2. ریشه هاى مذهب در آفرینش انسان (آیت الله جعفر سبحانی)

2. ریشه هاى مذهب در آفرینش انسان (آیت الله جعفر سبحانی)

2. ريشه هاى مذهب در آفرينش انسان

اعتقاد به خداو توجه به ماوراء طبيعت، بر خلاف انديشه مادّيها يک فکر وارداتى نيست که از خارج بر ما تلقين شده باشد; بلکه تمايلات مذهبى يک نوع ريشه در وجود وآفرينش ما دارد واز اين جهت مذهب را در عداد امور فطرى در آورده است.

اصولاً آگاهى هاى انسان بر دو نوع است:

1ـ آگاهى که از خارج بر او تفهيم وتلقين شده است واگر عامل خارجى نبود او هرگز به اين فکر نمى رسيد. مانند: قوانين فيزيکى و شيمايى واصول هندسى که يک رشته افکارى هستند که از خارج به او رسيده است.

2ـ آگاهى هايى که از درون انسان مى جوشد، ودر اين آگاهى، عامل خارجى دخالت ندارد. مانند: آگاهى انسان از گرسنگى وتشنگى خويش، آگاهى انسان از هستى وبودن خويش. يا تمايل به ازدواج درسن خاص، يا علاقه او به مال و مقام در مقطع معيّن از زندگى، که همگى يک نوع يافته هاى درونى است که از باطن انسان سرچشمه مى گيرد واينها را فطريات وغرائز مى نامند. با توجه به اين تقسيم ميل به خداجويى وخداخواهى، ريشه فطرى دارد واين مسأله اى است که روانشناسى امروز آن راتصديق کرده وحس مذهبى را يکى از چهار حس اصيل وهمگانى انسان مى داند.

صفحه 34

روانشناسى امروز مى گويد: بشر با احساسات چهارگانه اى مجهز است:

الف ـ حس کنجکاوى که خلاق علوم ودانشهاست.

ب ـ حس نيکى که مايه گرايشهاى انسان به خوبيها ونيکيهاست. از اين جهت همه انسانها امانتدارى را نيک وپيمان شکنى را بد مى دانند.

ج ـ حس زيبايى که خلاق صنايع زيبا ومايه گرايشهاى او به امور زيبا است. وتمام صنايع ظريف وکاشى کاريها، مخلوق اين حس مى باشند.

د ـ حس مذهبى که در اوان بلوغ، در دختر و پسر ظهور و بروز بيشترى دارد وناخود آگاه ، انسان را به سازنده اين جهان وقدرت مافوق رهبرى مى کند. شما مى توانيد براى آگاهى ازاين حس مذهبى، به کتابهاى روانشناسى، بالأخص کتاب «حس دينى يا بُعد چهارم روح انسانى» مراجعه کنيد.

قرآن در نقاط متعددى، آگاهى انسان را از خدا واز نيکى ها وبديها، نهادى مى داند واين مطلب در چند آيه وارد شده است; که برخى را در اين جا مى آوريم:

1. (فَأقِمْ وَجْهَکَ للدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللّهِ الَّتي فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها...)(سوره روم آيه 30)

به آيين خدا روى بياور آيينى که آفرينش خدا است در انسان وآنها را بر آن آفرينش آفريده است.

جمله (فِطْرَتَ اللّهِ) بيانگر لفظ دين است که قبل از آن قرار گرفته است وحاکى است که دين از امور فطرى وخلقتى در بشر است.

2. (وهَدَيْناهُ النَّجْدَينِ) (سوره بلد آيه هاى 10و...)

او را به نيکيها وبديها آشنا ساختيم.

3ـ (وَنَفْس وما سَوّيها * فأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْويها)(سوره شمس آيه هاى 7ـ 8)

صفحه 35

سوگند به جان انسان وخدايى که آن را آفريد و بديها و خوبيها را به او الهام کرد.

بنابر اين، طبق نظريه دانشمندان وصراحت قرآن، دين به صورت اجمالى (يعنى توجه به سازنده جهان ويک رشته اصول کلى آن) فطرى است وريشه هاى درونى دارد. ولى يک امر فطرى در صورتى به خوبى رشدمى کند که به وسيله افراد بيدار وآگاه رهبرى شود، وگرنه شاخه هاى کج ومعوجى پيدا مى کند که نتيجه مطلوب را نمى دهد.

نقش دين در زندگى

چون دين يک امر فطرى وسرشتى است، نقش عظيمى در زندگى علمى و اجتماعى بشر دارد که به صورت فشرده به آن اشاره مى شود:

الف ـ دين خلاق علوم ودانشهاست. اعتقاد به خدا واين که موجودى دانا و توانا، ماده را آفريده وصاحب اين جهان است، روح تحقيق را در انسانها زنده مى سازد. زيرا مصنوع موجود دانا و توانا، بايد داراى نظم وقانون باشد. در حالى که اعتقاد به مادى گرى ، روح تحقيق را از بين مى برد، زيرا او معتقد است که ماده قديم است واين موجود فاقد علم و شعور در خود اثر گذارده است در حالى که مصنوع موجود فاقد شعور، نمى تواند داراى نظم و قانون باشد که از آن تحقيق کنيم.

وبه ديگر سخن، هرگاه معتقد شويم که جهان خالق دانا وتوانايى دارد، اين عقيده دانشمند را در آزمايشگاهها بر آن مى دارد که در باره اسرار آفرينش به فکر و بررسى بپردازد; ولى اگر معتقد شويم که جهان، خالق دانا و توانايى ندارد، واگر هم نظام وقانونى داشته باشد از طريق تصادف است، اين عقيده ما را به تحقيق وادار نمى کند. از اين جهت بايد گفت: اعتقاد مذهبى به پيشرفت علوم کمک کرده وروح تحقيق را زنده مى کند. همچنان بايد گفت: آن دانشمند مادى که پشت لابراتوار نشسته ومى خواهد کاشف قوانين ونظام جهان باشد، قبلاً معتقد است که اين جهان داراى قوانين ونظام است ومى خواهد آنها را کشف کند; چنين عقيده اى جدا ازاين نيست که براى جهان، نظام بخشى دانا و توانا وجود دارد. واگر داراى چنين عقيده نبود هرگز به دنبال

صفحه 36

تحقيق نمى رفت. واين عقيده جدا از اعتقاد به خدا نيست والا اعتقاد به اصالت مادّه واين که جز مادّه چيزى نيست، نمى تواند چنين نتيجه اى دهد که جهان صد در صد نظم وقانون دارد.

ب ـ مذهب پشتوانه اخلاق است: شکى نيست که انسان اخلاقى بايد يک رشته محروميتها را بپذيرد، زيرا درستکارى، عدالت، و... مستلزم چشم پوشى ازيک رشته لذائذ و معنويّات است. از اين جهت، احياء روح مذهبى ضامن اجراى اصول عاليه اخلاقى است.

ج ـ دين تکيه گاه استوارى در برابر حوادث است واين فايده را دارد که انسان را در برابر حوادث بيمه مى سازد. زيرا اولاً يک فردمذهبى، حوادث جهان را مربوط به اراده حکيمانه خدا مى داند واين اعتقاد سبب مى شود که همه ناگواريها را به نفع خود تفسير کند هرچند از اسرار آن آگاه نباشد; ثانياً معتقد مى شود که حوادث ناگوار امروز، پاداشهاى عظيمى در سراى ديگر دارد واين نوع حوادث، بى اجر ومزد نيست. از اين جهت، در مقابل سختيها ودشواريها مانند کوه ثابت واستوار مى ماند.

تا اينجا از ريشه هاى دين و نقش آن آگاه شديم، اکنون وقت آن رسيده است که خود دين را بشناسيم و موضع گيريهاى آن را در محورهاى اعتقادى، اجتماعى و اقتصادى بدانيم.

Powered by TayaCMS