خودآرايى به مکارم اخلاق
ايمان انسان کامل نمىگردد مگر اينکه اخلاق پسنديده و صفات حميدهدر وجود او تکميل گردد، زيرا مکارم اخلاق و صفات نيک، تجلّى ايمانبه خدا و شناخت نامهاى نيک اوست.
1 - امام صادقعليه السلام فرمود:
"المؤمن له قوّة في دين، وحزم في لين، وإيمان في يقين، وحرص في فقه، ونشاطفي هدى، وبرّ في استقامة، وعلم في حلم، وکَيْس )شکر( في رفق، وسخاء في حقّ،وقصد في غنى، وتحمّل في فاقة، وعفو في قدرة، وطاعة للَّه في نصيحة، وانتهاء فيشهوة، وورع في رغبة، وحرص في جهاد، وصلاة في شغل، وصبر في شدّة، وفيالهزاهز وقور، وفي المکاره صبور، وفي الرخاء شکور، ولا يغتاب ولا يتکبّر، ولا يقطعالرحم، وليس بواهنٍ ولا فظٍّ ولا غليظٍّ ولا يسبقه بصره، ولا يفضحه بطنه، ولا يغلبهفرجه، ولا يحسد الناس، ولا يقتّر، ولا يبذّر، ولا يسرف، ينصر المظلوم، ويرحمالمسکين، نفسه منه في عناء والناس منه في راحة، لا يرغب في عزّ الدنيا ولا يجزعمن ذلّها، للناس هَمٌّ قد أقبلوا عليه، وله هَمٌّ قد شغله، لا يرى في حلمه نقص ولا فيرأيه وهن، ولا في دينه ضياع، يرشد من استشاره، ويساعد من ساعده، ويکيع عنالخنا والجهل"(23).
"مؤمن داراى قوّت در دين، و عزم استوار با نرمش، و ايمان با يقين، و حرص درفهم و درک، و نشاط در هدايت، و نيکوکارى در استقامت، و علم با حلم، و خردمندىدر نرمى، و سخاوت در حق، و ميانهروى در دارائى، و تحمّل در ندارى، و بخششدر قدرت، و طاعت الهى در خيرخواهى، و بازدارى از شهوت، و پرهيزکارى درشوق، و حرص در جهاد، و نماز در هنگام کار، و شکيبايى در سخن مىباشد. درمشکلات و تحوّلات با وقار و متانت، در مصيبتها شکيبا، در نعمت و آسايش،شکرگزار است. غيبت نمىکند، تکبّر نمىورزد، قطع رحم نمىکند، نه سستوبىحال است و نه سخت و غليظ، چشمش بر او پيشى نمىگيرد، شکمش او را رسوانمىسازد، شهوتش بر او چيره نمىشود، به مردم حسادت نمىورزد، نه خسيسوسختگير است و نه اسرافگر، مظلوم را يارى مىکند، بر مسکين مهربانى مىنمايد،نفسش از او در مشقّت امّا مردم از او در آسايش هستند، در عزّت دنيا رغبت نمىکند،و از خوارى دنيا بىتابى نمىنمايد، مردم هدف دنيوى دارند و به آن رو آوردهاند، امّااو در انديشه چيز ديگرى است که وى را از دنيا بازداشته و به خود مشغول کردهاست، در عقل او، نقص و در رأى او، ضعف و در دين او، گمراهى ديده نمىشود.هرکه از وى مشورت بخواهد، او را راهنمائى مىکند و هرکه از او کمک بخواهد،کمکش مىنمايد و از ناسزاگوئى و جهالت پرهيز مىکند."
2 - از پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله روايت شده که جبرئيل نزد حضرت آمد وگفت:
يا رسول اللَّه، إنّ اللَّه أرسلني إليک بهدية لم يعطها أحداً قبلک، قال رسول اللَّهصلى الله عليه وآله:ما هي؟ قال: الصبر وأحسن منه، قال: وما هو؟ قال: الرضا وأحسن منه، قال: وما هو؟قال: الزهد وأحسن منه، قال: وما هو؟ قال: الإخلاص وأحسن منه، قال: وما هو؟ قال:اليقين وأحسن منه، قال: قلت: وما هو يا جبرئيل؟ قال: إنّ مدرجة ذلک التوکّل على اللَّهعزّ وجلّ، فقلت: وما التوکّل على اللَّه؟ قال: العلم بأنّ المخلوق لا يضرّ ولا ينفع ولا يعطيولا يمنع، واستعمال اليأس من الخلق، فإذا کان العبد کذلک لا يعمل لأحد سوى اللَّه ولميرج ولم يخف سوى اللَّه، ولم يطمع في أحد سوى اللَّه، فهذا هو التوکّل، قلت: يا جبرئيلفما تفسير الصبر؟ قال: تصبر في الضرّاء کما تصبر في السرّاء، وفي الفاقة کما تصبر فيالغنى، وفي البلاء کما تصبر في العافية، فلا يشکو حاله عند المخلوق بما يصيبه منالبلاء، قلت: فما تفسير القناعة؟ قال: يقنع بما يصيب من الدنيا، يقنع بالقليل ويشکراليسير، قلت: فما تفسير الرضا؟ قال: الراضي لا يسخط على سيّده أصاب من الدنيا أملا يصيب منها، ولا يرضى لنفسه باليسير من العمل. قلت: يا جبرئيل فما تفسير الزهد؟قال: يحب من يحب خالقه، ويبغض من يبغض خالقه، ويتحرّج من حلال الدنيا،ولا يلتفت إلى حرامها، فإنّ حلالها حساب، وحرامها عقاب، ويرحم جميع المسلمينکما يرحم نفسه، ويتحرّج من الکلام کما يتحرّج من الميتة التي قد اشتدّ نتنها، ويتحرّجعن حطام الدنيا وزينتها کما يتجنّب النار أن يغشاها، وأن يقصر أمله، وکأنّ بين عينيهأجله. قلت: يا جبرئيل، فما تفسير الإخلاص، قال: المخلص الذي لا يسأل الناس شيئاًحتى يجد وإذا وجد رضي، وإذا بقي عنده شيء أعطاه في اللَّه، فإن لم يسأل المخلوق فقدأقرّ للَّه بالعبودية، وإذا وجد فرضي فهو عن اللَّه راض، واللَّه تبارک وتعالى عنه راض، وإذاأعطى اللَّه عزّ وجلّ فهو على حدّ الثقة بربّه. قلت: فما تفسير اليقين؟ قال: المؤمن يعملللَّه کأنّه يراه، فإن لم يکن يرى اللَّه فإنّ اللَّه يراه، وأن يعلم يقيناً أنّ ما أصابه لم يکنليخطيه، وما أخطأه لم يکن ليصيبه، وهذا کلّه أغصان التوکّل ومدرجة الزهد"(24).
"اى پيامبر خدا! خداوند مرا با هديهاى به سوى شما فرستاده است که به کسىقبل از شما آن را عطا نکرده است. پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: آن هديه چيست؟ جبرئيل گفت:شکيبايى و بهتر از آن. پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: بهتر از آن چيست؟ جبرئيل گفت:خشنودى و بهتر از آن. حضرت فرمود: بهتر از آن چيست؟ جبرئيل گفت: زهد و بهتراز آن. حضرت فرمود: بهتر از آن چيست؟ جبرئيل گفت: اخلاص و بهتر از آن.حضرت فرمود: بهتر از آن چيست؟ جبرئيل گفت: يقين و بهتر از آن. حضرت فرمود:بهتر از آن چيست؟ جبرئيل گفت: نردبانى که با آن مىتوان به سوى آنها بالا رفت،توکّل بر خداوند است. پيامبر فرمود: گفتم: توکّل بر خدا چيست؟ جبرئيل گفت:دانستن اينکه مخلوق ضرر نرساند و نفع ندهد و عطا نکند و منع ننمايد و نااميدى ازخلق. پس زمانيکه بندهاى چنين شد، براى کسى جز خداوند عمل نکند و جز ازخداوند، اميد و ترس نداشته باشد و به کسى غير از خداوند طمع نبندد پس اين همانتوکّل است. گفتم: اى جبرئيل! پس تفسير شکيبايى چيست؟ جبرئيل گفت: اين که درسختى صبر کنى چنانکه در فراخى صبر مىکنى، و در ندارى صبر کنى چنانکه دردارائى صبر مىکنى و در بلا صبر کنى چنانچه در عافيت صبر مىکنى. پس مؤمن ازحال خود در نزد مخلوق و از آن بلا و مصيبتى که برايش رسيده است شکايت نمىکند.گفتم: تفسير قناعت چيست؟ جبرئيل گفت: مؤمن قانع مىشود به آنچه از دنيا برايشبرسد، قناعت کند به اندک و شکر نمايد به اندک. گفتم: تفسير خشنودى چيست؟گفت: خشنود کسى است که به آقايش ناخشنودى نکند چه از دنيا بهرهمند شود يانشود، و براى خود به عمل کم راضى نشود. گفتم: اى جبرئيل تفسير زهد چيست؟جبرئيل گفت: زاهد دوست مىدارد کسى را که آفريدگارش او را دوست مىدارد،ودشمن مىدارد کسى را که آفريدگارش او را دشمن مىدارد، حلال دنيا را برخودسخت مىگيرد و به حرام دنيا اصلاً التفات ندارد، همانا در حلال دنيا حساب و درحرام آن عقاب است. او بر همه مسلمانان رحم مىکند چنانکه بر خود رحم مىکند، وازسخن )بيهوده( دورى مىکند چنانکه از مردارى که گندش شدّت يافته باشد دورىمىجويد. و از کالاى دنيا و زينت آن اجتناب مىکند چنانکه از آتش. و آرزويش را چنانکوتاه مىکند گويا اجلش پيش چشمش باشد. گفتم: اى جبرئيل! تفسير اخلاصچيست؟ گفت: مخلص کسى است که از مردم سوال نکند تا )آنچه را که مىخواهد(پيدا کند و چون پيدا کرد به آن راضى مىشود، و چون چيزى در نزد او اضافه آمد، درراه خدا عطا مىکند. پس اگر از مردم درخواست نکرد همانا که به عبوديت خدا اقرارکرده است، و چون يافت و راضى شد پس او از خدا راضى شده است و خداوند هم ازاو راضى خواهد بود، و چون در راه خدا ببخشد او به حدّ وثوق و اعتماد بهپروردگارش رسيده است. گفتم: پس تفسير يقين چيست؟ جبرئيل گفت: مؤمن عملمىکند براى خدا مانند آنکه خدا را مىبيند پس اگر او خدا را نمىبيند خدا او را مىبيند،و يقين کند که آنچه به او رسيده، نمىتوانست خطا کند و به او نرسد، و آنچه به اونرسيده نمىتوانست به او برسد. اينها همگى شاخههاى توکّل و نردبان زهدوپارسائى است."
3 - امام صادقعليه السلام فرمود:
"کان أمير المؤمنينعليه السلام يقول: نبّه بالفکر قلبک، وجاف عن الليل جنبک، واتّق اللَّهربّک"(25).
"حضرت علىعليه السلام مىفرمود: قلبت را با تفکّر آگاه گردان، شبها به عبادت خداوندبپرداز و تقواى خداوند و پروردگارت را پيشه کن."
4 - حسن صيقل گفت: از حضرت صادقعليه السلام پرسيدم درباره حديثى کهمردم روايت مىکنند که "يک ساعت انديشيدن بهتر از يک شب عبادتکردن است" و گفتم: چگونه انديشه کند؟ فرمود:
"يمرّ بالخربة أو بالدار فيقول: أين ساکنوک؟ أين بانوک؟ ما لک لا تتکلّمين"(26).
"به خرابهها و خانهها گذر مىکند و مىگويد: کجايند ساکنان تو و کجايند بانيانتو؟ چرا سخن نمىگوئيد؟"
5 - هارون الرشيد به امام ابوالحسن موسى بن جعفرعليه السلام نوشت: مرااندرز بده و خلاصه بگو. امامعليه السلام به او نوشت:
"ما من شيء تراه عينک إلّا وفيه موعظة"(27).
"هيچ چيزى نيست که چشمت آن را ببيند مگر در آن موعظه و اندرزى نهفتهاست."
6 - مردى خدمت امام صادقعليه السلام آمد و گفت: اى پسر رسول خدا! ازمکارم اخلاق براى من بگوئيد؟ امامعليه السلام فرمود:
"العفو عمّن ظلمک، وصلة من قطعک، وإعطاء من حرمک، وقول الحقّ ولو علىنفسک"(28).
"عفو از کسى که بر تو ستم کرده، صله رحم با کسى که با تو قطع رابطه کرده،بخشش براى کسى که تو را محروم ساخته است، و سخن حق گفتن هر چند بر ضررخودت باشد."
7 - عبداللَّه بن سنان از مردى از بنىهاشم روايت مىکند که گفت:
"أربع من کن فيه کمل إسلامه، وإن کان من قرنه إلى قدمه خطايا لم ينقصه: الصدق،والحياء، وحسن الخلق، والشکر"(29).
"چهار چيز در هر کس باشد، اسلام او کامل است و اگر از سر تا قدم هم اشتباهداشته باشد، در اسلام او نقصى نخواهد بود. آن چهار چيز عبارتنداز: راستى،حياء، حسن خُلق و شکر."