زکات گندم، جو، خرما و کشمش
مسأله 1934 :
زکات گندم و جو و خرما و کشمش وقتى واجب مىشود که به مقدار نصاب برسند و نصاب آنها 288 من تبريز 45 مثقال کم است که 662/847 کيلوگرم مىشود.
مسأله 1935 :
اگر پيش از دادن زکات از انگور بعد از کشمش شدن، و خرما بعد از تمر شدن و جو و گندم بعد از صدق اسم، که زکات آنها واجب شده، خود و عيالاتش بخورند، يا مثلاً به فقير بدهد، بايد زکات مقدارى را که مصرف کرده بدهد.
مسأله 1936 :
اگر بعد از آن که زکات گندم و جو و خرما و انگور واجب شد مالک آن بميرد، بايد مقدار زکات را از مال او بدهند. ولى اگر پيش از واجب شدن زکات بميرد، هر يک از ورثه که سهم او به اندازه نصاب است، بايد زکات سهم خود را بدهد.
مسأله 1937 :
کسى که از طرف حاکم شرع مأمور جمع آورى زکات است، موقع خرمن که گندم و جو را از کاه جدا مىکنند و بعد از خشک شدن خرما و انگور، مىتواند زکات را مطالبه کند، و اگر مالک ندهد و چيزى که زکات آن واجب شده، از بين برود بايد عوض آن را بدهد.
مسأله 1938 :
اگر بعد از مالک شدن درخت خرما و انگور يا زراعت گندم و جو زکات آنها واجب شود، بايد زکات آن را بدهد.
مسأله 1939 :
اگر بعد از آن که زکات گندم و جو و خرما و انگور واجب شد، زراعت و درخت را بفروشد، بايد زکات آنها را بدهد.
مسأله 1940 :
اگر انسان گندم يا جو يا خرما يا انگور را بخرد و بداند که فروشنده زکات آن را داده، يا شکّ کند که داده يا نه، چيزى بر او واجب نيست. و اگر بداند که زکات آن را نداده، چنانچه حاکم شرع معامله مقدارى را که بايد از بابت زکات داده شود، اجازه ندهد معامله آن مقدار باطل است. و حاکم شرع مىتواند مقدار زکات را از خريدار بگيرد و اگر معامله مقدار زکات را اجازه دهد، معامله صحيح است. و خريدار بايد قيمت آن مقدار را به حاکم شرع بدهد و در صورتى که قيمت آن مقدار را به فروشنده داده باشد، مىتواند از او پس بگيرد.
مسأله 1941 :
اگر وزن گندم و جو و خرما و کشمش موقعى که تر است به 288 من 45 مثقال کم برسد و بعد از خشک شدن کمتر از اين مقدار شود، زکات آن واجب نيست.
مسأله 1942 :
اگر گندم و جو و خرما را پيش از خشک شدن مصرف کند اگرچه خشک آنها به اندازه نصاب باشد، زکات آنها واجب نيست ولى اگر احتياطاً زکات آنها را بدهد، خيلى پسنديده است.
مسأله 1943 :
خرمايى که تازه آن را مىخورند و اگر بماند خيلى کم مىشود چنانچه مقدارى باشد که خشک آن به 288 من 45 مثقال کم برسد، زکات آن واجب است.
مسأله 1944 :
گندم و جو و خرما و کشمشى که زکات آنها را داده اگر چند سال هم نزد او بماند زکات ندارد.
مسأله 1945 :
اگر گندم و جو و خرما و انگور، هم از آب باران مشروب شود و هم از آب دلو و مانند آن استفاده کند، چنانچه طورى باشد که بگويند با دلو آبيارى شده نه باران، زکات آن يکبيستم است و اگر بگويند با آب باران آبيارى شده، زکات آن يکدهم است.
مسأله 1946 :
اگر گندم و جو و خرما و انگور، هم از آب باران مشروب شود و هم از آب دلو و مانند آن استفاده کند، چنانچه طورى باشد که بگويند آبيارى با دلو و مانند آن غلبه داشته، زکات آن يکبيستم است؛ و اگر بگويند آبيارى با آب نهر و باران غلبه داشته زکات آن يکدهم است بلکه اگر نگويند آب باران و نهر غلبه داشته ولى آبيارى با آب باران و نهر بيشتر از آب دلو و مانند آن باشد، زکات آن يکدهم است.
مسأله 1947 :
اگر شکّ کند که آبيارى با آب باران شده يا آبيارى به دلو، يکبيستم بر او واجب مىشود.
مسأله 1948 :
اگر گندم و جو و خرما و انگور با آب باران و نهر مشروب شود و به آب دلو و مانند آن محتاج نباشد ولى با آب دلو هم آبيارى شود و آب دلو به زياد شدن محصول کمک نکند زکات آن يکدهم است و اگر با دلو و مانند آن آبيارى شود و به آب نهر و باران محتاج نباشد ولى با آب نهر و باران هم مشروب شود و آنها به زياد شدن محصول کمک نکنند، زکات آن يکبيستم است.
مسأله 1949 :
اگر زراعتى را با دلو و مانند آن آبيارى کنند و در زمينى که پهلوى آن است زراعتى کنند که از رطوبت آن زمين استفاده نمايد و محتاج به آبيارى نشود زکات زراعتى که با دلو آبيارى شده، يکبيستم و زکات زراعتى که پهلوى آن است، يکدهم مىباشد.
مسأله 1950 :
مخارجى را که براى گندم و جو و خرما و انگور کرده است حتّىمقدارى از قيمت اسباب و لباس را که به واسطه زراعت کم شده، مىتواند از حاصل کسر کند. و چنانچه پس از کم کردن اينها به 288 من 45 مثقال کم برسد، بايد زکات باقيمانده آن را بدهد.
مسأله 1951 :
قيمت بذر را در وقتى که براى زراعت پاشيده مىتواند جزء مخارج حساب نمايد.
مسأله 1952 :
اگر زمين و اسباب زراعت يا يکى از اين دو، ملک خود او باشد، نبايد کرايه آنها را جزء مخارج حساب کند؛ و نيز براى کارهايى که خودش کرده يا ديگرى بى اجرت انجام داده، چيزى از حاصل کسر نمىشود.
مسأله 1953 :
اگر درخت انگور يا خرما را بخرد، قيمت آن جزء مخارج نيست ولى اگر خرما يا انگور را پيش از تعلّق گرفتن زکات بخرد، پولى را که براى آن داده جزء مخارج حساب مىشود.
مسأله 1954 :
اگر زمينى را بخرد و در آن زمين گندم يا جو بکارد، پولى را که براى خريد زمين داده جزء مخارج حساب نمىشود. ولى اگر زراعت را قبل از تعلّق زکات بخرد، پولى را که براى خريد آن داده مىتواند جزء مخارج حساب نمايد و از حاصل کم کند، امّا بايد قيمت کاهى را که از آن به دست مىآيد، از پولى که براى خريد زراعت داده کسر نمايد مثلاً اگر زراعتى را پانصد تومان بخرد و قيمت کاه آن صد تومان باشد، فقط چهارصد تومان آن را مىتواند جزء مخارج حساب نمايد.
مسأله 1955 :
کسى که بدون گاو و چيزهاى ديگر که براى زراعت لازم است مىتواند زراعت کند، اگر اينها را بخرد، نبايد پولى را که براى خريد اينها داده جزء مخارج حساب نمايد.
مسأله 1956 :
کسى که بدون گاو و چيزهاى ديگرى که براى زراعت لازم است نمىتواند زراعت کند، اگر آنها را بخرد و بواسطه زراعت، به کلّى از بين بروند، مىتواند تمام قيمت آنها را جزء مخارج حساب نمايد و اگر مقدارى از قيمت آنها کم شود، مىتواند آن مقدار را جزء مخارج حساب کند ولى اگر بعد از زراعت، چيزى از قيمتشان کم نشود، نبايد چيزى از قيمت آنها را جزء مخارج حساب نمايد.
مسأله 1957 :
اگر در يک زمين، جو و گندم و چيزى مثل برنج و لوبيا که زکات آن واجب نيست بکارد، خرجهايى که براى هر کدام آنها کرده و فقط پاى همان، حساب مىشود؛ ولى اگر براى هر دو مخارجى کرده بايد به هر دو، قسمت نمايد، مثلاً اگر هر دو به يک اندازه بوده، مىتواند نصف مخارج را از جنسى که زکات دارد کسر نمايد.
مسأله 1958 :
اگر براى سال اوّل، عملى مانند شخم زدن انجام دهد اگرچه براى سالهاى بعد هم فايده داشته باشد، بايد مخارج آن را از سال اوّل کسر کند، ولى اگر براى چند سال عمل کند بايد بين آنها تقسيم نمايد.
مسأله 1959 :
اگر انسان در چند شهر که فصلهاى آنها با يکديگر اختلاف دارد و زراعت و ميوه آنها در يک وقت به دست نمىآيد گندم يا جو يا خرما يا انگور داشته باشد و همه آنها محصول يک سال حساب شود، چنانچه چيزى که اوّل مىرسد به اندازه نصاب يعنى 288 من 45 مثقال کم باشد بايد زکات آن را موقعى که مىرسد بدهد و زکات بقيه را هر وقت به دست مىآيد اَدا نمايد و اگر آنچه اوّل مىرسد به اندازه نصاب نباشد صبر مىکند تا بقيه آن برسد. پس اگر روى هم به مقدار نصاب شود، زکات آن واجب است و اگر به مقدار نصاب نشود، زکات آن واجب نيست.
مسأله 1960 :
اگر درخت خرما يا انگور در يک سال دو مرتبه ميوه دهد، چنانچه روى هم به مقدار نصاب باشد، بنابر اَظهر زکات آن واجب است.
مسأله 1961 :
اگر زکات خرما يا کشمش بر او واجب باشد نمىتواند زکات را از رطب تازه يا انگور بدهد ولى مىتواند رطب تازه يا انگور را به مستحق بفروشد بعد بدهى او را از بابت زکات حساب کند.
مسأله 1962 :
اگر زکات خرماى خشک يا کشمش بر او واجب باشد نمىتواند زکات آن را خرماى تازه يا انگور بدهد و نيز اگر زکات خرماى تازه يا انگور بر او واجب باشد، نمىتواند زکات آن را خرماى خشک يا کشمش بدهد. امّا اگر يکى از اينها يا چيز ديگرى را به قصد قيمت زکات بدهد مانعى ندارد.
مسأله 1963 :
کسى که بدهکار است و مالى هم دارد که زکات آن واجب شده اگر بميرد، بايد اوّل تمام زکات را از مالى که زکات آن واجب شده بدهند، بعد قرض او را ادا نمايند.
مسأله 1964 :
کسى که بدهکار است و گندم يا جو يا خرما يا انگور هم دارد، اگر بميرد و پيش از آن که زکات اينها واجب شود، ورثه قرض او را از مال ديگر بدهند، هر کدام که سهمشان به 288 من 45 مثقال کم برسد، بايد زکات بدهد و اگر پيش از آن که زکات اينها واجب شود، قرض او را ندهند چنانچه مال ميّت فقط به اندازه بدهى او باشد واجب نيست زکات اينها را بدهند و اگر مال ميّت بيشتر از بدهى او باشد، در صورتى که بدهى او به قدرى است که اگر بخواهند اَدا نمايند بايد مقدارى از گندم و جو و خرما و انگور را هم به طلبکار بدهند، آنچه را به طلبکار مىدهند زکات ندارد و بقيه مال ورثه است و هر کدام آنان که سهمش به اندازه نصاب شود، بايد زکات آن را بدهد.
مسأله 1965 :
اگر گندم و جو و خرما و کشمشى که زکات آنها واجب شده خوب و بد دارد بايد زکات هر کدام از خوب و بد را از خود آنها بدهد و يا زکات همه را از خوب و بد بدهد و به احتياط واجب زکات همه را از بد نمىتواند بدهد.