنا بر احتياط زکوه آن واجب است و اگر معامله با آن رايج نباشد زکوه آن واجب نيست هر چند به آن پول طلا و نقره بگويند .
مسأله 1898 :
کسي که طلا و نقره دارد ، اگر هيچ کدام آنها به اندازه نصاب اوّل نباشد مثلاً 104 مثقال نقره و 14 مثقال طلا داشته باشد ، زکوه بر آن واجب نيست .
مسأله 1899 :
چنانکه سابقاً گفته شد زکوه طلا و نقره در صورتي واجب ميشود که انسان يازده ماه مالک مقدار نصاب باشد و اگر در بين يازده ماه ، طلا و نقره او کمتر شود ، زکوه بر آن واجب نيست .
مسأله 1900 :
اگر در بين يازده ماه طلا و نقره اي را که دارد با طلا يا نقره يا چيز ديگري عوض نمايد يا آنها را آب کند ، زکوه بر او واجب نيست. ولي اگر براي فرار از دادن زکوه اين کارها را بکند ؛ احتياط مستحبّ آن است که زکوه را بدهد .
مسأله 1901 :
اگر در ماه دوازدهم پول طلا و نقره را آب کند ، بايد زکوه آنها را بدهد و چنانچه به واسطة آب کردن ، وزن يا قيمت آنها کم شود ، بايد زکوتي را که پيش از آب کردن بر او واجب بوده بدهد
مسأله 1902 :
اگر طلا و نقره اي که دارد خوب و بد داشته باشد ، مي تواند زکوه هر کدام از خوب و بد را از خود آن بدهد ، ولي بهتر است زکوه همه آنهارا از طلا و نقره خوب بدهد .
مسأله 1903 :
طلا و نقره اي که بيشتر از اندازه معمول فلز ديگر دارد ، اگر خالص آن به اندازة نصاب که مقدار آن گفته شد برسد ، انسان بايد زکات آن را بدهد . و چنانچه شک دارد که خالص آن به اندازة نصاب هست يا نه ، زکوه آن واجب نيست .
مسأله 1904 :
اگر طلا و نقره اي که دارد به مقدار معمول فلز ديگر با آن مخلوط باشد ؛ نمي تواند زکوه آن را از طلا و نقره اي بدهد که بيشتر از معمول فلز ديگر دارد ولي اگر به قدري بدهد که يقين کند طلا و نقرة خالصي که در آن هست ، به اندازه زکوتي مي باشد که بر او واجب است اشکال ندارد .
زکوه شتر وگاو وگوسفند
مسأله 1905 :
زکوه شتر و گاو و گوسفند غير از شرطهائي که گفته شد دو شرط ديگر دارد :
اوّل : آنکه حيوان در تمام سال بيکار باشد ولي اگر در تمام سال يک هفته هم کار کرده باشد ، بنابر احتياط زکوه آن واجب است .
دوّم : آنکه در تمام سال از علف بيابان بچرد ، پس اگر تمام سال يا مقداري از آن را از علف چيده شده ، يا از زراعتي که ملک مالک يا ملک کس ديگر است بچرد زکوه بدارد . ولي اگردرتمام سال يک هفته هم ازعلف مالک بخورد ،بنابراحتياط زکوه آن واجب مي باشد و اگر انسان براي شتر و گاو و گوسفند خود چراگاهي را که کسي نکاشته بخرد ؛ يا اجاره کند ، يا براي چراندن در ان باج بدهد ، بايد زکوه را بدهد .
نصاب شتر
مسأله 1906 :
شتر دوازده نصاب دارد :
اوّل : پنج شتر و زکوه آن يک گوسفنداست و تا شمارة شتر به اين مقدار نرسد زکوه ندارد.
دوّم : ده شتر و زکوه آن دو گوسفند است .
سوّم : پانزده شتر و زکوه آن سه گوسفند است .
چهارم : بيست شتر و زکوه آن چهار گوسفند است .
پنجم : بيست و پنج شتر و زکوه آن پنج گوسفند است .
ششم : بيست و شش شتر و زکوه آن يک شتر است که داخل سال دوّم شده باشد .
هفتم : سي و شش شتر و زکوه آن يک ستر است که داخل سال سوّم شده باشد .
هشتم : چهل و شش شتر و زکوه آن يک شتر است که داخل سال چهارم شده باشد .
نهم : شصت و يک شتر و زکوه آن يک شتر است که داخل سال پنجم شده باشد .
دهم : هفتاد و شش شتر و زکوه آن دو شتر است که داخل سال سوّم شده باشد .
يازدهم : نود و يک شتر و زکوه آن دو شتر است که داخل سال چهارم شده باشد .
دوازدهم : صد و بيست و يک شتر و بالاتر از آن است که بايد يا چهل تا چهل تا حساب کند و براي هر چهل تا يک شتري بدهد که داخل سال سوَم شده باشد ، يا پنجاه تا پنجاه تا حساب کند و براي هر پنجاه تا يک شتر ي بدهد که داخل سال چهارم شده باشد و يا با چهل و پنجاه حساب کند . ولي در هر صورت بايد طوري حساب کند که چيزي باقي نماند ، يااگر چيزي باقي مي ماند ، از نه تا بيشتر نباشد ، مثلأ اگر 140 شتر دارد ؛ بايد براي صد تا دو شتري که داخل سال چهارم شده و براي چهل تا يک شتر ماده اي که داخل سال سوم شده باشد .
مسأله 1907 :
زکوه ما بين دو نصاب واجب نيست پس اگر شماره ي شترهايي که دارد از نصاب اوّل که پنج است بگذرد ، تا به نصاب دوّم که ده تا است نرسيده ، فقط بايد زکوه پنج تاي آن را بدهد و همچنين است در نصابهاي بعد .
نصاب گاو
مسأله 1908 :
گاو دو نصاب دارد : نصاب اوّل آن سي تا است که وقتي شمارة گاو به سي رسيد، اگر شرائطي را که گفته شد داشته باشد ، انسان بايد يک گوساله اي که داخل سال دوَم شده از بابت زکوه بدهد .
ونصاب دوّم آن چهل است وزکوه آن ، يک گوساله مادهاي که داخل سال سوَم شده باشد و زکوه ما بين سي و چهل واجب نيست ، مثلاً کسي که سي و نه گاو دارد ، فقط بايد زکوه سي تاي آنها را بدهد و نيز اگر از چهل گاو زيادتر داشته باشد تا به شصت نرسيده ؛ فقط بايد زکوه چهلتاي آن را بدهد و بعد از آن که به شصت رسيد ؛ چون دو برابر نصاب اوّل را دبرد ، بايد دو گوساله اي که داخل سال دوّم شده بدهد و همچنين هر چه بالا رود ، بايد يا سي تا سي تا حساب کند يا چهل تا چهل تا يا با سي و چهل حساب نمايد و زکوه آن را به دستوري که گفته شد بدهد ولي بايد طوري حساب کند که چيزي باقي نماند ؛ يا بگر چيزي باقي مي ماند از نه تا بيشتر نباشد ، مثلاً اگر هفتاد گاو دارد ، بايد به حساب سي و چهل حساب کند و براي سي تاي آن زکوه سي تا و براي چهل تاي آن زکوه چهل تا را بدهد ، چون اگر به حساب سي تا حساب کند ، ده تا زکوه نداده مي ماند .
نصاب گوسفند
مسأله 1909 :
گوسفند پنج نصاب دارد :
اوّل : چهل و زکوه آن يک گوسفند است و تا گوسفند به چهل نرسد زکوه ندارد .
دوّم : صد و بيست و يک زکوه آن دو گوسفند است .
سوّم : دويست و يک و زکوه آن سه گوسفند است .
چهارم : سيصد و يک و زکوه آن چهار گوسفند است .
پنجم : چهارصد و بالا تر از آن است که بايد آنها را صد تاصد تا حساب کند و براي هر صدتاي آنها يک گوسفند بدهد . و لازم نيست زکوه را از خود گوسفندها بدهد بلکه اگر گوسفند ديگري هم بدهد يا مطابق قيمت گوسفند ، پول بدهد کافي است .
مسأله 1910 :
زکوه ما بين دو نصاب واجب نيست . پس اگر شمارة گوسفندهاي کسي از نصاب اوَل که چهل است بيشترباشد تا به نصاب دوّم که صدو بيست و يک است نرسيده ، فقط بايد زکوه چهل تاي ان را بدهد و زيادي آن زکوه بدارد و همچنين است در نصابهاي بعد .
مسأله 1911 :
زکوه شتر و گاو و گوسفندي که کقدار نصاب برسد ، واجب است چه همه آنها نر باشند يا ماده ، يا بعضي نر باشند و بعضي ماده .
مسأله 1912 :
در زکوه ، گاو و گاوميش يک جنس حساب مي شود و شتر عَرَبي و غير عَرَبي يک جنس است ، و همچنين بز و ميش و شيشَک در زکوه با هم فرق ندارند .
مسأله 1913 :
اگر گوسفند براي زکوه بدهد ، بايد اقّلاً داخل سال دوّم شده باشد و اگر بز بدهد بايد داخل سال سوّم شده باشد .
مسأله 1914 :
گوسفندي را که بابت زکوه مي دهد ؛ اگر قيمتش مختصري از گوسفندهاي ديگر او کمتر باشد اشکال ندارد . ولي بهتر است گوسفندي را که قيمت آن از تمام گوسفندهايش بيشتر است بدهد ، و همچنين است بدهد، و همچنين است در گاو و شتر .
مسأله 1915 :
اگر چند نفر با هم شريک باشند هر کدام آنان که سهمش به نصاب اوّل رسيده ، بايد زکوه بدهد و بر کسي که سهم او کمتر از نصاب اوّل است زکوه واجب نيست .
مسأله 1916 :
اگر يک نفر در چند جا گاو يا شتر يا گوسفند داشته باشد و روي هم به اندازة نصاب باشند ، بايد زکوه آنها را بدهد .
مسأله 1917 :
اگر گاو و گوسفندو شتري که دارد مريض و معيوب هم باشند ، بايد زکوه آنها را بدهد
مسأله 1918 :
اگر گاو و گوسفند و شتري که دارد همه مريض يا معيوب يا پير باشند ، مي تواند زکوه را از خود آنها بدهد . ولي اگر همه سالم و بي عيب و جوان باشند نمي تواند زکوه آنها را مريض ، معيوب ، يا پير بدهد . بلکه اگر بعضي از آنها سالم و بعضي مريض و دسته اي معيوب و دستة ديگر بي عيب و مقداري پير و مقداري جوان باشند ، احتياط واجب آن است که براي زکوه آنها سالم و بي عيب و جوان بدهد .
مسأله 1919 :
اگر پيش از تمام شدن ماه يازدهم ، گاو و گوسفند و شتري را که دارد با چيز ديکر عوض کند ، يا نصابي را که دارد با مقدار نصاب از همان جنس عوض نمايد ، مثلاً چهل گوسفند بدهد و چهل گوسفند ديگر بگيرد، زکوه بر او واجب نيست .
مسأله 1920 :
کسي که بايد زکوه گاو و گوسفند و شتر را بدهد ، اگر زکوه آنها را از مال ديگرش بدهد ؛ تا وقتي شمارة آنها از نصاب کم نشده ، همه سال بايد زکوه را بدهد و اگر از خود آنها بدهد و از نصاب اوّل کمتر شوند ؛ زکوه بر او واجب نيست مثلاً کسي که چهل گوسفند دارد ، اگر از مال ديکرش زکوه آنها را بدهد تا وقتي که گوسفند هاي او از چهل کم نشده ، همه ساله بايد يک گوسفند بدهد و اگر ازخود آنها بدهد ، تا وقتي به چهل نرسيده ، زکوه براو واجب نيست .
مصرف زکوه
مسأله 1921 :
انسان مي تواند زکوه را در هشت مورد مصرف کند :
اوّل : فقير و آن کسي است که مخارج سال خود و عيالاتش را ندارد و کسي که صنعت يا ملک يا سرمايه اي داردکه مي تواند مخارج سال خود را بگذراندفقير نيست .
دوّم : مسکين و آن کسي است که از فقير سخت تر مي گذراند .
سوّم : کسي که از طرف امام ( عليه السّلام ) يا نائب امام مأمور است که زکوه را جمع و
نگهداري نمايد و به حساب آن رسيدگي کند و آن را به امام (عليه السّلام ) يا نائب امام يا فقرا برساند .
چهارم : کافرهائي که اگر زکوه به آنان بدهند به دين اسلام مايل مي شوند ، يا در جنگ به مسلمانان کمک مي کنند .
پنجم : خريداري بنده ها و آزاد کردن آنها .
ششم : بدهکاري که نميتواند قرض خود را بدهد .
هفتم : في سبيل الله يعني کاري که مانند ساختن مسجد منفعت عمومي ديني دارد ، يا مثل ساختن پل و اصلاح راه که منفعتش به عموم مسلمانان مي رسد و آنچه براي اسلام نفع داشته باشد به هر نحو که باشد .
هشتم : ابن السّبيل يعني مسافري که در سفر در مانده شده و احکام اينها در مسائل اينده گفته خواهد شد .
مسأله 1922 :
احتياط واجب آنست که فقير و مسکين بيشتر از مخارج سال خود و عيالاتش را از زکوه نگيرد و اگر مقداري پول يا جنس دارد فقط به اندازه کسري مخارج يک سالش زکوه بگيرد .
مسأله 1923 :
کسي که مخارج سالش را داشته اگر مقداري از آن مصرف کند و بعد
شک کند که آنچه باقي مانده به اندازه مخارج سال او هست يا نه ، نمي تواند زکوه بگيرد .
مسأله 1924 :
صنعتگر يا مالک يا تاجري که در آمد او از مخارج سالش کمتر است ، مي تواند براي کسري مخارجش زکوه بگيرد ، و لازم نيست ابزار کار يا ملک يا سرمايه خود را به مصرف مخارج برساند .
مسأله 1925 :
فقيري که خرج سال خود و عيالالتش را ندارد ، اگر خانه اي دارد که ملک او است و در آن نشسته ، يا مال سواري دارد چنانچه بدون اينها نتواند زندگي کند ، اگر چه براي حفظ آبرويش باشد ، مي تواند زکوه بگيرد و همچنين است اثاث خانه و ظرف و لباس تابستاني و زمستاني و چيز هايي که به آنها احتياج دارد و فقيري که اينها را ندارد اگر به اينها احتياج داشته باشد ، مي تواند از زکوه خريداري نمايد .
مسأله 1926 :
فقيري که ياد گرفتن صنعت براي او مشکل نيست ، بنابر احتياط واجب بايد ياد بگيرد و با گرفتن زکوه زندگي نکند . ولي تا وقتي مشغول ياد گرفتن است ، مي تواند زکوه بگيرد .
مسأله 1927 :
به کسي که قبلاً فقير بوده و مي گويد فقيرم ، اگر چه انسان از گفته او اطمينان پيدا نکند ، مي شود زکوه داد .
مسأله 1928 :
کسي که مي گويد فقيرم و قبلاً فقير نبوده ، يا معلوم نيست فقير بوده يا نه ، اگر از ظاهر حالش اطمينان پيدا شود که فقير است مي شود به او زکوه داد .
مسأله 1929 :
کسي که بايد زکوه بدهد ، اگر از فقيري طلبکار باشد ، ميتواند طلبي را که از او دارد ، بابت زکوه حساب کند .
مسأله 1930 :
اگر فقير بميرد ، انسان مي تواند طلبي را که از او دارد بابت زکوه حساب کند .
مسأله 1931 :
چيزي را که انسان بابت زکوه به فقير مي دهد لازم نيست به او بگويد که زکوه است ، بلکه اگر فقير خجالت بکشد ، مستحب است بطوري که دروغ نشود به اسم پيشکش بدهد ولي بايد قصد زکوه نمايد .
مسأله 1932 :
اگر به خيال اينکه کسي فقير است به او زکوه بدهد ، بعد بفهمد فقير نبوده يا از روي دانستن مسأله به کسي که ميداند فقير نيست زکوه بدهد ، چنانچه چيزي را که به او داده باقي باشد بايد از او بگيرد و به مستحق بدهد و اگر از بين رفته باشد ، پس اگر کسي که آن چيز را گرفته مي دانسته يا احتمال مي داده که زکوه است ، انسان بايد عوض آن را از او بگيرد وبه مستحق بدهد ولي اگر به غير عنوان زکوه داده نمي تواند چيزي از او بگيرد و بايد از مال خودش زکوه را به مستحق بدهد و در همه صور مي تواند از مال خودش زکوه را بدهد و از کسي که گرفته مطالبه نکند .
مسأله 1933 :
کسي که بدهکار است و نمي تواند بدهي خود را بدهد ، اگر چه مخارج سال خود را داشته باشد ، مي تواند براي دادن قرض خود زکوه بگيرد ، ولي بايد مالي را که قرض کرده در معصيت خرج نکرده باشد ، يا اگر در معصيت خرج کرده ، از آن معصيت توبه کرده باشد ، که در اين صورت از هم فقرا مي شود به او داد .
مسأله 1934 :
اگر به کسي که بدهکار است و نمي تواند بدهي خود را بدهد زکوه بدهد ، بعد بفهمد قرض را در معصيت مصرف کرده ، چنانچه آن بدهکار فقير باشد مي تواند آنچه را به او داده بابت زکوه حساب کند ، ولي اگر چيزي را که گرفته در شرابخواري يا بطور آشکارا در معصيت صرف کرده و از معصيت خود توبه نکرده ، بنابر احتياط واجب بايد چيزي را که به او داده بابت زکوه حساب نکند .
مسأله 1935 :
کسي که بدهکار است و نميتواند بدهي خودرا بدهد ، اگر چه فقير نباشد ، انسان مي تواند طلبي را که از او دارد ، بابت زکوه حساب کند .
مسأله 1936 :
مسافري که خرجي او تمام شده ، يا مرکبش از کار افتاده ، چنانچه سفر او سفر معصيت نباشد و نتواند با قرض کردن يا فروختن چيزي خود را به مقصد برساند ، اگر چه در وطن خود فقير نباشد ، ميتواند زکوه بگيرد . ولي اگر بتواند در جاي ديگر با قرض کردن يا فروختن چيزي مخارج سفر خود را فراهم کند ، فقط به مقداري که به آنجا برسد ، مي تواند زکوه بگيرد .
مسأله 1937 :
مسافري که در سفر رمانده شده و زکوه گرفته بعد از آنکه به وطنش رسيد ، اگر چيزي از زکوه زياد مانده باشد ، در صورتي که بدون مشقّت نتواند بقّيه را به صاحب مال يا نائب او برساند ، بايد آن را به حاکم شرع بدهد و بگويد آن چيز زکوه است .