اَحکامِ طَلاق
مسأله 2493 :
مردي که زن خود را طلاق مي دهد ؛ بايد عاقل و بالغ باشد و به اختيار خود طلاق دهد و اگر او را مجبور کنند که زنش را طلاق دهد طلاق باطل است و نيز بايد قصد طلاق داشته باشد ؛ پس اگر صيغة طلاق را به شوخي بگويد ، صحيح نيست .
مسأله 2494 :
زن بايد در وقت طلاق از خون حيض و نفاس پاک باشد و شوهرش در آن پاکي يا در حال نفاس يا حيض که پيش از اين پاکي بود با او نزديکي نکرده باشد و تفصيل اين دو شرط در مسائل آينده گفته مي شود .
مسأله 2495 :
طلاق دادن زن در حال حيض يا نفاس در سه صورت صحيح است :
اوّل : آنکه شوهرش بعد از ازدواج با او نزديکي نکرده باشد .
دوّم : آبستن باشد و اگر معلوم نباشد که آبستن است و شوهرش در حال حيض طلاقش بدهد ، بعد بفهمد آبستن بوده ، اشکال ندارد .
سوّم ک مرد به واسطة غائب بودن يا مشقّت داشتن تحقيق نتواند يا برايش مشکل باشد که پاک بودن زن را بفهمد .
مسأله 2496 :
اگر زن را از خون حيض پاک بداند و طلاقش دهد بعد معلوم شود که موقع طلاق در حال حيض بوده طلاق او باطل است و اگر او را در حيض بداند و طلاقش دهد بعد معلوم شود پاک بوده ، طلاق او صحيح است .
مسأله 2497 :
کسي که ميداند زنش در حال حيض يا نفاس است ، اگر غائب شود مثلاً مسافرت کند و بخواهد او را طلاق دهد ، بايد تا مدّتي که معمولاّ زنها از حيض يا نِفاس پاک مي شوند ، صبر کند .
مسأله 2498 :
اگر مردي که غائب است بخواهد زن خور را طلاق دهد ،چنانچه بتواند اطلّاع پيدا کند که زن او در حال حيض يا نفاس است يا نه ، اگر چه اطلاع او از روي عادت حيض زن ؛ يا نشانه هاي ديگري باشد که در شرع معّين شده بايد تا مدّتي که معمولاً زنها از حيض يا نفاس پاک مي شوند صبر کند .
مسأله 2499 :
اگر با عيالش که از خون حيض و نفاس پاک است نزديکي کند و بخواهد طلاق دهد بايد صبر کند تا دوباره حيض ببيند و پاک شود ، ولي زني را که نُه سالش تمام نشده ، يا آبستن است ؛ اگر بعد از نزديکي طلاق دهند ، اشکال ندارد و همچنين است اگر يائسه باشد و مراد از يائسه در مسأله 437 کذشت .
مسأله 2500 :
هر گاه با زني که از خون حيض و نفاس پاک است نزديکي کند و در همان پاکي طلاقش دهد اگر بعد معلوم شود که موقع طلاق آبستن بوده ، اشکال ندارد .
مسأله 2501 :
اگر با زني که از خون حيض و نفاس پاک است نزديکي کند و مسافرت نمايد ، چنانچه بخواهد در سفر طلاقش دهد ، بايد به قدري که زن معمولاً بعد از آن پاکي خون مي بيند و دوباره پاک مي شود ، صبر کند .
مسأله 2502 :
اگر مرد بخواهد زن خود را که به واسطة مرضي حيض نمي بيند طلاق دهد ، بايد از وقتي که با او نزديکي کرده تا سه ماه از اجماع با او خودداري نمايد و بعد او را طلاق دهد .
مسأله 2503 :
طلاق بايد به صيغة عربي صحيح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صيغة طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه باشد بايد بگويد : زَوْجَتي فاطِمَهُ طالِقٌ يعني زن من فاطمه رها است و اگر ديگري را وکيل کند که آن وکيل بايد بگويد : زَوْجَهُ مُوَکِلي فاطِمَهُ طالِقٌ .
مسأله 2504 :
زني که صيغه شده ، مثلاً يک ماهه يا يک ساله او را عقد کرده اند طلاق ندارد و رها شدن او به اين است که مدّتش تمام شود ، يا مرد مدّت را به او ببخشد به اين ترتيب که بگويد : مدّت را به تو بخشيدم و شاهد گرفتن و پاک بودن زن از حيض لازم نيست .
عدّة طلاق
مسأله 2505 :
زني که نُه سالش تمام نشده و زن يائِسه عدّه ندارد ؛ يعني اگر چه شوهرش با او نزديکي کرده باشد ، بعد از طلاق مي تواند فوراً شوهر کند .
مسأله 2506 :
زني که نُه سالش تمام شده و يائسه نيست اگر شوهرش با او نزديکي کند و طلاقش دهد ، بعد از طلاق بايد عدّه نگهدارد ، يعني بعد از آنکه در پاکي طلاقش داد ، به قدري صبر کند که دوباره حيض ببيند و پاک شود و همين که حيض سوّم را ديد عدّه او تمام مي شود و مي تواند شوهر کند . ولي اگر پيش از نزديکي کردن با او طلاقش بدهد عدّه ندارد ، يعني مي تواند بعد از طلاق فوراً شوهر کند .
مسأله 2507 :
زني که حيض نمي بيند اگر در سن زنهائي باشد که حيض مي بينند ، چنانچه شوهرش بعد از نزديکي کردن او را طلاق دهد ، بايد بعد از طلاق تا سه ماه عدّه نگهدارد .
مسأله 2508 :
زني که عدّه او سه ماه است ، اگر اوّل ماه طلاقش بدهند بايد سه ماه هلالي يعني از موقعي که ماه ديده مي شود تا سه ماه عدّه نگهدارد . و اگر در بين ماه طلاقش بدهند ، بايد باقي ماه را با دو ماه بعد از آن و نيز کسري ماه اوّل را از ماه چهارم عدّه نگهدارد تا سه ماه تمام شود ، مثلاً اگر غروب روز بيستم ماه طلاقش بدهند و آن ماه بيست و نه روز باشد بايد نُه روز باقي ماه را با دو ماه بعد از آن و بيست روز از ماه چهارم عدّه نگهدارد و احتياط مستحّب آن است که از ماه چهارم بيست و يک روز عدّه نگهدارد ؛ تا با مقداري که از ماه اوّل عدّه نگهداشته سي روز شود .
مسأله 2509 :
اگر زن آبستن را طلاق دهند ؛ عدّه اش تا دنيا آمدن ، يا سقط شدن بچّة او است ، بنابر اين اگر مثلاً يک ساعت بعد از طلاق بچّة او بدنيا آيد ، عدّه اش تمام مي شود .
مسأله 2510 :
زني که نه سالش تمام شده و يائسه نيست اگر صيغه شود ، مثلاً يک ماهه ، يا يک ساله چنانچه شوهرش با او نزديکي نمايد و مدّت آن زن تمام شود يا شوهر مدّت را به او ببخشد در صورتي که حيض مي بيند بايد به مقدار دو حيض و اگر حيض نمي بيند ، چهل و پنج روز بايد از شوهر کردن خودداري نمايد .
مسأله 2511 :
ابتداي عدّة طلاق از موقعي است که خواندن صيغة طلاق تمام مي شود ، چه زن بداند طلاقش داده اند ، يا نداند پس اگر بعد از تمام شدن عدّه بفهمد که او را طلاق داده اند ؛ لازم نيست دوباره عدّه نگهدارد .
عدّة زني که شوهرش مُرده
مسأله 2512 :
زني که شوهرش مرده اگر آبستن نباشد ، بايد تا چهار ماه و ده روز عدّه نگهدارد ، يعني از شوهر کردن خودداري نمايد اگر چه يائسه يا صيغه باشد ، يا شوهرش با او نزديکي نکرده باشد و اگر آبستن باشد ، بايد تا موقع زائيدن عدّه نگهدارد ، ولي اگر پيش ازگذشتن چهار ماه و ده روز ، بچّه اش بدنيا بيايد بايد تا چهار ماه و ده روز از مرگ شوهرش صبر کند و اين عدّه را عدة وفات مي گويند .
مسأله 2513 :
زني که در عدّة وفات مي باشد ، حرام است لباس اَلوان بپوشد و سُرمه بکشد و همچنين کارهاي ديگري که زينت حساب شود بر او حرام مي باشد .
مسأله 2514 :
اگر زن يقين کند که شوهرش مُرده و بعد از تمام شدن عّة وفات ، شوهر کند ، چنانچه معلوم شود شوهر او بعداً مرده است ، بايد از شوهر دوّم جدا شود و در صورتي که آبستن باشد ، به مقداري که در عدّة طلاق گفته شد ، براي شوهر دوّم عدّه طلاق و بعد براي شوهر اوّل عدّة وفات نگهدارد ؛ و اگر آبستن نباشد ، براي شوهر اوّل عدّة وفات و بعد براي شوهر دوّم عدّة طلاق نگهدارد و ابتداي عدّة وفات را از موقعي که خبر صحيح وفات شوهر به او رسيده قرار دهد .
مسأله 2515 :
و ابتداي عدّة وفات از موقعي است که زن از مرگ شوهر مُطَّلع شود .
مسأله 2516 :
اگر زن بگويد عدّه ام تمام شده ، با دو شرط از او قبول مي شود :
اوّل : آنکه مورد تهمت نباشد .
دوّم : از طلاق يا مُردن شوهرش به قدري گذشته باشد که در آن مدّت تمام شدن عدّه ممکن باشد .
طلاق بائِن و طلاق رِجعي
مسأله 2517 :
طلاق بائن آن است که بعد از طلاق ، مرد حقّندارد به زن خود رجوع کند ، يعني بدون عقد او را به زني قبول نمايد و آن بر پنج قِسم است :
اوّل : طلاق زني که نُه سالش تمام نشده باشد .
دوّم : طلاق زني که يائسه باشد و مراد از يائسه در مسأله 463 گذشت .
سوّم : طلاق زني که شوهرش بعد از عقد با او نزديکي نکرده باشد .
چهارم : طلاق زني که او را سه دفعه طلاق داده اند .
پنجم : طلاق خُلع و مُبارات و احکام اينها بعداً گفته خواهد شد و غير اينها طلاق رجعي است که بعد از طلاق تا وقتي زن در عدّه است مرد مي تواند به او رجوع نمايد .
مسأله 2518 :
کسي که زنش را طلاق رِجعي داده ، حرام است او را از خانه اي که موقع طلاق در آن خانه بوده بيرون کند ، ولي در بعضي از مواقع که در کتابهاي مفصّل گفته شده ، و از جمله آنها فحّاشي و رفت و آمد با اجانب است بيرون کردن او اشکال ندارد و نيز حرام است زن براي کارهاي غير لازم از آن خانه بيرون رود .
اَحکام رجوع کردن
مسأله 2519 :
در طلاق رجعي مرد به دو قِسم مي تواند به زن خود رجوع کند :
اوّل : حرفي بزند که معنايش اين باشد که او را دوباره زن خود قرار داده است .
دوّم : کاري کند که از آن بفهمند رجوع کرده است .
مسأله 2520 :
براي رجوع کردن لازم نيست مرد شاهد بگيرد ، يا به زن خبر دهد ، بلکه اگر بدون اينکه کسي بفهمد ، بگويد به زنم رجوع کردم صحيح است . ولي اگر بعد از تمام شدن عدّه مرد بگويد که در عدّه رجوع نموده ام لازم است اثبات نمايد .
مسأله 2521 :
مردي که زن خود را طلاق رجعي داده اگر مالي از او بگيرد و با او صُلح کند که ديگر به او رجوع نکند ، حق رجوع از بين نمي رود .
مسأله 2522 :
اگر زني را دو بار طلاق دهد و به او رجوع کند يا دوبار اورا طلاق دهد و بعد از هر طلاق عقدش کند ، بعد از طلاق سوّم آن زن بر او حرام است ، ولي اگر بعد از طلاق سوّم به ديگري شوهر کند ، با چهار شرط به شوهر اوّل حلال مي شود ، يعني
مي تواند آن زن را دوباره عقد نمايد :
اوّل : آنکه عقد شوهر دوّم عقد دائم باشد و اگر مثلاً يک ماهه يا يک ساله او را صيغه کند ، بعد از آنکه از او جدا شد ، شوهر اوّل نمي تواند او را عقد کند .
دوّم : شوهر دوّم بالغ و با او نزديکي و دخول کند و بنا بر اقوي بايد نزديکي از جلوي زن صورت بگيرد ولي انزال لازم نيست .
سوّم : شوهر دوّم طلاقش دهد يا بميرد .
چهارم : عدّة طلاق يا عدّة وفات شوهر دوّم تمام شود .
طلاق خُلع
مسأله 2523 :
طلاق زني را که به شوهرش مايل نيست و مِهر يا مال ديگر خود را به او مي بخشد که طلاقش دهد ، طلاق خُلع گويند .
مسأله 2524 :
اگر شوهر بخواهد صيغة طلاق خُلع را بخواند چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد ، پس از آنکه مِهر خود را به شوهر بخشيد بدون فاصله شوهر مي گويد : زَوْجَتي فاطِمَهُ خالَعْتُها عَلي ما بَذَلَتْ، هِيَ طالِقٌ ‹يعني زنم فاطمه را طلاق خُلع دادم ، او رها است ›.
مسأله 2525 :
اگر زني کسي را وکيل کند که مهر اورا به شوهرش ببخشد و شوهر همان کَس را وکيل کند که زن را طلاق دهد ، چنانچه اسم شوهر محمّد و اسم زن فاطمه باشد وکيل ، صيغة طلاق را اينطور مي خواند : عَنْ مُوَکِلَتي فاطِمَهَ بَذَلْتُ مَهْرَها لِمُوَکِلي مُحَمَدٍ لِيَخْلَعَها عَلَيْهِ . پس از آن بدون فاصله مي گويد : زَوْجَهُ مُوَکِلي خالَعْتُها عَلي ما بَذَلَتْ ، هِيَ طالِقٌ . و اگر زني کسي را وکيل کند که غير از مهر چيز ديگري را به شوهر او ببخشد که او را طلاق دهد وکيل بايد ب جاي کلمه (مهرها) آن چيز را بگويد ، مثلاً اگر صد تومان داده بگويد ، بَذَلْتُ مِأَهَ تُومان . در صورتي که زن معّين باشد بردن نامش در اينجا و در طلاق مبارات لازم نيست و همين قدر که او را در نظر بگيرد ، کافي است .
طلاق مُبارات
مسأله 2526 :
اگر زن و شوهر يکديگر را نخواهند و زن مالي به مرد بدهد که او را طلاق دهد ، آن طلاق را مُبارات گويند .
مسأله 2527 :
اگر شوهر بخواهد صيغة مبارات را بخواند ، چنانچه مثلاً اسم زن فاطم باشد ، بايد بگويد : بارَأْتُ زَوْجَتي فاطِمَهَ عَلي مَهْرِها فَهِيَ طالِقٌ . يعني مبارات کردم زنم فاطمه را در مقابل همر او پس او رها است ، و اگر ديگري را وکيل کند ، وکيل بايد بگويد : بارأْتُ زَوْجَهَ مُوَکِلي فاطِمَهَ عَلي مَهْرِها فَهِيَ طالِقٌ . و در هر دو صورت به جاي دو کلمه ( عَلي مَهْرِها ) ( بِمَهْرِها ) بگويد ، اشکال ندارد .
مسأله 2528 :
صيغةطلاق خُلع و مبارات بايد بعربي صحيح خوانده شود ولي اگر زن براي آنکه مال خود را به شوهر ببخشد مثلاً به فارسي بگويد براي طلاق ، فلان مال را به تو بخشيدم اشکال ندارد .
مسأله 2529 :
اگر زن در بين عدّة طلاق خُلع يا مبارات از بخشش خود برگرددشوهر مي تواند رجوع کند و بدون عقد دوباره او را زن خود قرار دهد .
مسأله 2530 :
مالي را که شوهر براي طلاق مبارات مي گيرد ، بايد بيشتر از مهر نباشد ولي در طلاق خُلع اگر بيشتر باشد اشکال ندارد .
احکام مُتفرّقه طلاق
مسأله 2531 :
اگر با زن نامحرمي به گمان اينکه عيال خود او است نزديکي کند چه زن بداند که او شوهرش نيست ، يا گمان کند شوهرش مي باشد ، بايد عدّه نگهدارد .
مسأله 2532 :
اگر با زني که مي داند عيالش نيست ، زنا کند ، چنانچه زن نداند که آن مرد شوهر او نيست بنابر احتياط واجب بايد عدّه نگهدارد .
مسأله 2533 :
اگر مرد زني را گول بزند که از شوهرش طلاق بگيرد و زن او شود ، طلاق وعقد آن زن صحيح است ولي هر دو معصيت بزرگي کرده اند .
مسأله 2534 :
هرگاه زن در ضمن عقد با شوهر شرط کند که اگر شوهر مسافرت نمايد ، يا مثلاً شش ماه به او خرجي ندهد اختيار طلاق با او باشد ، اين شرط باطل است ولي چنانچه شرط کند که اگر مرد مسافرت کند يامثلاً تا شش ماه خرجي ندهد ، از طرف او براي طلاق خود وکيل باشد ، چنانچه پس از مسافرت مرد، يا خرجي ندادن شش ماه ، خود را طلاق دهد صحيح است .
مسأله 2535 :
زني که شوهرش گُم شده ؛ اگر بخواهد به ديگري شوهر کند ، بايد نزد مجتهد عادل برود و به دستور او عمل نمايد .
مسأله 2536 :
پدر و جّد پدري ديوانه اگر مصلحت باشد مي توانند زن او را طلاق بدهند.
مسأله 2537 :
اگر پدر يا جّد پدري براي طفل خود زني را صيغه کند ؛ اگر چه مقداري از زمان تکليف بچّه جزء مدّت صيغه باشد ، مثلاً براي پسر چهارده سالة خودش زني را دو ساله صيغه کند ، چنانچه صلاح بچّه باشد ، مي تواند مدّت آن زن را ببخشد ولي زن دائمي او را نمي تواند طلاق دهد .
مسأله 2538 :
اگر از روي علاماتي که در شرع معيّن شده ، مرد دو نفر را عادل بداند و زن خود را پيش آنان طلاق دهد ، ديگري که آنان را عادل نمي داند بنابر احتياط واجب نبايد آن زن را براي خود يا براي کس ديگر عقد کند .
مسأله 2539 :
اگر کسي زن خود را بدون اينکه او بفهمد طلاق دهد چنانچه مخارج او را مثل وقتي که زنش بوده بدهد و مثلاً بعد از يک سال بگويد يک مال پيش ، تو را طلاق دادم و شرعاً هم ثابت کند ، مي تواند چيزهائي را که در آن مدّت براي زن تهيّه نموده و او مصرف نکرده است از او پس بگيرد ، ولي چيزهائي را که مصرف کرده نمي تواند از او مطالبه نمايد .