4.راه هاى خداشناسى
اکنون که با شناخت مطلوب در اسلام آشنا شديم، لازم است راههاى شناخت خدا را يکى پس از ديگرى مورد بررسى قرار دهيم، همان گونه که گفته اند، راه به سوى خدا، به اندازه شمارش نفسهاى انسان است وهر پديده اى در جهان، بسان سکّه دو رويه اى است که يک رويه آن ، طبيعت ويک رويه ديگر آن خداست وهر انسان خردمندى از مطالعه پديده ها، راهى به سوى خدا دارد. ولى درعين حال، اين طرق بى شمار را مى شود تحت ضوابطى در آورد. اينک برخى از طرقى که قرآن ما را به آن دعوت کرده است:
1ـ برهان نظم:
مقصود از برهان نظم اين است که نظام جهان گواهى مى دهد که موجود دانا و توانايى ، اين نظام را پديد آورده است وگرنه خود ماده، ناتوان تر از آن است که به خود نظم ونظام بخشد.
پذيرش برهان نظم، بر چهار اصل استوار است:
الف ـ جهانى خارج از ذهن وجود دارد:
مقصود از اين اصل اين است که دايره هستى به ذهن وذهنيات منحصر نيست، بلکه آنچه را که ما تصور مى کنيم، در خارج از ذهن واقعيت دارد وبه ديگر سخن، در بررسيهاى خود
صفحه 42
«رئاليست» مى باشد نه «ايده آليست» . مقصود از رئاليست آن شخص واقع گرا است که جهان خارج از ذهن را مى پذيرد ومى گويد در خارج از ذهن من، ماه وآفتاب، دريا وهامون، وجود دارد ويک فرد خداشناس تا اين اصل را نپذيرد، نمى تواند گامى بسوى خداشناسى بردارد.
شگفت اين جاست که برخى از مادى ها وبه دنبال آن مارکسيستها، خدا پرستان را ايده آليست قلمداد کرده ويک چنين جنايت علمى را مرتکب شده اند، در صورتى که پايه خداشناسى که برهان نظم است، بر اساس پذيرفتن عينيتهاى خارجى است.
ب ـ جهان ماده داراى نظم وقوانين است:
اين مطلبى است که علوم، به اثبات آن کمر بسته وقوانين حاکم بر طبيعت را کشف کرده اند وهرچه دانشهاى بشرى در اين مورد پيش رود گامى به سوى خدا شناسى برداشته مى شود.
ج ـ اصل عليّت:
مقصود ازاين اصل، اين است که قوانين حاکم بر ماده عاملى لازم دارد وچيزى در جهان بدون علّت امکان پذير نيست.
د ـ تصادف علّت نظم نيست:
مقصود از اين اصل، اين است که اين نظم نمى تواند برخاسته از خود ماده باشد; زيرا ماده فاقد شعور ودرک نمى تواند آفريننده يک چنين نظم حساب شده باشد وتصور اين که تصادف مولکول ها آفريننده اين نظم بوده، منطق کودکانه اى است که هيچ خردى آن را نمى پذيرد. انسان خردمند هرگز نمى پذيرد يک نامه ماشين شده، محصول حرکت انگشتان يک فرد بى سواد ويا يک انسان بازيگر باشد، بلکه همگان به روشنى مى گويند، ماشين نويس آگاه از کار ماشين، با توجه به حروف آن وبا توجه به نامه اى که قصد تايپ آن را دارد، اين نامه را ماشين کرده است.
صفحه 43
اين نوع شناخت ها، شناخت آيتى است
در قرآن ، کلمه آيه وآيات بيش از حدّ به کار مى رود وغالباً اين لفظ در مورد نشانه هاى وجود خدا استعمال مى شود واين شناخت آيتى است; يعنى از اثر يک شىء به وجود مؤثر وصفات آن پى ببريم، زيرا اثر يک شىء همان گونه که از وجود مؤثر حکايت مى کند، از صفات آن نيز حکايت دارد همگى مى گوييم، فردوسى يک شاعر اديب وآگاه از داستانهاى ايران باستان است، ما هرگز فردوسى را نديده ايم وخصوصيات روحى او را نيازموده ايم، اثر ادبى او، از وجود او وخصوصيات روحى او کاشف وبازگو کننده است; عين اين مطلب، در باره قانون بوعلى که در طب است حاکم وجارى است. اين نوع شناختها را شناختهاى آيتى مى گويند وهدف اين است که از نشانه به صاحب نشانه پى ببريم.
بحث حضرت ابراهيم با گروههاى ستاره پرست، ماه پرست، آفتاب پرست معروف است; وى براى بى پايه نشان دادن پرستش اين نوع اجرام، براى مدت کوتاهى با پرستندگان آنها هم صدا شد، ولى بعداً، ربوبيت آنها را باطل کرد; زيرا اين اجرام، دستخوش انقطاع از انسان است وخداى مربى وپرورش دهنده، پيوسته بايد با انسان در رابطه باشد واز او غفلت نکند، او از اين طريق، ثابت کرد که نشانه هاى ربوبيّت، در اين اجرام نيست وبايد سراغ آن خدايى رفت که اينها را آفريده وپيوسته حضور دارد و چنين فرمود:
(إنّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذي فَطَرَ السَّمواتِ والأرضَ حَنيفاً وَ ما أنَا مِنَ المُشْرِکينَ)(سوره انعام آيه 79).
2ـ هدفدارى وهماهنگى در آفرينش جهان
يکى ديگر از دلايل اثبات صانع، وجود هماهنگى و هدفدارى در جهان آفرينش است.
سلول انسان در رحم مادر پرورش پيدا مى کند، همراه با رشد «جنين» و رسيدن آن به مرحله تولد، غده هاى توليد کننده شير، تحت تأثير «هورمونهاى» مخصوص، آرام آرام خود را براى تغذيه نوزاد آماده مى کند، به گونه اى که همزمان با تولد فرزند غذاى او نيز آماده مى شود.
صفحه 44
اين هماهنگى، نشانه وجود تدبير ونقشه در آفرينش کودک ومادر است; زيرا ساليان قبل از تولد کودک، دستگاهى متناسب با دهان ودست وگلوى کودک، در پيکر مادر تعبيه شده وبه تدريج رشد يافته ودر روزى که نوزاد به آن نياز شديد دارد، مورد بهره بردارى قرار گرفته است.
دراين جا مادّى نمى تواند اين هدفدارى را از طريق تصادف توجيه کند، همچنان که نمى تواند در اين مورد، به خاصيت ماده پناه برد. ممکن است بگويد رشد يک نطفه ودر آمدن آن به صورت انسان، خاصيّت ماده است، يا بگويد رشديک نهال ودر آمدن آن به صورت يک درخت برومند، خاصيت سلول درختى و نهال آن است، ولى هرگز نمى تواند پيشى بينى نيازهاى آينده يک موجود را که مدتها پيش از آن به وجود آمده است از طريق تصادف يا خاصيت ماده تفسير کند; چه اينکه اين پيش بينى از مقوله آينده نگرى وکار از روى نقشه وحساب است.
گاهى دو موجود، هرکدام مکمل ديگرى است، مثلاً وجود درخت مکمل جانداران وهمچنين وجود جاندار، مکمل وجود درختان است واگر هستى منحصر به يکى از اين دو بود، اثرى از هيچکدام نبود، زيرا درخت، توليد کننده «اکسيژن ومصرف کننده «کربن» است، در حالى که جاندار ، توليد کننده کربن و مصرف کننده اکسيژن است واگر يکى بود وديگرى نبود از وجود هيچ کدام خبرى نبود. اين نظام، گواه بر وجود نقشه و تدبير در خلقت هر دو است وهرگز نمى توان چنين نظامى را برخاسته از ماده بى عقل و شعور دانست.
يادآورى دو نکته:
1ـ در شناخت صانع جهان، پيوسته بايد از نظام موجود، بر وجود خدا استدلال کرد. مثلاً، خود قرآن (چنانکه در بحث صفات مى آيد)، گردش منظم بادها را گواه بر وجود صانع جهان گرفته است; در حالى که گاهى ديده مى شود، افراد از حادثه هاى استثنائى، بر وجود خدا استدلال مى کنند، مثلاً اگر روزى باد از طرف غير معمول بوزد آن را گواه بر وجود خدا مى گيرند; در صورتى که بايد در هر دو شکل، بر وجود خدا استدلال کنيم، نه اينکه تنها در موارد استثنائى; زيرا، مفاد آن، اين است که نظام علمى، منتهى به اثبات صانع نمى شود وآنچه را که علم کشف کرده است نمى تواند خدا را ثابت کند وتنها پديده هايى که علت آنها شناخته نشده است، گواه بر
صفحه 45
وجود خدا است. يک چنين طرز تفکر بهانه به دست دشمن مى دهد و دين را با علم، ناسازگار قلمداد مى کند.
2ـ گاهى ديده مى شود که تنها وجود حيات وپيدايش آن در ماده، نخستين، پايه استدلال بر وجود خدا قرار مى گيرد; به اين بيان که :زمين، جزء خورشيد بود، چگونه اين موجود داغ و سوزان که همه مواد حياتى آن کشته شده، داراى حيات وزندگى گشت؟
درحالى که وجود حيات کنونى نيز ، مى تواند ما را به سوى خدا رهبرى کند وقرآن وجود موجودات زنده را در زمين، نشانه وجود او گرفته است:
(وَبَثَّ فيها مِنْ کُلِّ دابَّة) (سوره بقره آيه 164).
در زمين از هر جاندارى پخش کرد.
ما در اين بخش به دلائل کمى اکتفاء کرديم زيرا وجود خدا، آنچنان روشن است که جز گروه کمى، همه به آن معتقدند.
آنچه مهم است، مسئله تحليل صفات خدا است که سرچشمه بسيارى از مذاهب و مکاتب کلامى است