فصل چهل و يکم: احياى موات
سوال 1308 :
در بعضى از مناطق کوهستانى از قديم الايّام سيره چنين بوده که در فصل بهار حيوانات در چراگاه کلاّ آزاد بوده اند; امّا ذخيره علف براى فصل زمستان محدود است; يعنى هر منطقه علفهاى محدوده خويش را جمع آورى مى کند. بعضى اوقات اهالى يک منطقه به حدود خود قناعت نکرده به علفهاى منطقه ديگر طمع مى کنند. آيا اهالى آن منطقه شرعاً مى توانند از علفزارهايشان جلوگيرى کنند؟
جواب :
علفزارهايى که در حريم هر آبادى واقع شده تعلّق به همان آبادى دارد و مى توانند از غير اهل آبادى جلوگيرى کنند و همچنين اگر علفزارها را تقسيم کرده و علامتگذارى کرده باشند، هر قسمت متعلّق به صاحب آن است; ولى با رضايت صاحب حق، تصرّف در آن مانعى ندارد.
سوال 1309 :
در حدود 60 سال قبل، زمينى مزروعى با حدود چهارگانه و سند دولتى به نام چند نفر به ثبت رسيده است، بعد از 40 سال فرزندان يکى از شرکا چشمه و زمينهاى موات واقع در خارج از محدوده موصوفه را احيا نموده اند. 18 سال پس از احياى زمينهاى موات، فرزندان بقيّه شرکا ادّعا مى کنند که چون چشمه و زمين در منطقه اى واقع شده که تحت نام زمين مشترک است، يعنى جزء منطقه حساب مى شود ـ ولو اين که خارج از محدوده زمين مشترک مزروعى است ـ آنها هم در آن زمين و چشمه احياى شده حقّ دارند، حکم چيست؟
جواب :
در صورتى که دليل قاطعى بر اين امر نداشته باشند، که آن منطقه جزء حريم زمين مشترک است، ادّعاى آنها پذيرفته نيست.
سوال 1310 :
منازل عدّه اى از رزمندگان در اثر ريزش کوه نابود شده است، با صلاحديد عدّه اى از مسئولين دولت جمهورى اسلامى زمينى که حدود صد سال زراعت نشده و به نام يکى از درباريان زمان طاغوت بوده بين افراد واجد شرايط تقسيم شده است، و به جاى ساختمان به آنها داده اند، آيا تملّک زمينهاى مذکور مجاز است؟
جواب :
اگر زمين موات بوده است کسى مالک آن مى شود که آن را آباد کند (مثلاً خانه بسازد) و اگر سابقاً آباد بوده تعلّق به مالک سابق دارد و اجازه او لازم است; مگر اين که او از طريق غصب بر آن مسلّط شده باشد و صاحب اصلى معلوم نباشد، که بايد با اجازه حاکم شرع به نيازمندان داد.
سوال 1311 :
آيا انسان مى تواند مراتع و چراگاههاى عمومى را احيا کند؟
جواب :
در حکومت اسلامى بايد از مقامات مسئول اجازه گرفته شود.
سوال 1312 :
قطعه زمينى خريدارى و به قطعات کوچکتر تقسيم شده و کوچه اى بن بست از همين زمين براى عبور و مرور در نظر گرفته شده است، در رابطه با اين کوچه سوالات زير مطرح است:
الف) مالکين کوچه بن بست چه کسانى هستند؟
جواب :
معمولاً مالک کوچه بن بست کسى است که درِ خانه اش در آن کوچه باز شده است.
ب) کسانى که فقط ديوار خانه آنها در مجاورت کوچه بن بست مى باشد و محلّ عبورشان از جاى ديگرى است، آيا مى توانند از کوچه بن بست فوق الذکر نيز درى براى عبور و مرور باز کنند؟
جواب :
نمى توانند; مگر اين که عرف محل اقتضا کند.
جواب :
با فرض اين که مالکين کوچه بن بست مذکور کسانى باشند که کوچه بن بست از زمين آنان افراز گرديده، آيا مالکان آن کوچه مى توانند پنجره هاى ديگران را به آن کوچه مسدود نمايند؟
جواب :
در فرض مسأله که کوچه بن بست از ملک بعضى از مالکين گرفته شده، اختيار آن با آنهاست.
سوال 1313 :
آيا انسان مى تواند راه عمومى حيوانات را، که قدمت چندين ساله دارد، مسدود نمايد؟
جواب :
اگر شارع عام بوده (نه جادّه خصوصى) مزاحمت جايز نيست.
سوال 1314 :
در يک قريه يا شهر نهرى قديمى وجود دارد که چندين سال از آب آن براى کشاورزى استفاده مى کردند; امّا الآن کسانى که در ابتداى نهر قرار دارندو آب از ملک آنها عبور مى کند به ديگران اجازه نمى دهند که از آن آب استفاده کنند، آيا اين کار جايز است؟
جواب :
بايد طبق عرف محل عمل کنند.
سوال 1315 :
زيد و بکر نهرى کشيدند و آب را بين خودشان تقسيم نمودند، آيا بر فرزندان آنان لازم است بر تقسيم پدران بمانند، يا مى توانند دوباره بين خود تقسيم نمايند؟
جواب :
تقسيم مجدّد فقط با توافق طرفين جايز است.
سوال 1316 :
مالک چشمه زراعت خود را با آب همان چشمه آبيارى مى کرده و به همسايگان نيز اجازه داده که در ملکش جوى آب ايجاد نمايند، مدّت بيست و چند سال از آب چشمه زراعتشان را مشروب نموده اند، آيا اکنون مالک مذکور مى تواند همسايگان را از رفت و آمد در ملکش، جهت سرکشى و استفاده از آب چشمه، منع نمايد؟
جواب :
اگر سهمى از چشمه را به آنها در مقابل چيزى بخشيده نمى تواند برگردد و اگر تنها با رضايت او در اين مدّت استفاده مى کرده اند، مى تواند از نظر خود برگردد.
سوال 1317 :
در ملک کسى چشمه اى ظاهر شده و جارى است، آيا کسى مى تواند بدون رضايت مالک ملک مذکور جهت زياد شدن آب، چشمه مذکور را تعميق کند؟ اگر کسى اين کار را کند و آب چشمه زياد شود، آيا براى حفر کننده حقّى ايجاد مى شود؟
جواب :
چشمه متعلّق به صاحب زمين است و اگر کسى آن را توسعه دهد و آب آن زياد شود حقّى براى او ايجاد نمى شود; مگر اين که قراردادى با مالک زمين داشته باشد.
سوال 1318 :
يک جريان طبيعى آب از چشمه سارهاى دامنه يک کوهستان از قديم الايّام وجود دارد، مزارع و باغاتى نيز از گذشته در اطراف مجراى آب مزبور به وجود آمده، که از همين آب مشروب مى شده است. در سالهايى که بارندگى زياد و مقدار آب بيش از نياز مزارع و باغات مى باشد مقدار آب زائد بر مصرف داخل در مسيل گرديده و پس از عبور از يک مسير کوهستانى لم يزرع در فاصله 30 کيلومترى به مزرعه و روستاى ديگرى مى رسد که اهالى آن روستا، آن را بر آب قنات خويش اضافه نموده و از آن استفاده مى کنند. در سالهاى کم باران مقدار آب بيش از نياز مصرفى مزارع بالادست نبوده و طبعاً آبى به روستاى بعدى نمى رسد و همين امر مايه نزاع بين اهالى دو روستاى مزبور شده که هنوز نيز ادامه دارد. مقرّرات فقهى موجود و اصل 49 قانون اساسى و قانون توزيع عادلانه آب، مصوّب سال 1361 مجلس شوراى اسلامى، و ماده 156 قانون مدنى، مبنى بر حقّ تقدّم مزارعى که به منبع آب نزديکترند، ظاهراً براى رفع خصومت و قطع مايه نزاع کافى نيست. لطفاً در اين موضوع به دو سوال ذيل پاسخ فرماييد:
الف) نظر حضرتعالى در اين خصوص چيست؟
جواب :
چنانچه عرف محل، به تصديق اهل اطّلاع و آگاهان آن منطقه، اين بوده که آبادى هاى پايين فقط از اضافه آب، آن هم در سالهاى پرآبى، استفاده کنند بايد در سالهايى که آب کم است، آب در اختيار آباديهاى بالا قرار گيرد; ولى آباديهاى بالا بايد صرفه جويى هاى لازم را انجام بدهند تا اگر آب اضافى باشد به آباديهاى پايين برسد.
ب) نظر شرع مقدّس در خصوص چگونگى حقّ تقدّم استفاده از آب چشمه سارهاى طبيعى که توسّط آباديها و روستاهاى اطراف آن چشمه سارها به صورت سنّتى و بدون قرارداد مدوّن مورد بهره بردارى قرار مى گيرد و موجب اختلاف مى شود چيست؟
جواب :
کسانى که قبلاً چشمه را متصرّف شده و از آن براى کشاورزى خود استفاده کرده اند مقدّمند، و اگر معلوم نباشد چه کسانى روز اوّل چشمه را متصرّف شده اند عرف محل در اين موارد معيار عمل است.