احکام متابعت
متابعت در افعال
واجب است متابعت مأموم امام را در افعال و در تکبيرة الاحرام، به معنى عدم تقدّم و عدم تأخّر فاحش به فراغ امام از رکوع، مثلاً قبل از رکوع مأموم. و اظهر جواز مقارنت است، اگر چه احوط ترک آن است خصوصاً در تکبيرة الاحرام که احوط تأخّر شروع مأموم است از فراغ امام؛ پس صور مخالفه، بر خلاف احتياط است که از آن جمله: شروع بعد [ از ] حرفِ اولِ امام و فراغ پس از آخرْ حرف امام است، که مشکل است صدق تبعيّت در اين فرض، فضلاً از اين که سبق، صادق است.
متابعت در اقوال
و در غير تکبيرة الاحرام از اقوال، متابعت لازم نيست بنابراقوى، حتى درتسليم بدون عذر و سهو، تقدّم جايز است. و خواهد آمد که در صورت نبودن هيچ عذرى، احوط قصد انفراد است براى مأموم که مى خواهد سبقت بگيرد در تسليم بر امام اگر چه احوط متابعت است.
اقتدا با فرض اختلاف با امام، در افعال و اقوال
و احوط ترک اقتدا است با مخالفت اعتقاديّه و عمليّه با امام در افعال و اقوال مثل جلسه استراحت و ازيد از يک دفعه در تسبيحات اربعه اگر ترک بکند امام آنها را.
تعبّدى بودن وجوب متابعت
و وجوب متابعت، شرعىِّ تعبدّى است، نه شرطىّ در نماز يا جماعت؛ پس با تقدّم يا تأخّر فاحش عمداً يا از روى عذر، اقتدا باطل نمى شود بنا بر اقوى با تحقّق انعقاد جماعت در اوّل آن، به مجرّد ترک متابعت. و فرقى در جهت مذکوره، بين تقدّم بر امام يا تأخّر از تمام عمل نيست. و ممکن است به واسطه کثرت مخالفت، قُدوه در عرف متشرّعه ـ خصوصاً در چند رکن نماز ـ باقى نباشد، و در اين صورت، موردِ احتمالِ محلّ احتياط است.
تقدّم در تکبيرة الاحرام بر امام
اگر مأموم به اعتقاد تکبيرة الاحرام امام، تکبير جماعت گفت، بعد معلوم شد تقدّم بر امام در آن، منفرد مى شود، و مى تواند عدول به نافله و اتمام آن نمايد در صورتى که به جماعت ملحق ميشود با اين عدول.
ترک عمدى متابعت در رفع رأس از رکوع يا سجود
و اگر عمداً ترک متابعت کرد و قبل از امام، رفع رأس از رکوع يا سجود کرد، مى ايستد تا با امام باقى را به جا بياورد؛ و اگر از روى نسيانِ مأموميّت يا غفلت يا هر عذرى که مسوّغ ترک متابعت باشد، رفعِ رأس کرد، برمى گردد تا با امام، اتمام و رفع رأس از رکوع نمايد؛ و همچنين در سجود و سجدتين.
و اگر با عمدِ در رفع، برگشت به متابعت، نماز، باطل است در زيادات مبطله؛ و اگر با سهو در رفع، ترک متابعت کرد، نماز باطل نيست و همچنين جماعت، بلکه معصيت کرده است.ظن به رفع امام، مثل نسيان مأموميّت، عذر است و حکم رفع سهوى مأموم را دارد.
اگر رفع رأس از سجود کرد [ و ] امام را در سجود ديد و خيال کرد سجده اولى است [ و [به متابعت امام رفت و بعد معلوم شد که سجده ثانيه است، دوّم مأموم، حساب مى شود؛ و اگر به گمانِ سجده ثانيه رفت، بعد معلوم شد که اوُلى است، متابعت حساب مى شود، و با امام سجده ثانيه را به جا مى آورد.
و اگر عمداً قبل از ذکر، رفع رأس کرد، نماز باطل است براى ترک ذکرِ واجب عمداً، و اگر سهواً رفع کرد قبل از ذکر واجب و عود به متابعت کرد، اظهر وجوب ذکر است در رکوع متابعتى.
و اگر امام سبقت گرفت و مأموم به او ملحق نشد، بر مأموم واجب نيست رکوع، اگر چه ذکر را سهواً ترک کرده بوده است.
ترک عمدى متابعت در سبقت به رکوع يا سجود
و اگر عمداً رکوع يا سجود کرد قبل از رکوع يا سجود امام،بعد از انعقاد جماعتش در يک رکعت،مى ماند در آن حال تا امام به او برسد، و با او رکوع را اتمام نمايد، و با او رفع رأس نمايد،و عود جايز نيست در صورتى که در اثناى قرائت امام، رکوع نکرده باشد از روى عمد با التفات به عدم اتمام قرائت، وگرنه صحّت نماز مأموم،خالى از تأمّل نيست از غير جهت ترک متابعت در رکوع.
و امّا اگر در سبقت عمدى بر رکوع، عود به قيام کرد و با امام رکوع نکرد، نماز و جماعت باطل نمى شود و ترک متابعت در رفع رأس با امام،موجب معصيت است.
ترک سهوى متابعت
و اگر از روى سهو، يا نسيان مأموميّت، يا عذرى ديگر، يا ظنّ به رکوعِ امام ـ بنا بر اعتبار اين ظنّ ـ رکوع يا سجود را، سابقاً بر امام انجام داد، بر مى گردد و با امام رکوع يا سجود مى نمايد، و اگر ذکر نگفته در اوّل، بگويد آن را در دوّم؛ و در ترکِ رجوع در فرض مسأله، غير [ از ] ترک متابعت واجبه تعبّداً، چيزى نيست و نماز و جماعت صحيح است و احوط ذکر است قبل از رفع رأس.و در تقدير وصول به قرائت امام در تقدير رجوع، احوط تقديم متابعت است بر ذکرى که بعد مى تواند در رکوع بعدى انجام دهد.و اگر بعد از رفع رأس از رکوع يا سجود سهواً، عود کرد براى متابعت لکن امام رفع رأس کرد و معيّت حاصل نشد، اظهر بطلان نماز است در رکوع نه در سجده واحده.اگر رکوع کرد سهواً قبل از امام، پس از آن ديد امام مشغول به قنوت در غير محلّ قنوت است، بايد عود کند و قنوت را ترک کند و با امام رکوع کند؛ و همچنين اگر سجود کرد سهواً و ديد امام تشهد در غير محلّ به جا مى آورد، بر مى گردد و متابعت مى کند و تشهد را ترک مى کند.
طمأنينه مأموم در جماعت
و احوط محافظت مأموم بر طمأنينه است در هر قيام واجب در حال اختيار و التفات، مثل حال قرائت امام؛ و بايد تأخّر فاحش از قيام امام نکند.
بقيه امور معتبره در جماعت
حکم تقدّم مأموم بر امام در مکان
و اشاره شد سابقاً به اين که شرط است در صحّت جماعت، عدم تقدّم موقف مأموم بر موقف امام؛ پس اگر مقدّم شد عمداً، اقتدا باطل است؛ و اگر سهواً يا از روى غلط يا اضطرار، تقدّم پيدا کرد، مانعى ندارد بنا بر اظهر با محفوظيّت اقتدا در عرف متشرّعه به قلّت تفاوت؛ و واجب است فوراً ترک تقدّم نمايد يا قصد انفراد. و صحّت نماز در هر حال، تابع عدم اخلال به وظيفه منفرد است، مگر با اخلال سهوى مغتفر.
جواز مساوات مأموم و امام در موقف
اظهر جواز مساوات با امام، در موقف است، اگر چه احوط و افضل، تقدّم قليل امام است، و صدق تأخّر، موکول به عرف است؛ و دور نيست صدق، به عدم محاذات دوشها در حال قيام، و زانوها در حال جلوس، و محل سجود يا اصابع پاها يا عقبها در حال سجود، و هر کدام از پاها و عقبها و سرها در حال رکوع، و در هر حالى تأخّرِ در همان حال، لازم است بنا بر اظهر، چنانچه گذشت در نظيرش.
نماز استداره اى دور کعبه معظّمه
و با انحفاظ نسبت در صف مأمومين با امام با انحفاظ نسبت امام به کعبه اگر محفوظ باشد تا تمام دُوْر حتى اطراف «حجر اسماعيل»ـ عليه السلام ـ و عدم حايل بين هر مأموم و آن که به او متّصل است، دور نيست تصحيح نماز جماعت به طور استداره در اطراف «کعبه» يا «مسجد الحرام».
نيّت ائتمام
و معتبر است در جماعت، نيّت ائتمام؛ پس بدون آن، نمازِ مأموم، فرادى است، و باطل مى شود به مبطلاتِ نمازِ منفرد، اگر چه معتقد باشد تحقّق جماعت را به مجرّد مقارنت خارجيّه بدون نيّت ائتمام.و اگر شک نمايد در تحقّق نيّت اقتدا و تشخيص نداد تحقّق آن را به مثل قيام براى جماعت و ظهور احوال مأموم يا عدم اينها براى عدم نيّت: پس اگر محلّ نيّت باقى است، انجام مى دهد؛ و اگر گذشته است، مثل شک در نيّت نماز، بناى بر تحقّق مى گذارد، اگر چه خالى از تأمّل نيست با عدم انحصار صحّت در جماعت و عدم ظهور آن به حسب حال او، چنانچه فرض شده است. و مقتضاى اصل، عدم تحقّق نيّت ائتمام است.
تعيين امام در نيّت
و لازم است تعيين امامِ متّحد، در نيّت؛ پس کافى نيست ائتمام به يکى از دو نفر که هر دو قريب باشند و صالح باشند، بلکه بايد به اسم يا وصف منطبق باشد مقصود در يکى معيّن.
بلى اگر قصد ائتمام به امام جماعت ـ مثلاً ـ کرد و دو نفر قريب بودند و ندانست کدام، امام جماعت است، اظهر صحّت جماعت است اگر چه ـ به سبب تقارن افعال ـ تا آخر نماز نداند با نيّت اقتداى به آن که جماعت خاصّه به او اقتدا کرده اند؛ و همچنين اگر قصد اقتداى به «زيد» کرد و ندانست کدام يک از دو قريب، «زيد» هست، جماعت صحيح است به تعيّنِ واقعىِ مقصود.
و لازم نيست استحضارِ نيّتِ معيّن در حال نماز، بلکه کافى است اعتقادِ [ به [معيّن و بنابر آن به نحو مستمرّ تا دخول در نماز.
کشف خلاف در تعيين امام
و اگر قصد اقتداى به «زيد» کرد بعد معلوم شد که «عمرو» بوده، جماعت محقّق نبوده اگر چه «عمرو» در نزد او عادل باشد. و فرقى بين معلوميّت بعد از فراغ يا در اثناى نماز نيست مگر در صورت انحلال مقصود به حاضر و«زيد» باعدالت «عمرو» هم نزد او،چنانکه خواهد آمد.اگر قاصد اقتداى به حاضر بودبه قيد اين که معلومِ او است که او «زيد» باشد، بعد معلوم شد که «عمرو» بود چه اين که «عمرو» عادل بوده در اعتقاد او يا غير عادل: پس اگر بعد از فراغ از نماز بود، صحيح است،و اگر در اثنا بود قبل از اخلال به وظيفه منفرد، ايضاً صحيح است؛و اگر بعد از اخلال به غيرِ مغتفر بود، جماعت و نماز باطل است بنا بر اظهر؛و اگر مغتفر بود، فيما بعد منفرد است به حسب حکم و موضوع.و اگر هر کدام از اشاره و توصيف، مستقلّ بود و مقيّد نبود، اگر چه معتقدِ توافق آنها بود، اقرب صحّت جماعت است، حتى در صورت تبيّن مغايرت در اثنا با محفوظيّت عدالت در هر دو تقدير، و روى هر تقدير، متخلّف،به منزله غلط در تعبير است از واقع.
اختلاف در امامت و مأموميّت
اگر دو نفر نماز خواندند و بعد از نماز، اختلاف در امامت و مأموميّت کردند: پس اگر هر دو دعواى امامت کردند، و صحّت نماز، موقوف بر جماعت نبود، مانند معاده، و عمل به احکام جماعت بر خلاف قواعد نکردند، مثل رجوع امام به مأموم، نماز هر دو صحيح است، چه علم به صحّت دعوى حاصل بشود يا نه.و اگر هر دو ادّعاى مأموميّت کردند: پس اگر علم حاصل شد در اثنا به عدم شرط امامت و لوازم آن در ديگرى، مثل ترک ديگرى قرائت را عمداً، اظهر بطلان نماز هر دو است وگرنه اظهر صحّت نماز هر دو است، اگر چه احوط اعاده است.و اگر نداند که نيّت امامت و مأموميّت کرده اند، عمل به مقتضاى اصل در نيّت ائتمام و احکام آن مى نمايند، و به وظيفه منفرد در اثناى عمل مى نمايند و بعد از فراغ، حکم به صحّت مى نمايند؛و اگر برخلاف قاعده، رجوع کرده اند، چون حکم جماعت منتفى است، اعاده مى نمايند، مگر آن که احتمالِ اختلافِ در نيّت داده شود و محتمل باشد يکى نيّت ائتمام و ديگرى نيّت امامت کرده باشد، که اظهر صحّت است بعد از فراغ، و در اثنا، تأمّل است؛ و فى الجمله طريقِ صحّت دارد بالنسبة به اَجزاى سابقه اگر رعايت وظيفه در اَجزاى باقيه نمايد.
اقتدا در فرايض با اختلاف نماز
جايز است اقتدا در فرايض با اختلاف در قصر و اتمام؛ و ادا و قضاى فائت؛ و اختلاف نوع نماز، مثل ظهر و عصر؛ و به نماز احتياط؛ و در آن با توافق در شک با تناسب، مثل اين که ابتداى اقتداى مأموم، رکعت احتياط ديگرى باشد که مى خواهد امام او باشد؛ و در نافله منذوره، و به آن، نافله منذوره را.و در اقتدا فرايض يوميّه به نافله منذوره، تأمّل و احتياط است، نه در عکس.
و در اختلاف نظم، مثل «يوميّه» و «جنائز» و «آيات» و «عيدين»، اقرب عدم جواز اقتدا است، و احوط ترک آن است در عيدين با استسقا حتى در صورت تعلّق نذر، و همچنين اقتداى در نماز طواف واجب به يوميّه و عکس آن.
اقتداى نوافلى که جماعت در آنها مشروع است، به فريضه
و مى تواند اقتدا کند در نافله اى که جماعت در آن مشروع است، مثل نمازى را که احتياطاً ندبيّاً در ادا يا قضا به جا مى آورد؛ يا اعاده براى جماعت مى نمايد؛ يا آن که از ميّت، تبرّع مى نمايد به قضا؛ يا آن که صبىّ به جا مى آورد يوميّه را؛ پس اقتداى در آنها به يوميّه مفروضه بر امام مانعى ندارد و هر کجا مجانست محفوظ است و از مأموم، مندوب و بر امام، مفروض است، اگر چه به سبب نذر امام باشد. وهمچنين نماز طواف مستحب با نماز طواف واجب امام بنابر شرعيّت جماعت در نماز طواف.و در «عيدين» و «استسقا» و «معاده احتياطيّه ندبيّه» و «نيابت تبرّعى» يا تنفّل در دو نماز که مشروع است جماعت در آنها، جايز است ائتمام.
اعاده نماز فرادى و جماعت، به جماعت
اعاده فرادى به جماعتِ حادثه، مشروع و راجح است، و اعاده جماعت به جماعت، محلّ تأمّل است و اظهر جواز آن است به رجاى محبوبيّت در صورت اشتمال نماز دوّم بر مزاياى راجحه در شرع اگر چه به حسب احتمال باشد؛ و در اقتداى مفترض به چنين نماز، تأمّل است، به خلاف مفترض اگر اقتدا کند به اعاده کننده فرادى به جماعت به نحو استحباب.
اقتدا به متبرّع و...
و همچنين محلّ تأمّل است اقتداى در يوميّه واجبه ـ ادا يا قضا ـ به کسى که تبرّعاً از غير يا احتياطاً ندباً، يا نذر نافله، يا دو رکعت طواف واجب به جا آورد؛ و همچنين [ است [ اقتداى ناذِرِ نافله، به کسى که احتياطاً و استحباباً اعاده مى کند نماز خود را يا تبرّعاً از غير.
حکم اقتداى نافله منذوره و...
و اظهر جواز اقتداى در نافله منذوره به معاده مستحبّه فرادى به جماعت است اگر چه خلاف احتياط است؛ و همچنين اقتداى در نافله منذوره به «نماز غدير» بنا بر مشروعيّت جماعت در آن، محلّ تأمّل است.اقتداى ناذر «عيدَين» و «استسقا» به غير ناذر، يا اقتداى در نافله منذوره به يوميّه، خالى از تأمّل نيست، و اظهر جواز اخير است.و اظهر جواز اقتداى «جمعه» به قضاى صبح است با رعايت خطبتين خطيب و ساير واجبات؛ و هم نافله منذوره اگر چه محلّ احتياط است.و جايز است اقتداى به معذور و مسافر در جمعه اگر ظهر را به جا نياورده اند و در غير اين صورت، محلّ تأمّل است، واللّه العالم.
کيفيّت اِستحبابىِ ايستادن مأموم واحد و متعدّد
مستحبّ است وقوف مأموم واحد اگر مرد باشد، از طرف راست امام و وقوف جماعت ـ يعنى متعدّد ـ خلف امام، و رعايت اين مستحبّ در اوّل نماز و اثناى آن مى شود؛ و صبىّ به حکم بالغ است در اين مستحبّ. و«زَن» ـ واحد و متعدّد آن ـ در حکم متعدّدِ از مردها است در اين حکم که «استحباب وقوفِ خلفِ امام» باشد، و همچنين خَلف مرد مأموم يا مردهاى مأمومين باشد.
و اگر مأموم يک مرد و يک زن باشد، مرد در راست امام و زن پشت سر آنها مى ايستد و جماعت زنها، مستحبّ است عقب جماعت مردها بايستند در نماز جماعت. و اگر مأموم خنثاىِ مشکل باشد، خلف بودن، اقرب به احتياط غير واجب است بنا بر مختار که عدم حرمت محاذات است.و اگر مأموم، يکى مرد و ديگرى خنثى باشد، مرد در راست و خنثى خلف واقع مى شود به نحو استحباب.و اگر زن امامت کرد براى زنها، در دو طرف او مى ايستند بدون تقدّم معهود در مردها با مردها.
جماعت عراة
عارى مى تواند با امثال خود، نماز جماعت بخواند، پس همه مى نشينند و با زانو، امام مقدّم مى شود و ايما براى رکوع و سجود مى نمايند، مگر مأمومين در آخرين صف که احتياطاً رکوع و سجود مى نمايند با امن از مطّلع ديگر با جلوس و با تحفّظ ممکن. و اظهر جواز خلف بودن مأمومين است، چنانچه در صفوف متأخّره، واقع مى شود و ايماى به سر مى نمايند. و وجوب وضع ساير مساجد غير [ از ] پيشانى در ايماى سجودى، موافق احتياط متّحد با آنچه ذکر شده در منفرد عارى، است.
اعاده نماز فرادى و جماعت، به جماعت
مستحب است براى منفرد، بعد از نماز، اعاده نماز به جماعت، چه آن که امام باشد يا مأموم. و در استحباب اعاده جماعت به جماعت با ديگران براى احتمال خلل در اوّل، يا براى طلب فضيلت مخصوصه به دوّم ـ مثل ايقاع ديگران در جماعت و ثواب آن ـ تأمّل است، و فرقى بين جماعت دوّم و سوّم و هکذا نيست؛ و اظهر استحباب است با انعقاد جماعت با مغاير از مأمومين.
کيفيّت نيّت در معاده
و اظهر جوازِ نيّتِ وجوب و ندب است؛ و در هر تقدير، آثار جماعت و اِجزاى از مفترِض، مرتّب مى شود. و عدول به افضل، يا براى خصوصيّت فاضله، يا رفع نقص محتمل، ثبوتاً در عرف عقلاء، مقبول است، و اثباتاً، مدلول اطلاقات جماعت است.و نيّت استحباب براى صرف مستحب در خاصيّت، واجب است خارجاً از جانب آمر، با عدم فرق بين واجب و مستحب در آثار در صورت تعقّب اوّل به دوّم، اگر چه موارد خاصّه باشد، نه براى اجزاى مستحبّ از واجب است از جانب مکلّف.و به همين، توجيه مى شود آنچه مستفادِ از کثيرى از روايات مسأله مى شود از جواز نيّت فرض و مستفاد از بعض آنها از جواز تسبيح قرار دادن دوّمى.و اما اکتفا به دوّمى در صورت تبيّن فساد اوّلى ـ چنانچه صريح اخبار در صورت نيّت فرض و ظاهر آنچه در آن نيّت استحباب است، مى باشد در اتّحاد آنچه با اين نيّتها به جا آورده ميشود در آثار ـ پس به جهت تحليل داعى است به امر و استحبابى بودن آن.
استحباب ذکر براى مأموم
مستحبّ است براى مأموم، اشتغال به تسبيح و تمجيد اگر فارغ از قرائت شد در صورت توظيف قبل از تمام قرائت امام.و مستحبّ است ابقاى آيه اى تا بعد از فراغ امام از قرائت، بعد از اتمام خودش، رکوع به رکوع امام نمايد، و بين آن آيه و ساير آيات، مشغول به ذکر باشد.
مستحبّات صف اوّل
و مستحبّ است که در صف اوّل، اهل فضل باشند، يعنى از همه مطلوب است تقديم افضل براى صف اول؛ بلکه در همان صف، يمين بر يسار و اقرب بر ابعد از امام، فضليت دارد.و مستحبّ است [ در صف اوّل ] اختيار کسانى که حافظ نسيان امام باشند؛ و به جهت اقربيّت، دور نيست فضيلت صف اول بر دوّم و هکذا در ساير صفوف.و دور نيست در جماعت زنها، افضيلت و اقربيّت به ستر، هر کدام مرجّح باشد؛ و در نزديکانِ امامشان، رجحان به افضيّلت است که بتوانند در مواقع نسيان، تسامع با امام نمايند و در دورها ستر مرجّح است.
مکروهات جماعت
و مکروه است تمکين ناقص العقل ـ از صبىّ و مجنون وابله ـ از صف اول، خصوصاً از نزديک امام و در مظانِّ فسادِ نماز ديگران به سبب آنها.و مکروه است براى مأموم،وقوف در يک صف به تنهايى بدون عذر،مثل ضيق درصفوف که در اين صورت،مى ايستد در محاذات امام،و اکتساب فضيلتِ وقوفِ در صف مى نمايد؛و اگر متأخر از صفوف شد، نيز جايز است.و انتفاى کراهت، داير مدار عذر است از لحوق به صف يا محاذات امام بعد از ضيق صفوف؛و قرب به امام فضيلت است در همين صورت هم،و ممکن است با آن، با رفع کراهت، حايز فضيلت باشد به وقوف با امام در مرتبه اوّل ودر محاذات امام در صف اخير انفرادى در مرتبه دوّم.و جماعت زنها، در حکم جماعت مردها است در احکام استحبابيّه مذکوره.مکروه است ابتداى نافله براى مأموم،بعد از اقامه نماز جماعت،يعنى وقتِ گفتن «مقيم»:«قد قامت الصلاة»، و اقرب لحوق صورت شروع قبل از آن وقت با علمِ به فوت جماعت در اثناى نافله، يعنى به عدم لحوق در اوّل جماعت است.