شافعی

شافعی

شافعى

دکتر محمد جواد مشکور

شخصيت شافعى

ابـوعـبـداللّه مـحـمـدبـن ادريـس بـن عـباس بن عثمان بن شافع شافعى از فرزندان مطلب بن عبدمناف است .

عبد مناف نياى چهارم پيامبر(ص ) و نياى نهم شافعى مى باشد .

مادر شافعى يمنى و ازطايفه ازد است .

سير زندگى شافعى

او در غـزه ديـده بـه جـهـان گشود .

غزه وطن پدران اونيست , بلکه پدرش به آن جا سفر کرده و درهـمـان جـا درگـذشـته بود .

مادرش او را در سن دو سالگى به زادگاه پدرانش مکه برد .

او از دوران کـودکى قرآن را حفظ کرد و پس از چندى به ميان اعراب باديه نشين هذيل رفت و در لغت وادب چيره دست شد, و آن گاه به مکه بازگشت .

در مکه فقه و حديث را نزد مسلم بن خالدزنگى و سـفـيان بن عينيه آموخت .

در بيست سالگى به مدينه کوچيد و فقه مالک را فرا گرفت وتا پايان زندگى مالک با او بود.

پس از آن به يمن رفت و در آن جا عهده دار سمتى شد .

در همين زمان او را به تشيع متهم کردند و در نـتـيـجه هارون او را فراخواند .

بدين ترتيب براى وى اين فرصت پديد آمد که بامحمدبن حسن شيبانى ديدار کند و فقه عراق را از او بياموزد و به فقه حجازبيفزايد. ((73))

جايگاه علمى شافعى

در وجود شافعى گونه هايى از دانش و فرهنگ فراهم گشت که در ديگر معاصرانش فراهم نيامده بـود .

ايـن مسأله به دو علت برمى گشت : نخست , انديشمندى و توان عقلى بالاى او که دربهره جـسـتـن از محيط پيرامونش او را يارى داد, و ديگرى سفرهاى بسيار او و ارتباط با ديگرعالمان و فراگرفتن دانشهاى آنان , اين سفرها همچنين او را در به دست آوردن اطلاعاتى اززندگى جوامع گوناگون و آداب و رسوم آنها کمک کرد.

هـمه اين عوامل , شافعى را از دانش گسترده در لغت و ادب و حديث و فقه اهل حديث و اهل راى برخوردار ساخت .

کار فقهى شافعى

او در آغاز خود را شاگرد مالک و يکى از پيروان مکتب او مى دانست تا زمانى که براى دومين بار به عراق آمد و در آن جا مذهبى مستقل بنيان نهاد.

از کارهاى مهم فقهى او اين است که : الف ـ آراى متقدمان را بررسى کرد و با دقتى بسيار به پژوهش در دو مکتب اهل حديث و اهل راى پـرداخـت و از ايـن ميان طريقه اى فقهى را که ويژگيهاى هر دو مکتب بخوبى در آن نمايان است بيرون کشيد و بدين ترتيب ديدگاهى ميانه بين اهل راى و اهل حديث مطرح کرد.

ب ـ چـنـان کـه از کتاب الرساله او بوضوح برمى آيد, وى شيوه اى فقهى باخطوط کلى مشخص و مـبـتـنـى بر اصول و قواعدى روشن و برجسته ترسيم کرد, در حالى که پيش از او اصول وقواعد کليى که فقيه در استنباط خود بدان تکيه مى کند مشخص نشده بود. ((74))

منابع استنباط شافعى

الف ـ کتاب : او همانند ديگر فقيهان قرآن را در صدر همه منابع قرار مى دهد و آن را نخستين منبع فـقهى مى داند و به ظواهر آن استدلال مى کند مگر زمانى که دليلى حاکى از آن که مقصوداز آيه چيزى جز ظاهر آن است اقامه شود.

ب ـ سنت : شافعى از خبر واحد و عمل به آن بشدت دفاع کرده است , مشروط بدان که راوى ثقه و ضابط, و حديث به رسول خدا(ص ) متصل باشد .

او بر حنفيه خرده گرفته است که قياس را بر خبر واحد مقدم داشته اند .

نيز شرايطى را که حنفيه و مالکيه براى عمل به خبر واحدگذاشته اند معتبر نـدانسته , بر اين باور است که در صورت اثبات صحت سنت و روايت پيروى از آن , همانند پيروى از قرآن , واجب است .

البته شافعى براى عمل به حديث مرسل شرايطى گذاشت , مثلا اين که از احاديث مرسل سعيدبن مسيب باشد. ((75)) ج ـ اجـمـاع : وى بـه ايـن دلـيـل کـه آگـاهـى يـافتن از اتفاق همگان ناممکن است اجماع را به مـعـنـاى آگـاهى نيافتن از نظر مخالف دانست و نظريه استاد خود مالک مبنى بر حجيت اجماع مردم مدينه را رد کرد و گفت : اجماع درجه نخست اجماع صحابه است ((76)) .

د ـ گـفـتـه صـحـابـى : شـافـعـى در فتاوى قديم خود به گفته صحابه عمل کرده است , اما در فـتاوى جديدش , چنان که بسيارى از اصحابش مى گويند, به گفته صحابه احتجاج نکرده است , گـواه آن که وى گفته هايى از صحابه نقل کرده و سپس با آنها مخالفت ورزيده است .

با اين همه ازگـفـتـار او در کـتـاب الام برمى آيد که وى گفته صحابى را تا زمانى که مخالفى براى آن پيدا نشودحجت مى دانسته است ((77)) .

ه ـ قياس : شافعى نخستين کسى به شمار مى رود که از قياس سخن گفت و قواعد آن را نگاشت و پـايـه ها و معيارهايش را تبيين کرد .

البته وى در اين مسأله موضعى ميانه , بين سختگيرى مالک و تـوسـعـه قـايـل شـدن ابوحنيفه درپيش گرفت و شرط عمل به قياس را مشخص بودن علت آن ونبودن حديث , ولو خبر واحد, در زمينه يک مسأله دانست ((78)) .

و ـ استصحاب : از بررسى فروع فقهى مذهب مالکى روشن مى شود که وى به استصحاب عمل کرده است و آن را يکى از منابع احکام فقهى مى داند.

ز ـ عرف : فقه شافعى [پس از رفتن وى به مصر] از عادتهاى رايج در مصر تاثير پذيرفت و ازاحکامى که آنها را بر عرف و عادت عراقيان بنا کرده بود برگشت .

اين موضع نشان مى دهد که وى عرف را از منابع استنباط احکام مى دانسته است .

ح ـ استحسان : معروف است که شافعى به استحسان عمل نمى کرده و اين اصل و معتقدان بدان را رد مى کرده است تا آن جا که گفته است : (هر کس استحسان کند شريعتى آورده است ).

بـا ايـن حـال , شـافـعـى بـرخـى از مـسـايـل فـقـهى خود را بر استحسان بنا کرده است از جمله مى گويد:(استحسان من اين است که متعه براى عقيم سى درهم باشد), يا مى گويد: (استحسان مـن ايـن اسـت کـه بـه شفيع سه روز مهلت داده شود) .

درباره دزد نيز مى گويد: (اگر دزد [در هـنـگام بريدن دستش ] دست چپ خويش را به جاى دست راست بيرون آورد و همين دست قطع شـودبـه مـقـتـضـاى قـيـاس دست راستش هم بايد بريده شود, ولى به مقتضاى استحسان نبايد قطع شود. ((79)) بـنـابـرايـن اسـتـحـسانى که شافعى مردود دانسته و از آن انتقاد کرده استحسانها و خواستنهاى بدون دليل مردم است , و چنين استحسانى را البته هيچ مجتهدى نمى پذيرد.

ويژگى فقه شافعى

فقه شافعى داراى ويژگيهايى است که شکل کلى آن را معين مى کند, از آن جمله : الف ـ گرايش فقهى او ميانه گرايش اهل حديث و اهل راى است , چرا که وى گرايش ابوحنيفه را بـا گـرايـش مالک درآميخت , يعنى از طرفى با اصول و مبانى ابوحنيفه تا حدى موافقت کرد واز طرف ديگر در بها دادن به حديث با مالک همراه شد, تا آن جا که در عراق و خراسان به اهل حديث شهره شد و مردم بغداد نام (ياور سنت ) بر او نهادند. ((80)) ب ـ شـافـعـى هـنگامى که اختلاف ميان دو شيوه حجاز و عراق [حديث و راى ] را ديد بر آن شدتا مـوضـع خـود در ايـن بـاره را دقـيـقـا مشخص کند و شيوه اى خاص خويش برگزيند .

به همين دلـيـل بـرنـامه اى روشن در استدلال کردن به حديث و برخى از منابع تبعى در پيش گرفت و به دفاع ازاين برنامه برخاست و مخالفان برنامه خود را, خواه عراقى يا حجازى , مورد حمله قرارداد.

ج ـ شـافـعـى در فـهـم مـتـون کـتاب و سنت مسلک معتبر دانستن ظاهر را برگزيد و از ظاهر فـراتـرنرفت , زيرا وى بر اين عقيده بود که مبنا قرار دادن چيزى جز ظاهر اين متون مبنا گرفتن گـمـان و وهـم کـه خـاسـتگاه نادرستهاى بسيار و درستهاى اندک مى باشد و از ديگر سوى , بايد احکام بـراسـاس آنـچه نتايج هميشگى و غالب دليل است استوار گردد نه براساس آنچه گاه از دليل برآيد.

د ـ اصـول و مـنـابـع اسـتنباط شافعى داراى سمت گيرى عملى و نظرى توام با يکديگر است .

او بـه مـسـايـل فـرضـى اهـمـيتى نمى دهد و تنها ازاحکام امور واقعى که وجود خارجى دارند بحث وجستجو مى کند و به همين دليل در فقه او مسايل فرضى اندکى مى يابيم ((81)) .

ه ـ در گفته هاى شافعى ميان آراى قديم وجديد او اختلاف بسيارى است , و گاه در يک مسأله سه نظر داده است .

همين اختلاف پويايى و حيات فقه شافعى را پديد آورده و مجتهدان پس ازاو را در بـرابـر آراى گوناگونى قرار داده تا هر کدام را, مطابق شرايط و اوضاع , به پذيرش واجرا سزاوارتر يافتند برگزينند.

آراى قديم و جديد شافعى

شافعى در بسيارى از مسايل دو نظر دارد: نظرى که در عراق اظهار داشته و نظرى که در مصربر آن بوده است .

اولى آراى قديم اوست و دومى آراى جديدش به شمار مى رود.

وى پس از آن که در سال 195 هـ . ق به عراق بازگشت , بسيارى از علماى عراق نزد او آمدندو از او فـراگرفتند و موضع پيشين خود, يعنى طريقه اهل راى , را رها کردند .

او در همين جاکتاب خود الـحـجـه را کـه مشتمل بر مذهب قديم اوست به رشته تحرير درآورد و برخى ازشاگردان بزرگ عراقيش يعنى احمدبن حنبل , حسن بن على کرابيسى , ((82)) و زعفرانى ((83)) آن را از او روايت کرده اند.

هـنـگـامـى کـه وى بـه مصر سفر کرد و در آن جا سکونت گزيد و از دانشهاى عالمان آن سامان وهـمـچـنين از آداب و رسوم آن سرزمين آگاهى يافت انديشه فقهى پخته و ديدگاهى وسيع به دسـت آورد و اسـتـعـدادهـايش به بار نشست .

وى درهمين جا کتب جديد خود را که دربردارنده مذهب و ديدگاه نهايى مى باشند و همه در کتاب الام گردهم آمده اند بر شاگردانش املا کرد.

نامورترين شاگردان شافعى

يـوسـف بـن يـحـيـى بـويـطى , ((84)) ابـوابـراهـيم اسماعيل بن يحيى مزنى , ((85)) و ربيع بن سـلـيـمـان مـرادى (ف 270 ه . ق ) از مشهورترين شاگردان مصرى شافعى , و ابراهيم بن خالد بـغـدادى ,حسن بن محمد زعفرانى و احمدبن عمر سريج ((86)) از مشهورترين شاگردان و ياران عراقى او به شمار مى روند.

احمدبن حنبل (164ـ241 ه . ق ) شخصيت و زندگى نـام کـامـل او ابوعبداللّه احمدبن محمدبن حنبل بن هلال بن اسدبن ادريس بن عبداللّه بن حيان بن عبداللّه بن انس شيبانى مروزى بغدادى است .

نسب وى به مردمان مرو برمى گردد, ولى خود زاده و بزرگ شده بغداد است .

او نزد اساتيدبغداد, کوفه , بصره , مدينه و شام علم آموخت و در شانزده سالگى در محضر درس ابويوسف نشست .

پس از آمـدن شـافـعـى بـه بـغداد نزد وى فقه فرا گرفته و از بزرگترين شاگردان بغدادى اوشد و در کـنـارش ماند تا زمانى که شافعى به مصر کوچ کرد .

شافعى درباره او مى گويد: (درحالى از بغداد بيرون رفتم که در آن پرهيزگارتر و فقيه تر از ابن حنبل برجاى نگذاشتم ).

وى پس از چندى در فقه مجتهدى مستقل شد .

بعلاوه , در زمينه حديث هم چندان کار کرد که در عصر خود پيشواى حديث شد و بخارى و مسلم از او نقل مى کنند .

او کتاب مسند را تاليف کرد و در آن احاديثى گردآورد که براى جز او ميسر نشده است ((87)) .

---------------------

پى‌نوشت‌ها:

73- الـفـکـر السامى , ج1 , ص 172 و پس از آن , خضرى , تاريخ التشريع الاسلامى , ص 213, سايس , تاريخ ‌التشريع الاسلامى , ص 103.

74- فخر رازى , مناقب الشافعى , ص 100.

75- شافعى , الام , ج7 , ص 246, الرساله , ص 465.

76- الرساله , ص 472 ـ 474.

77- الرساله , الام .

78- الرساله , الام .

79- الرساله , ص 503 و پس از آن , آمدى , الاحکام , ج3 , ص 200, ارشاد الفحول , ص 224.

80- خضرى , تاريخ التشريع الاسلامى , ص 6.

81- ابوزهره , الشافعى , ص 269 و پس از آن .

82- بـغـدادى . او از مـشهورترين شاگردان و ياران شافعى و از آگاهترين کسان به مذهب اوست (ف 245 يـا248 هـ . ق ) . کرابيس جمع کرباس , و واژه اى فارسى است . ر.ک ابن خلکان , وفيات الاعيان , ج1 ,ص 181.

83- وى دقـيـقـتـرين راوى مذهب قديم شافعى به شمار مى رود .او منسوب به زعفرانيه , آباديى نزديک بغداد, است (ف 260 ه . ق ).84- شافعى در فتوا دادن به نظريات او استناد مى کرد و وى را به جانشينى خود در ميان اصحاب گمارد .

وى در سال 231 ه .ق در زندان بغداد ـ که در جريان فتنه خلق قرآن بدان گرفتار شده بود ـ درگذشت .

85- (175ـ264 ه . ق ) وى کتابهايى را تاليف کرد که مستند اصلى مذهب شافعى است .

86- او بـه تـحـقـيق و تدقيق مشهور است و آثارى دارد که گفته مى شود شمار آنها به چهارصد مى رسد(ف 306 ه . ق ).

87- سـايـس , تاريخ التشريع الاسلامى , ص 107, خضرى , تاريخ التشريع الاسلامى , ص 221, محمد انيس عباده , تاريخ الفقه الاسلامى , ج2 , ص 35.

کتاب: فرهنگ فرق اسلامى

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

No image

حنفى

No image

مالکی

No image

شافعی

No image

حنبلی

No image

ظاهریه

پر بازدیدترین ها

No image

مالکی

No image

حنفى

No image

شافعی

No image

حنبلی

No image

ظاهریه

Powered by TayaCMS