گفتار در جنایت بر عضو

گفتار در جنایت بر عضو

گفتار در جنايت بر عضو

و در آن چند مقصد است :

مقصد اول در ديه اعضاء

بايد دانست که جنايتيکه در شرع ديه اى برايش معين نشده با ارش جنايت جبران مى شود که اصطلاحا آنرا حکومت مينامند، و ارش جنايت باينستکه مجنى عليه برده اى فرض مى شود که خريد و فروش مى شود يعنى فرض مى کنند اين فرديکه جنايت بر او وارد شده و معيوبش کرده اگر برده بود چقدر از قيمتش کاسته مى شد و اگر معيوب نمى شد چه مقدار مى ارزيد تفاوت بين اين دو قيمت را از جانى مى گيرند، و در اينکار بايد همه خصوصيات صحيح و معيوب در نظر گرفته شود حتى اينکه در مدتى معيوب است و بعد از آن عيب برطرف مى شود نظير موى سر که بعد از مدتى دوباره مى رويد. و اما تقديرهائيکه در شرع وارد شده چند مورد است :

(اول : در ديه موى سر است )

مساءله 1 - ديه موى سر مرد چه صغير باشد و چه کبير، چه پر پشت باشد و چه تنک ديه کامله است ، البته اين در جنايتى استکه باعث شود موى سر او ديگر نرويد مثل اينکه آب جوش بر سر کسى بريزد آنچنانکه موى آن بريزد و ديگر نرويد و يا بغير آب جوش کارى کند که سر او بدون موى شود، و همچنين است موى صورت که اگر آنرا طورى بتراشد و يا ريشه کن کند که ديگر نرويد بايد ديه کامله بپردازد و اما برويد در موى صورت بنابر اقوى ثلث ديه است و در موى سر بايد ارش بپردازد (و طريق تعيين مقدار ارش در اول بحث بيان شد) اين حکم موى سر و صورت مرد بود. و اما موى سر زن اگر در اثر جنايت ديگر نرويد جانى بايد ديه کامله بآن زن بپردازد، و اگر بار ديگر برويد بايد مهريه زنان مثل او را باو بدهد چه اينکه مجنى عليها صغيره باشند و چه کبيره .

مساءله 2 - اگر بعضى از موى مجنى عليه و يا مجنى عليها برويد و بعضى از آن نرويد ديه اش چيست ؟ آيا ديه آن ارش ‍ است ؟ و يا با همه موى او مقايسه شود و از ديه کامله بآن نسبت به مجنى عليه و يا مجنى عليها بپردازد. اگر مقداريکه ديگر نمى رويد نصف موى عضو بود نصف ديه کامله و اگر ثلث بود ثلث آنرا و هکذا، و ديگر پر پشت بودن و تنک بودن مو در نظر گرفته نمى شود؟ دو احتمال است که دومى نسبت بآنچه ديگر نمى رويد ارجح است ، و اما نسبت به مقدار موئى که در اثر جنايت ريخته و دوباره روئيده على الظاهر ارش ساقط نمى شود.

مساءله 3 - تشخيص اينکه آيا موى عضو مجنى عليه مى رويد و يا اينکه ديگر نخواهد روئيد با کارشناس و اهل خبره است ، حال اگر او گفت که ديگر نمى رويد ديه را مى پردازد آنگاه اگر احيانا موى عضو مجنى عليه روئيد على الظاهر آنچه زيادتر از ديه بوده بر مى گردد.

مساءله 4 - در جائيکه گفتيم ديه موى سر زن مهريه زنان مثل او است اگر مهريه ايکه امثال آن زن از شوهران خود مى گيرند بيش از مقدار مهر السنه (يعنى پانصد مثقال نقره ) بود در باب ديه ، جانى بايد مهر المثل بدهد نگر آنکه مهر المثل آن زن از ديه کامله هم بيشتر باشد که در اينصورت زن جنايت ديده بيش از ديه حق ندارد. احتمال هم دارد که بگوئيم در اينصورت بايد به ارش رجوع شود.

مساءله 5 - اگر در اثر جنايت موى هر دو ابرو بريزد، جانى بايد پانصد دينار بپردازد و اگر موى يک ابرو بريزد نصف آنرا و اگر قسمتى از يک ابرو بريزد با همه ابرو سنجيده مى شود و بآن حساب ، ديه معين مى گردد، البته اين مبلغ ، ديه آنصورتى است که ديگر موى عضو نرويد و گرنه ديه آن ارش است و اگر بعضى برويد و بعضى نرويد آنچه نروئيده با کل عضو سنجيده مى شود و بحسابش از ديه بوى مى دهد و آنچه روئيده على الظاهر ارش مى پردازد.

مساءله 6 - در مژه هاى چهارگانه يعنى موى دو پلک بالا و دو پلک پائين چند قول است که اقرب آنها ارش است ولى نزديکتر به احتياط آنست که اگر موى هيچيک از چهار موضع نروئيد ديه کامله بپردازد.

مساءله 7 - در خصوص موى بدن غير از اين چند مورد يعنى سر و صورت و ابرو مقدر ديگرى از شرع نرسيده ، بنابراين اگر موى ساير نقاط بدن در اثر جنايت بريزد اگر تننها مو بريزد و عضو باقى بماند بايد ارش بپردازد، و اگر عضو صاحب مو را قطع کند ديه عضو را بايد بدهد و موى آن ديه اى جداگانه ندارد. و همچنين اگر با پوست بدن کنده شود که تنها ديه پوست را بدهکار مى شود، بنابر اين اگر پلک کسى را قطع کند ديه پلک را مى دهد مژه آن ديه اى جداگانه ندارد، و همچنين اگر بازو و يا ساق کسى را قطع کند موى آن ديه اى جداگانه ندارد.

مساءله 8 - در موى صورت خنشاى مشکل ارش ثابت است ، و هم چنين موى صورت زن اگر فرض شود که بى مو شدنش نقص باشد و نيز در هر مورديکه از ناحيه شارع صلوات الله عليه تقديرى براى آن وارد نشده بايد جانى ارش ‍ بدهد، و اگر فرض شود که بى مو شدن برده و يا کنيز قيمت آنرا بالا مى برد و يا هيچ اثرى در قيمت او نمى گذارد جانى چيزى بدهکار نمى شود تنها بايد تعزير شود، و اگر فرض شود که بى مو شدنش عيب است بايد ارش بپردازد.

(دوم : در ديه چشم است )

مساءله 1 - ديه هر دو چشم خون بهاى کامل و ديه هر يک نصف آنست ، و در اين حکم بين چشم سالم و چشم ضعيفى که غالبا اشک مى ريزد و چشم دوربين و شب بين و شب کور و چشم دردناک فرقى نيست ، و اگر بر روى سياهى چشم لکه سفيدى باشد در صورتيکه روى مردمک را نپوشانيده و جلو بينائى را نگرفته باشد مانند چشم سالم ، ديه اش کامله است و الا اگر تشخيص مقدار ديه ممکن باشد بحساب آن از ديه کم مى شود و اگر ممکن نشد جانى بايد ارش ‍ بدهد.

مساءله 2 - کسيکه يک چشمش کور است اگر در جنايتى چشم سالمش از بين برود جانى بايد ديه کامله بپردازد البته اين در صورتى است که چشم کورش مادر زادى بوده و يا بخاطر آفتى خدائى نابينا شده باشد و اما اگر قبلا در جنايتى ديگر نابينا شده و نصف ديه را از جانى آن گرفته ، در اين چشم ديگرش تنها نصف ديه را مستحق است هر چند که نصف ديه چشم ديگرش را از جانى قبلى نگرفته باشد چه اينکه قدرت برگرفتن داشته و يا نداشته است بلکه ديه چشم دومش ‍ نصف است در صورتيکه چشم اولش در قصاص کور شده باشد.

مساءله 3 - اگر در جنايتى چشم نابيناى او از بين برود ثلث ديه را بر جانى مستحق است چه اينکه آنرا بخشکاند و يا از ريشه درآورده باشد و چه اينکه نابينائى آن مادرزاد باشد و يا بجنايتى ديگر نابينا شده باشد.

مساءله 4 - در پلک چشم ديه کامله است ، و در اينکه ديه هر يک از چهار پلک چه مقدار است اختلاف هست بعضى گفته اند ديه هر يک ، ربع ديه کامله است بعضى ديگر گفته اند دو پلک بالا دو ثلث ديه کامله و دو پلک پائين يک ثلث آنست ، بعضى ديگر گفته اند در بالا ثلث و در پائين نصف است و اين قول خالى از ترجيح نيست لکن طرفين احتياط را ترک ننموده مصالحه کنند.

(سوم : در ديه بينى است )

مساءله 1 - اگر جانى بينى کسى را از ريشه کند بايد خونبهاى کامل بدهد، و همچنين است در قطع نرمه بينى که پائين قصبه آنست . و اگر نرمه و قسمتى از قصبه آنرا در يک نوبت قطع کند تمام خونبها را بايد بدهد و اگر در يک نوبت نرمه و در نوبت ديگر قسمتى از قصبه آنرا قطع کرده باشد براى نرمه خونبهاى کامل و براى قصبه ، ارش مى دهد. و اگر در يک نوبت نرمه بينى و در نوبت دوم همه قصبه را قطع کرده باشد براى نرمه ديه کامل و براى قصبه بنابر احتمالى ديه و بنا باحتمال ديگر ارش مى پردازد و مسئله محل تامل است ، و اگر قسمتى از نرمه آنرا قطع کرده باشد با همه نرمه سنجيده مى شود اگر نصف است نصف ديه و اگر ثلث است ثلث مى پردازد.

مساءله 2 - اگر بينى کسى را با سوزاندن يا شکستن يا طريق ديگر فاسد کند و از بين ببرد ديه کامل بعهده اش مى آيد، و اگر شکسته بند اصلاحش کند بطوريکه بى عيب شود بنا بقول مشهور صد دينار بايد بدهد.

مساءله 3 - اگر بر بينى کسى جنايت وارد آورد که مبتلا به شلل و فلج شود ديه آن دو ثلث بينى سالم است ، و اگر بينى کسى را که قبلا شلل داشته قطع کند ثلث ديه آنرا بايد بدهد.

مساءله 4 - در قطع روثه نصف ديه است حال آيا روثه بمعناى نوک بينى است ؟ و يا ديواره بين دو سوراخ آنست ؟ و يا مجمع نرمه آنست ؟ احتمالاتى است و امکان دارد که برگشت اين احتمالها به يک چيز باشد و آن همان نوک بينى مجمع نرمه و محل ديواره بين دو سوراخ بينى است . وقتى ديواره که از جلو از بالا بپائين ديده مى شود قطع مى گردد نوک بينى و نيز مجمع نرمه قطع شده است ، هر چند اين جمع که بين سه احتمال کرديم خالى از تامل نيست .

مساءله 5 - در بريدن يکى از دو سوراخ بينى ثلث ديه و بقول بعضى نصف ديه است ولى قول اول ارجح است ، و اگر چيز برنده اى نظير تير و نيزه را داخل بينى کسى کند و دو سوراخ بينى و ديواره بين آندو را پاره کند بر وجهيکه آنرا فاسد نکند ثلث ديه را و هم چنين اگر آنرا سوراخ کند و سوراخ اصلاح شود پنج يک ديه را بنابر احتياط بايد بدهد.

(چهارم : در ديه گوش است )

مساءله 1 - در جنايتى که هر دو گوش را از بيخ ببرد ديه کامله يعنى خون بها واجب مى شود، و در بريدن هر يک از آنها نصف ديه است و در بعضى از يک گوش بحساب ديه اش حساب مى شود اگر نصف آنرا بريده نصف ديه اش را مى دهد و اگر ثلث را بريده ثلث مى دهد بهمين ترتيب .

مساءله 2 - اگر نرمه گوش کسى را قطع کند ثلث ديه گوش واجب مى شود و اگر نصف آنرا بريده باشد نصف ثلث و بهمين ترتيب و اگر آنرا سوراخ و يا پاره کند بايد بنابر احوط بلکه اظهر ثلث ديه نرمه را بپردازد.

مساءله 3 - اگر ضربه اى بر گوش کسى وارد آورد پس گوش او را خشک کند يعنى جريان خون در آن قطع مى شود، دو ثلث ديه گوش واجب مى شود. و اگر بعد از شلل آنرا قطع کند يک ثلث آن و اين دو حکم بر اساس احتياط است بلکه خالى از قرب نيست .

مساءله 4 - در احکاميکه گفته شد فرقى بين گوش سالم و گوش ناشنوا نيست ، و اگر گوش کسى را ببرد و زخم آن سرايت نموده شنوائى او را از بين ببرد و يا سنگين کند علاوه بر ديه قطع بايد ديه ديگرى بخاطر حس شنوائى بپردازد و اين دو ديه با هم تداخل نمى کنند، و همچنين اگر گوش کسى را طورى قطع کند که استخوان پيدا شود هم ديه قطع گوش بر او واجب مى گردد و هم ديه موضحه (زخمى که استخوان بدن را نمايان کند) و اين دو نوع ديه با هم تداخل نمى کند.

(پنجم : در ديه دو لب است )

مساءله 1 - در دو لب اگر قطع شود ديه اش خونبهاى کامل است و اگر يکى از آندو قطع شود بنابر اقوى ديه اش نصف آنست لکن به احتياط آنستکه اگر لب پائين کسى را قطع کند ششصد دينار بپردازد، و در قطع قسمتى از لب از نظر مساحت طول و عرض بحساب مجموعش ديه مى پردازد.

مساءله 2 - حد لب بالا آن مقدار است که لثه دندانهاى بالا را مى پوشاند طول آن عبارت است از طول دهان و عرضش ‍ عبارتست از محل تلاقى آن با لب پائين تا دو سوراخ و حاجز بينى . و حد لب پائين از نظر عرض آنمقداريست که لثه و دندانهاى پائين را مى پوشاند و از نظر طول بگشادى دهان است و حاشيه لب جزء لب نيست .

مساءله 3 - اگر بر لبان کسى جنايتى وارد آورد که ديگر دندانها را نپوشاند در اين جنايت حکومت است (و بايد ارش آن معين شود) و اگر در اثر جنايت اعصاب لبها آسيب ببيند و در حرکت خود سست شود و در نتيجه هنگام خنده و امثال اين احوال از دندانها جدا نشود بنابر احتياط بايد دو ثلث ديه را بپردازد، و اگر بعد از آنکه دچار فلج بوده آنرا قطع کند ثلث ديه را بپردازد.

مساءله 4 - اگر با جنايت خود هر دو لب کسى را پاره کند بطوريکه دندانهاى او ظاهر شود ثلث ديه را بپردازد و اگر جراحت بهبودى يابد يک پنجم ديه را بدهد، و ديه پاره شدن هر يک از آندو اگر بهبودى نيابد ثلث و اگر بيايد خمس ‍ ديه آنست و همه اين فتاوى طبق قول معروف است .

(ششم : در ديه زبان است )

مساءله 1 - زبان صحيح و سالم اگر بکلى قطع شود ديه آن خونبهاى کامل است و ديه زبان لال اگر بکلى از بين برود ثلث آنست .

مساءله 2 - اگر قسمتى از زبان لال قطع شود مساحت آن قسمت را با همه زبان مى سنجند و به نسبت آن ديه معين مى کنند و اما زبان سالم مقدار قطع شده آنرا با حروف الفباء معين مى کنند و خون بهاى کامل را بر عدد آن تقسيم نموده بعدد حروفى که مجنى عليه بعد از جنايت از اداء آن عاجز گشته از آن سهام ديه مى پردازند، و در آن حروف فرقى ميانه حروف ثقيل و خفيف و حروف زبانى و غير آن نمى گذارند. اگر زبان مجنى عليه از اداء همه آنها عاجز شده باشد ديه کامل مى گيرد و اگر از اداء بعضى از آنها عاجز شده باشد تنها سهم آنمقدار را مى برد.

مساءله 3 - حروف الف باء عرب بيست و هشت حرف است پس ديه کامل را به عدد بيست و هشت تقسيم مى کنند، و اما در غير عرب اگر حرفى باشد که مخرجش مطابق مخرج يکى از حروف عربى باشد همان حساب معيار مى شود و اگر مخرج ديگرى داشته باشد اهل هر زبانى ديه کامل را بعدد حروف خود تقسيم مى کند و اگر کمتر و يا بيشتر از بيست و هشت حرف باشد على الظاهر بايد خونبها را به تعداد حروف هر زبان تقسيم کنند و هر قومى بحساب زبان خودش ديه را معين کند.

مساءله 4 - معيار در تعيين ديه زبانيکه قطع شده از بين رفتن حروف است به مساحت مقدار قطع شده نسبت بمساحت همه زبان ، بنابراين اگر در جنايتى نيمى از زبان کسى قطع شود ولى از اداى يک چهارم حروف عاجز شده باشد يکچهارم خونبها ديه آنست و بعکس اگر يک چهارم از مساحت زبان قطع شده ولى مجنى عليه از اداى نيمى از حروف عاجز شده باشد نصف خونبها ديه اوست .

مساءله 5 - اگر در جنايتى مجنى عليه عاجز از هيچيک از حروف نشود لکن وضع سخن گفتنش طورى تغيير پيدا کند که به تشخيص عرف عيب شمرده شود مثلا زبانش کند و يا تند و سريع شده باشد و يا حرفى را بشکل حرفى ديگر اداء کند که اگر چه آن حرف ديگر نيز صحيح است لکن عرف اينگونه تلفظ را عيب بداند، مرجع حکومت است .

مساءله 6 - اگر در جنايتى زبان کسى قطع شود و در نتيجه تلفظ بچند حرف برايش غير ممکن گردد آنگاه جانى ديگر در جنايتى ديگر قسمتى از بقيه زبان او را قطع کند. مثلا در جنايت اول تلفظ بچهارده حرف را از دست داد و در جنايت دوم مثلا تلفظ بهفت حرف را، نصف خونبها را در اول و نصف نصف را که ربع است از دومى مى گيرند.

مساءله 7 - اگر شخصى در اثر ضربه اى که بر سرش وارد آمده و يا نظير آن بکلى لال شود بدون اينکه به زبان او آسيبى رسيده باشد، جانى بايد خون بهاى کامل را بوى بدهد، و اما اگر نقصى بر سخن گفتن او وارد آمده باشد به ترتيبى که در مسائل قبل گفته شد عمل مى شود و اگر جانى ديگرى زبان او را که بجنايت جانى اول لال شده بود قطع کند ثلث خون بها را مى دهد هر چند مقدارى از زبان که مى تواند لقمه را بزير دندانها بدهد و طعام را بچشد باقى مانده باشد، حال چه اينکه مجنى عليه قادر بر اداء حروف حلقى و حروفى که با لب اداء مى شود، باشد يا نه .

مساءله 8 - اگر زبان کودکى که به سن حرف زدن نرسيده است را قطع کند تمام خون بها را بايد بپردازد، و اگر بآن سن رسيده ولى به زبان در نيامده ، با قطع زبان او بيش از ثلث خونبها ثابت نمى شود و اين مقدار را از جانى مى گيرند، و اگر کشف خلاف شد و معلوم شد که کودک لال نبوده بقيه خون بها را که دو ثلث است نيز از او مى گيرند.

مساءله 9 - اگر بدون قطع زبان جنايتى بر کسى وارد آورد که مدتى از گفتار عاجز شود و سپس زبانش باز شود ظاهر اينستکه خون بهاى کاملى که از او گرفته شده را بر مى گردانند، بخلاف دندان که اگر از کسى دندانى را بکند و دوباره در جاى آن دندان برويد، ديه گرفته شده بر نمى گردد.

(هفتم : در ديه دندانهاست )

مساءله 1 - اگر تمامى دندانهاى کسى را از بين ببرد بايد خونبهاى کامل بدهد و اين خون بها به بيست و هشت عدد دندانها است تقسيم مى شود، بدين طريق که دوازده دندان جلو يعنى دو دندان پيشين و دو نيش و دو رباعى در پائين و بهمين مثدار در بالا که ديه هر يک پنجاه دينار است جمعا مى شود ششصد دينار، و شانزده دندان در دو پهلوى دهان واقع است ، در هر طرف از طرفهاى چهارگانه چهار دندان است که اولى آنرا ضاحکه ، و سه تاى آخر را کرسى (دندانهاى آسيا) مى نامند. و چهار صد دينار باقيمانده از خونبها بر اين شانزده دندان تقسيم مى شود که ديه هر يک بيست و پنج دينار مى شود، و چهار دندان ناجذ که هنگام خنده شديد نمودار مى شود (و به دندان عقل معروف است ) و نيز دندانهاى اضافى بحساب نمى آيند.

مساءله 2 - اگر شماره دندانهاى مجنى عليه از بيست و هشت عدد کمتر باشد هزار دينار را به تعداد بقيه تقسيم نمى کنند بلکه بر همان عدد بيست و هشت تقسيم مى کنند تا ديه دندانهاى او بازاء دندانهائى که ندارد نقص پيدا کند، حال چه اينکه در اصل خلقش ناقص بوده و يا بخاطر عارضه اى ناقص شده باشد.

مساءله 3 - براى دندانهاى زائد بر بيست و هشت ديه اى مقدر نشده و ظاهرا در مورد آنها بايد بحکومت رجوع شود، چه اينکه آن زيادى نظير نواجذى باشد که در رديف دندانها واقع است و يا زيادى در جلو دندانها و يا پشت آن روئيده باشد، و اين گرفتن تفاوت در صورتى است که کندن آن نقصى باشد و اما اگر نقص نباشد و يا بودنش نقص باشد جانى ديه اى بدهکار نمى شود هر چند که ظالم و گنهکار است و حاکم مى تواند بدين خاطر تعزيرش کند.

مساءله 4 - در حکم ديه فرقى ميان دندان سفيد و زرد و سياه نيست در صورتيکه رنگ آن اصلى باشد نه عارضى ، و اما اگر بخاطر جنايت سياه شده و نيفتاده باشد ديه آن بنابر اقوى دو ثلث ديه اصل و صحيح آنست ، و اگر دندانى را بکند که قبلا بعلت جنايت و يا عارضه اى سياه شده بوده بنابر احتياط ديه اش ثلث ديه صحيح است بلکه خالى از قرب هم نيست ، و در لق شدن و کج شدن دندانها مادام که نيفتاده بنابر اقوى حکومت است .

مساءله 5 - شکستن نوک دندانيکه تازه از لثه بيرون آمده و اصل آن مدفون در لثه است ديه اش نظير ديه دندانى است که کنده باشد، و اگر شخصى آنرا بشکند و شخصى ديگر آنرا از ريشه در آورد ديه دومى بحکومت است چه اينکه جانى دو نفر باشد يا يکنفر در دو نوبت .

مساءله 6 - کودکى که هنوز دندان اصليش درنيامده اگر کسى دندان شيرى او را بشکند تا مدتى که عادتا دندان اصلى کودک در آن مدت مى رويد صبر مى کنند اگر دندان اصليش روئيد بنابر بقولى جانى ارش مى پردازد، و بعيد نيست ديه هر دندانى يک شتر باشد و اگر نروئيد ديه اش مانند دندان افراد بالغ است .

مساءله 7 - اگر دندان کسى را از ريشه در آورد و دوباره در جايش قرار دهد و قرار هم بگيرد و مثل سابقش شود، در کندن آن ديه کامل است ، حال اگر در جايش دندانى بکارد و مانند دندان اصلى زنده و داراى رويش شود آنگاه در جنايتى همان دندان کنده شود احتياط آنستکه جانى ديه کامل را که ديه دندان اصلى است بپردازد بلکه اين حکم خالى از وجه نيست .

(هشتم : در ديه گردن است )

مساءله 1 - اگر جانى گردن کسى را بشکند و در نيتجه گردش بيک طرف خميده گردد بنابر احتياط بايد ديه کامل بپردازد، و هم چنين دادن ديه کامل ديه واجب است در صورتيکه جنايت او سبب شده باشد که مجنى عليه نتواند غذا را فرو ببرد و يا رساندن غذا بطريق ديگر زنده بماند و بعضى در اين دو صورت اخير قاتل بحکومت شده اند و بعيد هم نيست .

مساءله 2 - اگر خميده گى گردن و بسته شدن گلو برطرف شود ديه اى بر جانى نيست تنها بايد ارش بپردازد و هم چنين دادن ارش واجب است اگر طورى بهبودى يابد که بتواند بزحمت لقمه را فرو ببرد و بزحمت گردن خود را بطرف راست و چپ بچرخاند.

(نهم : در ديه دو فک پائين است )

مساءله 1 - اگر هر دو استخوان فک پائين کسى را ريشه کن کند بايد ديه کامل بدهد و اگر يکى را از بين ببرد نصف آنرا يعنى پانصد دينار. و منظور از دو فک ، دو استخوانى است که از زير گوش چپ و راست شروع شده و در چانه بيکديگر متصل مى شوند و دندانهاى پائين روى اين دو استخوان مى رويد.

مساءله 2 - اگر جانى قسمتى از اين دو، و يا يکى از اين دو استخوان را قطع کند مساحت آن با مساحت همه استخوان سنجيده مى شود و اگر يکى از آندو و قسمتى از ديگرى را قطع کند براى آن يکى نصف ديه و براى آن يک قسمت بحساب مساحتش ديه مى پردازد.

مساءله 3 - آنچه گفتيم در جائى استکه استخوان فک بدون دندان کنده شود مثل استخوان فک کسى که دندان ندارد و اما اگر با دندان کنده شود ديه دندانها هم اضافه مى شود و چنان نيست که تداخل کنند.

مساءله 4 - اگر جنايتى بر هر دو استخوان وارد آورد که جويدن غذا بطور ناقص انجام يابد و يا خود استخوانها ناقص ‍ شوند ديه آن بحکومت و ارش است .

(دهم : در ديه دو دست است )

مساءله 1 - در قطع هر دو دست ديه کامل است و در قطع هر يک نصف آن ، چه دست راست باشد و چه دست چپ ، کسى هم که در اصل خلقت و يا بخاطر عارضه اى يکدست دارد، در قطع يکدست او نيز نصف ديه است .

مساءله 2 - دستى که در قطع آن ديه هست حدش بند مچ يعنى بنديست که کف دست را به ساق متصل مى کند. بنابر اين اگر دستى از اين نقطه قطع شود، نصف ديه در آن هست هر چند که انگشتان در آن واقع باشد که هر يک براى خود ديه دارد، لکن هرگاه از مچ قطع شود همانديه دست را دارد و ديه انگشتان را ندارد، و اما اگر تنها انگشتان قطع شود ديه آن پانصد دينار است که نصف ديه مى شود.

مساءله 3 - اگر چنين دستى که انگشتانش قطع شده بوده ، نوبتى ديگر کف آن نيز قطع شود در آن حکومت است ، چه اينکه در اثل خلقت بدون انگشت بوده باشد و يا انگشت داشته لکن بخاطر آفتى و يا جنايتى قطع شده باشد.

مساءله 4 - اگر در يک جنايت ، کف دستى صاحب انگشت با مقدارى از استخوان زند (محل اتصال ساق به کف دست ) قطع شود ديه اش پانصد دينار است ، و همچنين است اگر با مقدارى از ساق قطع شود، حال آيا در خصوص آنمقدار زائد قطع شده حکومت است يا اينکه ديه جنايت بحسب مساحت معين مى شود؟ محل تردد است .

مساءله 5 - ديه دستى که از مرفق قطع شود پانصد دينار است چه داراى کف باشد و چه نباشد، ديه دستى هم که از شانه قطع شود همين است چه مرفق داشته باشد و چه نداشته باشد، در اين فرض نيز اگر مقدارى از بالاى شانه با دست قطع شده باشد، دو احتمال حکومت و حساب به حسب مساحت جريان دارد.

مساءله 6 - اگر شخصى دستى اضافه روئيده از ناحيه زند يا مرفق و يا شانه داشته باشد و آن دست با دست اصلى قطع شود، در دست اصليش ديه کامل است و در دست زائد حکومت است ، و تشخيص اينکه کداميک اصلى و کدام زائد هر دو را يک جانى قطع کند هم ديه را بايد بپردازد و هم ارش را، و در صورتيکه جانى متعدد باشد ظاهر اين استکه نسبت بهر دو جانى حکومت مى شود و اگر جانى يکنفر باشد لکن بار اول يکى از آندو را قطع کند و حکومت را بپردازد و سپس دومى را قطع کند ظاهر اينست که بايد ديه کامل يکدست را بپردازد.

(يازدهم : در ديه انگشتان است )

مساءله 1 - در بريدن انگشتان دو دست ديه کامل است ، و همچنين در بريدن ده انگشت پاها بايد ديه کامل بپردازد، و در قطع هر يک از انگشتان يکدهم ديه است و فرقى بين انگشت ابهام و ساير انگشتان نيست .

مساءله 2 - ديه هر انگشت به سه قسمت تقسيم مى شود، هر قسمت آن ديه يک بند است و در انگشت شست که دو بند بيشتر ندارد ديه بر دو تقسيم مى شود و در نتيجه در قطع هر بند از آن نصف يکدهم ديه کامل است .

مساءله 3 - در قطع انگشت زيادى اگر از بيخ قطع شود، ثلث ديه انگشت اصلى است و بعيد نيست اين حکم در مورد بند زيادى نيز جارى شود (مثلا اگر کسى يکى از انگشتانش چهار بند و يا ابهامش سه بند داشته باشد و آن بند زيادى قطع شود، ثلث ديه انگشت اصلى ديه آن باشد).

مساءله 4 - اگر در بعضى از اقوام عدد انگشتان اصلى و نيز در بعضى از طوائف عدد بندهاى اصلى انگشتان زيادتر از عدد متعارف باشد بعيد نيست که ديه انگشتان (که در هر دست پانصد دينار است ) بر آن عدد تقسيم شود.

مساءله 5 - انگشتى اگر در اثر جنايت فلج شود ديه اش دو سوم انگشت قطع شده است و اگر انگشت فلج در اثر جنايت قطع شود ديه اش ثلث ديه انگشت سالم است .

مساءله 6 - ناخن اگر در اثر جنايت رويش خود را از دست بدهد يعنى ديگر نرويد و يا سياه و فاسد برويد، بنابر احتياط ده دينار است ، و اگر سفيد برويد پنج دينار است .

(دوازدهم : در ديه مهره هاى کمر است )

مساءله 1 - در شکستن کمر ديه کامله است البته اين وقتى است که با جراحى و شکسته بندى علاج پذير نباشد، و همچنين ديه کامله است اگر پشت کسى بخاطر جنايت جانى خميده شود و بنحوى قوز شود که از حالت استقامت خارج گردد و يا بنحويکه ديگر نتواند بنشيند و يا نتواند راه برود.

مساءله 2 - اگر کمر شکسته بعد از معالجه بحالت خميدگى باقى بماند و يا اثرى از شکستگى در آن بر جاى بماند بطوريکه نتواند بدون عصا راه برود و يا نتواند جماع کند و يا نطفه اش از بين برود و يا دچار سلس البول گردد و يا اثرى ديگر نظير اينها در آن باقى بماند ديه آن ديه کامله است .

مساءله 3 - اگر کمر بعد از شکسته شدن ، معالجه شود و ديگر اثرى از جنايت در آن نماند ديه اش صد دينار است .

مساءله 4 - منظور از کمر، همان استخوان مهره دارى است که از پشت گردن تا لگن خاصره ادامه دارد و آنرا صلب مى نامند و شکستن آن موجب ديه است .

مساءله 5 - اگر کمر کسى را بشکند (و در اثر آسيب به نخاع که در وسط مهره ها است ) پاهاى او فلج شود يک ديه کامل بخاطر شکستن کمر باو مى دهد و دو ثلث ديه کامل را نيز بوى مى دهد بخاطر فلج کردن پاهايش .

(سيزدهم : در ديه نخاع است )

مساءله 1 - در قطع نخاع ديه کامل است و در قطع قسمتى از آن ، نسبت مقدار قطع شده را با مساحت کل نخاع را مى سنجند و بآن نسبت از ديه کامل باو مى دهند.

مساءله 2 - اگر نخاع کسى را قطع کند و بخاطر قطع آن عضوى ديگر معيوب شود اگر آن عضو معيوب ديه اى معين دارد آن ديه را بضميمه ديه نخاع بوى مى پردازد، و اگر ديه معينى ندارد ديه نخاع را بضميمه ارش آن عضو باو مى دهند.

(چهاردهم : در ديه دو پستان است )

مساءله 1 - ديه هر دو پستان زن خون بهاى اوست و در هر يک را آن نصف خونبها است .

مساءله 2 - اگر علاوه بر پستانها و يا يکى از آنها مقدارى هم از پوست سينه قطع شود براى پستان ديه آنرا بهمان مقدار که گفتيم مى پردازد و براى پوست اضافى حکومت مى شود، و اگر جراحت سينه عميق باشد ديه ديگرى بعنوان ديه جائفه بايد بدهد.

مساءله 3 - اگر آسيبى به پستانهاى زنى وارد آورد که با بودن آن شير از آن قطع شود و يا جريان شير از آن ناممکن و يا دشوار گردد و اگر فعلا شيرده نيست هنگام شيردهيش چنين شود و يا شير آن کم شود و يا شير معيوب و ناسالم شود مثلا با خون با جراحت آميخته گردد، در همه آنها حکومت است .

مساءله 4 - اگر پستانهاى زنى را قطع کند بعضى گفته اند همان ديه بالا را بايد بپردازد ولى در آن اشکال مى باشد. و احتمال دارد در آن حکومت باشد و احتمال هم دارد بمقدار مساحتى که از مساحت همه پستان ، قطع شده از ديه بدهکار شود. و احتمال اخير خالى از رجحان نيست .

مساءله 5 - ديه سر پستان مرد يک هشتم خونبهاى اوست يعنى صد و بيست و پنج دينار، پس اگر هر دو قطع شده باشد يک چهارم خونبها است ولى بقولى در قطع هر دو، همه خونبها است لکن وجه اول اقوى است .

(پانزدهم : در ديه آلت مردى است )

مساءله 1 - در قطع حشفه و بيشتر از آن خون بها است هر چند بکلى و از بيخ قطع شود در صورتيکه با يک جنايت قطع شده باشد، و در اين جنايت فرقى نيست بين پسر بچه و جوان و پير و کسيکه اخته خلق شده است و يا او را اخته کرده باشند چه اينکه تخمهاى او را درآورده باشند و يا کوبيده باشند بشرطيکه قطع آلت باعث فلج او نشده باشد.

مساءله 2 - اگر قسمتى از حشفه قطع شده باشد نسبت آنرا با همه حشفه مى سنجند، نه با همه آلت و بآن نسبت از خونبها را از او مى گيرند.

مساءله 3 - اگر مجراى بول کسى بخاطر جنايت پاره شود بدون اينکه چيزى از آن قطع شود، در آن حکومت است و اگر قسمتى از حشفه بطورى که قطع شود که مقدارى از مجرى نيز پاره شود چيزى بجز ديه حشفه بر او نيست ، و اگر ملازم نباشد بلکه پارگى مجرى جنايتى اضافى باشد، براى حشفه همانکه گفته شد مى پردازد و براى پارگى حکومت است .

مساءله 4 - اگر جانى قسمتى از حشفه کسى را قطع کند و جانى ديگر و يا همو، آلت را بکلى و از آخر قطع نمايد در قطع حشفه ديه است و در قطع باقى حکومت است ، و اگر بعضى از حشفه را قطع کند و ديگرى بقيه آن را، هر يک بحساب مساحت ديه مى پردازد.

مساءله 5 - اگر بعضى از حشفه را قطع کند و جانى ديگر آلت را از بيخ قطع کند، در قطع بعضى حشف حساب به مساحت است و در قطع بقيه آلت چند وجه است : يکى حکومت ، دوم حساب به نسبت ، سوم حکومت نسبت بمابقى ، چهارم ، ديه کامل و وجيه تر از آنها احتمال اول و نزديکتر به احتياط وجه آخر است .

مساءله 6 - در قطع آلت مرديکه دچار عنن است يعنى آلت مرديش بر نمى خيزد ثلث ديه است . و هم چنين در قطع آلت فلج و در قطع بعض چنين آلتى حساب به نسبت مساحت است و بعيد نيست که حساب به نسبت آن قسمت با مجموع آلت باشد نه با خصوص حشفه .

مساءله 7 - اگر نصف آلت مردى را بحسب طول قطع کند و نصف باقيمانده از کار نيفتد و خللى از فلجى و مانند آن حاصل نشود، بايد نصف خون بها را بدهد، و اگر در باقيمانده خللى از قبيل فلج ايجاد کند نصف خونبها را بخاطر قطع نصف آلت مى دهد و دو ثلث نصف باقيمانده را بخاطر فلجى ، در نيتجه پنج ششم خونبها را بايد بپردازد.

مساءله 8 - در آلت مردى خنثاى مشکل يا خنثائيکه معلوم شود زن است حکومت است .

(شانزدهم : در ديه دو خصيه است )

مساءله 1 - ديه هر دو خصيه خون بهاى کامل است حال آيا در هر يک از آندو نصف خونبها است و يا ديه خصيه سمت چپ دو ثلث آن و در سمت راست يک ثلث آنست ؟ دو احتمال است که وجيه تر احتمال دوم است و به احتياط نزديکتر آنستکه بگوئيم اگر کندن آندو در دو نوبت واقع شده باشد، در قسمت چپ دو ثلث و در سمت راست نصف خون بها است .

مساءله 2 - در ديه کندن اين عضو فرقى نيست بين صغير و کبير و پيرمرد و جوان و بين کسيکه آلتش سالم است و کسيکه آلت او ناسالم است و بين آلت فلج و غير فلج و آلت عنين و غير عنين .

مساءله 3 - در آماس خصيه ها (يعنى جنايتى که باعث ورم آنها شود) چهارصد دينار است و اگر باد کردن آنها آنقدر زياد شود که مانع راه رفتن شود، البته راه رفتن نافع و به درد خور، ديه اش هشتصط دينار مى شود که چهار پنجم خون بها است .

(هفدهم : در ديه فرج است )

مساءله 1 - اگر در جنايتى دو شفره فرج يعنى آن گوشتى که چون دو لب بر اطراف فرج احاطه دارد، از بين برود جانى بايد خونبهاى کامل را بپردازد. و اگر شفره يک طرف از بين برود نصف خون بها را مى پردازد، و در اين حکم فرقى نيست بين زن کبيره يا دختر صغيره و نيز فرقى نيست بين دختر بکر و غير بکر و بين ختنه شده و ختنه نشده و بين کسيکه فرجش سالم است يا مبتلاء به قرن يا رتق است و بين کسيکه افضاء شده و آنکه افضاء نشده .

مساءله 2 - اگر اين دو عضو از زنى در اثر جنايت فلج گردد ظاهر اينستکه ديه آن دو ثلث خونبها است ، و اگر قبل از جنايت دچار شلل بوده و در اثر جنايت قطع شده باشد ديه آن ثلث خونبها است .

مساءله 3 - رکب زن يعنى محليکه در مردان نامش عانه است اگر قطع شود چه به تنهائى و چه به ضميمه فرج و همچنين اگر عانه مردى در اثر جنايتى بريده شود، ديه آن حکومت دارد.

مساءله 4 - در افضاء يعنى را بول و حيض زن را يکى کردن و همچنين بنابر احتياط راه حيض و مجراى غائط او را يکى کردن خونبها است ، چه اينکه اجنبى اين جنايت را وارد آورد و چه شوهر، مگر در يکصورت و آن اينستکه افضاء در اثر وطى شوهر بعد از بلوغ زن واقع شده باشد، که در اينجا ديه اى نيست و اما اگر وطى شوهر قبل از بلوغ همسر بوده و سبب افضاء شده باشد بايد هم مهريه او را بپردازد و هم ديه را.

مساءله 5 - اگر زن از ناحيه غير شوهرش اکراه و تهديد شود و در اثر آن تهديد ناگزير از قبول وطى گردد و در نتيجه افضاء شود، هم مهرالمثل را طبکار مى شود و هم ديه را و اگر اکراهى نبوده و خودش راضى بوده تنها طلبکار ديه مى شود نه مهر. و اگر زنيکه اکراه شده باکره بوده و در اثر وطى هم بکارتش زايل شده و هم افضاء گرديده آيا علاوه بر مهر و ديه ، ارش بکارت را هم طلبکار مى شود يا نه ؟

محل ترديد است و احتياط در دادن هر سه است .

مساءله 6 - مهر و ارشى که شوهر بايد بپردازد از مال خودش مى دهد و ربطى بعاقله او ندارد و همچنين ديه را.

(هيجدهم : در ديه سرين است )

مساءله 1 - اگر در جنايتى هر دو سرين (که در عرف آنرا کپل گويند) کسى قطع شود خونبهاى کامل ديه اوست و اگر يکى از آندو قطع شود نصف آن ، و همچنين است ديه سرين زن که ديه اش خونبهاى زن است و ديه يکى از دو سرين زن نصف خون بهاى اوست و در قطع قسمتى از سرين ديه بحساب مساحت است .

مساءله 2 - ظاهر اينست که سرين عبارت از گوشت برآمده ايست که بين ران و کمر انسان قرار دارد، اين از نظر مساحت بود و اما از نظر عمق تا بدانجاست که به استخوان منتهى شود. بنابر اين اگر جنايت به استخوان نرسد ظاهر اينستکه ديه آن به حسب مساحت معين مى شود هر چند که نزديکتر به احتياط پرداختن خون بها است در صورتيکه تنها برآمده گى از بين رفته و به مساوات کمر و ران برسد ولو به استخوان نرسيده باشد.

(نوزدهم : در ديه دو پا است )

مساءله 1 - در قطع هر دو پا خون بهاى کامل است و در قطع هر يک ، نصف آن است . و حد دو پا عبارتست از مفصل ساق (آنجا که پايه به مفصل ساق متصل مى شود).

مساءله 2 - و بحث در اينجا همانند بحث در دستها است ، در اينکه اگر در جنايتى پاى کسى را از مفصل زانو و يا از آخر ران (آنجا که ران به لگن خاصره متصل مى شود) قطع شود ديه اش چقدر است ؟ و نيز بحث در اينکه ديه قطع هر يک از آندو چيست ؟ و نيز ديه قطع بعضى از ساق با مفصل آن چقدر است ؟ و همچنين اگر شخصى پاى کسى را از بند مچ ساق قطع کند و جانى ديگر قسمتى از ساق پايش را قطع کند، ديه اى که هر يک بايد بپردازند چه مقدار است ؟ همان بحثى است که در قطع دستها گذشت و مسائل دست و پا مثل هم است .

مساءله 3 - در قطع انگشتان هر دو پا خونبهاى کامل است و در هر انگشت يکدهم آنست و ديه هر انگشت (که صد دينار است ) به سه قسمت تقسيم مى شود و هر قسمت آن ديه قطع يک بند از سه بند انگشتان است بجز انگشت ششت پا که ديه صد دينار هر انگشت در خصوص آن انگشت به دو قسمت تقسيم مى شود. (چون شست داراى دو بند است ).

مساءله 4 - گفتار و بحث درباره پاى زيادى همان گفتارى است که در مسئله دست اضافى گذشت و همچنين است بحث درباره انگشت اضافى پا، که در بحث انگشت اضافى دست گذشت .

(بيستم : در ديه دنده ها است )

مساءله 1 - از کتاب ظريف بن ناصح روايت شده که گفته است : (در مورد دنده هاى سينه ، آن تعداد دنده ايکه آميخته با قلب است (يعنى قلب را در برگرفته ) اگر بشکند جانى بايد براى هر عدد بيست و پنج دينار ديه بپردازد) تا آنجا که گفته است : (و اما دنده هائيکه سمت دو بازو واقع است ، ديه شکستن هر دنده ، ده دينار است ) فقهاء ما نيز طبق اين مضمون فتوى داده اند و اشکالى در آن نيست .

لکن منظور از اين سخن معلوم نيست . آيا خواسته است فرق بگذارد بين آنطرف دنده ها که سمت قلب است و بين طرف ديگر که سمت بازو است ؟ و يا آنکه فرق بگذارد بين دنده اينکه بر قلب احاطه دارد و آنرا حفظ مى کند، با دنده هاى ديگر؟ و يا منظور تفصيل بين دنده هاى سينه و جلو، و دنده هاى پشت و پهلو که سمت بازوها و تا پشت کشيده شده است ، مى باشد؟ بنظر مى رسد و احتمال داده مى شود که در نقل کلام او تحصيفى رخ داده و بجاى (فيما حاط القلب ) يعنى قلب را حفظ مى کند، که از (حاط يحوط) بمعناى حفظ کردن و حراست نمودن است ، ناقل آنرا بلفظ (خالطه ) آورده باشد. احتمال هم دارد کلمه (خالطه ) تصحيف شه از کلمه (احاط) باشد و اصل نسخه اين بوده باشد که بين دنده هائيکه قلب را احاطه کرده با ساير دنده ها فرق هست ، بنابر اين ، احتمال اقوى در مورد دنده اى سمت چپ سينه که قلب را احاطه دارد، اينستکه ديه هر يک بيست و پنج دينار وو در غير آن دنده ها رعايت احتياط به اينست که جانى و مجنى عليه با يکديگر صلح کنند و اين احتياط ترک نشود مخصوصا نسبت به دنده هاى سمت راست که مجاور دنده هاى محيط بقلب است ، هر چند که عدم وجوب بيش از ده دينار در غير دنده هاى محيط بقلب خالى از قرب نيست .

(بيست و يکم : در ديه ترقوه است )

مساءله 1 - ديه شکستن هر دو ترقوه خونبها است و ديه هر يک از آندو اگر بشکند و بطورى شکسته بندى شود که عيبى در آن نماند، چهل دينار است .

مساءله 2 - اگر يکى از دو ترقوه کسى بشکند و بهبودى نيابد، ظاهر اينستکه جانى بايد نصف ديه را به مجنى عليه بپردازد و اگر ناقص و معيوب بهبودى يابد نيز بنابر احتياط - اگر نگوئيم بنابر اقوى - همان ديه را مى پردازد. ولى بعضى از فقهاء گفته اند در دو ترقوه حکومت است .

(خاتمه و در آن چند فرع است )

فرع اول - اگر در جنايتى بعصوص بشکند و در نتيجه ماسکه مدفوع خود را از دست بدهد، جانى بايد خونبها بپردازد، و بعصوص يا استخوان واقع در زير لگن خاصره است و يا عصعص است بر وزن بلبل که عبارت است از استخوانيکه دم حيوانات صاحب دم بر روى آن مى رويد. و يا استخوان نازکى است که دور حلقه دبر را گرفته است . اين حکم در صورتى بود که نتواند غائط خود را نگهدارد و اما اگر قادر بر آن باشد لکن قادر بر نگهدارى باد روده اش نباشد ظاهر اينستکه ديه آن حکومت باشد.

فرع دوم - اگر ضربتى به عجان کسى وارد آورد که از آن پس نتواند بول و غائط خود را نگهدارد بايد ديه کامل باو بدهد و عجان عبارتست از فاصله بين بيضه ها و مخرج غائط. و اما اگر قادر بر نگهدارى يکى باشد و بر ديگرى نباشد بعيد نيست که در آنجا نيز ديه کامل باشد، احتمال هم هست که در اين فرض ، حکومت باشد. و نزديکتر به احتياط مصالحه بين جانى و مجنى عليه است . و اگر ضربت خود را بر غير عجان يعنى جاى ديگرى از بدن مجنى عليه وارد آورد که باعث از بين رفتن ماسکه بول و غائط شود، ظاهرا بايد همان ديه کامله را بپردازد و اگر ماسکه يکى از آندو را از دست داده باشد هم احتمال حکومت هست و هم ديه . و نزديکتر به احتياط مصالحه است .

فرع سوم - اينکه هر عضوى که از ناحيه شرع ديه جنايت آن معين شده ، اگر استخوان آن عضو بشکند ديه اش يک پنجم ديه همان عضو است . حال اگر استخوان آن شکسته بندى و بى عيب شود، ديه اش چهار پنجم شکستن آن است . و در جنايتى که گوشت آن عضو را تا استخوان آنست و در جنايتى که استخوان عضوى را خرد کند، يک سوم ديه از بين بردن آن عضو است . البته اين در صورتيست که استخوان بهبودى نيابد و اما اگر بهبودى يابد و بدون عيبت شود، ديه اش چهار پنجم ديه خرد کردن آنست و در جنايتى که استخوان عضوى را از محل آن جدا کند بطوريکه عضو از کار بيفتد دو ثلث ديه همان عضو را بايد بپردازد و اگر با شکسته بندى بدون عيب بحال اولش بگردد، ديه اش چهار پنجم همين دو ثلث است . همه آنچه گفته شد بر حسب قول مشهور است و در همه اين موارد نزديکتر به احتياط مصالحه است .

فرع چهارم - لگد مال کردن شکم کسى است بطوريکه بول و يا غائطى از آن بيرون شود، پس شکم جانى را همانطور لگد مى کنند تا او نيز محدث شود و يا ثلث ديه را از او مى گيرند. و ظاهرا منظور از حدث همان بول و غائط است نه باد، که اگر تنها باد از او خارج شود ديه اش حکومت است .

فرع پنجم - اگر کسى دختر بکرى را با انگشت افضاء کند بطوريکه مثانه او پاره شود و نتواند بول خود را نگه بدارد، هم خون بهاى او را مى دهد و هم مهريه زنان مثل او را. (يعنى مبلغى را که معمولا دخترانى نظير او با آن مبلغ نکاح مى شوند).

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS