با ديگر صفات ثبوتى و سلبى خدا آشنا شويم
با بيشترين صفات ثبوتى خدا آشنا شديم ولى سه صفت ديگر از صفات ثبوتى او را متذکر مى شويم:
1ـ عادل 2ـ حکيم 3ـ غنى (بى نياز )
عدل ودادگرى يکى از صفات خدا به شمار مى رود، واساس مسئله عدل الهى را موضوع توانائى خرد بر تشخيص زشت وزيبا تشکيل مى دهد، از آنجا که عقل وخرد بر تشخيص اين نوع از کارها توانا است، به روشنى داورى مى کند که ساحت خدا از هر کار قبيح وزشت پيراسته مى باشد وظلم وستم يکى از کارهاى زشت، مى باشد که او هرگز انجام نمى دهد.
انگيزه انجام ظلم يکى از دو چيز ياد شده در زير است:
1ـ يا فاعل از زشتى ظلم آگاهى ندارد.
2ـ يا به آن نياز دارد.
صفحه 53
فرض نخست با گستردگى علم خدا صد درصد منتفى است هرگاه خرد، زشتى ظلم وستم را درک مى کند خدا که پديد آرنده کليه مغزها ودرکها است به نحو روشن از آن آگاه خواهد بود وچيزى بر خداى جهان مخفى نمى باشد.
فرض دوم که خدا به ستم نياز داشته باشد نيز منتفى است. او خالق جهان وانسان است وهر چه آفريده ها دارند از او دارند، واو ديگر چه نيازى به ظلم دارد.
برخى که از توصيف خدا به عدل وداد خوددارى مى کنند انکار خود را چنين توجيه مى نمايند:
«ما حق نداريم قلمرو قدرت خدا را محدود سازيم وحق نداريم به او بگوئيم بايد به عدل و داد رفتار کند نه به ظلم و ستم، بلکه هر کارى که او انجام داد همان خوب است» .
در اين سخن مغالطه روشنى وجود دارد:
اين که مى گوئيم خدا دادگر است و ظلم وستم نمى کند، مقصد محدود کردن قلمرو قدرت او نيست بلکه هدف اين است که با توجه به علم گسترده خدا وتوانائى او بر همه چيز، و بى نيازى وى از همه چيز، کشف مى کنيم که خدا چنين کارى را انجام نمى دهد زيرا دواعى ظلم در او موجود نيست.
فرق است بين اين که بگوئيم خدا نبايد انجام دهد وبه اصطلاح، حکم و فرمانى صادر کنيم وبين اين که با توجه به يک رشته مقدمات، حکمى را استکشاف بنمائيم، مثلاً مى گوييم سه زاويه مثلث با صدو هشتاد درجه مساوى است، نه کمتر است ونه زيادتر. هدف از اين جمله حکم و فرمان نيست زيرا واقعيات، تابع حکم وفرمان ما نمى باشد اگر زاويه هاى مثلث با دو زاويه قائمه مساوى نباشد هرگز با حکم وفرمان ما اين واقعيت تحقق نمى پذيرد بلکه ما درا ين موقف از روى يک رشته مقدمات چنين حکمى را به دست مى آوريم.
در مورد خدا نيز جريان از اين قبيل است وهرگز حکم و فرمانى در کار نيست وهدف محدود کردن قدرت او نمى باشد; زيرا شکى نيست که او قدرت و توانائى بر داد وستم، زيبا و زشت دارد بلکه هدف اين است که با توجه به اين که او زشت وزيبا را تشخيص مى دهد وبا توجه به اين که ظلم بر ديگران نازيبا است واز طرف ديگر نيازى به آن ندارد، کشف مى کنيم که انگيزه هاى
صفحه 54
ظلم در خدا موجود نيست.
قرآن هدف از برانگيختن انبيا را اقامه عدل مى داند و ياد آور مى شود که تمام پيامبران به اقامه عدل در جامعه دعوت شده اند چنانکه مى فرمايد:
(لَقَدْ أرْسَلْنا رُسُلَنا بِالبَيِّناتِ وأنْزَلْنا مَعَهُمُ الکِتابَ وَ المِيزانَ لِيَقُومَ النّاسُ بِالقِسْطِ...)(حديد آيه 25).
«ما پيامبران خود را با دلائل روشن برانگيختيم وهمراه آنان کتاب وميزان (عقل که مايه سنجش حق وباطل است) فرو فرستاديم تا مردم عدل وداد را به پا دارند».
مقصود از صفت دوم(حکيم) اين است که کارهاى او دور از لغو وعبث وبيهودگى است، زيرا موجود سرا پا علم و قدرت جهت ندارد که کار عبث انجام دهد وکار عبث سرچشمه اى جز فقدان آگاهى صحيح ندارد. وبه ديگر سخن، آن کس کار لغو انجام مى دهد که از زشتى آن ناآگاه ويا بر ترک آن قادر وتوانا نباشد وهر دو عامل در خدا منتفى است از اين جهت او موجود حکيم است.
مقصود از صفت سوم(غنىّ) اين است که وجود خداوند مبدأ ومنبع همه نوع کمال است، طبعاً او غنى وبى نياز خواهد بود زيرا فرض اين است که همه کمالات از او سرچشمه مى گيرد. غير از او موجود صاحب کمالى نيست که رفع نياز از خدا کند.
قرآن مجيد خدا را چنين معرفى مى کند:
(يا أيُّهَا النّاسُ أنْتُم الفُقَراءُ إلَى اللّهِ واللّهُ هُوَ الغَنِيُّ الحَميدُ)(فاطر/15)
اى مردم همگى به خدا نيازمنديد وخداوند بى نياز وستوده است.
ودر جاى ديگر مى فرمايد:
(وقالَ مُوسى إنْ تَکْفُرُوا أنْتُمْ وَ مَنْ في الأرضِ جَميعاً فإنَّ اللّهَ لَغَنِيٌّ حَميدٌ)(سوره ابراهيم آيه 8)
«موسى (عليه السلام) گفت اگر شما و همه مردم روى زمين کفر ورزند، پس خداوند بى نياز و ستوده است».
تا اين جا به گونه اى با صفات ثبوتى خدا آشنا شديم اکنون وقت آن رسيده است که با صفات
صفحه 55
سلبى آشنا شويم.
صفات سلبى خدا
مقصود از صفات سلبى، سلب آن رشته از نقائص است که ذات حق پيراسته تر از آن است که با آنها متصف شود.
در ميان صفات سلبى به دو صفت ياد شده در زير توجه فرمائيد:
1ـ خدا جسم نيست .
2ـ خدا مرکب نيست.
دليل هر دو سلب، روشن است، زيرا اگر جسم باشد طبعاً نياز به مکان خواهد داشت وشىء محتاج نمى تواند خدا باشد.
همچنين مرکب نيست زيرا مرکب به اجزاء خود نياز دارد. واجزاء،غير مرکب مى باشند، وموجود محتاج نمى تواند خدا باشد. بلکه نياز به قدرتى دارد که از او رفع نياز نمايد. وهم چنين است ديگر صفات سلبى خدا که همگى به آن خاطر ازخدا سلب مى شوند که وجود آنها مايه نقص ونياز است وخدا بالاتر از آن است که نقص ونياز به ذات او راه يابد.
اصولاً مى توان تمام صفات ثبوتى را به يک صفت و همه صفات سلبى را نيز به يک صفت باز گرداند وآن اين که، هر نوع کمالى که به انديشه انسان برسد خدا آن کمال را داراست واگر عالم وقادر است ازاين جهت است که علم وقدرت، کمال است. هم چنين هر نقصى که به انديشه انسان برسد خدا از آن منزه وپيراسته است.
واگر خدا جسم ومرکب نيست از آن جهت است که جسم بودن وترکيب مستلزم نقص است ازا ين جهت مى توان گفت که خداوند يک صفت ثبوتى وآن ثبوت تمام کمالات برخدا ويک صفت سلبى وآن سلب تمام نقائص از او، بيش ندارد.
صفحه 56
رفع يک اشتباه
گاهى گفته مى شود چگونه انسان، موجود محدودى است که مى تواند موجود نامحدود را مانند خدا بشناسد، در حالى که نامحدود در افق موجود محدود قرار نمى گيرد. وبه تعبير دانشمندان:
به کنه ذاتش خرد برد پى *** اگر رسد خس به قعر دريا
وبه قول ديگرى:
اى برتر از خيال وقياس و گمان ووهم *** وز هرچه گفته اند وشنيديم وخوانده ايم
ولى پاسخ اين سوال روشن است زيرا فرق است ميان شناخت مطلق وشناخت نسبى. آنچه ممکن نيست، شناخت تمام جوانب و ابعاد وجود اوست، نه شناخت نسبى، موجود محدود مى تواند از طريق صفات خدا به گونه اى با او آشنا شود.
شناخت صفات خدا از طريق قرآن
قرآن خدا را در سوره حشر با صفات چهارده گانه اى معرفى کرده است آنجا که مى فرمايد:
(هُوَ اللّهُ الَّذي لاإلهَ إلاّ هُوَ عالِمُ الغَيْبِ والشَّهادَةِ هُوَ الرَّحمنُ الرّحيمُ * هُوَ اللّهُ الَّذي لاإلهَ إلاّ هُوَ المَلِکُ القُدُّوسُ السَّلامُ المُؤمِنُ المُهَيْمِنُ العَزيزُ الجَبّارُ المُتَکَبِّرُ سبْحانَ اللّهِ عَمّا يُشرِکُونَ * هُوَ اللّهُ الخالِقُ البارِىءُ المُصَوِّرُ لَهُ الأسْماءُ الحُسْنى يُسَبِّحُ لَهُ ما فِي السَّمواتِ والأرضِ وَ هُوَ العَزيزُ الحَکيمُ)(سوره حشر آيه 22ــ 24).
1ـ اوست خدائى که جز او خدائى نيست .2ـ او آگاه از پنهان و آشکار است. 3ـ او رحمان ورحيم است. 4ـ فرمانرواى مطلق. 5ـ پاک. 6ـ بى عيب . 7ـ ايمنى بخش. 8ـ نگهبان. 9ـ گرانقدر. 10ـ پرقدرت. 11ـ بلند پايه .12ـ آفريننده. 13ـ تصويرگر است.
ودر سوره آل عمران او را چنين معرفى مى کند:
(إنَّ اللّهَ لايَخْفى عَلَيْهِ شيءٌ فِي الأرضِ وَلا فِي السّماءِ) (سوره آل عمران آيه5).
براى خداوند چيزى در زمين وآسمان پنهان نمى ماند.
صفحه 57
معرفى هاى تورات از خدا
بايد در شناخت خدا به عقل و خرد يا به کتاب آسمانى تحريف نشده اعتماد کنيم وگرنه معرفى کتابهاى تحريف شده جز دورى از شناخت واقعى نتيجه ديگرى ندارد اينک دو نمونه از معرفى هاى تورات نسبت به خدا را ياد آور مى شويم.
1ـ تورات در سفر تکوين (کتاب آفرينش) خدا را آن چنان معرفى مى کند که گويا در باغهاى بهشت راه مى رود وآواز مى خواند وجايگاه آدم را نمى داند(1)، يک چنين معرفى از خدا کجا ومعرفى که قرآن از خداوند در باره آگاهى گسترده او مى کند کجا.
2ـ قرآن در مواردى که سخن از آفرينش آسمانها وزمين در شش روز به ميان مى آورد بلافاصله مى گويد:
(...وَما مَسَّنا مِنْ لُغُوب) (سوره ق آيه 38)
«به ما خستگى دست نداد».
اصرار براين مطلب در قرآن گويا ناظر بر مطلبى است که تورات در اين مورد دارد که خداوند پس از آفرينش آسمانها وزمين در اين مدت خسته شده وبه استراحت پرداخت(2) اين نوع معرفى ها مايه دورى طبقه روشنفکر از خدا بود.
1 . تورات سفر تکوين ، فصل سوم جمله هاى 9ـ11.
2 . تورات سفر تکوين،فصل دوم جمله3.